نظرسنجی اولین هفته بـنـویـس از سـر خـطـ ...✎_ برق آسا ( 2 )

  • شروع کننده موضوع MASUME_Z
  • بازدیدها 1,071
  • پاسخ ها 9
  • تاریخ شروع

شما کدام داستان ( ها ) را می پسندید؟

  • داستان 12

    رای: 12 27.9%
  • داستان 13

    رای: 12 27.9%
  • داستان 14

    رای: 4 9.3%
  • داستان 15

    رای: 7 16.3%
  • داستان 16

    رای: 5 11.6%
  • داستان 17

    رای: 6 14.0%
  • داستان 18

    رای: 2 4.7%
  • داستان 19

    رای: 4 9.3%
  • داستان 20

    رای: 0 0.0%
  • داستان 21

    رای: 1 2.3%
  • داستان 22

    رای: 16 37.2%

  • مجموع رای دهندگان
    43
  • نظرسنجی بسته .
وضعیت
موضوع بسته شده است.

MASUME_Z

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2016/04/18
ارسالی ها
4,852
امتیاز واکنش
29,849
امتیاز
1,120
به نام خداوند جان آفرین

با شما هستیم با سری دوم از اولین هفته مسابقه ی جذاب بـنـویـس از سـر خـطـ ...✎

به دلیل تعداد بالای شرکت کنندگان ، که حدودا 33 -34 نفر می باشند ، نظرسنجی این هفته طی سه مرحله انجام میشه !

و برای اینکه هر چه سریعتر بریم هفته ی آینده ، هر نظرسنجی دو روز باز هست !

شما عزیزان داستان هارو می خونید و در بالای تاپیک به دو داستان مورد علاقه تون رای میدید!

فقط به دو اثر می تونید رای بدید چون در آخر دو برنده خواهیم داشت !


منتقد و داوران عزیز هم توی نظرسنجی شرکت می کنند و بعد از پایان نظرسنجی ، داوران به تمامی اثرها امتیاز و منتقد بعد از نقد همه ی اثرها به سه داستان امتیاز و آقا یاشار به بهترین داستان از نظر خودشون امتیاز میدن!

دقت داشته باشید که امتیاز همه ی این عزیزان برای شما مهمه نه یه نفر و دو نفر ، همه شون !

هرکسی چه مستقیم ، چه غیر مستقیم ، چه اینجا و چه در خصوصی و پروفایل و ... به داوران و منتقد توهین کنه باهاشون برخورد شدید میشه !

داوران و منتقد ، ارزش گذاشتن و روی بنده رو زمین ننداختن و قبول کردن که یه همچین مسئولیت سختی داشته باشن ، میخوام که پشیمونمون نکنید !

پ.ن : شرکت کننده ای تقلب کنه ، بدون تذکر از دور مسابقات حذف میشه !

پ.ن: من جواب همه ی خصوصی هارو دادم برخلاف میلم تا بعدا حرفی باقی نمونه ! پس اگه داستان کسی نبود یا عنوانش مشکل داشته یا داستانش !

بعضی از دوستان هم با فونت ریز فرستادن که بهشون تذکر دادم ویرایش کنن ، اما من همه فونت هارو معمولی کردم تا دیگه جای هیچ گلایه ای نمونه !


************************************

داستان ها :

داستان شماره 12:


مردی که از همه جلوتر ایستاده بود ، با چشم های درشت شده و وحشتزده فریاد کشید: آمــاده باشیـــد ، داره نزدیک میشه ؛ همدیگه رو محکم بغـ*ـل کنید.
دختر بچه دست مادرش رو فشرد و گفت: " مامان من خیلی می ترسم ، چه بلایی سرمون میاد؟
مادر دستش را مقابل دیدگان دختر گرفت،آب دهانش رو قورت داد و لرزان گفت : چشماتو ببند و دست منو ول نکن ، هر اتفاقی بیوفته مامان مواظبته .
ترس ، میان جمعیت شدت گرفت ؛ فقط صدای جیغ و داد و گریه بود که به گوش می رسید. همه دست همدیگر را گرفته بودند و فاصله ای میانشان نبود. ناگاه تمام سرو صداها خوابید و سکوت همه جارا فرا گرفت، همه جا مقابل چشمانشان تاریک گشت؛ و این درست زمانی بود که قاشق مملو از برنج ، وارد دهان پسرک شد.

