فاطمه صفارزاده

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2018/02/22
ارسالی ها
9,452
امتیاز واکنش
41,301
امتیاز
901
محل سکونت
Mashhad
به نام خدا

این قسمت:
فیلم احضار

فيلم Conjuring یا احضار سال ۲۰۱۳ روی پرده سینماها رفت و به عنوان یک فیلم بر اساس داستان‌های واقعی تبلیغ شد.

The-Conjuring_UPTV.co_.jpg
احضار بر اساس تحقیقات دو محقق مسائل ماوراالطبیعه با نام‌های اِد و لوراین وارِن روی یک موضوع عجیب و البته غیر قابل باور بود. پس از عرضه این فیلم، افراد زیادی روی صحت و دقت فیلم به داستان واقعی سوال کردند و اینکه چگونه ممکن است چنین اتفاق ترسناک و البته عجیبی در دنیای واقعی بیفتد. اِد و لورین وارِن در دهه ۷۰ میلادی در جزیره رود به تحقیق درباره مسائل ماوراالطبیعه می‌پرداختند، مسائلی که هنوز هم نمی‌توان توضیح خاصی برای آن‌ها پیدا کرد. اِد وارِن چند سال بعد از دنیا رفت و همسر او اکنون ۸۷ ساله است و هیچ وقت نظری راجع به ماجراهای اتفاق افتاده در فیلم بیان نکرد اما یکی از دوستان نزدیک به خانواده وارِن ادعا کرد که تمام اتفاقات به تصویر کشیده در فیلم واقعا اتفاق افتاده‌اند. یکی از اعضای خانواده‌ای که در خانه جن‌زده جزیره رود زندگی می‌کرد در کتاب خاطرات شخصی خود نوشت که تمام اتفاقات افتاده در ماجرای اصلی به جز چند تفاوت جزئی دقیقا در فیلم نیز نمود پیدا کردند.
جالبه بدونيد كه سال ٢٠١٦ هم the conjuring 2 رو ساختن و رو پرده‌ي سینما رفت.

- ترسناکه اگه از زندگیت یه فیلم ترسناک بسازن و تو نقش اولش باشی!
 
آخرین ویرایش:
  • پیشنهادات
  • فاطمه صفارزاده

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/02/22
    ارسالی ها
    9,452
    امتیاز واکنش
    41,301
    امتیاز
    901
    محل سکونت
    Mashhad
    به نام خدا

    عنوان این قسمت:
    ~خودکشی زیبا~

    در 1 می 1947، دختری 23ساله خود را از طبقه‌ی 86ام ساختمان امپایر استیت "Empire State" پرتاب کرد. دلیل خودکشی این دختر که "Evelyn McHale" نام داشت، فقر و حرف‌هایی بود که پشت سرش شنیده می‌شد.
    اما چه چیز این خودکشی می‌تواند زیبا باشد؟

    D4sv5kXZCd2f.jpg
    این دختر بر روی لیموزین [متعلق به سازمان ملل] درحالی‌که گردنبند خود را در دست گرفته، در همان لحظه جان می‌سپارد.
    *ساختمان امپایر استیت*

    nyc_empire_state_building.jpg
    او در فرهنگ آمریکا تبدیل به نماد «زیبایی‌های غم‌انگیز» شده است.

    - یه خودکشی زیبا می‌تونه تموم تصوراتت رو تغییر بده. پس به نظر تو یه قتل هم می‌تونه زیبا باشه؟
     
    آخرین ویرایش:

    فاطمه صفارزاده

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/02/22
    ارسالی ها
    9,452
    امتیاز واکنش
    41,301
    امتیاز
    901
    محل سکونت
    Mashhad
    به نام خدا

    عنوان این قسمت:
    ~راز عکس خانواده‌ی دالتون~

    در سال 1926 و در 4سالگی روبرتو دالتون، زمین لرزه‌ای در بندر لیورپول باعث شد بیشتر خواهر و برادرانش بمیرند.
    پس از هفده سال، در زیرزمین خانه‌ی او عکسی پیدا شد و روبرتو مادر و پدر و اعضای بازمانده‌ی خانواده‌اش را کشت! چرا؟

    images.jpg
    چون او متوجه‌ی تفاوت‌های بارز میان خود و خواهر و برادرانش شده بود و پس از پرس‌وجو فهمید که مادر و پدرش به دلیل بچه‌دارنشدن، بچه‌های دیگران را در پارک‌ها و شهربازی‌ها می‌دزدیدند.
    قابل ذکر است که اکثر این خواهر و برادران در ماجرای زمین لرزه 1926 بندر لیورپول یعنی در 4 سالگی روبرتو مرده بودند. روبرتو در می 1940 یعنی یک ماه بعد از پیدا شدن عکس، افراد خانواده‌ی ناتنی‌اش را می‌کشد و خودش نیز خودکشی می‌کند.

