نگاهی دیگر به قانون حاكم بر احوال شخصیة خارجیان مقیم ایران (قسمت اول)

  • شروع کننده موضوع KIMIA_A
  • بازدیدها 287
  • پاسخ ها 1
  • تاریخ شروع

KIMIA_A

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2016/06/01
ارسالی ها
3,446
امتیاز واکنش
25,959
امتیاز
956
سن
22
محل سکونت
تهران
نگاهی دیگر به قانون حاكم بر احوال شخصیة خارجیان مقیم ایران (قسمت اول)



احوال شخصیه از مسائل مبتلا به خارجیان در كشور است. نگارنده با توجّه به تحقیقات شخصی خود كه نشانگر عدم همسویی رویة دادگاهها با نظرات مؤلفان است و نیز تحولات جهانی در این زمینه، طرح و بررسی موضوع را از لحاظ نظری و عملی مفید می‎داند.
در این مقاله پس از ذكر مقدمه، قسمت اول تحت عنوان بررسی قوانین، به بررسی مقررات فعلی به همراه سوابق تاریخی آنها می‎پردازد. در قسمت دوم، دكترین و نظرات مؤلفان مورد بررسی قرار می‎گیرد. در قست سوم جایگاه حقوق و مبانی بین‎الملل خصوصی در اسلام تحت عنوان جدید حقوق بین‎الملل خصوی اسلامی بیان می‎شود. نمونه‎هایی از عملكرد دادگاهها و نظرات مشورتی ادارة حقوقی كه نمایانگر رویه قضایی ایران است، قسمت چهارم مقاله را تشكیل می‎دهد. در بحث حقوق تطبیقی، قسمت پنجم، راه‎حلهای ارائه شده در حقوق فرانسه، سویس و آلمان به همراه زیربنای فكری هر یك بررسی شده است. در خاتمه نتیجه گرفته شده كه با توجّه به قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران و نیز تحولات جهانی در تعیین قانون حاكم بر احوال شخصیه، لازم است در تفسیر ماده ۷ قانون مدنی، تحولی عمیق و مطابق با وضعیت فعلی ایران و جهان به عمل آید.

مقدمه
از نظر حقوق ایران، چه قانونی حاكم بر احوال شخصیه خارجیان است؟ در نگاه اول جواب این سؤال بسیار ساده به نظر می‎رسد، زیرا ماده ۷ قانون مدنی صراحتاً می‎گوید كه:
«اتباع خارجه مقیم در خاك ایران از حیث مسائل مربوط به احوال شخصیه و اهلیت خود و همچنین از حیث حقوق ارثیه در حدود معاهدات، مطیع قوانین و مقررات دولت متبوع خود خواهند بود».

اما واقعیت این است كه جواب این سؤال آسان نیست. زیرا از یك طرف، به سبب امكان تفسیرهای متفاوت، دكترین نیز چنانكه خواهیم دید، دچار تشتت آراست و از طرف دیگر ملاحظاتی كه در قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران وجود دارد، اصول حقوق بین‎الملل خصوصی اسلامی، نظرات متفاوتی كه دادگاهها در این مورد دارند و امكان تقسیم بیگانگان به خارجیان مسلمان و خارجیان غیرمسلمان ـ چنانكه در ذیل می‎آید ـ باعث پیچیدگی مبحث شده است. قبل از بررسی رویه دادگاهها، تجزیه و تحلیل نظری موضوع، ضروری به نظر می‎رسد.

۱
بررسی قوانین

همانطور كه ذكر شد ماده ۷ ق.م. خارجیان را، در حدود معاهدات، تابع قانون متبوعشان قرار داده است. این ماده دارای معنایی دوگانه است. از یك طرف می‎توان گفت كه وجود قرارداد برای تبعیت خارجی از قانون ملی متبوعش لازم نیست. قراردادها، حدود، توصیف و به طور خلاصه جزئیات چگونگی كاربرد قانون خارجی را بیان می‎دارند. بدیهی است كه آنها می‎توانند اجرای قانون خارجی را توسعه داده یا آن را محدود سازند. اما به هر حال در صورت فقدان قرارداد، قانون ملی شخص خارجی قابل اجرا است. از طرف دیگر می‎توان گفت كه اِعمال قانون خارجی موكول به وجود معاهده بین دولت ایران و دولت خارجی است. در صورت عدم وجود معاهده بین ایران و دولت خارجی، حقوق ایران و دولت خارجی است. در صورت عدم وجود معاهده بین ایران و دولت خارجی، حقوق ایران اجرا خواهد شد. دو مادّه در قانون مدنی، نظریه اخیر را تقویت می‎كند. طبق ماده ۵ این قانون:
«كلیه سكنه ایران اعم از اتباع داخله و خارجه مطیع قوانین ایران خواهند بود مگر در مواردی كه قانون استثنا كرده باشد».