**********************

داستان شماره 13 :

با دیدنش عرق سردی روی پیشونیم نشست . بی پروا نزدیکم شد!قیافه خبیثش، لباس مشکی یک دستش و قد و قواره بزرگش هر کسی رو به وحشت مینداخت! با خودم عهد کرده بودم اینبار هر طور که شده بکشمش! اون آسایش رو از خانواده ما گرفته بود! با یادآوری مزاحمت هایی که در گذشته برای مادر و خواهرم ایجاد کرده بود، ترسمو به یکباره فراموش کردم و به سمتش خیز برداشتم . بهش مهلت فرار ندادم و چند بار محکم تو سرش زدم ! کنارش نشستم و در حالی که پوزخندی روی لبم جا خوش کرده بود ، گفتم:کارت تمومه سوسک مزاحم!


*********************

داستان شماره 14 :


با صدای جیغی که از پذیرایی اومد از اتاق بیرون اومدم و وارد پذیرایی شدم.دیدم پسرم روی مبل نشسته و داره میلرزه.تا خواستم ازش سوال بپرسم گفت:
سیسسس.بابا ی نفر زیر مبله.حرف نزن صدات رو میشنوه.
اروم خم شدم و زیر مبل رو دیدم.پسرم زیر مبل بود و گفت:
بابا،ی نفر روی مبل!

**************************

داستان شماره 15 :


روی نیمکت پارک نشستند،علی لبخند پهنی زد وگفت: دلتنگت بودم، فکر کنم یک ماهی هست، دو تایی تنها نبودیم!مریم لبخند تلخی زد وگفت:کنار هم بودن من و تو یه آرزوی دست نیافتنی شده؛علی با لحن پر از محبتی گفت : می خوای فرار کنیم؟مریم از خنده، ریسه رفت :کجا بریم؟ مگه جایی داریم که بهش پناه ببریم؟ هر دو به هم نگاه کردند و خندیدند.صدای زنی که می گفت:"علی آقا،مریم خانوم باید برگردید،آخه این موقع شب با این سن و سال برای چی از آسایشگاه اومدید بیرون ؟"خنده شان را قطع کرد.


**********************

داستان شماره 16:


پسربچه درحالی ک ترسیده بود،با التماس ب مادرش گفت؛مامان توروخدا،انقدخودتونزن، باباکه کاری نکرده!
مادرفریادکشید؛ساکت شو،تودیگه هیچی نگو،روبه مردش کردوگفت؛ببین همش تقصیرتوا،انقدلی لی به لالاش گذاشتی،همیشه طرف تورومیگیره
کودک گریان قاب عکس
Please, ورود or عضویت to view URLs content!
مشکی خورده ب پدرش رابرداشت وگفت؛بابا از وقتی رفتی مامان اصلا حالش خوب نیس...

**********************

داستان شماره 17 :


من علاقه زیادی به برج ایفل داشتم و دخترم هر سال برای تولدم ، مجسمه های کوچک و بزرگی از این برج هدیه می آورد .
او هرگز ، از من دلیل این علاقه را نپرسید . فقط از این که می دید با دیدن این ایفل ها چقدر خوشحال می شوم ، شاد می شد .
بی آنکه بداند ، من مادرش را در نصفه شبی کنار ایفل کشته بودم .



************************

داستان شماره 18 :


پلیس : کدوم یکی از قالب های صورت ؟ مرد در حالی که سرش خم بود و به سرامیک های کف اتاق خیره شد بود، گفت:نیازی به این وقت تلف کردن ها نیست.تمام اجزای صورتش شبیه منه
پلیس متعجب پرسید :یعنی میگی دزده کپی تو بود؟! مرد سری تکان داد.
پلیس : ولی همچین چیزی امکان نداره که دونفر کپی هم باشن؟!
مرد بغض گلویش را خورد و گفت:ولی اگه طرف برادر دو قلوت باشه این امکان داره!


