زمینه های دوستی دو دولت با نژاد آریایی

  • شروع کننده موضوع FATEME078
  • بازدیدها 89
  • پاسخ ها 0
  • تاریخ شروع

FATEME078

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2016/08/08
ارسالی ها
1,311
امتیاز واکنش
31,597
امتیاز
873
سن
25
محل سکونت
تهران
انگلستان در کنار تشویق چهار کشور ایران، افغانستان، ترکیه و عراق به انعقاد قرارداد سعدآباد، سعی کرد آنها را وادار کند تا بازار خود را به سوی سرمایه و کالاهای آلمانی بگشایند. انگلیس در تلاش بود تا با ایجاد بازار اقتصادی برای آلمان و مقابله با فقر در این کشور، کمونیسم را از ورود به قلب اروپا دور سازد.
بخش تاریخ ایران و جهان تبیان
302071619018522512816767113327013765120114.jpg



به بهانه حمله متفقین به ایران
در عرصه روابط بین الملل و سیاست خارجی کشورها، دوستیها و دشمنیها ثابت نیستند، بلکه اهداف بلندمدت و کوتاه مدت، بر اساس منافع ملی تعیین و تأمین می شود. منطقه خاورمیانه و به خصوص موقعیت استراتژیک ایران به لحاظ جغرافیای سیـاس*ـی و دسترسی به آبهای آزاد و منایع عظیم نفتی، از قدیم مطمح نظر قدرتهای بزرگ بوده است. روسیه و انگلستان در قرن نوزدهم و بیستم نفوذ گسترده ای در حکومت و حاکمیت ایران داشتند و ورود نیروی سومی در منطقه، منوط به پذیرش این دو کشور در بازی قدرت و رقابت پنهان بین آنان بود. گذشته از این، انگلستان نگرانی خاصی نسبت به ورود کشورهایی چون آلمان به منطقه داشت تا مبادا از ایران به عنوان پلی به سوی هند و افغانستان استفاده کنند. پیامدهای ناگوار جنگ جهانی اول و انقلاب کمونیستی در روسیه و بحران اقتصادی بزرگ در اروپا؛ منطقه را آبستن بحرانهای متعددی نموده بود. بدین ترتیب این مقاله قصد دارد به چرایی خواست سیاستمداران ایرانی برای ورود یک نیروی سوم به کشور و چگونگی ورود آلمان به صحنه رقابت پنهان بین روسیه و انگلستان در ایران بپردازد.


نیروی سوم: آلمان
با تغییر سلطنت از قاجاریه به پهلوی، سیاست و حکومت در ایران، در دو حوزه داخلی و خارجی تغییر کرد و دچار تحول شد. ثبات نسبی و برقراری امنیت و حفظ تمامیت ارضی، سرآغاز دوران جدیدی را برای ایران رغم زد. محور اصلی موضعگیریهای دولتمردان ایران همیشه این بود که در برابر دو کشور شوروی و انگلستان، به نیروی سومی نزدیک شوند تا تعادل قدرت برقرار گردد زیرا که «پارادایم امتیاز» در عصر قاجاریه، ایران را در منگنه دو ابرقدرت قرار داده بود و به نظر می رسید که رهایی از آن دشوار باشد. در این گیر و دار، با انقلاب اکتبر 1917 در شوروی و الغای یکجانبه تمامی امتیازات تزاری با کشورهای همجوار، انگلستان به قدرتی بی همتا تبدیل شد تا بتواند به نفوذ خود همچنان ادامه دهد.