همچنین مطابق بند ۲ مادة ۹۶۱ قانون مدنی، خارجیان نمی‎توانند از قواعد مربوط به احوال شخصیة حقوق ایران كه قانون دولت متبوع تبعة خارجه آن را قبول نكرده است متمتع شوند. منظور از «متمتّع» در این ماده بهره‎مند شدن و به عبارت دیگر اهلیت استیفا است.
البته ماده ۵ قانون مدنی را به نفع نظریة اول نیز می‎توان تفسیر نمود و گفت كه، علی‎الاصول خارجیان تابع قواعد ایران هستند مگر در مواردی كه قانون استثنا كرده باشد و یكی از این استثنائات، ماده ۷ قانون مدنی یعنی تبعیت خارجی از قانون ملی متبوع است بی آن كه نیاز به وجود معاهده باشد. اما توجیه بند ۲ ماده ۹۶۱ قانون مدنی به نفع این نظریه بسیار مشكل است زیرا وقتی كه خارجی در احوال شخصیه تابع قانون ملی خود است بدیهی است كه «حقوق مربوط به احوال شخصی كه قانون دولت متبوع تبعة خارجه آن را قبول نكرده» قابل اجرا نخواهند بود. در این صورت بند ۲ ماده ۹۶۱ فقط یك تكرار زاید و توضیح واضحات خواهد بود و دارای توجیه تئوری و اثر عملی نخواهد بود. این بند از ماده ۹۶۱ وقتی جایگاه واقعی خود را پیدا می‎كند كه بگوییم طبق ماده ۵ قانون مدنی كلیه سكنة ایران اعم از اتباع داخله یا خارجه در مبحث احوال شخصیه تابع قانون ایران هستند، مگر این كه طبق ماده ۷ معاهده‎ای بین دولت ایران و دولت خارجی باشد، و طبق بند ۲ ماده ۹۶۱، اتباع خارجه نمی‎توانند از آن دسته از قواعد ایرانی كه در قانون دولت متبوعشان صریحاً رد شده و یا در تعارض آشكار است، بهره‎مند گردند. بنابراین خارجیان ساكن ایران در مبحث احوال شخصیه، تابع قانون ایران هستند تا جایی كه قاعدة ایرانی توسط حقوق خارجی رد نشده باشد. بنابراین خارجیان مقیم ایران می‎توانند از آن دسته از مقررات مربوط به احوال شخصیه كشورمان كه در قوانین متبوعشان پیش‎بینی نشده و یا پیش‎بینی شده ولی آنچه كه در حقوق ایران است با حقوق آنها، در تعارض آشكار نیست، بهره‎مند شوند. به این ترتیب در مورد زوجین خارجی كه حكم به جدایی آنها در دادگاه ایران صادر شده است، زوجه می‎تواند به استناد قانون اصلاح مقررات مربوط به طلاق (مصوّب ۲۸ آبان ۱۳۷۱ مجمع تشخیص مصلحت نظام)، تقاضای اجرت‎المثل كارهای انجام گرفته در زمان زوجیّت را بنماید، چنانچه این امر مورد ردّ قانون متبوع وی نباشد. سیر تاریخی كاپیتولاسیون و نحوة الغای آن تفسیر فوق را تقویت می‎نماید.
پس از قرارداد تركمانچای بین ایران و روسیه تزاری در ۱۰ فوریه ۱۸۲۸، برای یك دورة حدوداً یكصدساله غالب اتباع كشورهای خارجی، به استناد معاهدات دو جانبه، چه به صورت شرط صریح مندرج در معاهده و چه به صورت ضمنی با استفاده از شرط «رفتار دولت كامله‎الوداد» در امور حقوقی و نیز در امور جزایی، در ایران، تابع قواعد ملّی خودشان بوده و از مصونیت قضایی بهره‎مند بودند. برای سایر خارجیان، وزارت امور خارجه دادگاههای خاصی بنام دادگاههای كارگزاری ایجاد كرده بود كه جدا از وزارت دادگستری بود.(۱) بعد از انقلاب مشروطیت، به تأسی از روش كدنویسی، تنظیم و تدوین قوانین مختلف در ایران آغاز شد. همانطور كه قرارداد تركمانچای آغاز دورة كاپیتولاسیون در ایران به شمار می‎رود، طبق قرارداد ایران با دولت شوروی (پس از انقلاب ۱۹۱۷) در ۱۴ دسامبر ۱۹۲۱ همه این امتیازات لغو شد.
تصویب مواد ۱ تا ۹۵۵ قانون مدنی در ۱۸ اردیبهشت ۱۳۰۷ و سایر موضوعات فوق باعث شد كه نخست‎وزیر وقت در ۲۰ اردیبهشت ۱۳۰۷ لغو رسمی كاپیتولاسیون را اعلام نماید. یك روز بعد، وزارت امور خارجه به همة دولتهای دارای حق كاپیتولاسیون اطلاع می‎دهد كه این امتیازات از ۱۰ مه ۱۹۲۸ لغو شده‎اند و ایران آماده است كه معاهدات جدیدی با یان دولتها امضا بنماید. اكثر این كشورها قراردادهای موقتی برای یك سال با ایران در مورد وضع حقوقی اتباع خود منعقد نمودند. به این ترتیب، در آن زمان معاهدات تعیین كنندة وضع حقوقی احوال شخصیه خارجیان در ایران بوده است. نتیجه این كه پس از لغو كاپیتولاسیون، قانونگذار، خارجیان را در شرایط مساوی با ایرانیان قرار داد، مگر این كه طبق معاهده اجرای قانون شخصی آنها مجاز باشد.(۲)
به این ترتیب با توجه به سوابق، می‎توان گفت كه قید «در حدود معاهدات» صرفاً یك تأكید یا توضیح بدون تأثیر نیست، بلكه اساساً بهره‎مندی خارجی از قانون ویژه خود منوط به وجود معاهده است و در صورت عدم وجود معاهده، خارجیان از شرایط یكسان با ایرانیان برخوردار هستند.

