خطر لو رفتن داستان
عبدالرضا کاهانی عمده اعتبار و شهرت خود را در اواخر دهه هشتاد، بهواسطه نزاع و درگیریای که با دولت وقت (دولت محمود احمدینژاد) داشت به دست آورد. از طریق نزاع سیـاس*ـی و اجتماعی که او سعی میکرد در فیلمهایش به آن دامن بزند. در فیلمهای «هیچ»، «اسب حیوان نجیبی است» و «بیخود و بیجهت». فیلمهایی که در حقیقت برخی ایدههای گلدرشت بعد از وقایع سال ۸۸ را نمایندگی میکردند؛ در انتقاد از ظاهرگرایی (ریا) در انتقاد از روندهای اجتماعی غلط و مقابله با رویکردهای عوامانه در تظاهر به مذهب؛ اما خب مشکل اینجا بود که مقابله خود فیلمساز با این مفاهیم هم عوامانه و قراردادی بود. او در این فیلمها سعی میکرد با دمدستیترین ایدهها و کلیشهایترین موقعیتها به جامعه مذهبی حمله کند تا به یک جمعبندی ضد مذهبی یا ضد رفتار مذهبی دست یابد.
درهرصورت کاهانی با این سه فیلم از سوی بخش زیادی از منتقدان ایرانی ستایش شد و در جایگاه یک فیلمساز مهم قرار گرفت؛ اما بعد از پایان کار دولت احمدینژاد و شکلگیری گفتمان جدید در جامعه پیرامون مفهوم “برجام”، عبدالرضا کاهانی دیگر کارکرد قبلی خود را از دست داد. البته خودش هم در این فاصلهای که میان او و تماشاگران سینمای ایران روی داد، مقصر بود. چون در باد موفقیت فیلمهای قبلی، چند سال فیلم نساخت و بعد از مهاجرت موقتش به فرانسه فیلمی ناموفق و دیده نشده در آنجا ساخت. این میان «استراحت مطلق» را به امید تکرار زیباییشناسی “ابزورد”نمای فیلمهای قبلی ساخت که هیچ نکته و فهم جدیدی از جامعه ایران ارائه نمیداد و بهصرف تکرار کلیشههای فیلمهای قبلی به دنبال جفنگ نمایی بود. با روحیهای محافظهکار و ترسو که درنهایت به نمایش فیزیک ازریختافتاده طبقه فرودست در جامعه پریشان میرسید.
فیلمی که مشابه آثار قبلی او قرار است یک کمدی ابزورد و انتقادی درباره رفتارشناسی جامعه ایرانی باشد. بهواسطه حضور معذب دو ایرانی در تایلند و رویارویی با زن تایلندی که نفس اماره آنها را به همآغوشی دعوت میکند! فیلم اما درباره هیچچیز توضیح نمیدهد و در جستجوی بازسازی “در انتظار گودو” ایرانی در تایلند است.
فیلمساز هیچ توضیحی نه درباره میل به فسق این دو کاراکتر میدهد و نه خانم یایا را واجد فیزیک و عقل انسانی میکند. نه درون پر از واهمه و تشویش شخصیتها را باز میکند و نه محدودیتهای متناقض درونی که ترمزی برای عیاشی آنها میشود را واکاوی میکند؛ و درنهایت همه این حرفها هم فرضی است که تماشاگر میکند در مواجهه با جهان فیلم. چون واقعاً هیچ نکته معینی از فیلم به تماشاگر منتقل نمیشود.
شبیه به انشای یک کودک دهساله که آخرش میفهمیم وقایع رویداده را راوی خواب دیده! بهتر است فراموش کنیم که کاهانی چنین فیلمی ساخته و امیدوار باشیم که او دوباره با قرارگیری در نبض جامعه ایرانی، قصههای باورپذیری از جامعه معاصر ایران ارائه دهد. او فیلمساز با استعدادی در بازی گیری از بازیگران است و مهارتش را بجای مجادله با بقیه باید صرف فیلمسازی جدی کند.