************************

داستان شماره 19:


"علی؟علی؟"باخشم به جفتی اش که برای بارِچهارم صدایش زده بود،نگاه کردو آرام تشر زد:" رایان صد بار گفتم بهت نمی رسونم. مثل آدم می خوندی تا الان آویزونم نشی! با تمسخر اضافه کرد:" نکنه باز از مامانت پرستاری می کردی؟ "و بدون این که منتظر پاسخ رایان باشد، بلند شد و با گفتنِ "آقا ماتمام"حرکت کرد و هنوز چند قدمی جلو نرفته بود که جسمش نقش زمین شد! آقا معلم بر سرش کوبید و فریاد زد:" یا خدا! ساعت هشته! قرصاشو نخورده؟! "و رایانِ زخم خورده، با گریه جواب داد:" هر چی صداش کردم تا بهش گوشزد کنم..جوابمو.."و هق هقش، بی رحمانه حرفش رابرید!


************************

داستان شماره 20:


روسریش را می کشیدند.چنگ در موهایش می زدند.دختر هق هق می کرد. که با صدای پسری از حرکت ایستاد:-بسه دختر آرام زمزمه کرد:-بهراد؟ پسر اخم وحشتناکی کرد و گفت:تلافی همه کار ها رو سرت در می ارم. همه بیرون. همه بیرون رفتن. هق هق دختر دوباره بلند شد. پسر دستش را به سوی کمربندش برد و بازش کرد. دختر وحشت زده به پسر نگاه می کرد. در دل "خدا" را صدا می زد پسر پیهرانش را هم درآورد. دختر دیگر ناامید شده بود که فردی فریاد زد:-دست نگهدار. قطره اشک از چشمان دختر ریخت و به ناجیش چشم دوخت.


*********************

داستان شماره 21 :



اولین ساعات روز30دی ماه1395بود.هوا داشت کم کم روشن می شد،ناگهان صدای زنگ آتش نشانان به صدا در آمد.همۀ آتش نشانان به سمت محل حادثه،راهی شدند و درکمتر از چند مین به محل مورد نظر رسیدند.اما این بار آتش سوزی کوچک نبود،بلکه ساختمانی 15 طبقه در حال آتش گرفتن بود،آتش نشانان جان خود به کف گرفته و برای خاموش کردن آتش دست به کار شدند،عده ای از بیرون و عده ای از درون،بعد از 4 ساعت تلاش بی وقفه آنها،متأسفانه ساختمان فرو ریخت،آتش نشانانی که درون ساختمان بودند زیر اوار و آتش ماندند ،و سایر آتش نشان بعد از تلاش 9 روزه توانستند پیکر آنان را از زیر آوار پیدا کنند و به ما درس فداکاری و آزادگی بیاموزند.


**********************

داستان شماره 22:


_اون شکستنیه، با احتیاط بیارش
به سمت تنها تابلویی که روی دیوار مانده گام بر می دارم. خانه خالی و سوت و کور شده بود. تمام خاطرات منزل، پشت وانتی مقابل در ورودی روی هم انباشته شده بودند. مقابل تابلو می ایستم. آیه« و ان یکاد» رویش دلم را می لرزاند. آیه ای که مادرم همیشه زیر لب زمزمه اش می کرد. با انگشت اشاره روی حروف نوشته شده دستی می کشم و آهسته لب می زنم : مامان به جون خودت قسم این آخرین دزدیمه !
 