۲
دكترین

اكثریت مؤلفان معتقدند كه، احوال شخصیة خارجیان مقیم ایران تابع قانون ملی خودشان است بی آن كه نیاز به وجود معاهده‎ای باشد.(۳)
به این ترتیب، با توجه به ماده ۹ قانون مدنی، قید «در حدود معاهدات»، در ماده ۷ زاید بوده و از این گذشته همان‎گونه كه پیشتر بیان شد، ذكر بند ۲ ماده ۹۶۱ قانون مدنی غیرضروری به نظر می‎رسد. یكی از مؤلفان محترم معتقد است كه: اگر كشوری احوال شخصیة بیگانه را تابع قانون كشور محل اقامت كند و اِعمال قانون خارجی را موكول به داشتن معاهده و رفتار متقابل كند، این امر نشانه عقب‎ ماندگی است.(۴)
در بین مؤلفان، تنها مرحوم استاد امامی است كه صریحاً گفته است: «هرگاه چنین قراردادی منعقد نشده باشد، اتباع دولت بیگانه تابع قوانین مدنی ایران خواهند بود، مگر در موردی كه قانون دولت متبوع تبعة خارجه آن را قبول نكرده است كه در این صورت قانون دولت متبوع آنها رعایت می‎گردد مثل نكاح دوم».(۵)
البته ایشان معتقد است نزاكت بین‎المللی ایجاب می‎نماید كه اگر قراردادی هم بین دولت ایران و دولت بیگانه نباشد، قوانین دولت خارجی نسبت به اتباع آن رعایت شود و این امر را منوط به معاملة متقابل می‎دانند. یعنی رعایت این نزاكت بین‎المللی و اعمال قوانین خارجی برای تبعه بیگانه در صورتی است كه آن دولت نیز اعمال قوانین را در مورد اتباع ایرانی پذیرفته باشد.
به هر حال مؤلفان اتباع خارجی را در مبحث احوال شخصیه، برخی در صورت وجود معاهده و برخی بدون نیاز به معاهده، تابع قانون ملّی خودشان می‎دانند بی آن كه عامل مذهب در اینجا نقشی داشته باشد و این كه مسلمان بودن یا نبودن تبعه خارجه تأثیری در راه حل ارائه شده توسط ماده ۷ قانون مدنی داشته باد. تنها یكی از مؤلفان به امكان تأثیر عامل مذهب توجه نموده است و گفته است كه اگر یك خارجی مسلمان كه قانون ملی متبوعش به او اجازه استفاده از یكی از حقوق اساسی اسلام را نمی‎دهد، مثلاً طبق قانون ملّی او را از حق طلاق ممنوع می‎داند و یا حق نفقه را برای زوجه نمی‎شناسد، از دادگاه ایران به عنوان یك كشور اسلامی، اجرای قواعد مسلم اسلامی را بخواهد، رد تقاضای وی به نظر می‎رسد كه با نظم عمومی و با قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران منافات داشته باشد.(۶) اگر چه ردّ این تقاضا مطابق مادة ۷ قانون مدنی و بند ۲ مادة ۹۶۱ این قانون است؛ علی‎الاصول نیز یك دادگاه اسلامی نمی‎تواند نسبت به مسلمان بودن اصحاب دعوا موضعی خنثی داشته باشد.
نظم عمومی عاملی است كه می‎تواند مانع از اجرای قانون خارجی صالح، طبق قاعدة حل تعارض ایران بشود، حال چه ذی‎نفع یك خارجی مسلمان باشد یا یك خارجی غیرمسلمان. نظم عمومی در هر كشوری متأثر از مذهب اكثریت جامعه است.
این نكته احتمال دیگری را به ذهن می‎رساند و آن این كه آیا تفاوت بین خارجیان مسلمان و غیرمسلمان فقط مربوط به استثنای نظم عمومی است یا این كه این امر می‎تواند به موارد دیگر گسترش یافته و حتی خود قانون صالح بر خارجیان مسلمان را، در مبحث احوال شخصیه، در بر بگیرد؟
گرچه در قانون مدنی اشاره‎ای مبنی بر تقسیم‎بندی خارجیان براساس مذهب وجود ندارد امّا از مجموعة حقوق موضوعه ایران می‎توان این معنا را استنباط نمود. قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران در بسیاری از اصول خود تأكید بر رعایت احكام اسلامی دارد كه بارزترین آن اصل ۴ این قانون است، به موجب این اصل:
«كلیه قوانین و مقررات مدنی، جزایی، مالی، اقتصادی، اداری، فرهنگی، نظامی، سیـاس*ـی و غیر اینها باید بر اساس موازین اسلامی باشد. این اصل بر اطلاق یا عموم همه اصول قانون اساسی و قوانین و مقررات دیگر حاكم است و تشخیص این امر بر عهدة فقهای شورای نگهبان است».

بنابراین از این پس، تفسیر ماده ۷ قانون مدنی باید در پرتو اصل ۴ قانون اساسی باشد. از این گذشته در اسلام معیارهای مصنوعی و قراردادی برای تشخیص افراد و اقوام مثل مرز و كشور نمی‎تواند ملاكی برای تعیین قانون صالح باشد. در ایدئولوژی مذهبی، فرد تابع خداست نه دولت، و مسلمان در هر كجای دنیا كه باشد تابع قانون مذهبی و الهی خودش است و نه تابع قانون سرزمینی و غیرالهی. در مقدمة قانون اساسی چنین ذكر شده است كه:
«رسالت قانون اساسی این است كه زمینه‎های اعتقادی نهضت را عینیت بخشد و شرایطی را به وجود آورد كه در آن انسان با ارزشهای والا و جهان شمول اسلامی پرورش یابد».

مقدمة قانون اساسی ارزش كمتری از قانون اساسی ندارد و باید در تفسیر اصول این قانون و سایر قوانین مورد توجه قرار گیرد. این مقدمه چارچوب اهداف و سیاستهای كلان نظام جمهوری اسلامی ایران را تبیین می‎كند.
بنابراین عملاً دادگاهها در مقابل یك ابهام قانونی قرار دارند. زیرا از یك طرف، در تعارض خارجی قوانین در ایران و در قواعد آن كه عمدتاً در قانون مدنی (مصوب سالهای ۱۳۰۷ و ۱۳۱۳ و ۱۳۱۴) قرار دارد مذهب نقش اساسی را ندارد و محور تشخیص قانونی صالح، در مبحث احوال شخصیه، تابعیت است كه رابـ ـطه‎ای است سیـاس*ـی، معنوی و حقوقی بین فرد و دولت و با مذهب كه رابـ ـطه‎ای است بین فرد و خدا وجود افتراق فراوان دارد. از طرف دیگر در تعارض داخلی قوانین ایران، كه ویژة احوال شخصیه است، مذهب است كه قانون صالح را تعیین می‎كند.
طبق قانون اجازه رعایت احوال شخصیه ایرانیان غیرشیعه در محاكم مصوّب ۱۳۱۲ هر ایرانی تابع قواعد مذهبی خویش است كه اصول ۱۲ و ۱۳ قانون اساسی جمهوری اسلامی نیز همین معنا را بیان می‎دارد، حال آن كه همین مباحث در صحنة بین‎المللی تابع قواعد ملی ذی‎‏نفع است و نه قواعد مذهبی.
توجیه نظری این مطلب برای یك كشور اسلامی ساده نیست كه چرا مسلمان ایرانی تابع قواعد مذهبی خویش است ولی خارجی مسلمان تابع قواعد ملّی؟ به خصوص در صورتی كه بین قواعد ملّی و مذهبیِ مسلمان خارجی تضاد باشد و وی اجرای قواعد مذهبی خود را از یك كشور اسلامی مطالبه نماید. پذیرش این استدلال كه چون ذی‎نفع خارجی است پس مسلمان بودن او نمی‎تواند مورد عنایت یك حكومت اسلامی باشد، به سختی امكان‎پذیر است. از طرف دیگر طبق اصول اولیّه اسلام، مرز و كشور معیارهای حقیقی نیستند تا بتوانند تعیین كنندة قانون صالح باشند. همان گونه كه مشهور است «اسلام مرز نمی‎شناسد» و ملاكهای برتری و وجوه تمایز افراد به تقوا، علم و جهاد است نه مرز و سرزمین و قومیت. علاوه بر دو مطلب فوق،چگونگی رسیدگی به تطابق یا عدم تطابق با شرع در مورد قوانینی كه قبل از پیروزی انقلاب اسلامی به تصویب رسیده‎اند هنوز روشن نیست. فقهای شورای نگهبان به طور پراكنده نظرات خود را دربارة برخی از قوانین بیان نموده‎اند. علاوه بر این كه در مورد مشورتی بودن یا لازم‎الاتباع بودن این نظرات اتّفاق رأی وجود ندارد، این شورا تا به حال دربارة قواعد حقوق بین‎الملل خصوصی ایران اظهار نظری ننموده است.
قبل از این كه به بررسی رویّة دادگاهها و نظریات مشورتی ادارة حقوقی بپردازیم مناسب است مختصراً جایگاه حقوق بین‎المللی خصوصی در اسلام بیان شود، زیرا روشن شدن این بحث بسیاری از ابهامات را برطرف می‎سازد.

