مژگان زارع: در دنیا، ادبیات عامه پسند رکن اصلی ادبیات است

  • شروع کننده موضوع *نغمه*
  • بازدیدها 384
  • پاسخ ها 0
  • تاریخ شروع

*نغمه*

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
1970/01/01
ارسالی ها
5,064
امتیاز واکنش
3,627
امتیاز
0
محل سکونت
همین نزدیکی
116c4a6f4a9ff848cca05952e5c3c420_M.jpg




مژگان زارع یکی از نویسندگانی است که آثارشان در همین ابتدای راه، مورد اقبال علاقمندان قرار گرفته است. از ایشان رمانهای «فصل دلسپردن» و «مهرو» تاکنون توسط انتشارات شادان به چاپ رسیده است. در ادامه گفتوگوی جذاب و اختصاصی شادان را با این نویسنده بخوانید.

1) قبل از هر چیز، به هر میزانی که میخواهید و لازم میدانید از خودتان، خانواده، تحصیلات و کارتان برای ما بگوئید.
متولد مهر 59 هستم. تحصیلات آکادمیک من هیچ ربطی به نویسندگی نداشته ولی تا جایی که یادم است نوشتن همیشه مشغله اصلی ذهن من بوده، این شاید یک غـ*ـریـ*ــزه درونی بوده که شانس داشتم و خودم زودتر از هرکسی آن را کشف کردم.

2) به نظر شما نویسندگی (به ویژه رُمان نویسی) یک امر ذاتی (و استعدادی) است و یا با گذراندن دورههای خاص میتوان نویسنده شد؟ در مورد خود شما چطور بوده است؟
ببینید هنر اصولاً یک امر ذاتی است. همان طور که عدهای خود به خود به سمت حرفههای خاصی کشیده میشوند، عدهای هم خود به خود به سمت امور هنری گرایش دارند و نوشتن و ادبیات هم همینطور است ولی مساله اینجاست که چون نوشتن خرج زیادی ندارد، مثلاً نقاشی نیست که به ابزار خاص احتیاج باشد یا نوازندگی که حتماً یک ساز و یک دوره برای موسیقیدان شدن احتیاج دارد اغلب آن را کاری ساده میدانند. نتیجه این میشود که خیلیها با خواندن چند رمان به خودشان میگویند خب این که کاری ندارد، من هم میتوانم. قلم به دست میگیرند و شروع به نوشتن میکنند. برای همین است که آمار نویسندگان بیشتر از آمار باقی هنرمندان است. ولی وقتی همین آثار را با دقت نگاه کنیم میبینیم واقعاً همه نوشتهها در دسته آثار ادبی قرار نمیگیرد چون همه ذاتاً نویسنده نیستند. اما در میان آثاری هم که میشود اسمشان را آثار ادبی گذاشت همه کتابها در یک سطح نیستند، چون نوشتن غیر از استعداد ذاتی مثل هر نوع کار خلاقانهای نیاز به تربیت دارد. پس دورههای آموزشی خاص هم نیاز است تا یک هنرمند در هر زمینهای بتواند خلاقیتش را در چارچوبی قرار دهد که مخاطب بتواند آن را درک کند. من هم از این مساله مثتثنی نبودهام. کلاسهای خاصی رفتهام که مربوط به نویسندگی بوده، دوره ویراستاری مقدماتی را گذراندهام ولی برای نویسنده مطالعه بالاترین تمرین است. مطالعهای که شامل حوزههای مختلف شود و فقط محدود به رمان و ادبیات نباشد. مطالعه باعث میشود بتوانی سطح معلوماتت را عمیق کنی و شاید این بزرگترین تمرینی بوده که من هنوز آن را ترک نکردهام.

3) سوژهها برای نوشتن یک داستان را چگونه به دست میآورید و چگونه پرورشش میدهید؟
به نظرم کشف سوژه یک مقوله فرمولبندی شده نیست. شاید دغدغهای ذهنی در تمام عمر شما را رها نکند و آن را توی همه رمانهایتان کمرنگتر یا پررنگتر نشان بدهید. گاهی یک مکالمه ساده میتواند منشاء پیدا کردن یک سوژه باشد. دیدن یک فیلم یا حتی خواندن یک خاطره در وب سایتها. مساله اصلی هیچ وقت سوژه نیست. مساله برداشت شما از سوژه است که یک فرایند ذهنی پیچیده است و بستگی به جهان فکری نویسنده دارد و همین جهان فکری است که در نهایت باعث خط دادن به سوژه میشود. هرچه جهان فکری وسیعتر سوژهای که به آن فکر میکنید پربارتر.