  • پیشنهادات
  • dehqani

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/09/25
    ارسالی ها
    531
    امتیاز واکنش
    6,796
    امتیاز
    603
    محل سکونت
    استان اصفهان
    احساس میکنم داستان شماره چهارده کپی یه اثر معروف باشه!
    چون دقیقا عین داستانک ترسناک معروف انگلیسی هست! فیلم کوتاهشم ساخته شد!
    داستان اصلی:
    مثل همیشه دختر 6 ساله ام لوسی را به اتاق خواب بردم و روی تخت خواباندم .بـ..وسـ..ـه ای به صورتم زد و شب بخیر گفت و از من خواست تا قبل از اینکه به اتاق خودم برم مثل همیشه زیر تختش را نگاه کنم و مطمئن بشوم هیولایی آن زیر پنهان نشده باشد . به محض اینکه زیر تخت را نگاه کردم مو به تنم سیخ شد و چشمام داشت از حدقه می زد بیرون . زیر تخت لوسی را دیدم ! از ترس می لرزید و با صدایی آهسته گفت : بابا ... بابا .. یه هیولا روی تختم خوابیده !!
     

    MASUME_Z

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/04/18
    ارسالی ها
    4,852
    امتیاز واکنش
    29,849
    امتیاز
    1,120
    نظرسنجی بسته شد !
    لطفا تا اعلام امتیاز داوران و منتقد کوشا باشید و پستی ارسال نکنید !
    و در نظرسنجی سری سوم داستان ها شرکت کنید :
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!

    با تشکر .
     

    AEEN

    مدیر بازنشسته
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/07/22
    ارسالی ها
    507
    امتیاز واکنش
    24,849
    امتیاز
    781
    سن
    34
    محل سکونت
    شیراز :)

    سلام.
    حرف خاصی برای گفتن ندارم..فقط از بعضی شرکت کننده های گروه دوم بابت اینکه نگاهمو نسبت به اصطلاح «امید به آینده » تغییر دادن، کمال تشکر و‌قدردانی رو دارم !!

    داستان ۱۲= ۱۴ ( سوژه خوبی انتخاب کرده بود...پایان شوک آوری هم برای من داشت..بالاتر از ۱۴نگرفتنش به دلیل مقداری ضعف نگارش بود نه ایده !)
    داستان ۱۳= ۱۰ (ایده مشابهش تو همین سایت، قبلا نگارش شده بود)
    داستان ۱۴= صفر ( کپی کردن کار بسیار زشتیه !! )
    داستان ۱۵= ۱۱
    داستان ۱۶= ۱۰
    داستان ۱۷= 5
    داستان ۱۸، ۱۹، ۲۰، ۲۱ = صفر ! ( شرکت کننده ۲۱ در صورت تمایل بعدا پیام بده بگه دقیقا انگیزش از شرکت با این گزارش، چی بوده ؟! )
    داستان ۲۲= ۱۴ (نگارش نسبتا خوبی داشت...شروع هم پایان ماجرا رو لو نمیداد ...ولی شوک به خصوصی رو برای من ایجاد نکرد )
     

    م . میشی

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/01/04
    ارسالی ها
    2,751
    امتیاز واکنش
    31,388
    امتیاز
    846
    محل سکونت
    خوزستان
    سلام

    شماره ۱۲ = ۱۳

    شماره ۱۳ = ۳

    شماره ١۴ = -

    شماره ۱۵ = ۹

    شماره ١۶ = ۷

    شماره ۱۷ = ۳

    شماره ۱۸ = ۲

    شماره ۱۹ = ١

    شماره ۲۰ = ۰

    شماره ۲۱ = -

    شماره ۲۲ = ۱۵

    کاربران عزیزی که کپی کردن یا مشابه نوشتند خودشون میدونند چه کسانی هستند
    متاسفانه بعضی ها که ایده شون جالب تر بود نتونسته بودند با جملات کمتر اما جذابتر و شوک برانگیز داستان رو بنویسند و بعضی هم کلا داستانشون معنی داستان نداشت چه برسه به برق آسا بودنش ! و باید به اونها گفت درسته علاقه داشتید اما مجبور به شرکت نبودید ! شاید اگر عزیزان عجله به خرج نمی دادند آثاری پسندیده تر ارائه می دادند .