۳
حقوق بین‎‎المللی خصوصی

مطالعة عمیق و همه جانبة عنوان بالا، مستلزم این است كه لااقل به اندازة یك رساله روی آن كار شود كه این امر از حدّ این مقاله خارج است. مقابلة قواعد غیرمذهبی و مذهبی در سطح جهانی، اختلاف نظر بین مكاتب حقوقی در اسلام و تطبیق نظریات با شرایط زمانی و مكانی، باعث پیچیدگی تحقیق در بررسی عنوان فوق می‎گردد.
اصطلاح «حقوق بین‎الملل خصوصی اسلامی» می‎تواند به دلایل مختلف مورد اعتراض قرار گیرد. زیرا اگر هدف اسلام، ایجاد حكومت جهانی واحد است؛ این عنوان نامفهوم است. عناصر مصنوعی مثل كشور، تابعیت و مرز در ایدئولوژی اسلامی اهمیت ماهوی ندارند. از این گذشته،اصل یگانگی حقوق و عدم وجود مرز ایجاب می‎نماید كه تفكیكی بین حقوق بین‎الملل عمومی و خصوصی وجود نداشته باشد.(۷)
بنابراین در این دیدگاه، محل اقامت و تابعیت نمی‎توانند تعیین كنندة قانون صالح باشند. قانون صالح را چگونگی پیوند یا عدم پیوند خلق با خالق تعیین می‎كند و بدیهی است اصطلاح حقوق بین‎‎الملل خصوصی اسلامی نمی‎تواند جایگاهی داشته باشد زیرا جمع بین نقیضین، یعنی حقوق بین‎الملل خصوصی كه محور آن تبعیت فرد از دولت است، با اسلام كه محور آن تبعیت فرد از خداوند است، امكان‎پذیر نیست.
اما برخی از متفكرین مسلمان به این انتقادات پاسخ داده‎اند. به نظر آنها درست است كه تشكیل یك جامعة جهانی واحد و مسلمان و ایده‎‎آل و هدف غایی اسلام است. امّا تا آن روز، كه چندان هم نزدیك به نظر نمی‎رسد، اسلام، مرزها، ملّتها، كشورها و اختلاف بین تابعیتها را به رسمیت می‎شناسد.(۸) از این گذشته قرآن می‎گوید كه تقسیم‎بندی جهان به اقوام گوناگون، فعل خدا و برای مصلحت بشریت بوده است، «یا ایها النّاس انّا خلقناكم من ذكر و انثی و جعلناكم شعوبا و قبائل لتعارفوا»(۹). بدیهی است كه نتیجة شعبه شدن و مختلف بودن قبایل پیدایش مرزها و كشورها است. در سورة رعد آیه ۷ بیان شده كه: «لكلّ قوم هاد» هر قومی را از طرف خدا راهنمایی است. از رسول اكرم (ص) نقل شده است: «حب الوطن من‎الایمان».
از مطالعة تاریخ اسلام نیز چنین برمی‎آید كه برانداختن مرزها و یكی كردن كشورها جزو اهداف اسلام نبوده است. پیامبر اكرم (ص) درنامه‎هایی كه به سران كشورها می‎نوشت آنها را به اسلام دعوت می‎كرد و اگر آنها این امر را اجابت می‎نمودند سرزمین مورد دعوت را به همان مرز و رئیس كشور باقی می‎گذاشت.
از نظر اسلام از جنبة ایدئولوژیكی و فكری، جهان به دو بخش تقسیم می‎شود:(۱۰)
الف ـ دارالاسلام، كه همة معتقدان به اصول دین اسلام را، صرف‎نظر از محل اقامت، زبان، نژاد یا دیگر وجوه مشخصه، دربرمی‎گیرد.
ب ـ دارالفكر، كه همةغیر مسلمان را، صرف‎نظر از عقیده، كشور و یا دیگر وجوه مشخصه، دربرمی‎گیرد.
اما از نظر سیـاس*ـی و قضایی دنیا مشتمل بر ۵ منطقه است:
۱ ـ دارالاسلام: شامل كشورهایی است كه اكثریت جمعیت آنها مسلمان هستند و به دستورات دینی كم و بیش عمل می‎نمایند.
۲ ـ دارالعهد یا دارالصلح: شامل كشورهایی است كه با كشورهای اسلامی پیمان صلح امضا نموده‎‎اند و دارای یكی از سه مذهب رسمی طبق اسلام، یعنی مسیحیت یا یهود یا زرتشتی، هستند.
۳ ـ دارالهدنه: كشورهایی هستند كه قرارداد صلح با كشورهای اسلامی دارند ولی خود غیرمذهبی بوده یا مذهبی دارند كه مورد شناسایی اسلام قرار نگرفته است.
۴ ـ دارالحیاد: كشورهای غیرمسلمانی كه در جنگ بین دارالاسلام و درالحرب، موضع بی‎طرفی دارند.
۵ ـ دارالحرب: كشورهایی كه اكثریت جمعیت آنها غیرمسلمان هستند و در حال جنگ با كشورهای اسلامی هستند چه به صورت جنگ گرم (مسلحانه) و چه به صورت جنگ سرد.
گرچه تقسیمات فوق به حقوق بین‎الملل عمومی نزدیكتر است تا حقوق بین‎الملل خصوصی، ولی این شناخت برای درك روابط بین افراد در سطح بین‎المللی ضروری است.
بنابراین همان گونه كه یكی از مؤلفان ذكر كرده است،(۱۱) از نظر اسلام می‎توان دو نوع تابعیت فرض نمود:
الف ـ تابعیت به معنای حقیقی و اسلامی و به عبارتی تابعیت امّی؛
ب ـ تابعیت به معنای ثانوی و ملّی و به عبارتی تابعیت ملّی.
پذیرش اسلام، به همة معتقدین آن، تابعیّت امّی می‎دهد و آنها را جزو امّت قرار می‎دهد،صرف‎نظر از محلّ اقامت یا محلّ تولد. ارتباط بین فرد و ملت كه براساس زبان، تولّد، محل اقامت، نژاد، فرهنگ و تاریخ است تابعیت به معنای ثانوی را تشكیل می‎دهد.
به عبارت دیگر در حقوق بین‎الملل خصوصی اسلامی تابعیت امّی و تابعیت ملّی هركدام نقش خاص خود را دارند. گرچه مذهب، تابعیت اسلامی را اعطا می‎نماید امّا به فرد ویژگی «شهروندی» نمی‎دهد.
اصل شخصی بودن قوانین، ساكنین یك دولت را، كه دارای مذاهب مختلف هستند، به جوامع خاص خود تقسیم می‎نماید. این جوامع در امور عبادی و دینی و نیز در احوال شخصیه تابع قواعد مذهبی خود هستند نه تابع قواعد سرزمینی. ولی در امور مربوط به نظم عمومی و امنیت جامعه (مثل مقررات جزایی) تابع قواعد مربوط به سرزمین خود هستند.
حال با توجه به شناخت مختصری كه از «حقوق بین‎الملل خصوصی اسلامی» پیدا شد می‎توان به اختلاف بین این حقوق و تفسیری كه غالب مؤلفان از ماده ۷ قانون مدنی دارند و اتباع خارجه را، حتی بدون وجود معاهده، تابع قواعد دولت متبوع خود دانسته‎اند ـ یعنی نفی نقش مذهب در تعارض خارجی قوانین ـ پی برد. پس از این بررسی اجمالی، تجزیه و تحلیل آرای بعضی از دادگاهها و نظرات مشورتی ادارة حقوقی دادگستری می‎تواند به مال نشان دهد كه قضات محترم چگونه در بین این تعارضات سعی می‎كنند كه راه حق را بیابند.