رضاشاه، با توجه به این واقعیت که منبع عمده ثروت ایران توسط یک شرکتانگلیسی استخراج و فروخته می شود، بدون آنکه حق الامتیاز منصفانه ای به ایران پرداخت گردد، تصمیم به لغو آن گرفت ولی در عمل این قرارداد با استفاده از تهدید به زور و فقدان متخصصین لازم، برای مدت شصت سال دیگر تمدید شد. نارضایتی از این قرارداد، سرآغاز لزوم رابـ ـطه با یک کشور بی طرف را بیش از پیش نشان می داد. آلمان، کشور مورد نظر بود؛ زیرا «سابقه مداخله استعماری در خاورمیانه نداشت، یکی از پیشرفته ترین کشورهای جهان در زمینه علم و تکنولوژی بود، سرمایه، مشاوران فنی و واحدهای صنعتی و ماشین آلات آماده برای صدور در اختیار داشت» از آنطرف، آلمانها نیز نسبت به رابـ ـطه با ایران راغب بودند. اما آنها «نظر به اینکه از ضعف خود در شرق دربرابر نفوذ سنتی روسیه و انگلستان آگاهی داشتند، تنها از منافع اقتصادی خود سخن می گفتند» و مطامع سیـاس*ـی خود را پنهان می کردند.

سیاستمداران آمریکا و انگلیس و فرانسه چنین می پنداشتند که نازیهای حاکم بر آلمان بهترین سد راه کمونیسم و توسعه طلبی استالین هستند. به همین دلیل با دل و جان به حمایت از هیتلر پرداختند تا اگر در آینده بین آلمان و شوروی جنگی رخ دهد، آلمان بتواند رقیب را تضعیف کند. یکی از دلایل حضور آلمان در ایران همین بود.
گرایش ایران به آلمان را شاید بتوان تا حدی در رویکرد شوونیستی حاکم بر هر دو کشور دریافت. رضاشاه، از سال 1312 به بعد گامی بلند برای پیشرفت اقتصادی و صنعتی شدن برداشت و این اشتیاق زایدالوصفش را در ناسیونالیسم حیاتگرا استتار می نمود و روشنفکران تجددخواه نیز با آگاهی از اینکه «تنها نهادهای حکومتی هماهنگ با یک رهبر مقتدر و برانگیزاننده برای مدرن سازی جامعه» این امکان را می دهد که تجدد آمرانه صورت گیرد، از او حمایت کردند.از آنطرف نیز، در آلمان، ناسیونالیسم افراطی در واکنش به توسعه سرمایه داری و از دست رفتن جایگاه خود در جامعه، در تکوین و پیدایش فاشیسم کمک شایانی کرد. براین اساس، این همگرایی نانوشته باعث همکاری دو دولت در مسائلی شد که هریک منافع و اغراض متفاوتی را در سر می پروراندند.

بحران اقتصادی اروپا
پیامدهای ناگوار جنگ جهانی اول در عرصه اقتصاد، تأثیر نامطلوبی بر زندگی اجتماعی و سیـاس*ـی جوامع اروپایی برجای گذاشت. رکود بزرگ، بیکاری و تورم؛ وضع آلمان را بسیار وخیم کرده بود. از 1917 تا 1942، در زمانی که اقتصاد سست و لرزان شده بود، اروپا به سمتی می رفت که زمینه پیدایش کمونیسم در آن نمودار می شد. زیرا زمانی که وضعیت طبقات متوسط اجتماعی رو به ضعف گذارد، اندیشههای آرمانگرایانه مجال ظهور پیدا می کنند و همزمان با این روند قدرت و مشروعیت دولتها کاسته می شود. این طبقات که فاقد قدرتند، در پی نفی و تغییر وضع موجود تلاش می کنند و دل به احزابی می دهند که آنها را از این اضطراب رهایی بخشد.

