خاطره نویسی روزانه

وضعیت
موضوع بسته شده است.

N..sh

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2016/12/28
ارسالی ها
1,471
امتیاز واکنش
17,064
امتیاز
706
محل سکونت
وایت لند *_* D:
به نام خدا...
امروز جمعه، 1395/17/10 هستش و من در حال نشسته این متن رو تایپ میکنم....امروز یکم بهتر از دیروز بود...یکم حالم بهتر بود....یکم امیدم به زندگی بیشتر بود.....امیدوارم همه چیز درست بشه....خدایا؛ تو که میدونی من صبرم کمه!....خودت کمکم کن تا مشکلاتم حل بشه...... شب خوش و پر از ستاره ای رو براتون آرزو میکنم!....
 
  • پیشنهادات
  • N..sh

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/12/28
    ارسالی ها
    1,471
    امتیاز واکنش
    17,064
    امتیاز
    706
    محل سکونت
    وایت لند *_* D:
    به نام خدا........
    خدایا مرسی......دمت گرم...........خودت حق و به حق دارش برسون!.......حق اون بچه، این نیست!!!!
    حال و روزم همرنگ فونتمه، چقد این روزها سخت و دلگیره!..............
    انگار این آهنگ و برای من ساختن!.....
    این آخریا........حرفی نبود بینمون......رابـ ـطه مثه پانتومیم.... عیبی نداره نوبت مام میشه یه روزی عکسای غمگین تنهاییات و لایک کنیم!.
     
    P

    Paradise

    مهمان
    امشب 20 دی ماه 95
    تحول این روزهام درس خوندنم برای ارشده.
    درس های قشنگی هستن خوبه از بیکاری خیلی بهتره. می دونی امید ندارم که امسال قبول بشم اما تلاشم رو می کنم.
    دوباره دکتر سرم های ونوفر برام تجویز کرده این بارم 5 تا باید نوش جان کنم به گمانم از پارسال تا حالا بالای 15 تا ونوفر بهم تزریق شده. من هنو زنده ام آیا؟ دکترم مونده من واقعا زنده ام یا زنده نمام.
    نمی دونم چرا هرجایی که قبلا سر می زدم بسته شده یعنی جایی واسه مرور خاطرات قدیمی برام نمونده.
    خدایا امشب با مامان تو ماشین که نشسته بودیم یه خانمی از جلومون رد شد خودت می دونی مشکلش چی بود اینجا نمی گم چون شاید راضی نباشه.
    اما خدایا سنگینی غم و ناراحتی برای مشکل نیلوفر واسه همه سخته اما واسه مامان و بابا خیلی سخته.
    من که نمی تونم تحمل کنم واقعا قلب درد امانم رو می بره وای به حال مامان. وای به حال دل خود نیلوفر... خدایا واسه تو که کاری نداره ازت معجزه بخوام توقع زیادیه؟!!!!!
    دیشب با یاسین می حرفیدم... خدایا به کل خانواده شون کمک کن واقعا دیگه بیشتر این براشون مشکل درست نشه امیدوارم از همین لحظه شرایطشون همش بهبودی با خبرهای خوش باش.
    هی خدا امشب ....
     

    فرشته رحمانی

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/09/17
    ارسالی ها
    812
    امتیاز واکنش
    6,489
    امتیاز
    571
    سن
    29
    محل سکونت
    تهران
    به نام خدا
    اینجا حکم دفتر خاطراتم رو داره اما نه روزانه، بلکه هفتگی و گاهی ماهانه
    تو این هفته کارای زیادی انجام دادم. جمعه با بچه های خادمین زاغه نشینان رفتیم ناظر آباد و تدارکات جشن میلاد آقا اما حسن عسگری رو آماده کردیم.
    جشن مفصلی بود. از ساعت 9 صبح تا 8 شب درگیر بودم و وقتی رسیدم خونه به حدی خسته بودم که بی معطلی خوابم برد.
    شنبه تکالیف پژوهش سرا رو برای الگوی اسلامی_ایرانی پیشرفت انجام دادم و فیش بیانات آقا رو تا نصف مطالعه کردم. نکته برداری هم کردم و کلیپ و صوت هامو گوش کردم.
    یکشنبه هم روز مطالعه و بیکاریم بود. کتاب ماه به روایت آه رو بالاخره خوندم
    دوشنبه که امروز باشه، جلسه ی توجیحی برای فعالیت های اجتماع محور داشتیم و واقعا حرف هایی رو شنیدم که به دونستنشون نیاز داشتم
    یکی از بچه ها ازم خواست توی طرح شناخت شهید آوینی شرکت کنم و گفت که با شناختنش بهم می ریزم.
    نمیدونم! شاید گریزی به زندگی و بیانات ایشون بزنم.
    فردا قراره برم هیئت و نمیدونم با این تعطیلات رسمی به مشکل میخورم یا نه؟
    خداروشکر....شکر که هنوز فرصت بودن و ساختن دارم
    یاعلی
     