    موفق باشید و برای نگارش بهتر تلاش کنید و به دنبال آموزش برید
    این سایت تمام تلاشش رو کرده تا به هر نحوی آموزش های لازم رو به شما ارائه بده
    لطفا برای نگارشی بهتر سعی کنید از هم سبقت بگیرید

    خسته نباشید

     
    آخرین ویرایش:

    *SAmirA

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/01/09
    ارسالی ها
    30,107
    امتیاز واکنش
    64,738
    امتیاز
    1,304
    داستان شماره۱۲: 11

    داستان شماره۱۳: 5

    داستان شماره۱۴: ۰

    داستان شماره۱۵: 10

    داستان شماره۱۶: 5

    داستان شماره۱۷: 5

    داستان شماره۱۸: 5

    داستان شماره۱۹: 5

    داستان شماره20: 0

    داستان شماره۲۱: 0

    داستان شماره ۲۲: 13
     

    ثـمین

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/06/14
    ارسالی ها
    399
    امتیاز واکنش
    6,045
    امتیاز
    531
    محل سکونت
    شیراز
    سلام

    داستان 14 که تکلیفش مشخصه که چرا صفر شده !

    چند تا از داستان ها هم ایده بکری پشتش نبود!
    اما به رسم سری اول ، بهشون صفر یا نمره پایین ندادم چون لااقل روایت قصه و شروع و پایانش متعلق به خودشون بود .


    تصور من اینه که اگه خودمون کلاهمون رو قاضی کنیم و از خودمون بپرسیم
    " برای چی قلم به دست گرفتم ؟ رسالت من در نوشتن چیه ؟ "
    تکلیف یه سری مسائل لااقل برای خودمون مشخص بشه .
    آیا هدفم ترویج اخلاقیاته ؟ ارتقای جامعه اس ؟ و یا معروف شدن به هر قیمتی؟! برنده شدن به هر شکلی؟! ... بگذریم .


    به نویسنده داستان 12 و 22 تبریک میگم . کارشون خیلی خوب بود.



    بنابراین از 20 نمره :

    داستان دوازده ............... 15

    داستان سیزده .............. 10

    داستان چهارده ............. 0

    داستان پانزده .............. 8

    داستان شانزده .............. 5

    داستان هفده .............. 11

    داستان هجده ..............13

    داستان نوزده .............11

    داستان بیست ............ ....5

    داستان بیست و یک .........4

    داستان بیست و دو ..........17
     
    آخرین ویرایش:

    Behnam_Rastaghi

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/08/07
    ارسالی ها
    747
    امتیاز واکنش
    16,563
    امتیاز
    671
    محل سکونت
    گرگان
    سلام دوستان.قبل از پرداختن به نقد، دو مورد باید عرض بشه.
    1.داستان ها کیفیت بسیار پایینی داشتن.

    2.کپی!
    من نمی دونم دقیقا چرا بعضی از دوستان کپی می کنن؟مدال نویسندگی همینطور مفت به کسی داده نمیشه از طرف دیگه مدال ارزش مادی نداره.پس دلیلی به کپی و تقلب باقی نمی مونه.دوستان "شرکت" می کنن تا خودشون رو "محک" بزنن.با کپی و تقلب می تونین بفهمین در چه حدی هستین؟ تا آخر که نمیشه کپی کرد خواننده ها فهیمن می فهمن.پس لطفا ازاین کارها دست بردارید.موفق باشین و کاش تأمل بیشتری رو مطلبی که به اشتراک می زارین می کردین.



    داستان شماره 12


    ابتدا باید بگم نثر این داستان از اشکالات بسیاری برخوردار بود.اول از همه اینکه نثر یک دست و یک پارچه نبود، کمترین چیزی که یه نویسنده باید بدونه همینه که نثر یک پارچه باشه.مثلا اول نثر محاوره بود اما بعد یهو ادبی شد باز محاوره شد و... کلا درست نبود این مورد.بعد من یه چیز رو نفهمیدم، اینکه قاشق مملو از برنج بره تو دهن پسره چه ترسی داشت که دختره این دیالوگ رو گفت و شما یه همچین توصیفاتی به اصطلاح برای گمراه کردن خواننده به کار بردین؟متاسفانه داستان شما برای من شوک آور نبود، بیشتر گیج کننده بود.از طرف دیگه داستان "محتوا" نداشت.نثرم که ضعیف بود پس دو بُعد مهم داستانتون دارای اشکال بود.

