- عضویت
- 2019/07/30
- ارسالی ها
- 60
- امتیاز واکنش
- 1,004
- امتیاز
- 357
در این مواقع با همسر یا خواهرت بحث نکن!
مامان ها وقتی یکدفعه درِ اتاق بچه هایشان را باز می کنند و یک لیوان چایی، یا یک بشقاب کیک یا میوه دستشان است دو حالت بیشتر ندارد... یا بچه شان دارد کار مهمی انجام می دهد یا خودشان کار مهمی با آن ها دارند!
در اتاقم باز شد و من کار مهمی انجام نمی دادم که مامان وارد شد. با یک بشقاب میوه یا یک لیوان چایی یادم نیست! فقط مامان وارد شد و گفت می خواهد یک راز به من بگوید. رازی که همه مامان ها یک روز باید به دخترانشان بگویند.
نشست رو به رویم و آرام شروع کرد به حرف زدن:
_ دخترها وقتی به یک سنی برسند، ماهی یک هفته یک دردی می پیچد توی دلشان ....راز بود.
من خوش بودم که آنقدر بزرگ شده ام که مامان آرام توی گوشم راز بگوید. مامان از درد و خون و ضعف گفت اما نگفت که ماهی یک هفته علاوه بر دل درد و عیره دختر ها حوصله ی خودشان را ندارند. بهانه گیر می شوند. حالشان از آدم های اطرافشان بهم می خورد. ژلوفن و آبجوش و عسل خوراکشان می شود.مامان نگفت سیخ جگر و پسته کفاف نمی دهد. که دختر ها در این مواقع یک شانه، یک آغـ*ـوش امن می خواهن تا زار زار گریه کنند و هیچکس نباشد که بپرسد چرا گریه! یک نفر باید در این مواقع باشد که شعورش بالا باشد. بدون هیچ حرفی فقط گوش به فرمان باشد. باید درک کند وقتی خون از آدم می رود، تفکراتش بهم می ریزد و فقط می خواهد یک نفر احساساتش را حمایت کند...
بعد ها که بزرگتر شدم، وقتی رازم عملی شد به خودم قول دادم اگر روزی پسر دار شدم، وقتی پسرم توی اتاقش نشسته و کار مهمی نمی کند، یک فنجان چای برایش ببرم و بگویم کار مهمی دارم. باید یک راز به تو بگویم:
_ دختر ها در ماه یک هفته اش را حوصله ی منطق ندارند. حوصله ی 2 ضرب در 2 می شود چهار ندارند. حوصله فلسفه بافی های ارسطویی ندارند. دلشان می خواهد به یک نفر گیر بدهند و بعد توی دل همان یک نفر گریه کنند.
به پسرم بگویم:
_ در این مواقع باهاشان بحث نکن! فقط برایشان پسته مغز نکن! فقط نپر از داروخانه ژلوفن بخر و با درد هایی که می کشد بِر و بر نگاهش نکن! بغلش کن.. ژلوفن هیچ کوفتی نیست! بغـ*ـل تو می تواند معجزه کند...
بعد فکر کردم اگر دختر دار شدم و دخترم مثل خودم کسی را نداشت که بغلش کند، باید چه کنم؟!
باید بگویم آنقدر ژلوفن بخور که خوابت ببرد!
مامان ها وقتی یکدفعه درِ اتاق بچه هایشان را باز می کنند و یک لیوان چایی، یا یک بشقاب کیک یا میوه دستشان است دو حالت بیشتر ندارد... یا بچه شان دارد کار مهمی انجام می دهد یا خودشان کار مهمی با آن ها دارند!
در اتاقم باز شد و من کار مهمی انجام نمی دادم که مامان وارد شد. با یک بشقاب میوه یا یک لیوان چایی یادم نیست! فقط مامان وارد شد و گفت می خواهد یک راز به من بگوید. رازی که همه مامان ها یک روز باید به دخترانشان بگویند.
نشست رو به رویم و آرام شروع کرد به حرف زدن:
_ دخترها وقتی به یک سنی برسند، ماهی یک هفته یک دردی می پیچد توی دلشان ....راز بود.
من خوش بودم که آنقدر بزرگ شده ام که مامان آرام توی گوشم راز بگوید. مامان از درد و خون و ضعف گفت اما نگفت که ماهی یک هفته علاوه بر دل درد و عیره دختر ها حوصله ی خودشان را ندارند. بهانه گیر می شوند. حالشان از آدم های اطرافشان بهم می خورد. ژلوفن و آبجوش و عسل خوراکشان می شود.مامان نگفت سیخ جگر و پسته کفاف نمی دهد. که دختر ها در این مواقع یک شانه، یک آغـ*ـوش امن می خواهن تا زار زار گریه کنند و هیچکس نباشد که بپرسد چرا گریه! یک نفر باید در این مواقع باشد که شعورش بالا باشد. بدون هیچ حرفی فقط گوش به فرمان باشد. باید درک کند وقتی خون از آدم می رود، تفکراتش بهم می ریزد و فقط می خواهد یک نفر احساساتش را حمایت کند...
بعد ها که بزرگتر شدم، وقتی رازم عملی شد به خودم قول دادم اگر روزی پسر دار شدم، وقتی پسرم توی اتاقش نشسته و کار مهمی نمی کند، یک فنجان چای برایش ببرم و بگویم کار مهمی دارم. باید یک راز به تو بگویم:
_ دختر ها در ماه یک هفته اش را حوصله ی منطق ندارند. حوصله ی 2 ضرب در 2 می شود چهار ندارند. حوصله فلسفه بافی های ارسطویی ندارند. دلشان می خواهد به یک نفر گیر بدهند و بعد توی دل همان یک نفر گریه کنند.
به پسرم بگویم:
_ در این مواقع باهاشان بحث نکن! فقط برایشان پسته مغز نکن! فقط نپر از داروخانه ژلوفن بخر و با درد هایی که می کشد بِر و بر نگاهش نکن! بغلش کن.. ژلوفن هیچ کوفتی نیست! بغـ*ـل تو می تواند معجزه کند...
بعد فکر کردم اگر دختر دار شدم و دخترم مثل خودم کسی را نداشت که بغلش کند، باید چه کنم؟!
باید بگویم آنقدر ژلوفن بخور که خوابت ببرد!