لیلی: رمان جدید چی داری؟
من: دارم سیتا رو می خونم....
لیلی: اون که آخرش خیلی ماست بود....
من: می خواستم بخونمش....دیگه بهت رمان نمیدم
لیلی: Boredsmiley بیا و خوبی کن....رمان جدیدتو بفرست!
من: بلوتوثو باز کن
اینگونه می شود که رمانی رو کامل نمیتونم بخونم
مامان : برای شایان وسیله سفارش دادم ، ( رو به پدر گرام ) هر دو تا شماره ی تو رو هم با شماره خودم دادم ! بابا : چی سفارش دادی ؟! مامان : همونایی که می خواست ... ! من : چی سفارش دادی براش؟!؟!؟! ( چشمام فوق گرد شدس :| ) مامان : همون هلکوپتره که خوشش میومد ازش من : :aiwan_light_sdblum:o_O:aiwan_light_hysteric: شیوا : :aiwan_light_shok: بابا : قیافه هاشون رو :aiwan_light_rofl::aiwan_light_rofl:
من : فردا بریم آمادگاه ! (بالحن فوق العاده جدی !)من کتاب می خوام :aiwan_lighght_blum: بابا : :aiwan_ligdfht_blum: مامان : شیوا : لایک شقایق
بابا : اون کارت من رو بده ببینم ! شیوا : ملی مامان پیش منه من : من بهت کارت ملت رو نمی دماااا ، والا مامان : بابا : تند باشین ببینم !Boredsmiley ملت ، ملی ، پاسارگارد رو رد. کنید بیادBoredsmileyBoredsmiley غارتگراBoredsmiley من : پاسارگارد که پیش خودتهo_Oo_Oo_O شیوا : پیش منه مامان : حالا چقدر توشونه:aiwdffan_light_blum: من : صفر تومااان من : کلا همه کارتایی که به من داده خالین به جز ملت که عمرا بهش بدم بابا : کتاب بی کتاب :aiwan_light_fffffblum: من : من می دونم من رو از سر راه اوردید بابا : برا من ناز نکن اون کارت رو رد. کن بیاد تا ببرمت کتاب بخری من خیلی بی توجه کارت رو دادم بهش و رفتم تو اتاقم مامان : شیوا :
۵ مین بعد
بابا : بیا یکم پول واریز کردم که فردا دستت باز باشه با دختر عمه ها و عموهات حال کنی:aiwan_light_curtsey: من : :aiwan_light_crazy: شیوا : :aiwan_light_dash3: مامان : بابا : و باز هم من :
وقتي براي اولين بار يكم مقعنه مدرسه رو ميكشم عقب فقط يكم:/
من و مدير : مدير:خب پريا بچه ها ميگن كشيدي عقب دختر ...آخه چرا؟! من:وا خانم بهبودي من خب اولين بارمه بقيه بچه ها كه از سرشون اصن افتاده ...اصلا نگاه كنيد يكم بيشتر معلوم نيست . مدير : داري راجب چي حرف ميزني عزيزم؟! من :خب مقعنه ام ديگه مدير: ولي من منظورم فعاليت مدرسه است :/
پدر با سیاست بنده:||||
............
چند روز پیش همسایه طبقه پایینی مون دعوای بدی داشت تا جایی که صداشون رو خیلی واضح می شنیدیم. منو خواهرم تو اتاق بودیم
من: میگم خوب گوش کن چی می گن فحش های جدید یاد بگیریم
صهبا( خواهرم):
مامان و بابام وارد صحنه شدند
مامانم: باز معلوم نیس برای چی به جون هم افتادن مجید برو پایین ازهم جداشون کن
بابام: من؟!!( باتعجب)
مامانم: پس من!! برو دیگه تا همو تیکه تیکه نکردن
صهبا: مامان بابا اگه بره جوون مرگ میشه
من: راست میگه اینا تو حالت عادی بهشون سلام کنی انگار فحش خواهر مادر دادی بهشون:||
مامان: ارااام زشته مجید برو
بابام: باشه فقط گناهش پای تو
مامانم: گـ ـناه؟!
بابام: بله دیگه می دونی اینا همیشه خدا به خودشون میرسن خوشگل و جوون هم هستن تو خونه هم مطمئنا حجاب ندارن گناهش اخر عمری پای تو
می خواست بره که
مامانم: نمی خواد بری وقت خدای نکرده یه چی پرت می کنن می خوره توسرت اونوقت ما بدبدخت می شم برو بخواب
بابام:ااااا دو تا مسلمون رو ازهم جدا کنی می دونی چقد ثواب داره!!
مامان: نمی خواد ثواب کنی به اندازه کافی داری
من و صهبا اون پشت :
مامانم برمیگرده سمت ما با عصبانیت می گـه: به چیییییی می خندین برین سر درس و مشقتون
من: غلط کردیم
این دیالوگ مال همین امروزه 95/12/15
من_
مامانم+
/////////
امروز مامانم خییییییلی دیر اومد دنبالم ینی خییییلی دیرا!
فک کن ساعت 3 تعطیل شدیم مامانم ساعت 3 و نیم اومد دنبالم
مسیر خونمونم خییییلی دوره نمیشه پیاده برم.
هیچی دیگه همونجوری کنار در مدرسه وایساده بودم و کارد میزدی بهم خونم در نمیومد که یهویی با صدای یه ترمز خیلی خرکی سرم و آوردم بالا که یهو مامانم و دیدم.
با یه لبخند خونسرد اومد سمتم و بهم گفت
+به به به...نیلو خانوم. حال و احوال؟
( تعجب نکنید مامان من خیلی خونسرد و بیخیاله...همیشه همینجوری بوده )
_ باهات قهرم نیم ساعته اینجام میدونی چقد تیکه شنیدم من اصن درک نمیکنم چرا انقدر دیر میای دنبالم همیشه مامان...o_O
+ وای وای وای...
همه برین کنارلولوخان اومد آره آره آره لولوخان اومد... و شروع کرد به خوندن آهنگ تیتراژ کارتون هتل ترانسیلوانیا!!!o_Oo_Oo_O
انقدر حرررص خوردم که باورتون نمیشه!!!
اون و برای من خوند!!!
هیچی دیگه یه اسم جدیدم پیدا کردم علاوه بر:
نیلوفر، نیلو، نیلی و نل و ....
لولو خانم شدم!!!
خدایا چرا اسم من نیلوفره؟؟؟؟؟؟ •_•
الان دیگه همه اعضای خونواده بهم میگن لولوخان!!!
خخخ
کپی با ذکر منبع
- دیروز شنیدم تو اون کوچه عکس ارنستو رو روی یه دیوار کشیدن.
+ ارنستو کیه؟
- چگوارا /:
+ آها چگوارا. خب؟
- خیلی ذوق کردم.
+ چرا؟
- چون فهمیدم هنوزم از یاد مردم نرفته.
+ تو چرا چگوارا رو دوست داری؟
- ...
+ واسه سیگار برگش؟
- نــــــــــــه. اون یه انقلابی آزادی خواه بود.
+ مگه تو گذشته کشور خودمون آزادی خواه نداشتیم؟ چرا اونارو ول کردی چسبیدی به این؟
- بابا اونا برای مردم کشور خودشون جون خودشونو فدا کردن. منم الان می تونم اینکارو بکنم. اما چگوارا برای کشور خودش نجنگید.چگوارا همیشه علیه جنگ و ظلم بود.
+ همه اینارو گفتم تا از هیچ کس برای خودت بت نسازی.