چشم بر روی دنیایم میبندم
اینجا کسی از عشق چیزی نمیفهمد،
اینجا مهربانی کمرنگ ترین رنگ هاست
در این دیارکسی از دیدن یک گل
مجذوب نمیشود
در حوالی
من انسانیت رنگ باخته است.
این همه اسرار و رازها زود گذشت...
این همه یاد وخاطره زود گذشت...
این همه ناراحتی زود گذشت...
خوشی و شادی نیز زود گذشت...
در بین این همه زود گذشت...
باز خاطره با اوهم زودگذشت...
دلم تنگ است برای او که خودش هم زود گذشت...
زود گذشت/ماه بانو...
هرکه مرا سخت گرفت
خود را به بازی گرفت
هرکه بامن گرم گرفت
در آخر خوردگی گرفت
هرکه بامن نان گرفت
پایانش بی میلی گرفت
هرکه بامن قالب گرفت
در آخر تنهایی گرفت
هرکه بامن گر گرفت
دلش مردگی گرفت
اگر درد مرا رنج مرا تصویر بینی
به امید فرود آن فلک بسیار شینی
خودت آن روز در فکر عذاب آسمانی
لباس شب بپوشی و برقصی و بتازی
که آن رقـ*ـص تو از مرز جنون است
لباس و رخت تو رخت حزون است
هر آن کس که ببیند حال و طربت
بگوید وی چه مجنون و مـسـ*ـت است
دوست خوبم
به نظرم اگه روی قافیه هاتون یکم کار کنین وسعی کنین اول قالب شعر و قافیه هاتونو جور کنید بعد اصل شعرو وارد کنید و وزن شعرو بررسی کنید خیلی شعرهاتون گیرا تر میشه وشاید با بیت های بیشتر .قلمت همیشه روان:)
دوست خوبم
شعرتون بسیار زیبا وکلامات و تریکیبات جدیدیو نسبتا استفاده کردید ولی قاالب شعرو من نتونستم تشخیص بدم اگه سعی کنید مثنوی بنویسید وهر بیت قافیه جدا گانه ای داشته باشه راحت تر میشین و دچار گره های قافیه و وزن غزل وقصیده نمیشید.قلمتان همیشه روان:)
دوست خوبم
تشبیهات خیلی نو وزیبایی رو به کار بردی بهت تبریک میگم وزنم به خوبی تونستی رعایت کنی به نظرم میتونستی اواسط شعر یکم بیشتر ادامه بدی ولی بازم خیلی خوبه.قلمت همیشه روان:)