۴
نمونه‎هایی از عملكرد دادگاهها و نظرات مشورتی
ادارة حقوقی دادگستری(۱۲)

تا وقتی كه آرای دادگاهها چه در سطح بدوی و چه در سطح تجدیدنظر و نیز به طور منطقه‎ای و بطور منظم انتشار نیابد نمی‎توان از رویّة دادگاهها اطلاع جامع و همه جانبه‎ای احراز نمود. ذكر برخی آرا كه حاصل جستجوی شخصی نگارنده است، شاید بتواند از روی تسامح، به مثابة مشت نمونة خروار باشد وگرنه همان گونه كه در عنوان آمده فقط نمونه‎هایی از آرا است و تعمیم دادن آن یك روش علمی نیست. نظرات مشورتی ادراة حقوقی نیز، چون حاصل سؤال و جواب بین این اداره و متصدیان امور قضایی است تا حدی به شناخت حقوق در عمل كمك می‎كند.
شعبة ۱۰۱ دادگاه مدنی خاص تهران در پروندة كلاسة ۶۵/۱۰۱/۱۶۵۲ به تاریخ ۲۳/۲/۶۶ درخصوص دادخواست خانم ل.پ. ایرانی، در مورد طلاق از همسرش آقای ظ.ر. كه پاكستانی است چنین رأی داده است:
«درخصوص دادخواست خانم ل.پ. به ظرفیت همسرش آقای ظ.ر. دایر به طلاق به علت ترك انفاق كه با عنایت به مواد دادخواست تقدیمی و اظهارات خواهان در دادگاه و مراجعات مكرر وی و با توجه به دادنامه شمارة ۱۲۵۲۲ ـ ۱۳/۷/۶۵ شعبه ۱۰۱ دادگاه مدنی خاص كه آقای ظ.ر. ملزم گردیده از اوّل مرداد ۱۳۶۵ ماهیانه مبلغ ۸۰۰۰۰ ریال نفقه به خواهان یعنی همسرش تودیع كند و با وجود ابلاغ رأی به وی به شرح دادخواست مورخ ۸/۱۱/۱۳۶۵ و اظهارات مورخ ۲۲/۲/۶۶ زوجة مرقوم، تاكنون زوج، نفقه‎ای تودیع نكرده است لذا نظر به مراتب یاد شده و عدم امكان اجرای حكم پرداخت نفقه و مستنداً به ماده ۱۱۲۹ قانون مدنی حكم طلاق و جدایی طرفین صادر و اعلام می‎گردد،و زوج موظف است در ظرف یك ماه از تاریخ رؤیت دادنامه همسرش را مطلقه كند و یا این كه رضایت همسرش را جهت ادامة زندگی مجدد فراهم كند والاّ دادگاه حسب مقررات و مفاد ماده ۱۱۲۹ یادشده عمل خواهد كرد».
 
