این تو ها دیگر تو نشدی
تو چه زیبا گفتی
بی تو هر گز زندگی
اما من فقط خندیدم
شاید میدیدم
امروزم را
تو دگر تو نشدی
و من پی تو میگردم
تو تبسم بودی
تو یک لبخند عمیق
تو مثل برکه ی سبز صداقت بودی
تو هوای مربوط
تو نم باران و عمق دل ابر
تو دگر تو نشدی
من هنوزم که هنوز پی تو میگردم
من شک نه که باور دارم
این که بی تفاوت
مثل یک تکه ی یخ سرد و خاموش
بی حس و غریب
از کنارم گذرد نه این تو نیستی
تو همانی که بهمنی میگفت
دل من لک زده لبخندش را
تو همانی که اگر کنج لبم خم میشد
انقدر می ماندی که فراموش میشد
از ذهنم
همه دنیا و غم و آهنگش را
تو دگر تو نشدی
من هنوزم که هنوز پی تو میگردم...
من ادبیات فارسی میخونم
و سال آخرمه یه دفتر شعر دارم اما تا حالا هیچ کدوم نقد نشده
ممنون میشم کسی که واقعا منتقد باشه شعر هامو نقد کنه
مخصوصا اگه حرفه یی باشه
درود بر شما
عنصر وزن را در شعرتان پررنگتر کنید شعر اخیرتان را از دید وزن بازنگری میکنم
وزن صحیح را سبز و ناصحیح را قرمز میکنم
این تو ها دیگر تو نشدی تو چه زیبا گفتی بی تو هر گز زندگی
اما من فقط خندیدم
شاید میدیدم
امروزم را تو دگر تو نشدی و من پی تو میگردم تو تبسم بودی تو یک لبخند عمیق
تو مثل برکه ی سبز صداقت بودی تو هوای مربوط تو نم باران و عمق دل ابر تو دگر تو نشدی
من هنوزم که هنوز پی تو میگردم من شک نه که باور دارم
این که بی تفاوت
مثل یک تکه ی یخ سرد و خاموش
بی حس و غریب
از کنارم گذرد نه این تو نیستی
تو همانی که بهمنی میگفت دل من لک زده لبخندش را
تو همانی که اگر کنج لبم خم میشد انقدر می ماندی که فراموش میشد
از ذهنم
همه دنیا و غم و آهنگش را تو دگر تو نشدی
من هنوزم که هنوز پی تو میگردم.
تقریبا چنین چیزی دارای وزن صحیح میشود
تو دگر تو نشدی
و چه زیبا گفتی
زندگی بی تو نه
من فقط خندیدم
همه را میدیدم
همه امروزم را
تو دگر تو نشدی
پی تو میگردم
تو تبسم بودی
و تو لبخند عمیق
برکه ی سبز صداقت بودی
تو هوای مربوط
نم باران بودی
از دل ابر سپید
تو دگر تو نشدی
من هنوزم که هنوز پی تو میگردم
شک ندارم همه باور دارم
بی تفاوت بودن
مثل یک تکه یخ سرد و خموش
خالی از حس و غریب
از کنارم گذرد
تو همانی که کسی میگفتش
دل من لک زده لبخندش را
تو همانی که اگر کنج لبم خم میشد
انقدر می ماندی
که فراموشی مطلق میشد
از کنار گذر ذهن و خیال
همه دنیا ، غم و آهنگش را
تو دگر تو نشدی
من هنوزم که هنوز پی تو میگردم
به مقصد میرسد باران
پر از دل نغمه ی یاران
تهش می افتد از پاکی به روی خاک
و در دفتر برای من
بهشتی از نگاهی سبز میروید
نگاهم میکند خورشید
و با لبخند میگوید :
" بفرما چایت آمادست ... "
و در فنجان روی میز
برایم شعر میریزد
و هرگز این نگاه ما به هم
خالی نمیماند
جهان ما چقدر عاشق
چکیده در نگاه هم
نشان از شاعری دارم که میگوید :
" جهانم با جهانت گفته ها دارد ... "