تاپیک‌های دنباله‌دار شعر یا بیت فارسی موردعلاقه شما چیه؟

  • شروع کننده موضوع Atosa96
  • بازدیدها 2,593
  • پاسخ ها 110
  • تاریخ شروع

ღ motahareh ღ

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2017/03/18
ارسالی ها
14,789
امتیاز واکنش
46,711
امتیاز
1,286
محل سکونت
تهــــران
تو مرا آزردی ...



که خودم کوچ کنم از شهرت ،

تو خیالت راحت !
میروم از قلبت ،
میشوم دورترین خاطره در شبهایت
تو به من میخندی !
و به خود میگویی: باز می آید و میسوزد از این عشق ولی...
برنمی گردم ، نه !
میروم آنجا که دلی بهر دلی تب دارد ...
عشق زیباست و حرمت دارد ...

"سهراب سپهری"
 
  • پیشنهادات
  • ღ motahareh ღ

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/03/18
    ارسالی ها
    14,789
    امتیاز واکنش
    46,711
    امتیاز
    1,286
    محل سکونت
    تهــــران
    ابری نیست
    بادی نیست
    می نشینم لب حوض
    گردش ماهی ها روشنی من گل آب
    پاکی خوشه زیست
    مادرم
    ریحان می چیند
    نان و ریحان و پنیر آسمانی بی ابر اطلسی هایی تر
    رستگاری نزدیک لای گلهای حیاط
    نور در کاسه مس چه نوازش ها می ریزد
    نردبان از سر دیوار بلند صبح ر
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    روی زمین می آرد
    پشت لبخندی پنهان هر چیز
    روزنی دارد دیوار زمان که از آن چهره من پیداست
    چیزهایی هست
    که نمی دانم
    می دانم سبزه ای را بکنم خواهم مرد
    می روم بالا تا اوج من پر از بال و پرم
    راه می بینم در ظلمت من پر از فانوسم
    من پر از نورم و شن
    و پر از دار و درخت
    پرم از راه از پل از رود از موج
    پرم از سایه برگی در آب
    چه درونم تنهاست



    سهراب سپهری
     

    ღ motahareh ღ

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/03/18
    ارسالی ها
    14,789
    امتیاز واکنش
    46,711
    امتیاز
    1,286
    محل سکونت
    تهــــران
    آب را گل نکنیم
    در فرودست انگار کفتری می خورد آب
    یا که در بشه ای دور سیره ای پر می شوید
    یا در آبادی کوزه ای پر می گردد
    آب را گل نکنیم
    شاید این آب روان می رود پای
    سپیداری تا فروشوید
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    ندوه دلی
    دست درویشی شاید نان خشکیده فرو بـرده در آب
    رزن زیبایی آمده لب رود
    آب را گل نکنیم
    روی زیبا دوبرابر شده است
    چه گوارا این آب
    چه زلال این رود
    مردم بالا دست چه صفایی دارند
    چشمه هاشان جوشان گاوهاشان شیرافشان باد
    من
    ندیدم دهشان
    بی گمان پای چپرهاشان جا پای خداست
    ماهتاب آنجا می کند روشن پهنای کلام
    بی گمان در ده بالا دست چینه ها کوتاه است
    مردمش می دانند که شقایق چه گلی است
    بی گمان آنجا آبی آبی است
    غنچه ای می شکفد اهل ده باخبرند
    چه دهی باید باشد
    کوچه باغش
    پر موسیقی باد
    مردمان سر رود آب را می فهمند
    گل نکردنش ما نیز
    آب را گل نکنیم



    سهراب سپهری
     

    ღ motahareh ღ

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/03/18
    ارسالی ها
    14,789
    امتیاز واکنش
    46,711
    امتیاز
    1,286
    محل سکونت
    تهــــران
    ديرگاهي است در اين تنهايي

    رنگ خاموشي در طرح لب است

    بانگي از دور مرا مي خواند،

    ليك پاهايم در قير شب است.

    رخنه اي نيست در اين تاريكي

    در و ديوار به هم پيوسته

    سايه اي لغزد اگر روي زمين

    نقش وهمي است ز بندي رسته.

    نفس آدمها


    سر به سر افسرده است

    روزگاري است در اين گوشه پژمرده هوا،

    هر نشاطي مرده است

    دست جادويي شب

    در به روي من و غم مي بندد.