  • پیشنهادات
  • KIMIA_A

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/06/01
    ارسالی ها
    3,446
    امتیاز واکنش
    25,959
    امتیاز
    956
    سن
    22
    محل سکونت
    تهران
    اگر صرفاً از نظر قواعد حقوق بین‎الملل خصوصی مندرج در قانون مدنی رأی بررسی شود امكان توجیه آن وجود ندارد. زیرا قواعد حل تعارض مربوط به احوال شخصیه امری بوده و قاضی باید آنها را، حتی در صورت عدم استناد طرفین و یا درخواست عدم اجرای آن اعمال نماید. در صورتی كه در رأی مذكور اگر زوج ایرانی هم می‎بود مستندات قانونی رأی چیزی در همین حدود ذكر می‎شد. حال آن كه احتمال تغییر تابعیت زوجه در اثر ازدواج وجود دارد و دادگاه باید به آن توجه كند.(۱۳) نكته اساسی این است كه طبق ماده ۹۶۳ قانون مدنی كه یك قاعده حل تعارض دو جانبه است: «اگر زوجین تبعه یك دولت نباشند روابط شخصی و مالی بین آنها تابع قوانین دولت متبوع شوهر خواهد بود». بنابراین علی‎الاصول در موضوع مذكور باید به قانون پاكستان رجوع می‎شد و البته چه بسا كه حكم قانون پاكستان همان حكم قانون مدنی ایران باشد، ولی این فقط یك احتمال است و پس از مراجعه و تحقیق، قانون صالح می‎تواند اعمال گردد.
    اما اگر به اصول حقوق بین‎الملل خصوصی اسلامی و اصل ۴ قانون اساسی و مقدمة آن رجوع شود بر این رأی اشكالی وارد نیست و دادگاه طبق قانون تابعیت امّی یا اسلامی حكم نموده است و نه طبق تابعیت به معنای ثانوی آن. می‎توان ایراد نمود كه گرچه این نحو استدلال با روح قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران و اصول كلی ایدئولوژی اسلام مطابقت دارد ولی با مفاد مادّه ۷ قانون مدنی تعارض دارد. البته این تعارض در صورتی است كه این ماده را طبق آنچه كه اكثر مؤلفان گفته‎اند تفسیر نماییم. یعنی این كه خارجی در ایران تابع قانون ملّی خویش است گرچه معاهده‎ای هم وجود نداشته باشد. در این صورت نیز اگر ماده ۷ را با توجه به اصل ۴ قانون اساسی تفسیر نماییم به همان نتیجه‎ای می‎رسیم كه دادگاه در رأی فوق رسیده است. یعنی طبق اصول حقوق بین‎الملل خصوصی اسلامی، مسلمان در مبحث احوال شخصیه به معنای عام خود، هركجا كه باشد، تابع قانون مذهب خویش است. به عبارت دیگر با توجه به ماده ۷ قانون مدنی خارجیان غیرمسلمان، تابع قانون ملی خود و خارجیان مسلمان تابع مقررات دینی خود می‎باشند.
    شعبه ۱۰۱ دادگاه مدنی خاص تهران در دادنامة ۵۴۹ ـ ۲۰/۴/۶۸ در پرونده‎‎ای كه خواهان آقای عبدالرسول … تبعه ایرانی مقیم كویت درخواست تنفیذ طلاق صادره از محاكم كویت را دربارة همسر مصری‎اش بانو الفت … می‎نماید چنین رأی داده است:
    «نظر به این كه آقای عبدالرسول فرزند حسن شهرت…… به شناسنامه شماره ……. برابر فتوكپی استشهاد طلاق صادره از دادگاه عمومی كویت در تاریخ ۲۹/۱۱/۸۷ میلادی همسرش بانو الفت …. را مطلقه نموده و مستفاد از رأی صادره از دادگاه عمومی كویت صیغة طلاق با حضور عدلین جاری شده دادگاه تفریق مشارالیه را از بانو الفت با توجه به مفاد نظر دادگاه عمومی كویت و اقرار او در این دادگاه و ملاك ماده ۱۱۲۳ قانون مدنی محرز دانسته و نهایتاً رأی دادگاه خارجی را تنفیذ می‎نماید. رأی صادره قطعی است».

