شروعي متفاوت براي يك رمان !

برنو

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2016/01/27
ارسالی ها
305
امتیاز واکنش
4,502
امتیاز
485
محل سکونت
شهرجهانی (یزد)
سلام دوستان من اومدم با يك تاپيك مفيد و جديدHapydancsmil
دقت كردين توي اكثر رمانها شروعش اينجوريه كه يا با زنگ موبايل بيدار ميشن يا دارن جلو آينه خودشونو درست ميكنن يا فوري ميرن سراغ زندگي نامه و شرح حالشون كه من شوكت فرزند عزت خان و اشرف السلطنه با 25 سال و 187 ماه در رشته ي كاه گل لغد كني مشغول به تحصيلم و ...:aiwan_light_bdflum::aiwan_light_bdflum::aiwan_light_bdflum::aiwan_light_bdflum:
اين شروع به نظر من اصلا جالب نيست بلكه كاملا تكراريBoredsmiley و رو مخه :aiwan_lighgt_blum:
حالا من از شما ميخوام كه در حد پنج خط يا بيشتر يه شروع متفاوت بنويسيد و خلاقيتتونو به بقيه نشون بدين :aiwan_light_bdslum:

با سپاس :aiffwan_light_blum:
پ .ن ::aiwan_ligfht_blum:دوستان من به شخصه توي اين تاپيك واسم مهم نيست كه چه ژانري مد نظر شماست ولي از اونجا كه نظر ديگران برام محترمه ازتون خواهشمندم سعي كنيد جوري بنويسيد كه مخاطب بتونه درباره ي ژانر نوشته ي شما يه حدسي بزنه:campe45on2:
با سپاس فراوان:aiwan_lighfffgt_blum:
 
آخرین ویرایش:
  • پیشنهادات
  • برنو

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/01/27
    ارسالی ها
    305
    امتیاز واکنش
    4,502
    امتیاز
    485
    محل سکونت
    شهرجهانی (یزد)
    يك وري به ديوار تكيه داد و دست هايش را در جيب هاي لباس فرم قهوه اي و بد رنگ مدرسه اش فرو برد . آخر قهوه اي هم شد رنگ !اينهمه رنگ در دنيا وجود دارد چرا قهوه اي ؟!
    با پس گردني كه به كله ي كچلش زده شد از جا پريد و با ديدن عباس كه با لبخند پت و پهني نگاهش مي كرد ابروانش درهم شد .
    - باز چه گندي زدي ممد ؟ دوباره كه دخيل در دفتري !
    محمد كمي پس گردنش را ماليد
    -الهي بشكنه دستت كه اينقدر سنگينه ! به تو چه ؟! اصلا چرا خودت داري تو راهرو ول مي گردي؟
    ناگهان لبخند عباس محو شد و رنگ چهره اش رو به زردي رفت حدس زدن علتش چندان مشكل نبود ...
    عباس انگشت اشاره اش را بالا آورد و با لكنت رو به آقاي ناظم گفت :
    -آ...آقا اجازه ...ما.. گلاب به روتون ...رفته بوديم ...
    ناظم خط كش بلند و چوبي را در دستش جا به جا كرد و از زير سبيل هاي پر پشتش غريد
    - برو سر كلاست بچه !
     
    آخرین ویرایش:

    FATEME078

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/08/08
    ارسالی ها
    1,311
    امتیاز واکنش
    31,597
    امتیاز
    873
    سن
    25
    محل سکونت
    تهران
    به تکان خوردن شاخه درختان و ریختن برگ هاشون نگاه میکردم ، کتاب شعر فروغ و توی دستم نگه داشته بودم و با تلخی هر چه تمام تر به اشعاری که عجیب من و یاد خاطراتم مینداخت خیره شده بودم ؛ پرده نارنجی رنگ اتاق هارمونی جالبی با برگ های زرد و نارنجی که کنار پنجره ریخته شده بودن داشت ؛ پرده را کنار کشیدم و به سمت میز قهوه ای رنگ که پر از کتاب داستان و رمان بود رفتم ، روی صندلی چوبی اش نشستم ، گوشه ی تک تک کتاب ها با تحریر و سلیقه خاصی شعر نوشته بودم ؛دوباره صفحه اول هر کدوم و نگاه کردم و مثل همیشه از خوندن نوشته های خودم لبخند به لبام اومد ، "این نیز بگذرد " چقدر به این جمله کوتاه ایمان داشتم ، صدای تق تق مثل همیشه از جایی که عاشقش بودم بلندم کرد
     
    آخرین ویرایش:

    عقیق

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/09/09
    ارسالی ها
    621
    امتیاز واکنش
    10,219
    امتیاز
    661
    با سرعت زیاد داشتم میروندم و مدام از اینه به پشت سرم نگاه می کردم عصبی و کلافه فقط میخواستم از مهلکه فرار کنم گمان نمی کردم کار به اینجا برسه اونم داشت با سرعت سرسام اوری دنبالم میومد بزرگراه شلوغ بود و صدای بوق ماشین ها و صدای زوزه باد که به خاطر سرعت بالا تو گوشم میپیچید حسابی عصبیم کرده بود از حرارت هیجان توی این هوای ملس بهاری دارم عرق سرد میریزم باید زودتر از خروجی بزرگراه خارج بشم اینجوری نمی تونم قالش بزارم...
     