    آوا.الف

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/01/11
    ارسالی ها
    215
    امتیاز واکنش
    2,617
    امتیاز
    468
    سن
    26
    محل سکونت
    ایران
    |به نام خداوند مهربانم|

    این روزها یخ زده ام
    مانند جوجه ای که مادرش را گم کرده
    این سو و آنسو میدوم
    برای یافتن خدا...
    به قول سهراب بزرگ
    و خدایی که در این نزدیکیست..
    لای این شب بوها
    پای آن کاج بلند
    ....
    نمیدانم
    این روزها خودم هم سردرگم
    بگذریم....
    ______
    حس نوشتن
    هر روز و هر لحظه
    درم پررنگ تر میشود...
    دلم میخواد بنویسم...
    قصه ای را شروع کنم...
    اما...
    درگیری این روزهایم
    مانع از انجامش میشود...
    _____
    22.دی.نودوپنج
    @sweety life
    انسانم آرزوست!!!!!!
     

    آوا.الف

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/01/11
    ارسالی ها
    215
    امتیاز واکنش
    2,617
    امتیاز
    468
    سن
    26
    محل سکونت
    ایران
    به نام مهربان ترین مهربانان...
    خاطرات شیرینشان هم عذاب آورست
    بخصوص در مواقع ناراحتی...
    مدام به خاطرات شیرین گذشته ات فکر میکنی...
    و دلت آنها را میخواهد...
    یادش بخیر...
    تا همین پارسال انجمن نودوهشتیا سر پا بود
    اما الان پیوست به خاطرات گذشته ام!
    آنجا رشد کردم..قد کشیدم..لـ*ـذت بردم...
    بهترین دوستم را پیدا کردم...
    بگذریم...
    همه اش که شد درد!
    _____________
    در چشمان یخ زده اش مینگرم
    حرفی برای گفتن دارد
    اما نمی تواند به زبان بیاورد
    با صدایی که از بغض زیاد خش دار شده میگویم:
    چیزی شده؟؟
    سکوت میکند..
    سکوتش عذاب آورست!
    دردش را نمیفهمم...
    خسته از نیمکت پارک بلند میشوم
    و با یه خداحافظی آروم از او دور میشوم...
    میگذارم در اقیانوس افکارش شنا کند...
    کمی جلو تر میرم که صدایش را از پشت سرم میشنوم!
    _دل آرا؟؟؟؟
    مکث میکنم...
    بدون اینکه رویم را برگردانم
    میگویم:بله؟؟
    میگوید:
    میشه کمی حرف بزنیم؟؟
    توان نه گفتن را ندارم...
    حداقل به او...
    بر میگردم به طرفش...
    میگوید:
    این نزدیکی یه کافی شاپ هست بریم اونجا...
    ________
    خسته و منتظر نگاهش میکنم
    گارسون می آید
    چی میل دارین؟؟؟
    طبق معمول
    شیک نوتلای مورد علاقه ام را سفارش میدهد...
    سکوتش کلافه ام میکند...
    هنوز هم خیال حرف زدن ندارد...
    بی حوصلگی ام را میفهمد..
    او:یکم صبور باش...بهت میگم..
    من:خسته ام میفهمی؟؟؟
    همش سکوت میکنی!
    باید بفهمم که داره چه اتفاقی میفته!
    او:میفهمی...به زودی...
    کلافه میشوم از خونسری اش...
    رهایش میکنم و از کافی شاپ بیرون می آیم..
    حتی دل آرا گفتنش هم منو از دویدن باز نمی دارد!
    فقط خوندن یه کتاب آرومم میکنه!
    و همچنین طعم هات چاکلت های خونگیم!
    به سوی خانه پرواز میکنم...
    دلم خلوت تنهایی هایم را میخواهد..
    (برداشت آزاد)
    sweety life
     