    از این رأی مستفاد می‎گردد كه دادگاه كویت طبق مقررات شرعی رأی داده است و دادگاه ایران هم مطابقت حكم دادگاه كویت را با قانون ایران و اسلام احراز كرده است و چون طرفین مسلمان بوده‎اند وارد بحث تابعیت خارجی زوجه نشده و براساس تابعیت مذهبی افراد ذی‎نفع رأی خارجی را تنفیذ نموده است.
    در پروندة ۳۶/۲۶/۷۱ مطروحه در شعبه ۱۴ دادگاه مدنی خاص مشهد كه خواهان خانم طاهر …… درخواست تعیین تكلیف در مورد ندادن نفقه و سرگردان نمودن ۷ فرزندش را علیه خوانده آقای غلامحسین …… دارد و هر دو افغانی هستند، دادگاه سعی می‎‎نماید در جلسة رسیدگی ۱۹/۲/۷۲ براساس قانون مقرّ دادگاه و صرف‎نظر از تابعیت خارجی اصحاب دعوا موضوع را فیصله دهد و سرانجام در جلسة رسیدگی ۱۹/۵/۷۲ زوجین برای مختومه شدن پرونده توافق می‎نمایند.
    جایگزین شدن عنصر ارتباطی «مذهب» به جای «تابعیت» در مورد خارجیان مسلمان مقیم ایران و یا حتی غیر مقیم تبعات خاص خود را دارد. از جمله این كه می‎تواند باعث تسهیل «تقلب نسبت به قانون» گردد، زیرا برخلاف تابعیت كه رابـ ـطه‎‎ای است بین فرد و دولت و مدارك كتبی جهت اثبات آن معمولاً ارائه می‎شود به علاوه در كسب آن، عنصر اساسی پذیرش دولت متبوع بوده و ارادة فرد بطور یكجانبه نمی‎تواند برای وی ایجاد تابعیت كند؛ مذهب رابـ ـطه‎ای است معنوی بین خالق و مخلوق كه حتی جهت اثبات برای خلق نیز غالباً نیازی به ارائه مدارك كتبی نیست و ارادة یكجانبه فرد نقش اساسی را دارد. به خصوص دین مبین اسلام، پذیرش به این دین را بسیار سهل قرار داده است.
    بنابراین احتمال این كه برای بهره‎جویی از مقررات اسلامی در ایران، یك فرد غیرمسلمان خود را پیرو مذهب رسمی كشور معرفی نماید وجود دارد. در دعوای مربوط به یك مسیحی لبنانی كه اسلام اختیار نموده است دادگاه در رأی خود دربارة انگیزه‎هایی كه باعث شده یك فرد آزادانه مسلمان گردد اظهارنظری نمی‎كند. این اعلام مذهب باید معتبر تلقی شود و ازدواج نیز قانونی بوده است.(۱۴) این دعوا مربوط به دادخواست طلاق از جانب همسر وی بوده است به این استدلال كه انگیزه اظهار اسلام از جانب شوهرش ازدواج با او بوده است. بنابراین ازدواج باطل است.
    اگر دادگاه بخواهد انگیزه‎های اظهار اسلام را كشف كند چاره‎ای ندارد كه از مورد شك و تردید قرار دادن سخن كسی كه اظهار شهادتین می‎نماید آغاز نماید كه خود اشكال شرعی دارد و نیز به تفتیش عقاید بپردازد كه اصل بیست و سوم قانون اساسی صریحاً آن را ممنوع نموده است.
    شعبه دوم دادگاه شهرستان اصفهان در نامه‎ای (۲۲/۶/۱۳۴۸ ـ شمارة ۴۱۰۲) از ادارة حقوقی وزارت دادگستری می‎پرسد كه : «بانوی آلمانی و مقیم آلمان دادخواست علیه همسر آلمانی و مقیم اصفهان برای نفقة خود و دو فرزندش داده است چه باید كرد»؟
    این اداره در ۳/۸/۱۳۴۸ ـ شماره ۴۱۰۳/۷ پاسخ می‎دهد كه: «نفقه از آثار ازدواج است و قانون متبوع اتباع خارجه درباره آن صادق است، كه در اینجا قانون ملی متداعیین است، مراجعه به دادگاه ایران بدون اشكال است. در طرز رسیدگی و تشریفات، قوانین اصول محاكمات ایران رعایت شود».
    این سؤال و جواب می‎تواند نمایانگر این باشد، كه برخلاف تصوّر، در دورة قبل از قانون اساسی جدید نیز، صالح بودن قانون متبوع خارجی در مورد اتباع بیگانه مقیم ایران، در مبحث احوال شخصیه، از بدیهیات به شمار نمی‎رفته است وگرنه نیازی به این سؤال و جواب نبود.
    به نظر می‎رسد كه از این ابهام نه تنها كاسته نشده است، بلكه ورود عنصر ارتباطی مذهب و توجه به آن ارائه یك راه حل ساده را مشكل نموده است.
    شعبة دهم دادگاه عمومی مشهد در تلگرامی (۱۹/۳/۶۳ ـ ۱۶۳۲/۷) از ادارة حقوقی در مورد یك متوّفی پاكستانی كه او و عیالش هر دو شیعه‎اند و تنها وارث عیال است كسب تكلیف می‎نماید. نظر این اداره این بود كه احوال شخصیه تابع دولت متبوع با ملاحظات معاهدات است.
    از نمونه‎هایی كه تا به حال ذكر شد فوراً نباید نتیجه گرفت كه همة دادگاهها خارجیان مسلمان را تابع قانون مذهبی‎‎شان می‎دانند و یا این كه اصولاً قائل به تبعیت خارجیان مقیم كشورمان از قانون ایران هستند. نشانه‎هایی وجود دارد كه نمایانگر صالح دانستن قانون متبوع خارجی در مبحث احوال شخصیه است گرچه معاهده‎ای هم وجود نداشته باشد.
    دادرس دادگاه حقوقی یك دماوند در ۳۱/۱/۷۳ ـ شماره ۵۸۵ برای نصب امین غایب برای صغار آقای محبوب الهی، تبعة پاكستان با توجه به خارجی بودن وی و مواد ۹۷۳.۹۶۵.۷ و ۹۷۴ قانون مدنی تقاضای متن قانون پاكستان را از ادراة حقوقی وزارت دادگستری می‎نماید. بنابراین دادگاه فوق پس از اعتقاد به صالح بودن قانون پاكستان تقاضای متن آن را از ادارة حقوقی نموده است. همچنین، دادگاه حقوقی دو اصفهان در ۲۷/۱۱/۶۹ ـ شماره ۱۳۵/۷ درخواست نسخه‎ای از قانون ارث پاكستان را از ادارة حقوقی می‎نماید. به نظر می‎رسد كه دو دادگاه فوق عقیده به صالح بودن قانون خارجی صرف نظر از مسلمان بودن یا نبودن افراد ذی‎نفع، داشته‎اند بدون آن كه اِعمال قانون خارجی نیاز به وجود قبلی یك معاهده و یا وجود رفتار متقابل و نزاكت بین‎المللی داشته باشد. زیرا به ظنر می‎رسد توافقنامه‎ای در مبحث احوال شخصیه بین دولتهای ایران و پاكستان منعقد نشده است.
    طبق نامة ادارة حقوقی وزارت امور خارجه به ادارة حقوقی دادگستری (شمارة ۹۵۲۱ ـ ۱۷/۱۲/۱۳۵۴) بعضی از عهدنامه‎های اقامت، احوال شخصیه، اهلیت و ارث اتباع طرفین را تابع دولت متبوع قرار داده است كه فهرست این عهدنامه به شرح زیر است:
    ۱ ـ ماده ۵ عهدنامه اقامت و تجارت و بحر پیمایی بین ایران و یونان، مورخ ۱۹ ژانویه ۱۹۳۱؛
    ۲ ـ ماده ۸ عهدنامه اقامت و اعلامیه درخصوص تعاون قضایی و وجه‎الضمان بین ایران و سویس، مورخ ۲۵ آوریل ۱۹۳۴؛
    ۳ ـ ماده ۵ عهدنامه تجارت و بحر پیمایی بین ایران و سوئد، مورخ ۱۰ مه ۱۹۲۹؛