    عقیق

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/09/09
    ارسالی ها
    621
    امتیاز واکنش
    10,219
    امتیاز
    661
    دستم رو گذاشتم روی زنگ و چند بار زدم اما نه انگار واقعا خونه نیست... کلافه گوشی رو از جیبم درآوردم و گرفتمش؛ دستگاه مشترک موردنظر خاموش می باشد ده موبایل ست ایز آف(the mobile set is off) چند بار دیگه هم گرفتمش اما فایده نداشت کفری و عصبی قطع کردمو رفتم نشستم تو ماشین ، باید منتظر بشم تا بیاد دستامو گذاشتم رو فرمونو با یه اهنگ تو ذهنم رو فرمون ضرب گرفتم و شروع کردم به نگاه کردن اینه بغـ*ـل که گوشیم تو جیبم لرزید ...با دیدن اسم روی گوشی متعجب جواب دادم...
     

    PARISA-R

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/10/17
    ارسالی ها
    182
    امتیاز واکنش
    1,532
    امتیاز
    346
    محل سکونت
    Germany
    به روبروش نگاه کرد این مرد خوب میدانست که او را چطور وسوسه کند..
    دودل بود اگه قبول میکرد آن وقت چه بر سر عزیز ترینش می امد و اگر قبول نمیکرد ...
    یک نگاه به او کرد هنوز هم با دیدنش به یاد خاطرات خوبشان می افتاد اما افسوس که پایان عشق آنها خوش نبود...
    با شنیدن صدایش به خودش امد وباز هم در جلد مغرور خود فروع رفت
    -نظرت چیه قبول میکنی؟؟
    -باید کمی فکر کنم هرچی باشه این یه تصمیم مهمه.
    بعد از گفتن حرفش کیفش را برداشت با یک خدافظ از آن مرد رویاهایش دور شد...

    (راستش چیزی که شما گفتید بستگی به ژانرش هم داره)
     

    عقیق

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/09/09
    ارسالی ها
    621
    امتیاز واکنش
    10,219
    امتیاز
    661
    سرمو به شیشه تکیه داده بودمو اصلا حواسم به اطراف نبود مدام حرفاش مثل پتک تو سرم فرود میومد نمی دونستم باید چکار کنم فقط دلم میخواست زودتر برسم خونه حتی متوجه نشدم کی بارون گرفت ...
    خانم ؟ خانم حالتون خوبه ؟ رسیدیم ...با صدای راننده از افکارم بیرون اومدم، راننده هم متوجه حال خرابم شده بود چون کنجکاو و کمی نگران داشت نگام میکرد
    کرایه رو دادم و پیاده شدم ...
     

    برنو

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/01/27
    ارسالی ها
    305
    امتیاز واکنش
    4,502
    امتیاز
    485
    محل سکونت
    شهرجهانی (یزد)

    (راستش چیزی که شما گفتید بستگی به ژانرش هم داره)[/QUOTE]

    بله درست ميفرماييد .ولي من بيشتر تاكيدم روي يه شروع خوبه و هر كس ميتونه از ژانر مورد علاقه ش بنويسه
     

    عقیق

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/09/09
    ارسالی ها
    621
    امتیاز واکنش
    10,219
    امتیاز
    661
    رفته بود از بازار چه محلی خرید کنه ، منم سایه به سایه دنبالش رفتم انقدر شلوغ بود و سروصدای فروشنده ها و مشتری ها زیاد بود که اصلا حواسش به پشت سرس نبود حتی گمان نمی کنم به فکرش هم رسیده باشه که پیداش کردم...
    تا یه کوچه خلوت تو حاشیه شهر دنبالش رفتم هوا داشت تاریک میشد، گرگ و میش دم غروب واقعا رعب اور بود البته نه برای من بهترین فرصت بود تا...
     

    Samira.Aroom

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/10/06
    ارسالی ها
    1,476
    امتیاز واکنش
    16,498
    امتیاز
    740
    محل سکونت
    طهران
    سلام. ببخشید میگم. اما این شروع هایی که گفتید فقط واسه ۱۰%رماناس. اونم رمانایی که مثلا ژانر طنز دارن. شما نگاه بکنید الآن اکثر رمانها با شروع متفاوتی هستن. و اینجا میشه هرچی دوست داشتیم بنویسیم بدون اینکه درنظر بگیریم چی به چیه.
     
    بالا