    - شاید تو هم فرزند واقعیِ پدر و مادرت نباشی؛ پس بکششون!
     
    آخرین ویرایش:

    فاطمه صفارزاده

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/02/22
    ارسالی ها
    9,452
    امتیاز واکنش
    41,301
    امتیاز
    901
    محل سکونت
    Mashhad
    به نام خدا

    عنوان این قسمت:
    ~پرنسس و قورباغه~

    شاید براتون جالب باشه؛ اما بعد از پخش این انیمیشن اتفاقی کمدی، تراژدی و حدوداً ترسناک افتاد. بعد از پخش انیمیشن پرنسس و قورباغه، بیشتر از 50 کودک، به دلیل بوسیدن قورباغه‌ها مسموم و در بیمارستان‌ها بستری شدند.

    Frog_official_poster_500.jpg
    چرا کمدی؟
    چون این حرکت بچه‌ها و بوسیدن یه قورباغه واقعاً دور از منطقه. فکر کن! بوسیدن یه قورباغه!
    چرا تراژدی؟
    خب معلومه چون اون‌ها تو بیمارستان به دلیل مسمومیت بستری شدن!
    و چرا ترسناک؟
    چون ممکنه والت دیزنی بچه‌ها رو ترغیب به این‌کار کرده باشه و شاید هم، نه!

    - انیمیشن‌ها فراتر از تصور تو ترسناک‌اند. اون‌ها می‌تونن روی تو تأثیر بدی بذارن.
     
    آخرین ویرایش:

    فاطمه صفارزاده

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/02/22
    ارسالی ها
    9,452
    امتیاز واکنش
    41,301
    امتیاز
    901
    محل سکونت
    Mashhad
    به نام خدا

    عنوان این قسمت:
    ~این دختر پس از 28 روز، دوباره متولد شد~

    دختر بچه ای به اسم "ایلین"در سال 1998 در ترکیه به دنیا امد و او ادعا میکند دارای دوتا مادر است ولی کسی اونو جدی نمیگیره در صورتی که او مدام از زندگی گذشته اش چیزای مختلفی میگفته.
    روزی مادرش از او میپرسد اسم مادرت چه بود؟ اون در پاسخ میگه لینیا بود و خیاطی میکرد و خواهری به نام اییفا داشته مادرش تعجب میکنه چون شخصی رو با همین مشخصات می‌شناخته!

    download.jpg
    [عکس با کیفیت‌تری موجود نیست]
    مادرش از او دوباره میپرسد انها چگونه از بین رفته اند و ایلین درجواب میگوید انها در تصادفی که همراه خواهرش بوده از دنیا میروند و جزییاتش را برایش می‌کشد.
    مادرش بعد از‌گفته های ایلین پیش خیاط میرود و تحقیق میکند و متوجه میشود داستان حقیقت دارد و خود خیاط راجب این داستان میگوید.نزد انها دکتری میفرستند که او متوجه متولد شدن انسان بعد از مرگ می‌شود .
    این مسئله رسانه ای شد به طوری که همه دانشمندان متوجه شدند متولد شدن دوباره ی انسان بعد از مرگ وجود دارد!

    -تو هم ممکنه قبلا زندگی کرده باشی. خواب‌های عجیبت از زندگی قبلیت خبر میدن.

