همه چی عین باد رفته
دیواری که بین ماست بسته
واسه تو همیشه
تازگیا دلم میخواد کسی خندمو
نبینه رومو میبینی کم
کم حرف شدم
همیشه تو میریزی کم غذا شدم
مثلا برنج نمیخورم با ته دیگه زودی سیرم
ریشامم دراومده کلا درویش خوبی میشم
من و تو هر دو بدون تصمیم من و تو هر دو حاضر تقدیر دل به من نبند من یه روزی تو بادم یه روز زیر شونم یه روزی آزادم تقدیرم این بود نگاهم کنی هی بلند شم و تو کوتاهم کنی کندی نکن کار تو بریدنه نترس کار من دوباره روییدنه اگه نبری و دم از جنگ بزنی شاید یه گوشه تو انبار زنگ بزنی
یادته ها چون من یادمه هنوز نیستی و یاد تو با منه هنوز
یه جورایی غریبم با همه هنوز بعد تو قلبه من آهنه
یادمه یادت بودمو تو یادم نبودی من با تو بودمو تو با من نبودی
هر چی خواستم عوض شی تو باز هم همونی واقعا نبودی با یه آدم معمولی
یه ترسی از جهان به قدر این جهان همیشه یه اتلو گیره تو گلو گاه گلو شک بلیط دیدن منظره است یه عینک خاکستری نیازه طلای آفتاب و مس خاک کجای جهانه یار کدوما س ؟ بیارش طبیعت و طبیعتت جنگ می کنن وقتی سـ*ـینه هات پیرهنتو تنگ می کنن هزار تا شاعر منتظرن قلم بزنن تو پیچ و خم زلفت قدم بزنن نفست نفسمو تنگ می کنه حال بدت حال منو بد می کنه
هر کار میکنه تو لحظه باشه، ولی نمیشه
ولی نمیشه
خسته شدم از الان کجائه کی
خسته شدم از سلام خدافظی
دست خودم نی برام خدائه این دیوونه
نمیدونیم خبر نداریم از فردامون
حرف نمیزنیم با هم ما از دردامون
شده ادامه دادن واسه هردومون
بیهوده…
دلخوری نداریم اصلاً هم که
کجا یه جایِ خالی هست با تو
توأم عینِ منی،اون یکی نیمَمی
جدی میگم اینو
با تو پنج تا حساب میشه یکی میزنیم
خیلی دیدنییم با هم،ببینیم یعنی
مثِ روز روشنه هم
که من دوس دارمت
تو یه لنگه از خودت جا گذاشتی سیندرلا تو رویای کودکی بازی کن با سرما چشم گذاشت در رو..… نمی دونمت شاید بد خط نوشتمت نمی خوننت دلیل خلق تو پیچیدست واسه خودم، چه میدونم شاید تو یه طرحی از خود من همین پیچیدگی باعث شده بپیچونمت..