نظرسنجی اولین هفته بـنـویـس از سـر خـطـ ...✎_ برق آسا ( 3 )

  • شروع کننده موضوع MASUME_Z
  • بازدیدها 1,514
  • پاسخ ها 13
  • تاریخ شروع

شما کدام داستان ( ها ) را می پسندید؟

  • داستان 23

    رای: 4 9.8%
  • داستان 24

    رای: 5 12.2%
  • داستان 25

    رای: 5 12.2%
  • داستان 26

    رای: 9 22.0%
  • داستان 27

    رای: 4 9.8%
  • داستان 28

    رای: 0 0.0%
  • داستان 29

    رای: 19 46.3%
  • داستان 30

    رای: 6 14.6%
  • داستان 31

    رای: 2 4.9%
  • داستان 32

    رای: 4 9.8%

  • مجموع رای دهندگان
    41
  • نظرسنجی بسته .
وضعیت
موضوع بسته شده است.

MASUME_Z

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2016/04/18
ارسالی ها
4,852
امتیاز واکنش
29,849
امتیاز
1,120
به نام خداوند جان آفرین

با شما هستیم با سری سوم از اولین هفته مسابقه ی جذاب بـنـویـس از سـر خـطـ ...✎

به دلیل تعداد بالای شرکت کنندگان ، که حدودا 33 -34 نفر می باشند ، نظرسنجی این هفته طی سه مرحله انجام میشه !

و برای اینکه هر چه سریعتر بریم هفته ی آینده ، هر نظرسنجی دو روز باز هست !

شما عزیزان داستان هارو می خونید و در بالای تاپیک به دو داستان مورد علاقه تون رای میدید!

فقط به دو اثر می تونید رای بدید چون در آخر دو برنده خواهیم داشت !


منتقد و داوران عزیز هم توی نظرسنجی شرکت می کنند و بعد از پایان نظرسنجی ، داوران به تمامی اثرها امتیاز و منتقد بعد از نقد همه ی اثرها به سه داستان امتیاز و آقا یاشار به بهترین داستان از نظر خودشون امتیاز میدن!

دقت داشته باشید که امتیاز همه ی این عزیزان برای شما مهمه نه یه نفر و دو نفر ، همه شون !

هرکسی چه مستقیم ، چه غیر مستقیم ، چه اینجا و چه در خصوصی و پروفایل و ... به داوران و منتقد توهین کنه باهاشون برخورد شدید میشه !

داوران و منتقد ، ارزش گذاشتن و روی بنده رو زمین ننداختن و قبول کردن که یه همچین مسئولیت سختی داشته باشن ، میخوام که پشیمونمون نکنید !

پ.ن : شرکت کننده ای تقلب کنه ، بدون تذکر از دور مسابقات حذف میشه !

پ.ن: من جواب همه ی خصوصی هارو دادم برخلاف میلم تا بعدا حرفی باقی نمونه ! پس اگه داستان کسی نبود یا عنوانش مشکل داشته یا داستانش !

بعضی از دوستان هم با فونت ریز فرستادن که بهشون تذکر دادم ویرایش کنن ، اما من همه فونت هارو معمولی کردم تا دیگه جای هیچ گلایه ای نمونه !


************************************

داستان ها :




**************************


داستان شماره 23:


با صدای شکستن کتابش را بست.سرش را میان دستانش گرفت.با پرتاب شدن میز تمام تنش به رعشه افتاد.با این که چندین سال بود این صداها و صحنه ها را دیده و شنیده بود ولی هنوز هم مثل کودکی اش میترسید.صدای گریه مادرش میان صدای فریاد ها و شکستن ها گم شده بود. طوفان های ناگهانی و ارامش های مطلق خسته شده بود.دلش کمی،فقط کمی پدر میخواست.اگر تمام صفر هایه رتبه کنکورش را بر میداشتند و دوبرابر ان را هم به حساب بانکی اش می افزودندویا به بهترین دانشگاه جهان هم بورسیه اش می کردند،باز هیچکدام برای او پدری سالم با موجی ارام نمی اورد.


*********************

داستان شماره 24 :



همه می گفتند احمد آتش نشان خودخواهیست.بارها دیده بودند وقتی به ماموریت می روند ناگهان ناپدید می شود و بعد از اتمام کارها بود که تازه پیدایش می شد.
آن روز در حادثه آتش سوزی آن ساختمان بزرگ هم مثل همیشه غیبش زد،پس از ریختن بنای عظیم ساختمان،روزها خبری از احمد نشد و بالاخره روز پنجم آوار برداری بود که احمد برگشت،در حالی که جنازه کودکی را تنگ در آغـ*ـوش گرفته بود،درست زیر آخرین آوار ساختمان...