4) چطور شد که این کتاب آخر را نوشتید؟ آیا زندگی شخص خاصی مَد نظرتان بود؟ (در مورد سوژه و موضوعش نیز کمی بیشتر توضیح دهید).
کتاب آخر من از روی زندگی شخص خاصی نوشته نشده در واقع این یکی از دغدغههای فانتزی من بوده، این که عشقی را تصویر کنم که خالی از اشتباه نباشد. عشقی که یک جایی منجر به جدایی هم میشود ولی بخش فانتزی آن در واقع برگشتن به گذشته، مرور آن و انتخاب یک راه تازه بوده. عشقی که باشور و حرارت شروع شده و کمکم سرد میشود و طبق فرمول زندگی منجر به طلاق واقعی یا عاطفی میشود ولی من دوست داشتم آن را یک جور دیگر نشان بدهم.

5) فکر میکنید مخاطب کتاب شما در چه گروه و ردهای قرار میگیرد (چه از نظر تحصیلی و اجتماعی، و یا حتی ردههای مختلف سنی)؟
خب مخاطبان من معمولاً خانمها هستند. چون دغدغههای من بیشتر از هرچیزی زنانهاند. اما به جای رده سنی دوست دارم از عبارت «بلوغ اجتماعی» استفاده کنم. مخاطبان من در هر رده سنی یا سطح تحصیلاتی معمولاً به یک نوع بلوغ اجتماعی رسیدهاند و اهل قضاوت کردن نیستند، همچنین به سطحی از درک رسیدهاند که دربست تمام مفاهیمی را که من در کتاب گنجاندهام قبول نکنند حداقل قبل از پذیرش بهش فکر میکنند و جسارت این را دارند که بگویند حرف من درست است یا نیست. این مخاطبان میتوانند نوجوانانی باشند که به خاطر هوش زیاد زودتر بالغ شدهاند یا زنانی خانه دار که در دانشگاه زندگی به بلوغ رسیدهاند.

6) چه کسانی ابتدا کتابتان را میخوانند و آیا نظر هم میدهند؟ این موضوع برای شما به عنوان یک نویسنده، چقدر مهم است و روی نظرات شان حساب میکنید؟
سعی میکنم کتابی را که نوشتهام به چندنفر مختلف نشان بدهم. عدهای منتقدند و راجع به ساختار کار به من مشورت میدهند این که چهارچوبها را درست رعایت کردهام یا نه. شخصیتها متزلزلند یا مخاطب میتواند با آنها ارتباط برقرار کند و مسایلی از این دست اما در کنار منتقدان، مخاطبان رمان خوان هم خیلی به من کمک میکنند تا بفهمم اثری که خلق کردهام عیارش چقدر است و نظر همه این دوستان برای بهتر شدن کار قطعاً برایم مهم بوده است چون مخاطبانی را انتخاب میکنم که به صحت نظرشان اعتماد دارم ولو اینکه نظرشان مخالف نظر خودم باشد.

7) برخی معتقدند هر کس در زندگی میتواند نگـاه دانلـود بر اساس زندگی خود و اتفاقات پیرامونش بنویسد. آیا اصلا این موضوع درست هست و آیا برای شما هم اینگونه بوده است؟
بله این نظر درست است به شرطی که یک نویسنده کاربلد داستان آن زندگی را بنویسد نه خود شخص چون آن وقت اسمش نمیشود رمان، اسمش میشود خودزندگینامه یا اتوبیوگرافی. رمان ترکیبی از واقعیت و تخیل است و واقعی جلوه دادن تخیلات هم کار هرکسی نیست.

8) عکسالعمل اطرافیان در مورد کتاب شما چیست؟ آیا فقط تعریف میکنند - حتی اگر نخوانده باشند - و یا واقعا نظرات مثبت و منفی خود را میگویند؟
نه اتفاقاً همان طور که توی سوال قبلی اشاره کردم مخاطبان من بالغ هستند و بی تعارف نظرشان را راجع به کارم میگویند.

