آقای مجری در حال پاره کردن دفتر مشق کلاه قرمزی چون خودش ننوشته بود . . .
آقای مجری: الان این رو پاره میکنم تا خودت مشقاتو بنویسی.
فامیل دور: نه، عجب گیری افتادیما، 3 ساعت به این گاو فهموندیم که نباید پاره کنه و بخوره، حالا باید به شما بفهمونیم . . .
بعد از بازی گل کوچیک
آقای مجری : فامیل دور بازی رو چطور دیدید؟
فامیل دور: با چشمام دیدم .....!!!
یکی از قشنگترین دیالوگ ها به نظر من اونجا بود که فامیل دور میخواست اختراعاش رو به آقای مجری معرفی کنه،
فامیل دور: آقای مجری شما یکی داشتین توی فامیلتون مخترع بود ،اسمش بهرام بود؟
آقای مجری: بله بهرام بود چطور؟
فامیل دور: بهرام که گور میگرفتی همه عمر،دیدی که چگونه دور بهرام گرفت؟؟؟
(منظورش این بود که اختراع من از بهرامتون بهتره)
پسرعمه زا در تست بازیگری وقتی میخواست خبر دزدیده شدن ماشین رامبد جوان رو یه جوری بده که بیهوش نشه : پسر عمه زا : دو تا خبر دارم ؛ یه خبر خوب ، یه خبر بد. اول کدوم رو بگم ؟ رامبد جوان : خبر خوب. پسر عمه زا : ماشینت رو دزد برد ! رامبد جوان : ای وای...! حالا خبر بد چیه ؟ پسر عمه زا : بابات هم توش بود..!! )))))))))))))))))))))))))
ماجراهای جالب آقوی همساده : “لوبیای سحر آمیز !” آقو ما یه مدت وضع مالیمون خراب بود یه گاوی داشتیم گفتیم بریم اینو بفروشیم…رفتیم بازار یه پیرمردی دیدیم گفت گاوتو بده من بهت لوبیای سحرآمیز بدم،آقو گاوو دادیم لوبیاهارو گرفتیم بردیم کاشتیم فرداش درخت دراومد از درخت رفتیم بالا رسیدیم به خونه یه غول یه مرغ تخم طلا ازش کش رفتیم برگشتیم پایین تا پامون رسید به زمین دیدیم اومدن جلبمون کردن!گفتیم چرا؟گفتن شما بخاطر کشت غیر اصولی خاک منطقه رو ضعیف کردین 14تا خانواده بدبخت شدن! گفتیم کاکو صبر کن الآن یه تخم طلا بهت میدم شمام بیخیال ما شو…به ای مرغو گفتیم یه تخم طلا بذار گفت من در اعتراض به کاهش قیمت طلا در بازارهای جهانی دیگه تخم طلا نمیذارم!گفتیم حداقل دوتا تخم مرغ معمولی بده تو زندان نیمرو کنیم گفت تخم مرغ معموای تو کلاس کاری من نیس!ها ها ها ها ها ها ها…مارو که داشتن میبردن زندان وسط راه رسیدیم به اون پیرمردو دیدیم مازراتی زیر پاشه!!! گفتیم کاکو چی شد پولدار شدی!؟ گفت اون گاوو که به من دادی روزی 25تا گوساله طلا میزاد!…ها ها ها ها ها ها ها…آقو به نظر من آدم همیشه باید قدر چیزایی که داره رو بدونه
آقای مجری: این پشت منو بخارون
عزیزم: با دست خودتون یا با دست خودم؟
آقای مجری: با دست شما دیگه
عزیزم: با دست چپم یا با دست راستم؟
آقای مجری: با با دست راستت
عزیزم: با انگشت اشارم یا با انگشت شصتم؟
میخوای با شیئ خارجی بخارونم
شیئ خارجی نوک تیز بیارم یا نوک گرد؟
آقای مجری: یه چیزی بیار دیگه
عزیزم: چاقو بیارم یا چنگال؟
آقای مجری: شما قسمت بعدی برنامه رو ببینید
فامیل دور:من صد دفعه گفتم ظرفا رو بشور دیگه
عزیزم:با مایع ظرف شویی بشورم یا با اب خالی؟
فامیل دور: اونو سریع بشورش...اقای مجری...همون یه رقم رو بگیرم. بسه دیگه قند؟
عزیزم:قند کله باشه یا حبه؟
اقای مجری:چی؟
فامیل دور:سه تا قند که نفری بیشتر ور نمیدارن؟
اقای مجری:من چه میدونم چند تا قند ور میدارن !
عزیزم:اگه سه تا قند برداشتن چیزی نگم یا بزنم پشت دستشون ؟
فامیل دور: نه نه هر چه قد برداشتن چیز نکن...ابروی اقای مجری رو نبر
فامیل دور: همین الان بلند میشی میری تو شهر بدون هیچ سوال و جوابی میری میگی بچه سلطان به دنیا آمده سریع جشن بگیری
عزیزم ببخشید : به کی بگم به یه عده خاصی بگم یا به همه مردم بگم؟
فامیل دور : به همه مردم بگو سوال اضافی هم نپرس
عزیزم ببخشید: به مردم شهر بگم یا به مردم روستاها هم بگم ؟
فامیل دور : به همه مردم شهر و روستا بگو بگو سوال اضافی هم نپرس
عزیزم ببخشید : در میادین اصلی بگویم یا در میادین فرعی؟
فامیل دور : میادین اصلی، برو دیگه برو
عزیزم ببخشید : در خیابان های اصلی بگویم یا در کوچه ها هم بگویم؟
فامیل دور: در خیابان های اصلی و گوچه ها
فامیل دور : در خیابان های اصلی پهن و کو چه های پهن یا نه ، در خیابان های باریک بگویم و در کو چه های باریک؟
آقای مجری:آروم...آروم...نفس عمیق...نفس عمیق...نفس عمیق...آرامش...میهمان میخواد بیاد برای آدم، اینقد هیجان زده نمیشه که...آرامش...میخوای از میهمان پذیرایی کنی.....
ببخشید: آرامش قبل از طوفان یا بعد از طوفان ؟