    مي كنم هر چه تلاش،

    او به من مي خندد.

    نقش هايي كه كشيدم در روز،

    شب ز راه آمد و با دود اندود.

    طرح هايي كه فكندم در شب،

    روز آمد و با پنبه زدود.

    ديرگاهي است كه چون من همه را

    رنگ خاموشي در طرح لب است.

    جنبشي نيست در اين خاموشي،

    دستها، پاها در قير شب است.



    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
     

    ღ motahareh ღ

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/03/18
    ارسالی ها
    14,789
    امتیاز واکنش
    46,711
    امتیاز
    1,286
    محل سکونت
    تهــــران
    من از بازترین پنجره با مردم این ناحیه صحبت کردم
    حرفی از جنس زمان نشنیدم!
    هیچ چشمی عاشقانه به زمین خیره نبود.


    کسی از دیدن یک باغچه مجذوب نشد.
    هیچکس زاغچه ای را سر یک مزرعه جدی نگرفت .
    من به اندازه ی یک ابر دلم میگیرد
    .....
    و شبی از شبها
    مردی از من پرسید
    تا طلوع انگور چند ساعت راه است؟

    باید امشب بروم
    باید امشب چمدانی را
    که به اندازه ی پیراهن تنهایی من جا دارد بردارم
    و به سمتی بروم
    که درختان حماسی پیداست
    رو به ان وسعت بی واژه که همواره مرا می خواند
    یه نفر باز صدا زد سهراب!
    کفش هایم کو؟



    سهراب سپهری
     

    ღ motahareh ღ

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/03/18
    ارسالی ها
    14,789
    امتیاز واکنش
    46,711
    امتیاز
    1,286
    محل سکونت
    تهــــران
    هر کجا هستم باشم
    آسمان مال من است
    پنجره ، فکر، هوا، عشق، زمین مال من است
    چه اهمیت دارد
    گاه اگر می رویند
    قارچ های غربت ؟



    ...............................


    من نمی دانم که چرا می گویند :

    اسب حیوان نجیبی است

    کبوتر زیباست
    و چرا در قفس هیچ کسی کرکس نیست


    گل شبدر چه کم از لاله قرمز دارد
    چشم ها را باید شست جور دیگر باید دید
    واژه ها را باید شست ...



    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
     

    ღ motahareh ღ

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/03/18
    ارسالی ها
    14,789
    امتیاز واکنش
    46,711
    امتیاز
    1,286
    محل سکونت
    تهــــران
    به سراغ من اگر می آیید

    پشت هیچستانم

    پشت هیچستان رگ های هوا پر قاصد هایی است

    که خبر می آرند از گل وا شده ی دورترین نقطه ی خاک

    پشت هیچستان چتر خواهش باز است

    تا نسیم عطشی در بن برگی بدود

    زنگ باران به صدا می آید

    آدم اینجا تنهاست

    و در این تنهایی سایه ی نارونی تا ابدیت جاریست

    به سراغ من اگر می آیید

    نرم و آهسته بیا یید

    که مبادا ترک بردارد چینی نازک تنهایی

    از : سهراب سپهری
     

    ღ motahareh ღ

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/03/18
    ارسالی ها
    14,789
    امتیاز واکنش
    46,711
    امتیاز
    1,286
    محل سکونت
    تهــــران
    صبح امروز کسی گفت به من:




    تو چقدر تنهایی ...


    گفتمش در پاسخ :


    تو چقدر حساسی ...


    تن من گر تنهاست...


    دل من با دلهاست...


    دوستانی دارم


    بهتر از برگ درخت


    که دعایم گویند و دعاشان گویم...


    یادشان دردل من ...


    قلبشان منزل من…...


    صافى آب مرا يادتو انداخت...رفيق...


    تو دلت سبز...


    لبت سرخ...


    چراغت روشن...


    چرخ روزيت هميشه چرخان...


    نفست داغ...


    تنت گرم...


    دعايت با من...