    داستان شماره 13

    اول از همه باید بگم این داستان به طور ساختاری شباهت زیادی با داستان شماره دو داشت! تنها فرقش این بود که موجودات استفاده شده و نحوه ی کشتنشون تغییر کرده بود.راستش اصلا شوک برانگیز نبود.نثر بد نبود، اما طوری نبود که بگم واو! عجب نثر خوبی.جای پیشرفت داره و میتونه بهتر بشه.از طرف دیگه این داستان هم بُعد محتوا رو نداشت برای همین از نظر من ارزشی نداشت.نویسنده قبل از نوشتن باید اندیشه کنه، بگه این چهارپنج خطی که قراره بنویسم دلیلش چیه؟ برای اینکه مدال بگیرم یا یه نکته یا پیام خاصی رو منتقل کنم؟خب مطمئنا که دلیل دوم نبود چون چیزی دیده نشده متاسفانه که پیامی رو منتقل کنه.من هم به داستانی که محتوا نداشته باشه هیچ امتیازی نمیدم.بهتره برین و مطالعه تون رو بالا ببرین انشالله موفق باشین.

    داستان شماره 14

    نمی دونم چی بگم والا...اول از همه باید بگم داستان برای من اصلا "داستان" نبود.هیچ مشخصه ای که بخوام اسمش رو داستان بزارم نداشت.من حرفم رو رک می زنم امیداورم کسی ناراحت نشه، داستان رو نپذیرفتم، چون شروع مناسبی نداشت پایانش هم اصلا شوک کننده نبود!فقط با یه سری ذهنیت های مردم بازی شده مثل همین قضیه ی همزاد و ازاین حرفا.جمله ی اول این قضیه رو کامل اثبات میکنه که نثر هم مناسب نبود، چون حرف اضافه ی "از" دوبار و بی خودی تکرار شده.بقیه ی نثرهم چنگی به دل نزد، نویسنده ی عزیز باید مطالعه و دانشش رو بالا ببره و سعی کنه دو بُعد داستان و رمان یعنی نگارش و محتوا رو به خوبی رعایت کنه این کمترین کاریه که یه نویسنده باید انجام بده.

    داستان شماره 15
    امیتاز: 10

    سطح این داستان از داستان های قبلی بالاتر بود.به نویسنده عزیز توصیه می کنم این دیدگاه و بینش خوبش رو تقویت کنه و با نگاه باز تر و دقیق تری به جامعه نگاه کنه، تا مفاهیم اجتماعی بهتر و بیشتری توی ذهنش شکل بگیره و همیشه برای نوشتن یه ایده و محتوای خوب داشته باشه.

    داستان رو اگه بخوام سخت گیرانه نقد کنم اشکالات خودش رو داشت، مثلا بازهم فضاسازی خوبی شکل نگرفت، از اون مهم تر لحن گوینده ها به یه پیرمرد یا پیرزن نمی خورد و باید دقیق تر با توجه به سن و جنسیتشون دیالوگ ها شکل می گرفتن.اما در کل داستان پیام خاصی رو منتقل کرد که شوک آور نبود اما واقعیت تلخی رو منتقل کرد.موفق باشین.

    داستان شماره 16

    خیر...چنگی به دل نزد،نثر داستان نمیشه گفت بد اما خوب هم نبود.پیرنگ داستان هم به نظر من نظم نداشت یه آشفتگی توش دیده می شد، نمی شه گفت خواننده در آخر شوک زده شده یا برق آسا بوده، بیشتر میشه گفت یه چیز تلخ رو منتقل کرده، این چیز تلخ همیشه دلیل بر محتوای درست نمیشه.برای همین میگم محتوای خاصی هم نداشت، نویسنده ی عزیز رو خط داستان و نحوه ی روایتش باید کار کنه و همینطور نثرش.داستان خوبی بود اما نه اونطور که منو شوکه کنه برای همین نویسنده استعداد پیشرفت داره باید تقویت کنه نقاط قوتش رو و همینطور برطرف کنه نقاط ضعفش رو.