***************************


داستان شماره 25:


پشتش به من بود،درست نمی تونستم ببینمش،بازم همون حس لعنتی امد سراغم،حس دوست داشتن،حس خواستنش بیدادمیکرد توی کل وجودم،شال آبی که سرکرده بود واقعا بهش می یومد،ازهمین جاهم میتونستم صورتش روتصورکنم،که چقدربااین شال قشنگ میشه!
می خواستم برم بهش بگم،نرو،میخوامت،من بدون تومیمرم،عاشقتم،دیونتم،ازجام بلندشدم که برم پیشش بهش بگم میخوامش.-بابایی کجامیری؟مامان که اون طرفه.=جایی نمیرفتم دخترعزیزم


***********************


داستان شماره 26 :



نگاهش روی صفحه ی موبایلش خشک شده بود.چشمان وحشت زده اش به عکس های باز نشده ی روی صفحه خیره مانده بود و امان از طپش قلبش...بغض چنبره زده در گلویش میرفت که بشکند.صداهای اطرافیانش گنگ برشنوایش می نشست.حال باید چه کند؟چگونه تحمل کند؟نداشتن و نبودنش را؟عرق از تیره ی پشتش راه گرفت و صدای زنگ دوچرخه نشان از پیام نخوانده ای بر روی گوشی اش داشت...پیامی که دنیایش را نابود کرد...بسته اینترنتی شما به پایان رسید...:-) و او ماند و عکس های باز نشده.


*********************

داستان شماره 27 :



روزها بود که بی حرکت نظاره گرِ رفت و آمدِ آدم ها بود و با نگاه از آنان برای اندک جایی در گوشه و کنار طلبِ کمک می کرد . شب ها از این همه بی مهری اشک در چشمانش حلقه می زد و در دل آغـ*ـوشِ خدا را طلب می نمود . عاقبت در یکی از این روزها وقتی چشم گشود با دو چشمِ تیله ای کوچک رو به رو شد . به ناگاه خود را در دهانش احساس کرد . لبخندی زد و شکرگزار خدایش شد که این گونه نان خشکی همچون او را غذایی برای پرنده ای گرسنه کرد .


************************


داستان شماره 28:



سرش را به آرامی بالا آورد و نگاهی گذرا به چشمانی که انگار به دهانش قفل شده بودند ؛ انداخت !
با صدایی که در چشم دیگران مصمم می آمد ؛ ولی خودش می دانست در عمق صدایش دلگیری هایی نهفته است ؛ سکوت حاکم بر جو را شکاند و گفت :
_ اگه این دختر ، دختر خودم بود ؛ حتی اگه می خواست با یک آدم آس و پاس ازدواج کنه ؛ من حرفی نداشتم ؛ ولی الان ... این دختر ، زندگی این دختر ، آیندَش و خیلی چیزای مربوط بهش رو دست من امانت دادند ... !


*************************


داستان شماره 29:



بالای سن ایستاد بالا تر از همه ی تماشاچی ها وصدای تشویقشان. هرگز فکر نمی کرد روزی چنین جمعیتی برای تماشای او جمع شوند لحظه ای از تماشای مردم مشتاق دست کشید به طلوع خورشید نگاه کرد. چراغ ها خاموش شدن جمعیت به وجد امد چهارپایه زیر پایش را خالی کرد. دیگر هیچ چیز مهم نبود حتی طناب آویخته به گردنش.

*************************

داستان شماره 30 :


تک رنگ نیلی
سراسر رنگ بود اسمان ، رنگین کمان ارزوها نمایان شده بود . زمان زیادی از اخرین حضور او میگذشت و حالا که بازگشته بود همه خوشحال بودند و سراز پا نمیشناختند، همه غرق در خنده بودند به جز نرگس ، او صورتش را از همه کس پنهان کرده بود و به رنگین کمان نگاه نمی کرد .رنگین کمان ، دستانش را به زیر چانه ی نرگس گذاشت و با صدای بلندی گفت : _ چه شده که سیمای اسمانیت را از همه دریغ کرده ای !؟اما پاسخی به سوالش داده نشد ، نرگس برای همیشه رفته بود .همه میگویند او انقدر از هجر رنگین کمان اشک ریخت که عمرش به اتمام رسید.دیر امدی رنگین کمان یا بهتر است بگوبم از الان به بعد تک رنگ نیلی!

********************

داستان شماره 31:


مامان مریم امروز حتی یک کلمه ام حرف نزد.هر چی جلویش بپر بپر کردیم،ادا در آوردیم،انگار نه انگار.همان جور افتاده بود وسط اتاق.
سارا می گوید "مرده؟"
می گویم "عروسک پارچه ای چطور مرده آخر،خنگ خدا؟"


**********************

داستان شماره 32:



لاله نقره فام
لاله نقره فام به اسمان مینگریست که صدایی را شنید به سمت صدا بازگشت جوانی را دید که در چند قدمی اش به زمین افتاده .لاله بادیدن جوان احساس کرد چیزی دروجودش فروریخته و به سمت زمین کشیده میشود. او نمیدانست چند وقت است که درون خاک است او امید را از دست داده بود .که ناگاه به سطح خاک کشیده شد زمانی که به اطراف ساقه اش نگریست مایعی سرخ را دید وقتی ان دنبال کرد به مرد رسید.لاله نقرره فام دیگر نقره فام نبود گلبرگ هایش به رنگ سرخ درامده بود به رنگ خون