    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
     
    آخرین ویرایش:

    فاطمه صفارزاده

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/02/22
    ارسالی ها
    9,452
    امتیاز واکنش
    41,301
    امتیاز
    901
    محل سکونت
    Mashhad
    به نام خدا

    عنوان این قسمت:
    ~سوت~


    این رو امتحان کنید:
    موسیقی رو قطع کنید. تلویزیون رو خاموش کنید. اگه مجبور بودید کامپیوتر رو هم خاموش کنید. به یه اتاق دیگه برین و بشینین. البته در سکوت مطلق!
    می‌تونی بشنویش؟ زنگ‌زدن رو؟ مردم میگن این صدایی هست که مغزت می‌سازه تا سکوت رو توضیح بده.
    unnamed (1).jpg
    مردم دروغ گفتن!
    من نمی‌تونم بهتون بگم چه چیزی این صدا رو درست می‌کنه؛ اما هرچی که هست، تو دلت نمی‌خواد ملاقاتش کنی.
    سعی می‌کنه بهت نفوذ کنه، خودش رو به وجودت تحمیل می‌کنه.
    حالا این رو امتحان کنید. مراحل اولیه رو تکرار کنید. چراغ‌ها رو هم خاموش کنید. هنوز صدای زنگ رو می‌شنوید؟ بهتره امیدوار باشید که می‌شنوید.
    اگه نمی‌شنوید، به‌خاطر اینه که بالاخره موفق شدند.
    هیچ مقداری از دویدن نجاتت نمیده.

    - بهتره همین الان فرار کنی؛ چون هر لحظه ممکنه گوشت سوت نکشه!


    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
     
    آخرین ویرایش:

    فاطمه صفارزاده

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/02/22
    ارسالی ها
    9,452
    امتیاز واکنش
    41,301
    امتیاز
    901
    محل سکونت
    Mashhad
    به نام خدا