    داستان شماره 17
    امیتاز:8

    جالب بود!نثر داستان زیبا بود آفرین.مسئله ی دیگه که خیلی مهمه اینکه داستان در آخر یه شوک جالبی رو منتقل کرده، از لحاظ محتوایی هم بخوایم تفسیرش کنیم میشه گفت داستان داره یه اعتماد کورکورانه رو متهم میکنه.این موضوع رو به خوبی میشه درک کرد.اما داستان از نظر من اشکالات خودش رو هم داشت.نویسنده عزیز باید از کلمات و جملات مناسب تری برای بیان این چندخط استفاده می کرد.کلماتی که حس گنگی و ترس رو به مخاطب منتقل کنه و یه صحنه پردازی خاص کنج ذهنش جای بده، متاسفانه اونقدر ها هم حرفه ای نبود اما خوب بود حداقل تا اینجا.موفق باشین دوست خوب:)

    داستان شماره 18

    دوست عزیز متاسفانه به هدفی که داشتی یعنی شوکه کردن خواننده نرسیدی!داستان و پیرنگش کلا شوک برانگیز نبود.اما نثرت خوب بود و آفرین میگم کافیه روش کار کنی و تقویتش کنی.از طرف دیگه باید رو لحن گوینده های دیالوگت کار کنی یعنی باید بدونی یه پلیس چطوری حرف میزنه.یا برای گفتن یه جمله ی متاثر کننده مثل آخر داستان، باید چطوری عمل کرد و چطوری نوشت با چه لحنی.متاسفانه تاثیرگذار نبود و محتوای خاصی هم نداشت، امیدوارم کار کنین و موفق بشین.

    داستان شماره 19

    جالب بود.اما من دوبار خوندمش تا متوجه بشم، این یعنی نویسنده برای رسوندن چیزی که در ذهن داره یه خورده گیر داره و باید کلمات رو واضع تر و نشانه گذاری ها رو بهتر انجام بده تا خواننده متوجه داستان بشه.این داستان هم نثر خوبی داشت(هرچند با مشکلات خاص خودش مثل همین رعایت نکردن علائم نگارشی) و هم محتوای خوب(که بازم برای رسوندن اصل مطلب نویسنده یکم بد عمل کرد و باید اشکالش رو رفع کنه).برای همین میشه گفت نویسنده استعداد خوبی داره و قابل پیشرفته موفق باشین.

    داستان شماره 20

    نمی دونم دقیقا موضوع داستان چه بود دوست عزیز؟ تجـ*ـاوز؟ یا چیز دیگه؟ چون من متوجه نشدم راستش، شما هم مثل نویسنده ی عزیز بالایی برای بیان مطلب و واضع نوشتن دچار مشکل شدین و نمی تونین چیزی که تو ذهنتون دارین رو رو کاغذ پیاده کنین.من متوجه موضوع نشدم راستش پس نمیشه گفت محتوای داستان دقیقا خوبه یا بد.اگه موضوع تجاوزه که باید بگم محتوا بد اعمال شده، یعنی اینجا چیزی وجود نداره که یه خواننده( مثلا یه متجاوز) با خوندن این داستان از کارش دست برداره یا از انجامش بترسه یا درد و حس بد دختر داستان رو درک کنه، چون هیچ کدوم از این مولفه ها تو داستان بیان نشده.نمی تونم بگم بد بود اما گنگ و نامفهوم بود متاسفانه.امیدوارم بیشتر کار کنین موفق باشین.