    آخرین ویرایش:

    فرشته رحمانی

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/09/17
    ارسالی ها
    812
    امتیاز واکنش
    6,489
    امتیاز
    571
    سن
    29
    محل سکونت
    تهران
    اون اوایل اینجا خوب بود...خاطرات خوبی رو اینجا رقم میزدم...سایت خوبی بود!
    اما الان...نمیدونم من ناسازگار شدم یا اینجا
    همه چیز به نحوی بر خلاف اونچه میخوام پیش میره و کسی هم نیست کاری بکنه.
    جوری شده که میترسم این پستمم پاک بشه!
    تاپیکام پاک میشه بدون اینکه بگن. دلایلشون هم ک...
    تا انتقاد هم بکنی....
    دبگه حال رمان نوشتن رو ندارم
     
    P

    Paradise

    مهمان
    26 دی ماه 1395
    خدایا واقعا کم آوردم
    واقعا خسته شدم
    از این همه تلاش برای دیدن و دیده شدن
    از این همه تلاش برای خواستن و خواسته شدن
    از اینکه هر چی دیدم و خودم رو زدم به ندیدن
    از تمام شنیدنی هایی که شنیدم و به روی خودم نیاوردم
    از تمام عذاب هایی که به خود دادم
    از تمام اشک هایی که مهمون همیشگی چشم هام بودن
    از تمام مریضی هایی که هر دکتری رفتم فقط گفتن ریشه عصبی داره
    از اینکه همه چیز رو توی خودم ریختم و دم نزدم
    از اینکه همیشه یه گزینه بودم نه اولویت
    از این همه شکسته شدن دلم و ...
    باشه حالا که تو نمی خوای منم دیگه تلاشی نمی کنم
    دیگه کم آوردم
    دیگه پاپس می کشم
    دیگه بی خیالش شدم
    امروز؛ این لحظه نمی گم یه دفعه ای اما کم کم همه چیز رو بی خیال می شم
    همونجور که خودم تموم شدم همه چیز رو تموم می کنم.
    فقط خدایا تو که می دونستی از اول آخرش این میشه چرا همون ابتدای راه جلومو نگرفتی؟؟
    هی ...

     
    آخرین ویرایش توسط مدیر:
    P

    Paradise

    مهمان
    28دی 1395
    امروز روز بدی نبود البته اگه خودم رو کامل فاکتور بگیرم
    استادم می گفت قراره بزودی تمرین های گروهی بکنیم تا رستیال برامون بذاره. خیلی خوبه این خبر...
    نمی دونم چرا من هیچوقت عوض نمی شم.
    یکی بهم بگه دختر عاقل حالا بر فرض هم که یه جای دیگه پیداش کنی چه فرقی برات داره می خوای فقط بری پروفایلش رو نگاه کنی و صحبت کردنشو با بقیه به تماشا بشینی؟؟
    خدایی چه فرقی به حالت داره هان؟
    چرا درست نمی شی؟؟؟
    اگه چک کردن پروفایل آدم ها مدال داشت من خیلی وقت پیش ها مدال طلاش رو بـرده بودم.
    به این نتیجه رسیدیم من خود آزارم وگرنه این کارا چیه با خودم می کنم!!!
    تا جنون فاصله ای نیست از اینجا که من
    ***
    پ.ن: من پریشانتر از آنم که تو می پنداری
     

    *REIHANEH*

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/11/20
    ارسالی ها
    2,399
    امتیاز واکنش
    24,204
    امتیاز
    706
    امروز من امتحان بيوشيمى دارم:aiwan_light_cray:
     
    وضعیت
    موضوع بسته شده است.

    برخی موضوعات مشابه

    بالا