    عنوان این قسمت:
    ~داستان هتل تسخیر شده~

    یک شب سرد زمستونی بود،هوا گرگ و میش بود و به سختی میشد از پنجره‌ی ماشین بیرون رو دید. کولاک میومد جاده یخ زده بود و هر چند دقیقه یک بار ،ماشین لیز میخورد و به این طرف و آن طرف کشیده می شد.
    از انتهای جاده چراغ قرمز رنگی که مدام روشن و خاموش می شد رو به سختی می دیدم به نظر مسافرخانه یا هتل بود.
    به هر حال خیلی سردم بود و بنزین کافی هم نداشتم، برای گذراندن اون شب تنها راه بود که به آن هتل بروم..!
    به آن سمت رفتم .بعد از مشکلات زیاد ماشین رو کنار هتل پارک کردم و به سمت دَر ورودی رفتم. با گذاشتن پا هایم روی پله های بیرون مسافر خانه صدای (قرج-قرج) شنیدم انگار سال ها بود کسی به این مسافر خانه نرفته بود!
    فرصت برای فکر کردن به این موضوع نداشتم،دستام یخ کرده بود و پوستش سرخ شده بود.
    آرام دستگیره آن دَرِ بد ترکیب وقدیمی را چرخاندم ...
    6fcb3fe0-cef0-459c-a5f3-702ba47ac62f.jpg
    در باز شد و وارد خانه شدم بوی نم آب همه جا رو پر کرده بود .مسافر خانه غرق در تاریکی بود. اما با مقدار روشنایی ماه که از شکاف بالای سقف می آمد می شد جلوی پایم را ببینم.
    صدای زوزه ی دردناک گرگ ها مو را به تنم سیخ کرده بود. آرام آرام به سمت پیشخوان مسافر خانه می رفتم که ناگهان در، با شدت و صدایی بلند بسته شد. فکر کنم به خاطر باد و طوفان بیرون بود.
    زمین های چوبی مسافر خانه هم قرج-قرج می کردند گویی همه چیز در آنجا آه و ناله می کرد!
    کسی پشت پیشخوان نبود. شیشه های نوشیدنی در قفسه ها روی هم افتاده و شکسته بودند. تار عنکبوت نیز روی اون ها رو پوشانده بود.
    صدای ناله ی دختر نوجوانی مدام در گوشم می پیچید. صدا از طبقات بالا می آمد. همینطور که به بالا نگاه می کردم
    ناگهان انگشتی به گردنم کشیده شد!!
    اشک در چشمانم حلقه زد..نمی دانم چرا!! با صدای لرزان می گفتم: من نمی دانستم اینجا ملک خصوصی است مرا ببخشید که بدون اجازه شما وارد شدم...!
    اما هر چه می گفتم پاسخی نمی شنیدم. انگار مسافر خانه در یک سکوت محض فرو رفته بود.
    تنها صدایی که می شد شنید صدای چک چک آبی بود که از سقف می ریخت...باز هم صدای ناله دختر تنم را لرزاند! کنجکاو شدم اما می ترسیدم .
    سریع به سمت همان در که از آن وارد شدم رفتم و دستگیره در را چرخاندم. وای خدای من در قفل بود
    فریاد زدم اما در آن بیابان خشک و خالی و در این کولاک برف کسی صدایم را نمی شنید! نا امید شدم و بر گشتم به سمت راه پله،با خودم فکر می کردم حتما پله های خروج اضطراری را خواهم یافت.
    آرام آرام از پله ها بالا رفتم..پله ها پیچ در پیچ بود و کوچک مجبور بودم دستم رو به دیوار های نم دار بگیرم.ترس همه وجودم رو فرا گرفته بود. به طبقه اول رسیدم .
    یک سالن باریک و طولانی با اتاق هایی رو به روی هم. با سرعت به طبقات بعدی می رفتم و هر چه بالا تر می رفتم صدای ناله ی دخترک را می شنیدم که انگار یکی مثل من در این مسافر خانه جن زده گیر افتاده.
    به بالا ترین طبقه که فکر می کنم (طبقه پنجم) بود، رسیدم این طبقه هم سالن باربک و طولانی تری داشت با این تفاوت که تنها یک اتاق در انتهای سالن،درست رو به روی من ،دیده می شد! معماری آن خانه هم به نظرم خیلی عجیب بود
    صدای آه و ناله تبدیل به صدای گریه و زاری در گوشم می پیچید! به سمت در می رفتم و قلبم تند تر می زد ،تمام مو های تنم سیخ شده بود و به زور آب دهانم رو غورت می دادم.
    حالا دیگه به پشت در رسیده بودم... آرام دستگیره را چر خاندم. ناگهان با صدای بلند و کوبنده ای از جا پریدم به خودم آمدم و فهمیدم قفل آهنی بزرگی از پشت در روی زمین افتاده.
    در را آرام باز کردم.اتاق خیلی مرتب و دست نخورده به نظر می رسید.
    رو تختی سفید رنگی رو تخت کشده شده بود و از تار عنکبوت ها می شد فهمید که سال هاست کسی این جا نبوده.
    ناگهان صدای گریه را پشت سرم احساس کردم این بار به سرعت رویَم را برگرداندم و فهمیدم صدا از داخل دستشویی می آید!
    در را که باز کردم یک دستشویی قدیمی و معمولی را دیدم. خواستم با آب صورتم را بشویم هنگامی که به آینه نگاه کردم.
    دختری با چهره با لبخند ترسناکی را پشت سرم دیدم!!
    قلبم سریع تر از همیشه می زد تا بر گشتم اثری از دخترک ندیدم! داشتم به عجیب و ترسناک بودن این محل ایمان می آوردم!!
    ناگهان تلفن بسیار بسیار قدیمی که احتمالا مال سال های ۱۹۵۰ بود ،زنگ خورد!!! خدایا مگر چنین چیزی ممکن است؟! تلفن را برداشتم و با صدایی لرزان گفتم: بله...؟!
    صدای نفس نفس زنان و خشن مردی را شنیدم که می گفت:من مردی هستم با دستان خونین در طبقه اول!
    دارم با سرعت به سمت بالا می آیم!!!

    [این داستان ادامه دارد]
     
    آخرین ویرایش:

    فاطمه صفارزاده

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/02/22
    ارسالی ها
    9,452
    امتیاز واکنش
    41,301
    امتیاز
    901
    محل سکونت
    Mashhad
    به نام خدا

    عنوان این قسمت:
    ~دختر آقای چرخنگ~


    در یکی از قسمت های کارتن باب اسفنجی هنگامی که پلانگتون به جرم هرج و مرج در شهر به زندان میرود، با یک وال نَر آشنا میشود. این آقای وال تعریف میکند که من یک دختر کوچک دارم و همسری مهربان اما به خاطر یک دعوای خیابانی به زندان افتادم و از آنها هیچ خبری ندارم!

    SpongeBob_SquarePants_Pearl_Krabs.png
    (دختر آقای خرچنگ و باب اسفنجی)
    این وال نر همان پدر دختر آقای خرچنگ است که بعد از آنکه به زندان میرود، همسرش با آقای خرچنگ ازدواج میکند و آقای خرچنگ هم دختر او را به فرزندی قبول میکند؛ در نتیجه دختر آقای خرچنگ دختر واقعی او نیست، در اصل خرچنگ این دختر را به فرزندی قبول کرده و بزرگش کرده است. به قول خود خرچنگ تنها کار خیری که انجام داده بزرگ کردن این دختر است!
    ba875d2baec9d304a1c962fccfd4e401.jpg

    (وال نر، پدر پرل)

    - حتی بعضی از شخصیت‌های کارتونی هم فرزند واقعی پدر و مادرشون نیستند، تو که واقعی هستی، جای خود داری!

