جالب و دانستنی داستان‌هایی از انسان‌ها در یک قدمی مرگ

  • شروع کننده موضوع dinaz
  • بازدیدها 406
  • پاسخ ها 11
  • تاریخ شروع

dinaz

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2016/09/04
ارسالی ها
31,702
امتیاز واکنش
68,366
امتیاز
1,329
محل سکونت
کرمانشاه
۹- آستین هَچ

1383410_607.jpg


حتی در سن هشت سالگی نیز آستین هچ می دانست که زندگی نرمالی نخواهد داشت. آن روز در تابستانی گرم، آستین همراه خانواده اش از یک تعطیلات خانوادگی در کوهستان باز می گشتند که تراژدی رخ داد. آن ها در یک هواپیمای کوچک به خلبانی پدر خانواده بودند که ناگهان موتور هواپیما از کار افتاد. در نتیجه هواپیما سقوط کرده و به شدت با زمین برخورد نمود. در ادامه سوخت هواپیما نشست کرده و هواپیما آتش گرفت. پدر آستین به سختی توانست پسر کوچکش را از کابین به بیرون پرتاب کند و خود نیز نیمه سوخته توانست از کابین خارج شود. بقیه اعضای خانواده در آتش سوختند.

1383411_264.jpg


هشت سال بعد در سال ۲۰۱۱ زندگی برای او بهتر شده بود. اگر چه وی مادر و خواهر و برادر و خواهرش را در آن حادثه از دست داده بود اما پدرش هنوز زنده بود و همیشه و همه جا همراه او بوده و در تکالیف و بازی های بسکتبالش به او کمک می کرد. در این زمان وی یک بازیکن شناخته شده در مقطع دبیرستان بود که قرار بود بورسیه ورزشی دانشگاه میشیگان را بدست آورد. پدرش بعد از آشنایی با یک زن خوش قلب به نام کیمبرلی نیل دوباره ازدواج کرده و کیمبرلی مانند فرزند خودش با آستین رفتار می کرد. وقتی که خبر رسید آستین در دانشگاه میشیگان پذیرفته شده است، خانواده تصمیم گرفتند که جشن بگیرند. به این ترتیب آن ها تصمیم گرفتند که برای تعطیلات با هواپیما به کنار رودخانه ی والون بروند.

1383412_353.jpg


اما این بار نیز تاریخ برای آستین هچ درست مانند هشت سال قبل تکرار شد. بار دیگر هواپیمای آن ها سقوط کرد و این بار آستین تنها کسی بود که زنده ماند. چنان ضربه ی مغزی شدیدی به آستین وارد شده بود که پزشکان فکر نمی کردند زنده بماند. آستین دو ماه را در کما گذراند و درمان او دو سال دیگر به طول انجامید اما آستین هیچ گاه از زندگی و مبارزه دلسرد نشد. این چیزی بود که همیشه پدر آستین می خواست و او نیز قصد نداشت پدرش را ناامید کند. در ماه فوریه سال ۲۰۱۵، آستین به یکی از بازیکنان کلیدی تیم بسکتبال دانشگاه میشیگان تبدیل شد.
 
  • پیشنهادات
  • dinaz

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/09/04
    ارسالی ها
    31,702
    امتیاز واکنش
    68,366
    امتیاز
    1,329
    محل سکونت
    کرمانشاه
    ۱۰- جی جوناس

    1383413_209.jpg


    جی جوناس یک آتشنشان اهل نیویورک بود که به اتفاقات ناخوشایند باور نداشت. در ۱۱ سپتامبر سال ۲۰۰۱ وی روی دیگر زندگی را مشاهده کرد. او به کارش علاقه داشت و تحت هیچ شرایطی حاضر نبود از آن دست بکشد. به همین دلیل علی رغم فرو ریختن برج های نیویورک و آتش سوزی مهیب، برای نجات مردان و زنانی که زیر آوار مانده بودند به دل آتش زد. صبح آن روز به وی خبر داده بودند که یک هواپیما به برج های مرکز تجارت جهانی برخورد کرده است. وی در آن هنگام در حال خوردن صبحانه در ایستگاه آتشنشانی در محله ی چینی ها بود. خیلی زود او از شوک خارج شده و از واقعیت ماجرا آگاه شد. جوناس به سرعت آماده شده و اعضای گروهش را به سمت محل حادثه برد. چند دقیقه بعد آن ها به برج شمالی رسیدند.