    "سهراب سپهري"
     

    ღ motahareh ღ

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/03/18
    ارسالی ها
    14,789
    امتیاز واکنش
    46,711
    امتیاز
    1,286
    محل سکونت
    تهــــران
    سایه دراز لنگر ساعت
    روی بیابان بی‌پایان در نوسان بود:
    می‌آمد، می‌رفت.
    می‌آمد، می‌رفت.
    و من روی شن‌های روشن بیابان
    تصویر خواب کوتاهم را می‌کشیدم،
    خوابی که گرمی دوزخ را نوشیده بود
    و در هوایش زندگی‌ام آب شد.
    خوابی که چون پایان یافت
    من به پایان خودم رسیدم.
    من تصویر خوابم را می‌کشیدم
    و چشمانم نوسان لنگر ساعت را در بهت خودش گم کرده بود.
    چه‌گونه می‌شد در رگ‌های بی‌فضای این تصویر
    همه گرمی خواب دوشین را ریخت؟
    تصویرم را کشیدم
    چیزی گم شده بود.
    روی خودم خم شد:
    حفرهٔی در هستی من دهان گشود.
    سایه دراز لنگر ساعت
    روی بیابان بی‌پایان در نوسان بود
    و من کنار تصویر زنده خوابم بودم.
    تصویری که رگ‌هایش در ابدیت می‌تپید
    و ریشه نگاهم در تار و پودش می‌سوخت.
    این‌بار
    هنگامی که سایه لنگر ساعت
    از روی تصویر جان گرفته من گذشت
    بر شن‌های روشن بیابان چیزی نبود.
    فریاد زدم:
    تصویر را باز ده!
    و صدایم چون مشتی غبار فرو نشست.
    سایه دراز لنگر ساعت
    روی بیابان بی‌پایان در نوسان بود:
    می‌آمد، می‌رفت.
    می‌آمد، می‌رفت.
    و نگاه انسانی به دنبالش می‌دوید.

    از : سهراب سپهری
     

    ღ motahareh ღ

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/03/18
    ارسالی ها
    14,789
    امتیاز واکنش
    46,711
    امتیاز
    1,286
    محل سکونت
    تهــــران
    سهراب سپهری :

    کار مانیست شناسایی راز گل سرخ

    کار ما شاید این است

    که در افسون گل سرخ شناور باشیم

    پشت دانایی اردو بزنیم

    دست در جذبه یک برگ بشوییم و سر خوان برویم

    صبح ها وقتی خورشید در می اید متولد بشویم

    هیجان ها را پرواز دهیم

    روی ادرک ‚ فضا ‚ رنگ صدا پنجره گل نم بزنیم

    آسمان را بنشانیم میان دو هجای هستی

    ریه را از ابدیت پر و خالی بکنیم

    بار دانش را از دوش پرستو به زمین بگذاریم

    نام را باز ستانیم از ابر

    از چنار از پشه از تابستان

    روی پای تر باران به بلندی محبت برویم

    در به روی بشر و نور و گیاه و حشره باز کنیم

    کار ما شاید این است

    که میان گل نیلوفر و قرن

    پی آواز حقیقت بدویم
     

    برخی موضوعات مشابه

    پاسخ ها
    31
    بازدیدها
    1,379
    پاسخ ها
    0
    بازدیدها
    158
    پاسخ ها
    6
    بازدیدها
    147
    پاسخ ها
    0
    بازدیدها
    142
    پاسخ ها
    5
    بازدیدها
    182
    پاسخ ها
    184
    بازدیدها
    4,004
    پاسخ ها
    29
    بازدیدها
    652
    پاسخ ها
    173
    بازدیدها
    3,893
    پاسخ ها
    12
    بازدیدها
    341
    پاسخ ها
    40
    بازدیدها
    1,869
    پاسخ ها
    3
    بازدیدها
    165
    پاسخ ها
    14
    بازدیدها
    431
    پاسخ ها
    43
    بازدیدها
    1,467
    پاسخ ها
    37
    بازدیدها
    866
    پاسخ ها
    126
    بازدیدها
    3,810
    پاسخ ها
    72
    بازدیدها
    1,502
    پاسخ ها
    35
    بازدیدها
    849
    پاسخ ها
    344
    بازدیدها
    7,702
    پاسخ ها
    104
    بازدیدها
    3,101
    پاسخ ها
    6
    بازدیدها
    241
    پاسخ ها
    13
    بازدیدها
    4,430
    بالا