9) عکسالعملها به کتاب شما در فضای مجازی چطور بوده؟ آیا شما اهلِ دنبال کردن موضوعات در سایتها و شبکههای اجتماعی هستید؟
خیلی اهل شبکههای مجازی نیستم فقط در یک انجمن که اختصاصاً در حوزه نوشتن رمانهای آنلاین فعالیت میکند فعالیت میکنم و ارتباط خوبی هم با مخاطبانم دارم. راجع به کارهایم، عکسالعملها هم مثبت بوده و هم منفی اما اگر بخواهم از مجموع نظرات یک برایند بگیرم عکس العملها بیشتر مثبت و دلگرم کننده بودهاند.

10) کمی هم از علائقتان به آثار دیگر و نویسندگان قدیم و جدید بگویید... با کتابهای منتشر شده تازه چقدر ارتباط دارید و کار چه کسانی را میپسندید؟
من قبل از اینکه نویسنده باشم، به اصطلاح یک کرم کتاب بودهام، میـ*ـل من برای خواندن کتاب آنقدر زیاد بوده و هست که نمیتوانم بگویم دقیقاً کدام نویسندگان جزو لیست علاقهمندیهای من هستند ولی خب اگر بخواهم از چند نفر اسم ببرم مثلاً خانم زویا پیرزاد یا خانم گلی ترقی و همین طور بانو سیمین دانشور، از نویسندگانی که تازه شروع به کار کردهاند مثلاً خانم زهرا عبدی و رمان روز حلزون او را خیلی دوست داشتم.

11) دوست داشتید نویسنده کدام کتاب بودید (ایرانی یا خارجی... قدیمی یا جدید)؟
ترجیح میدهم جای خودم باشم. میدانم کمی جاه طلبانه است ولی مگر از من و تجربیات من توی دنیا نمونه دیگری هم هست؟ هرکسی آنقدر منحصربه فرد است که میتواند جای خودش باشد و اگر اهمیت این موضوع را بداند سعی میکند خودش را و جهان فکری خودش را به دنیا معرفی کند.

12) آیا برای یک نویسنده، خواندن رُمان (از آثار روز و جدید) را لازم میدانید؟ در مورد کتابهای قدیمیتر و کلاسیک چطور؟ راستی این روزها (و در کل) خودتان چه میخوانید؟
همان طور که قبلا گفتم؛ بله! خودم در حال حاضر دارم کتاب «افسون افسانهها» اثر برونو بتلهایم را میخوانم. کتابی درباره نقش افسانهها در ادبیات است.

13) آیا اتفاق افتاده که با خواندن یک رُمانِ موفق، در خلوت خودتان بگویید که کتاب من خیلی از این اثر بهتر است یا از موفقیت کتابی تعجب کنید؟
نگفتهام کتاب من بهتر است. چون هرکتابی را باید با خودش بسنجی ولی خب پیش آمده که از موفقیت کتابی تعجب کنم چون به نظرم کتاب خوبی نبوده، ولی خب این نظر شخصی است و ربطی به سلیقه بقیه مخاطبان ندارد.

14) در اوضاع و شرایط امروز، به نظر شما چه عواملی در موفقیت یک کتاب موثر است؟ نقش و تاثیر ناشر در این میان چقدر است؟
در هر اوضاع و شرایطی نویسنده فقط سعی میکند کتابش را بنویسد. سعی میکند کارش را خوب انجام دهد و اینجا کار نویسنده تمام است. بقیه راه به عهده ناشر است. پس اهمیت ناشر خیلی زیاد است. ناشر مثل تونلی است که خواننده را به نویسنده میرساند. اگر این تونل پر از دست انداز باشد، سقفش چکه کند یا اصولاً مخاطبان اشتباهی را به سمت کتاب بکشاند نتیجه چه میشود؟ کار نویسنده هرچقدر خوب به فنا میرود. فیلم سازان مثال خوبی دارند. آنها میگویند هیچ ظلمی به یک فیلمانمه نویس خوب بالاتر از این نیست که فیلمنامهاش را بدهی دست یک کارگردان آماتور و نابلد. چون برای دیده شدن یک فیلمنامه خوب، یک کارگردان خوب که آن را به پرده نمایش ببرد بسیار مهم است. برای کتاب هم همین است. ناشر در واقع کارگردان معرفی کتاب به مخاطبان است.

