مطالب طنز عشق به ... ( طنز )

  • شروع کننده موضوع Eyna.sh
  • بازدیدها 98
  • پاسخ ها 0
  • تاریخ شروع

Eyna.sh

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2015/12/04
ارسالی ها
1,276
امتیاز واکنش
14,975
امتیاز
696
محل سکونت
تهران
از همون لحظه اول که با پدر و مادرم وارد سالن مهمانی شدم چشمم بهش افتاد و شور هیجانی توی دلم به پا کرد.
طول سالن را طی کردم و روی یک صندلی نشسته دوباره نگاهش کردم درست روبروی من بود این بار یک چشمک بهش زدم و لبخند زدم و یواشکی به اطرافم نگاه کردم تا کسی منو ندیده باشد کسی متوجه من نبود. خودم را بی تفاوت مشغول حرف زدن کردم ولی چند لحظه بعد بی اختیار چشمم را بهش انداختم و بهش نگاه کردم چه جذاب و زیبا و با نفوذ بود.
دوباره او چشمک زد بیشتر هیجان زده شدم. به خودم گفتم که از فکرش بیایم بیرون باز هم مشغول گوش دادن به حرف های بقیه بودم ولی حواسم به آن طرف سالن بود.
می خواستم برم پیشش ولی خجالت می کشیدم جلوى والدین و صاحب خانه. حتماً اگر جلو و پیشش مى رفتم با خودشون مى گفتن عجب پسر پررویی! توی دوراهی عجیبی مانده بودم.
دیگه طاقتم تمام شده بود. دل به دریا زدم و گفتم هر چه باداباد بلند شدم و با لبخند به طرفش نگاه کردم وقتی بهش رسیدم با جرات تمام دستم رو به طرفش دراز کردم؟ o_O
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
برش داشتم و گذاشتمش توی دهنم، به به! عجب شیرینی خامه ای خوشمزه ای بود! :aiwan_light_biggrin::aiwan_light_biggrin::aiwan_light_biggrin:
 

برخی موضوعات مشابه

پاسخ ها
0
بازدیدها
156
پاسخ ها
0
بازدیدها
73
پاسخ ها
0
بازدیدها
99
پاسخ ها
0
بازدیدها
117
پاسخ ها
0
بازدیدها
157
پاسخ ها
0
بازدیدها
111
پاسخ ها
0
بازدیدها
109
پاسخ ها
0
بازدیدها
240
بالا