    داستان شماره 21

    من اسمش رو داستان نمی زارم متاسفانه! دوست عزیز نوشته ی شما بیشتر شبیه به گزارش خبرنگاری بود تا داستان." ادبیات" یعنی چی؟ یعنی هنری نوشتن، یعنی برخلاف عادت نوشتن.متاسفانه نه تنها این داستان بلکه همه ی داستان های این مجموعه از قدرت خلاقیت و ادبیات استفاده نکردن.من نمی دونم آیا داستان هامون جدا از ادبیات شدن یا ادبیاتمون سخت شده و تو گذشته مونده.نمیشه گفت این "داستان" محتوای بدی داشت، خیر بسیار هم زیبا بود، حتی نثرش هم از نثرهای دیگه زیباتر بود، اما اینجا من دنبال مفهوم "ادبیات" می گردم.ببینید نویسنده ی عزیز داستان شما خوب بود، من ابتدا گفتم گزارش خبرنگاری چون "لحن" نوشتار شما، شبیه به یه داستان نبود.باید "لحن" مناسب برای داستان انتخاب می کردین تا مثلا اگه یه رهگذر اومد و این داستان رو خوند بفهمه که داره داستان میخونه و اشتباه نگیره با چیز دیگه.پس شما ابتدا "لحن" و سپس " هیجان و کنش" های داستان تون رو تنظیم کنید و سعی کنید این نقاط ضعف عرض شده رو درست کنید. هم استعداد خوبی دارین و هم قلم خوبی باید تقویت بشه اما، موفق باشین و امیدوارم ناراحتتون نکرده باشمJ

    داستان شماره 22
    امتیاز:15

    این داستان برخلاف بقیه داستان ها من رو خوب شوکه کرد!نویسنده خوب تونست ذهن خواننده رو از ماجرای اصلی دور کنه، من جدا نمی تونستم حدس بزنم که این یک "دزدی" ِ.از طرف دیگه لحن داستان خیلی منو متعجب کرد، دقیقا مثل یه دزدی بود که به ناچار و از روی نداری داره این کار رو میکنه و کاملا از خودش شرمنده و پیشمونه.موضوع دیگه نثر و محتوای داستان به حساب میاد.نثر داستان خیلی خوب بود، علائم نگارشی کم استفاده شده اما بد نبود در کل.محتوای داستان هم یه ظرافت خاصی رو می طلبه.انتهای داستان با شوکی که وارد میشه محتوا و مفهوم داستان هم تزریق میشه و این موضوع خیلی مهم و جالب بود.درکل آفرین میگم و امیدوارم موفق و پیروز باشی قلم خوبی دارین و باید تقویتش کنین.
     

    MASUME_Z

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/04/18
    ارسالی ها
    4,852
    امتیاز واکنش
    29,849
    امتیاز
    1,120
    به نام خدا

    یک خسته نباشید اساسی خدمت داوران و منتقد عزیز !

    ممنونم بابت امتیازها و رای های عادلانه تون .

    امتیاز های نهایی سری دوم از شرکت کنندگانِ مرحله ی اول :


    داستان شماره دوازده = نویسنده : MASUME_Z ، امتیاز : 53

    داستان شماره سیزده= نویسنده : ELHAM.T ، امتیاز : 28

    داستان شماره چهارده = نویسنده : HADI : DARVIN ، امتیاز : 0

    داستان شماره پانزده= نویسنده : FATEME078 ، امتیاز : 48

    داستان شماره شانزده = نویسنده : Tarannom baran ، امتیاز : 27


    داستان شماره هفده = نویسنده : nastaran A.N ، امتیاز : 32

    داستان شماره هجده = نویسنده : ARAM20 ، امتیاز : 20

    داستان شماره نوزده= نویسنده : kiya dokht ، امیتاز : 17

    داستان شماره بیست = نویسنده : مطهره آراسته ، امتیاز : 5

    داستان شماره بیست و یک= نویسنده : fatemeh asadi ، امتیاز : 4

    داستان شماره بیست و دو= نویسنده : narcissus ، امتیاز : 74

    در این مرحله ، narcissus موفق شد که با کسب 74 امتیاز از داوران ، رکورد نارینه رو بشکنه و در صدر جدول امتیاز ها قرار بگیره ؛ اما همچنان نارینه بیشترین رای رو در نظرسنجی داره ، البته تا این مرحله !


    ببینیم که در مرحله بعدی ، کسی میتونه امتیاز narcissus و تعداد رای نارینه رو بشکنه یا خیر !


    با ما همراه باشید !
     
    وضعیت
    موضوع بسته شده است.

    برخی موضوعات مشابه

    پاسخ ها
    15
    بازدیدها
    1,104
    بالا