15) آیا مایل هستید در مورد ناشر اثرتان و نحوه کار و رضایتان اظهار نظر کنید؟
در حوزه ادبیات مهمترین نکته این است که ناشری پیدا کنی که کارش فقط ادبیات باشد و مثلاً کنار کتاب شما کتاب آشپزی مدرن هم نفروشد. این طوری مخاطبان میتوانند تکلیف خودشان را با ناشر معلوم کنند که بله این ناشر به ادبیات اهمیت میدهد. همچنین مهم است که یک سنگ محک برای انتخاب ادبیات داشته باشد و مثلاً ادبیات عامه پسند را از ادبیات زرد تمیز دهد تا مخاطب بتواند به ناشر اعتماد کند و بداند پولی که بابت کتاب داده را دور نریخته است. نکته دیگر اینکه نظم داشته باشد و طبق یک خط زمانی منظم کتاب را به بازار تزریق کند تا همه کتابها شانس دیده شدن داشته باشند. نه اینکه در یک ماه هشت کتاب منتشر کند و تا شش ماه بعد هیچ خبری نباشد. اینها معیارهای مهمی هستند که ناشر من رعایت کرده و من از این بابت خوشحالم که کارم را به چنین ناشر حرفهای سپردهام. بقیه مسائل هم به احترام متقابل ناشر و نویسنده مربوط است که من واقعاً از رفتار حرفهای کارکنان نشر شادان در این زمینه تشکر میکنم.

16) به نظر شما نوشتنِ نگـاه دانلـود تا چه اندازه نیاز به تحقیق یا مطالعه دارد؟
یک اصل مهم در این زمینه وجود دارد. وقتی میخواهی راجع به چیزی حرف بزنی یا بنویسی که هیچ اطلاعی از آن نداری باید خودت آنقدر بدانی که انگار آن را تجربه کردهای پس تحقیق و مطالعه خیلی مهم است ولی از آن طرف باید حواست باشد آنقدر تخصصی از چیزهایی که فهمیدهای حرف نزنی که مخاطب حوصلهاش سر برود یا گیج شود. چون مخاطب به نیت خواندن داستان، کتاب شما را خریده وگرنه میرفت یک کتاب علمی یا تخصصی میخرید. این نکتهای است که خیلی از نویسندگان از آن غافل میمانند.

17) پس از انتشار اولین کتاب تان چه حس و حالِ خاصی داشتید؟ کمی خودمانیتر و صادقانه و غیر کلیشهای پاسخ دهید؟
صادقانه فکر میکردم یک فرقی با بقیه دارم. هرجا هم میرفتم دلم میخواست یکی بپرسد چه خبر؟ تا بگویم کتابم چاپ شده و بعد بیفتم به تعریف کردن از کار خودم. الان که فکرش را میکنم خندهام میگیرد.

18) اگر جوانی علاقمند از شما برای نویسنده شدن کمک و راهنمایی بخواهد، برای او چه حرفِ غیر تکراریای دارید تا کمکش کند؟
اول میپرسم آیا شده یک زمانی از خستگی در حال غش کردن باشی ولی نتوانی از نوشتن دست بکشی؟ اگر این جوری باشد حتماً یک فکری به حال استعدادت بکن چون نوشتن برای تو در اولویت است و به نوعی تو عاشق نوشتنی نه عاشق شهرت، نه عاشق پولی که از نوشتن مثلاً قرار است عایدت شود. نصیحت من همین است نوشتن را به سودای شهرت و پول ادامه نده چون نه به اولی میرسی نه به دوتای بعدی.

19) از رقابت با دیگر نویسندگان امروز چه احساسی دارید؟ آیا اصلا حس رقابتی در میان نویسندگان رُمان وجود دارد؟ این احساس در میان نویسندگان شادان هست؟
رقابت؟ اگر کسی به کار خودش مطمئن باشد ممکن است به یک نویسنده خوب حسودی کند و با خودش رقابت کند که بهتر شود به حدی که دیگر به یک نویسنده خوب حسودی نکند. من این جوریام مدام با خودم رقابت میکنم. اگر به نظرم کار یکی خوب باشد اول حسادت میکنم ولی حسادت خلاقانه یعنی سعی میکنم آنقدر خوب بنویسم که به خودم ثابت کنم من هم میتوانم. ولی این را هم بگویم که نویسنده خوب برای من معیارهایی در حد جومپالاهیری دارد و صرفاً موفقیت کتاب یک نویسنده ملاک من نیست. راجع به بخش آخر سوال هم جوابی ندارم چون چنین چیزی حس نکردم.

