مطالب طنز شما هم اعتـــــــرافـــــــــــ کـــــــنـــــــیــــــد( نز)

  • شروع کننده موضوع takreza
  • بازدیدها 579
  • پاسخ ها 23
  • تاریخ شروع

Heart of stone

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2013/12/18
ارسالی ها
1,247
امتیاز واکنش
741
امتیاز
296
محل سکونت
ایران
اعتراف می کنم شارژ گوشی دوستم رو به گوشی خودم انتقال دادم!!:icon_46:

ناراحت هم نیسم به هیچ عنوان!!:icon_29:
 
  • پیشنهادات
  • ✿viℴℓℯt

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2013/12/22
    ارسالی ها
    141
    امتیاز واکنش
    100
    امتیاز
    0
    اعتراف میکنم دو بار حساب بابامو خالی کردم چیزی حدود 1 میلیون اونم عرض دو ماه:icon_3:
     

    BAD CAT-1

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2014/01/13
    ارسالی ها
    2,989
    امتیاز واکنش
    550
    امتیاز
    427
    محل سکونت
    تهران
    اعتراف میکنم بچه که بودم از گردن دختر عموم میگرفتم و میکوبوندمش تو دیوار
    .
    .
    .
    اعتراف میکنم بچه که بودم سر دو نفرو با اجر شکستم

    .
    .
    .
    اعتراف میکنم که خیلی خرابکارم
    :icon_45:
     

    *نغمه*

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    1970/01/01
    ارسالی ها
    5,064
    امتیاز واکنش
    3,627
    امتیاز
    0
    محل سکونت
    همین نزدیکی
    اعتراف میکنم بچه که بودم یه بار با آجر زدم تو سر یکی از بچه های اقوام , تا ببینم دور سرش از اون ستاره ها و پرنده ها می چرخه یا نه!!!!!
    تازه هی چند بارم پشت سر هم این کار و کردم , چون هر چی می زدم اتفاقی نمی افتاد!!!!
    .
    .
    .
    اعتراف می کنم یه بار پسر همسایه چهارسالمونو با باباش تو خیابون دیدم گفتم سلام نوید چطوری؟
    دیدم بچهه تحویلم نگرفت باباهه خندید
    اومدم خونه به مامانم گفتم نوید ماشالا چقد بزرگ شده!
    مامان گفت نوید کیه؟
    گفتم: پسر آقای …
    گفت اون اسمش پارساست اسم باباش نویده
    .
    .
    .
    چند روز پیش دختر خالم گوشیشو خونمون جا گذاشته بود … بهش اس ام اس(!) زدم گوشیتو جا گذاشتی!!!!!!!
    .
    .
    .
    چند وقت پیش تو حیاط خونه سیگار میکشیدم که صدای باز شدن در حیاط اومد منم حول شدم سیگارو روی گوشیم خاموش کردم (!!) و بدترش اینکه بلافاصله گوشیو پرت کردم تو باغچه و سیگار خاموش موند تو دستم
    .
    .
    .
    اعتراف میکنم دوران راهنمایی روز معلم همه تخم مرغ آورده بودن که توش پر گل بود منم یه تخم مرغ خام آورده بودم که بزنم بخندیم! معلم اومد داخل همه سرو صدا کردن و شادی کردن تخم مرغارو میزدن به تخته منم این وسط تخم مرغو زدم به تخته ! ترکید رو تخته پاشید همه جا ، رو لباس معلمم ریخت ! سریع گفت کی بود ؟!!؟ هیچکی هیچی نگفت با این که میدونستن کار منه خلاصه از ته کلاس ۴ – ۵ نفر شلوغو آورد بیرون زدشون ولی نگفتن کار من بود ! چون شاگرد زرنگیم بودم معلمه شک نمیکرد بهم !
    وقتی از کلاس اومدیم بیرون تا دو کیلومتر به صورت چهار نعل فرار کردم آخرم سر کوچه گرفتن زدنم !
    .
    .
    .
    اعتراف می کنم معلم دوم دبستانم می گفت املا ها رو خودتون بنویسید که من با دوربین مخفیا می بینم کی به حرفام گوش می ده …ازون روز کار من شده بود گشتن سوراخ سمبه های خونه و سوال های مشکوک از مامان بابام:امروز کی اومد؟ کی رفت؟ به کودوم وسیله ها دست زد؟
    بیشترم به دریچه کولر شک داشتم
    .
    .
    .
    اعتراف میکنم سر فینال جام جهانی تا لحظهای که اسپانیا گل زد فکر میکردم اسپانیا نارنجیه، هلند آبی، گل هم که زد کلی لعنت فرستادم به هلند، بعد گل رو صفحه نوشت اسپانیا ۱ – هلند ۰ ، تازه فهمیدم کل بازی داشتم اشتباه فحش میدادم
    .
    .
    .
    اعتراف می کنم وقتی داداشم دو ماهش بود خندون رفتم تو آشپزخونه، مامانم گفت نارنگیتو خوردی؟ گفتم آره، تازه به آرشم دادم!
    بیچاره مامانم بدو بدو رفت نارنگی رو از حلقش کشید بیرون!
    .
    .
    .
    یه بار با بچه ها بودیم یکی از دوستام رو بعد از مدت ها دیدم ، کلی ریش گذاشته بود
    icon_biggrin.gif
    با خنده بهش گفتم : علی این ** بازیا چیه ؟
    گفت پدرم فوت کرده
    :l گفتم تسلیت میگم
    .
    .
    .
    اعتراف می کنم کلاس اول دبستان بودم تحت تاثیر این حرفا که نباید به غریبه آدرس خونتون رو بدید، روز اول به راننده سرویس آدرس اشتباهی دادم و از یه مسیری الکی تا خونه پیاده رفتم و تازه فرداش موقعی که سرویس دنبالم نیومد تازه شاهکارم معلوم شد برای خانواده
    .
    .
    .
    اعتراف میکنم چند ماه پیش تو شرکت بودم سر کارام یوهو مدیر عامل از تو اتاق خودش گفت: امیــــــــــــــــــر جووون…بلند گفتم جانم؟ گفت خیلی میخوامـــت….گفتم منم همینطور….گفت پیش ما نمیای؟؟؟؟ گفتم چرا..حتماً..از پشت میزم بلند شدم برم تو اتاقش..به در اتاقش که رسیدم دیدم داره تلفن حرف میزنه با امیر دوستش و من از شدت ضایگی دیوارو گاز گرفتم
     

    برخی موضوعات مشابه

    A
    پاسخ ها
    0
    بازدیدها
    171
    *abandokht*
    A
    پاسخ ها
    0
    بازدیدها
    113
    پاسخ ها
    42
    بازدیدها
    2,023
    پاسخ ها
    0
    بازدیدها
    152
    پاسخ ها
    0
    بازدیدها
    102
    بالا