 
آخرین ویرایش:
  • پیشنهادات
  • DENIRA

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/08/12
    ارسالی ها
    9,963
    امتیاز واکنش
    85,309
    امتیاز
    1,139
    محل سکونت
    تهران
    به داستان شماره بیست و نه رای دادم.
    اصلا فکر نمی کردم که اعدامی باشه. فکر می کردم ورزشکاری چیزیه. تنها داستانی بود که بعد از خوندنش واقعا دلم سوخت.اما اصلا نفهمیدم تشویق یه اعدامی برای چیه! این قسمت مشکل داشت یا شاید هم من بد فهمیدم
    بقیه داستان ها هم یا جذبم نکرد، یا واقعا بی مفهوم بود.
     

    ~رُزالْی~

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/07/26
    ارسالی ها
    282
    امتیاز واکنش
    3,888
    امتیاز
    441
    سن
    27
    محل سکونت
    ْطِهْرانْ

    فرشته رحمانی

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/09/17
    ارسالی ها
    812
    امتیاز واکنش
    6,489
    امتیاز
    571
    سن
    28
    داستان شماره 26 به شدت نظرمو جلب کرد
    فضا اولش غم انگیزه...آدم فکر می کنه قراره با از دست دادن یک شخص روبرو بشه اما به یکباره این تصور نا درست از آب در میاد و میفهمیم که صحبت سر بسته ی اینترنتیه! خیلی خندیدم!

    شماره 29 هم همونطور که دوستان توضیح دادند پایان شکه کننده ای داشت
    من تو ذهنم یک خواننده رو تصور کرده بودم و در نهایت ....

    همه ی نویسنده ها تلاششون رو کردند و جا داره یک زنده باشید درست حسابی بهشون گفته بشه
    سلامت و زنده باشید دوستان
     

    ثـمین

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/06/14
    ارسالی ها
    399
    امتیاز واکنش
    6,045
    امتیاز
    531
    محل سکونت
    شیراز
    سلام
    از ارسال های دور سوم توقع بیشتری داشتم چون زمان بیشتری داشتن و می تونستن داستان های بهتری بنویسن و ارسال کنن اما متاسفانه مجبور شدم کمترین نمره هامو به این سری بدم !

    به نویسنده داستان 29 تبریک میگم . یکی از بهترین داستان های این هفته بود :)
    داستان 25 هم ایده خوبی داشت که ای کاش نویسنده نگارش و پرداخت بهتری برای قصه اش انجام می داد.


    از 20 نمره :

    داستان 23 ............. 10

    داستان 24 ............. 9

    داستان 25 ............. 12

    داستان 26 ............. 10

    داستان 27 .............. 5

    داستان 28.............. 3

    داستان 29.............. 17

    داستان 30 .............. 2

    داستان 31 .............. 2

    داستان 32 ............. 5
     

    AEEN

    مدیر بازنشسته
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/07/22
    ارسالی ها
    507
    امتیاز واکنش
    24,849
    امتیاز
    781
    سن
    34
    محل سکونت
    شیراز :)
    سلام.
    داستان ۲۴، ۲۸، ۳۱، ۳۲ = صفر !
    داستان۳۰= ۲
    داستان ۲۵= ۸
    داستان ۲۳= ۸
    داستان۲۷= ۱۰
    داستان ۲۶ =۱۳
    داستان ۲۹ = ۱۵ ( از ایده داستان خوشم اومد...پایان خوبی هم داشت...شوک شدم...ولی سوتی هم داشت...مثلا یه جا نویسنده گفت چراغ ها رو خاموش کردن ...میدونم از این جهت نوشته شد که مخاطب بیشتر گول بخوره و فکر کنه سالن نمایش یا کنسرته...ولی باید حواسمون باشه خواننده اگه بعد از شوک پایانی، برگرده و با دید جدیدی داستان رو رصد کنه، باید به طور منطقی بتونه کلمات رو با پایان قصه مطابقت بده و درست بدونشون...! در حالی که تو صحنه اعدام ، چراغ ها خاموش نمیشن...مگه اینکه استثنایی وجود داشته باشه، که بعید میدونم ! )

    به شرکت کننده های هر سه گروه مسابقه خسته نباشید می گم و براشون ارزوی موفقیت، پیشرفت و افزایش خلاقیت(!) دارم .
     
    آخرین ویرایش:

    *SAmirA

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/01/09
    ارسالی ها
    30,107
    امتیاز واکنش
    64,738
    امتیاز
    1,304
    داستان ۲۳: 5
    داستان۲۴: 5
    داستان۲۵: 8
    داستان۲۶: 10
    داستان۲۷: 10
    داستان ۲۸: 5
    داستان۲۹: 15
    داستان۳۰: 2
    داستان۳۱: 2
    داستان ۳۲: 2
     
    وضعیت
    موضوع بسته شده است.

    برخی موضوعات مشابه

    پاسخ ها
    15
    بازدیدها
    1,107
    بالا