20) بسیاری از رمان خوانها عقیده دارند که نویسنده بودن در مجموعه شادان یعنی یک سبک و سیاقِ خاص، و شادانیها نسبت به آثار منتشره در زمینه رمان متفاوت هستند... نظر شما چیست؟
باید بگویم با همان تعریفی که از ناشر حرفهای دادم، شادان در حوزه ادبیات یک ناشر حرفهای است و این خیلی بدیهی است که کارش متفاوت از بقیه ناشرانی باشد که این طور نیستند.

21) آیا فکر میکنید این تعریف برای مخاطبین شادان هم برقرار است؟... یعنی آنها نیز خاص هستند؟
اعتبار یک ناشر را اول خود ناشر معلوم میکند. با همان اصولی که حرفش را زدیم. در ادامه مخاطبی که دنبال کار حرفهای باشد ناشر خودش را پیدا میکند و به بقیه خوانندگان حرفهای معرفیاش میکند. اگر غیر از این بود و خوانندگان خاص نبودند پس چطور میتوانستیم فرق یک ناشر خوب را از یک ناشر بد بدانیم؟

22) در نوشتن رمان به سوژه بیشتر اهمیت میدهید یا زبان و نوع نوشتار؟ هر کدام چقدر اهمیت دارد؟
یکی از نویسندگان بزرگ یک زمانی یک فهرست از سوژهها را نوشت تا نشان بدهد دیگر سوژهای در دنیا نیست که نوشته نشده باشد. این فهرست خیلی کامل بود و فکر میکنم درست هم باشد. واقعاً سوژهای باقی نمانده که داستان نشده باشد ولی هنوز عمر ادبیات تمام نشده، چرا؟ چون زبان یک نویسنده، نوع نگاه نویسنده به آن سوژه و کلاً تخیل یک نویسنده با یک نویسنده دیگر متفاوت است. من فکر میکنم مهمتر از سوژه نوع نگاه نویسنده به سوژه است که آن را متفاوت میکند پس باز هم میگویم سوژه هیچ وقت مساله اصلی نیست.

23) تعریف شما از رمان عامه پسند چیست؟... آیا آثار خود را با مخاطب عام میدانید؟
ببینید در ایران از عامه پسند به شکل بدی یاد میشود. یعنی ادبیات عامه پسند مترادف است با ادبیات درجه دو و سطح پایین. این تصور غلطی است که نمیخواهم بگویم از کجا ریشه گرفته ولی به هرحال وجود دارد. اما در دنیا ادبیات عامه پسند رکن اصلی ادبیات است. اصلاً اگر این گونه ادبی نباشد ادبیات نمیتواند به حیاتش ادامه بدهد. خیلی از رمانهای مهم ادبی جزو همین دستهاند. مثلاً پرنده خارزار یا خانواده تیبو، پرفروشترین رمانهای دنیا جزو همین گونه ادبیاند. ولی باید حواسمان باشد همان طور که هرچیز خوبی ممکن است آفت بزند ادبیات عامه پسند هم همین مشکل را دارد. یعنی یک عده نویسنده که هیچ سررشتهای از چارچوبهای نگارش ندارند و هیچ مفهوم عمیقی هم دنبال نمیکنند میآیند کتاب منتشر میکنند به اسم ادبیات عامه پسند و این تصور غلط که میگوید ادبیات عامه پسند ادبیات درجه دو است را قوت میبخشند. در حالی که این دسته کتابها جزو ادبیات زرد است نه عامه پسند. تعریف من از ادبیات عامه پسند گونهای از ادبیات است که با نگاهی ساده و بدون بازیهای پیچیده زبانی یا تکنیکهای پیچیده ادبی بتواند مفاهیم عمیق را به سطح وسیعی از مردم نشان دهد و به نظرم این کار سادهای نیست. و بله همان طور که قبلاً گفتم خوانندگان من عام به معنای وسیع هستند اما عام به معنای سطحی نگر نیستند.

24) صحبت دیگر... یا حرفِ آخر برای هر کس که صلاح میدانید.
ممنون که فرصت بیان دیدگاه هایم را فراهم کردید که خب این هم از نگاه حرفهای نشر شادان سرچشمه میگیرد و ممنون از خوانندگانی که پای این گفت و گو نشستند.

 

برخی موضوعات مشابه

بالا