    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
     
    آخرین ویرایش:

    فاطمه صفارزاده

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/02/22
    ارسالی ها
    9,452
    امتیاز واکنش
    41,301
    امتیاز
    901
    محل سکونت
    Mashhad
    به نام خدا

    عنوان این قسمت:
    ~توهم زندگی در دنیای دیگر~

    •• در سال 2002، یک زن به نام "تندا لین انسلی (Tonda Lynn Ansley)" به صورت زن صاحب‌خونه‌ش شلیک کرد. به‌خاطر اینکه فکر می‌کرد توی دنیای ماتریکسه.
    به علاوه اون فکر می‌کرد توی یه بازی کامپیوتری قرار داره و تنها کسیه که این رو می‌دونه.
    matrix1.jpg
    [دنیای ماتریکس]
    وقتی متوجه شد واقعا صاحب‌خوه‌نش رو کشته، اون رو توی حیاط پشتیش دفن کرد و بعد به دلیل فشار روحی واردشده بهش، خودکشی کرد.

    -گاهی توهمات ترسناک‌تر از چیزی هستن که تو فکر می‌کنی.
     
    آخرین ویرایش:

    فاطمه صفارزاده

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/02/22
    ارسالی ها
    9,452
    امتیاز واکنش
    41,301
    امتیاز
    901
    محل سکونت
    Mashhad
    به نام خدا

    عنوان این قسمت:
    ~هتل تسخیر شده2~


    دیگر ترس تمام وجودم را فرا گرفته بود!تلفن را گذاشتم و با خود گفتم نترس مرد همه اینه توهمه
    مدتی بعد دوباره تلفن زنگ زد!! تلفن را برداشتم.
    همان مرد بود که میگفت: من مردی هستم با دستان خونین در طبقه دوم!!!
    اشک در چشمانم جمع شد و مزه دهانم تلخ شده بود دستانم می لرزید
    تلفن رو گذاشتم.
    مدتی بعد دوباره تلفن زنگ خورد. خواستم بگویم :الوووو.... که مرد خنده‌ی ترسناکی کرد و گفت :
    من مردی هستم با دستان خونین در طبق سوم!!!
    دیگر در حال خودم نبودم...فقط منتظر صدای زنگ بعدی بودم...همینطور هم شد!
    مرد گفت:من مردی هستم با دستان خونین در طبقه چهارم!!!
    شروع کردم به گریه کردن. ترسناک ترین لحظه های زندگی ام را تجربه می کردم و شاید آخرین لحظات!! منتظر زنگ تلفن ماندم که اینبار به آن مرد التماس کنم...اما... اینبار صدای درب اتاق سکوت را شکست!! عقب عقب رفتم و به دیوار تکیه دادم...مو های تنم سیخ شده بود!! مرد با صدایی بلند و لرزان داد می زد:
    در رو باز کن! در رو باز کن!
    ناگهان با صدایی مثل کوبیده شدن تبر به در از هوش رفتم و بعد که بیدار شدم جسد خود را دیدم که غرق در خون روی زمین افتاده و تبری داخل سرش است!! فهمیدم که مرده ام و به صورت روح سر گردان در آمده ام! از شیشه پنجره به پایین نگاه کردم... مردی داشت به سمت مسافر خانه می آمد. دلم برایش سوخت. نمی خواستم به سر نوشت من دچار شود میخواستم به پایین بروم و جلوی آمدن او را به این مسافرخانه جن زده بگیرم که مرد ترسناک وچندش آوری که مرا کشته بود آرام در گوشم گفت:
    بذار بیاد! اون هم یکی از ما میشه.

    - برو؛ اما یادت نره که اگه بری تو هم یکی از اون‌ها میشی.

    ¤من منتظر نظراتتون هستم!

    هر نظر، پینشهاد و انتقادی دارید صفحه‌ی پروفایلم به روی همه‌ی شما بازه...¤
     
    آخرین ویرایش:

    برخی موضوعات مشابه

    بالا