    1383414_493.jpg


    هوا پر از دود شده بود، افراد بسیاری سوخته بودند و صدای جیغ و گریه از همه جا به گوش می رسید. همه جا در اتش می سوخت. در لابی مرکز برج آن ها دو نفر را دیدند که در یک آسانسور که در اثر آتش ناشی از انفجار سوخت هواپیما آتش گرفته بود گیر افتاده و کاملاً سوخته بودند. دیگر هیچ شباهتی به انسان در ظاهر آن ها دیده نمی شد ولی این صحنه ی دلخراش باعث نشد که جوناس در لابی بماند. او داشت به طبقه ی ۸۰ ام برج می رفت. آن جا افراد زیادی گرفتار شده بودند و به نظر جوناس این افراد بیشتر از هر کس دیگری به کمک آتشنشانان نیاز داشتند. گروه پایگاه ششم با وسایلی به وزن ۴۵ کیلوگرم روی دوش هایشان از میان مردها و زنانی که تا سرحد مرگ ترسیده بودند از پله ها بالا می رفتند. هر ۱۰ طبقه که بالا می رفتند برای گرفتن نفس کمی استراحت می کردند.

    1383415_723.jpg


    بسیاری آن ها را تشویق می کردند و بسیاری دیگر به آن ها آب تعارف می کردند. به دلیل گرمای شدید ساختمان و فعالیت بدنی فزاینده و همچنین سنگینی بار و لباس های خاص آتشنشانی، افراد جوناس دچار گرمازدگی شده بودند اما آن ها خود را به طبقه ی ۲۷ ام رساندند و در این هنگام برج شمالی فرو ریخت. از طریق یکی از پنجره ها، آن ها فرو ریختن برج شمالی را دیدند و این حادثه در عرض چند ثانیه در برابر چشمان آن ها رخ داد و این زمانی بود که جوناس با دردسر بزرگی که در انتظار او بود مواجه شد. وی که نگران سلامتی افرادش بود به آن ها دستور داد که به پایین برج برگردند. آن ها در مسیر به هر کسی که می دیدند کمک می کردند و حتی یک زن را از طبقه ی ۲۰ام تا پایین روی پشت خود حمل کردند.

    1383416_506.jpg


    در آن لحظات مسابقه ای نفس گیر بین آن ها و زمان در حال رخ دادن بود و جوناس کاملاً از این موضوع آگاه بود. آن ها خود را به طبقه ی چهارم رسانده بودند و می توانستند کمی هوای تازه تنفس کنند که ناگهان اولین صدای مهیب را شنیدند .سپس این صدا بیشتر و بیشتر شد و جوناس و همراهانش دریافتند که ساختمان در حال خراب شدن بر روی سر آن هاست. علی رغم تخریب کامل ساختمان، جوناس زنده ماند و تنها معجزه ای که باعث زنده ماندن او و همراهانش شد پله های عمودی برج بود که در مقابل وزن ساختمان فرو ریخته مقاومت کرد. یعد از سه ساعت محصور ماندن در یک فضای تنگ و پر از دود و گرد و خاک، جوناس و گروهش همراه با زنی که همراه خود از طبقه ی بیستم آورده بودند توانستند از مرگ و خفگی نجات پیدا کنند. آن ها جزو آخرین بازماندگانی بودند که از ساختمان زنده بیرون آمدند.
     

    برخی موضوعات مشابه

    بالا