هرچند که، بریتانیا و فرانسه با تنظیم قرارداد "لوکارنو"،که در حکم دلجویی از آلمان بود، در نظر داشتند امتیازاتی به آلمان بدهند تا به جامعه بین المللی برگردد،ولی وضعیت در جمهوری وایمار وخیم تر از آن بود که از زیر بار قرارداد ورسای و بازپرداخت غرامت نجات پیداکند. در 1929 همزمان با بحران اقتصاد جهانی، کمکهای خارجی به آلمان قطع شد. بسیاری از صنایع به تعطیلی کشیده شدند و تورم به نحو فزاینده ای افزایش یافت و بیکاری به معزل لاینحلی تبدیل گشته بود. با صدراعظمی هیتلر وضع دگرگون شد. با افزایش قدرت در حوزه اقتصادی به وسیله کارشناسان و وزیر اقتصاد هیتلر، یالمار شاخت، توانست از رکود و بیکاری نجات پیدا کند و با تاکید بر تقویت طبقه متوسط و ایجاد رفاه اجتماعی و تاکید بر خودکفایی با سیاست تجاری هدفمند و دو جانبه، بحرانها را یکی پس از دیگری پست سر بگذارد. در این وضعیت «سیاست و اقتصاد در هم آمیخته شد. رقابت بین المللی سیـاس*ـی بر مبنای رشد و رقابت اقتصادی قالب ریزی می شد... زیرا آلمان خواهان اشغال موضعی در سیاست جهانی بود که انگلستان در اختیار گرفته بود» «در حالیکه آلمان نسبت به مسائل سیـاس*ـی ایران بی علاقگی نشان می داد ولی نقش اقتصادی این کشور تا سال 1930 رو به افزایش بود.» احداث خط راه آهن سراسری در شمال ایران، گرفتن امتیاز تمام خطوط هوایی داخلی و خارجی بوسیله کارخانه هواپیماسازی یونکرس، یک خط کشتیرانی بین بندر هامبورگ و بنادر خلیج فارس، اعزام متخصصین آلمانی برای تربیت و تعلیم کادر لازم برای اداره کارخانجات از مواردی است که روابط تجاری-بازرگانی را در دهه 1930 نشان می دهد.

از اواخر سال 1934 به بعد دولت آلمان گامهای مثبتی برای تجدید روابط مستحکم با ایران برداشت که در مارس 1935 منجر به امضای موافقتنامه مهمی در این زمینه گردید. به یمن این موافقتنامه، نقش آلمان بار دیگر اهمیت پیدا کرد. سفر وزیر اقتصاد و رئیس بانک رایش، یالمار شاخت به ایران، مراودات را مستحکم نمود و یک سلسله سفارشات مهم به شرکتهای بزرگ آلمانی داده شد. این روابط اقتصادی، به دیدار رئیس مجلس، حسن محتشم السلطنه اسفندیاری، با هیتلر منجر شد و پس از آن نیز رهبر مجمع جوانان رایش، بالدور فون شیراخ، به ایران سفر کرد. البته این مراودات با تشویق انگلستان صورت می گرفت. «انگلستان با تشویق چهار کشور ایران، افغانستان، ترکیه و عراق به انعقاد قرارداد سعدآباد، سعی نمود یک کمربند امنیتی دور مرزهای جنوبی شوروی ایجاد کند و نیز آنها را وادار کرد تا بازار خود را به سوی سرمایه و کالاهای آلمانی بگشایند» انگلیس در تلاش بود تا با ایجاد بازار برای آلمان،کمونیسم را از ورود به قلب اروپا دور سازد.

در آن زمان سیاستمداران آمریکا و انگلیس و فرانسه چنین می پنداشتند که نازیهای حاکم بر آلمان بهترین سد راه کمونیسم و توسعه طلبی استالین هستند. به همین دلیل با دل و جان به حمایت از هیتلر پرداختند تا اگر در آینده بین آلمان وشوروی جنگی رخ دهد، آلمان بتواند رقیب را تضعیف کند و هم با افزایش تولیدات نظامی، خیل کثیری از بیکاران را جذب نماید و به اقتصاد ازهم پاشیده اش سروسامانی دهد.

روابط ایران و آلمان بسیار خوب پیش می رفت تا وقتی که جنگ جهانی دوم آغاز شد.حال دیگر، سیاستهای نژادپرستانه و جنگ طلبانه نظام نازی حاکم در دوره هیتلر، زنگ خطر را برای دو همسایه شمالی و جنوبی(انگلیس) ایران به صدا درآورده بود. حضور 690 آلمانی، بهانه لازم را برای تقاضای نیروهای متفقین نسبت به اخراج آنها فراهم نمود. مسئله ای که فرجامی ناخوشایند برای ایران به همراه داشت و باعث سقوط رضاشاه شد.
 

برخی موضوعات مشابه

بالا