    ۴ ـ ماده ۶ عهدنامة اقامت بین ایران و بلژیك، مورخ ۹ مه ۱۹۲۹؛
    ۵ ـ ماده ۸ عهدنامه اقامت بین ایران و آلمان، مورخ ۱۷ فوریه ۱۹۲۹ مطابق ۲۸ بهمن ۱۳۰۷؛
    ۶ ـ ماده ۲ عهدنامه اقامت و دریانوردی بین ایران و فرانسه، مورخ ۳ تیر ۱۳۴۳؛
    ۷ ـ ماده ۶ عهدنامه مودت و اقامت بین ایران و مصر، مورخ ۲۸ نوامبر ۱۹۲۸ مطابق (۷ آذر ۱۳۰۷)؛
    ۸ ـ ماده ۸ عهدنامه مودت و اقامت بین ایران و اتریش، مورخ ۹ سپتامبر ۱۹۵۹ مطابق (۱۷ شهریور ۱۳۳۸).
    در این فهرست نام كشور پاكستان دیده نمی‎شود. پس، طبق این نامه، در مبحث احوال شخصیه توافقنامه‎ای بین دو دولت ایران و پاكستان وجود ندارد.
    ادارة حقوقی دادگستری در نظریه شمارة ۱۰۲۴۷/۷ ـ ۱۷/۹/۱۳۷۲ در مورد ارث یك تبعة افغانستان نظر داده كه حسب مقررات مواد ۷ و ۹۶۷ قانون مدنی باید قانون دولت متبوع متوّفی اجرا گردد. ولی ادارة حقوقی نیز در نظریات خود از رویّة یكسانی پیروی نكرده است، به سؤال و جواب زیر توجه فرمایید.
    سؤال: «زن و مردی از اتباع ایتالیا براساس آداب مذهبی شیعه ازدواج موقت نموده‎اند آیا این ازدواج از نظر قوانین ایران پذیرفته است یا نه»؟
    نظریة مشورتی ادارة حقوقی (۲۱۱۳/۷ ـ ۵/۷/۱۳۶۲)
    «نكاح منقطع (متعه یا ازدواج موقت) به موجب ماده ۱۰۷۵ قانون مدنی ایران براساس ضوابط مذهب شیعه پذیرفته شده و دارای اعتبار قانونی است».
    هرچند كه در متن سؤال، مذهب اتباع ایتالیایی ذكر نشده است، ولی به نظر می‎رسد كه از اتباع اسلام نبوده‎اند كه نیاز به نظرخواهی از ادارة حقوقی شده است وگرنه در مورد صحت عمل به احكام دینی توسط خارجیان مسلمان در ایران، عملاً شك و تردید كمی وجود دارد. در متن جواب، هیچ اشاره‎ای به تابعیت غیرایرانی افراد مورد بحث نشده است؛ به نحوی كه اگر بجای دو ایتالیایی، دو ایرانی گفته می‎شد پاسخ جز آنچه كه گفته شده است نمی‎توانست باشد.(۱۵) به عبارت دیگر به نظر ادارة حقوقی در عمل به دستورات دینی اسلام، تابعیت و چه بسا حتی مذهب فرد بدون تأثیر است.
    اگر از دیدگاه قواعد مذكور در قانون مدنی و قواعد حقوق بین‎الملل خصوصی صرف، به موضوع نگاه شود به هیچ صورت امكان توجیه حقوقی این پاسخ وجود ندارد. زیرا اگر قائل به نظر اكثر مؤلفان شویم كه خارجی تابع قانون ایران است مگر این كه معاهده‎ای وجود داشته باشد ـ كه به‎نظر می‎رسد با دولت ایتالیا معاهده‎ای در مورد احوال شخصیه وجود ندارد ـ با مانع مذكور در ماده ۹۶۱ قانون مدنی مواجه خواهیم شد كه به موجب آن اتباع خارجه نمی‎توانند از حقوق مربوط به احوال شخصی كه قانون دولت متبوع تبعة خارجه آن را قبول نكرده است بهره‎مند گردند. بنابراین باید دید كه آیا قانون ایتالیا ازدواج موقت را می‎پذیرد یا خیر؟ كه به نظر نمی‎رسد جواب مثبت باشد زیرا هرچند كه در كشورهای اروپایی یك تأسیس حقوقی به نام “Concubinage” (زندگی مشترك بدون ازدواج رسمی) وجود دارد كه با متعه در حقوق اسلام شباهتهای فوق دارد، اما در كنار این وجوه تشابه، تفاوتهای عمده نیز وجود دارد كه مهمترین آن در قصد طرفین است كه اروپاییها “Concubinage” را از اقسام ازدواج ندانسته(۱۶) و متعه را مردود می‎دانند. بنابراین ایتالیایی، بویژة اگر مسلمان نباشد، نمی‎تواند از آنچه كه در كشورش نتوانسته به دست آورد، در ایران بهره‎مند گردد. این رویّه اولاً تقلّب نسبت به قانون را آسان می‎سازد، ثانیاً حقوقی كه برخلاف قاعدة حل تعارض صالح به دست آید در كشور متبوع ذی‎نفع و در بسیاری از كشورهای ثالث نمی‎تواند مورد شناسایی قرار گیرد و به این ترتیب وضعیتهای خانوادگی شكننده و بی‎ثبات به وجود می‎آید. خانواده‎هایی كه در كشوری قانونی و در كشوری دیگر غیرقانونی شمدره می‎شوند اگر وضعیت اطفال و مقررات دقیقی كه مذهب كاتولیك در مورد خانواده دارد در نظر گرفته شود قطعاً مصالح آتی این خانواده مهمتر از حل موقت و غیرحقوقی یك مسأله خواهد بود.
    اگر به موضوع فقط از جنبه قواعد حقوق بین‎الملل خصوصی صرف مذكور در قانون مدنی نگریسته نشود و اصل ۴ قانون اساسی و روح این قانون نیز در نظر گرفته شود. در صورتی كه ایتالیاییها مسلمان باشند، بر پاسخ ادارة حقوقی هیچ اشكالی وارد نیست. زیرا طبق حقوق بین‎الملل خصوصی اسلامی این حق مسلمانان است در دنیای امروز حداقل در دارالاسلام بتوانند به معتقداتشان عمل نمایند و این امر منافاتی با ماده ۷ قانون مدنی نیز ندارد، زیرا همانطور كه قبلاً گفته شد با توجه به این ماده و اصل چهارم قانون اساسی می‎توان این تفسیر را به دست آورد كه خارجیان غیرمسلمان مقیم ایران، در صورت وجود معاهده طبق نظر اقلیت مؤلفان و یا حتی در صورت عدم وجود معاهده طبق نظر بعضی، تابع قانون ملّی خود هستند ولی خارجیان مسلمان مقیم ایران، به عنوان یك كشور جمهوری اسلامی كه این دین را دین رسمی كشور قرار داده است، تابع قواعد مذهبی خود در مبحث احوال شخصیه هستند.(۱۷) اگر ایتالیاییها غیرمسلمان باشند، پاسخ ادارة حقوقی در صورتی قابل توجیه است كه بگوییم، قانون متبوع خارجی منوط به وجود معاهده است وگرنه خارجی تابع مقررات قانون ایران است و بین ایتالیا و ایران توافقنامه‎ای در باب احوال شخصیه وجود ندارد.
    بنابراین اجمالاً می‎توان نتیجه گرفت كه در مورد اِعمال یا عدم اِعمال قانون متبوع خارجی برای بیگانگان مقیم ایران، در صورت وجود معاهده یا عدم آن و نیز مسلمان بودن یا نبودن ذی‎نفع، بین مراجع قضایی اتفاق‎نظر وجود ندارد و از این گذشته بین عمل و آنچه كه مؤلفان محترم پیشنهاد می‎كنند فاصله وجود دارد. در نظرخواهی شفاهی كه نگارنده در سالهای ۷۲ و ۷۳ از رؤسای شعبات ۱۰۱، ۱۰۲، ۱۰۴ و ۱۱۸ دادگاههای مدنی خاص تهران و شعبة ۱۲ دادگاه عمومی مشهد نمود اكثریت اظهار نمودند كه در مورد مسلمانان خارجی قانون شرع را اجرا می‎نمایند زیرا ما تابع شرع هستیم. در مقابل رئیس شعبه ۱۱۸ كه معاون كل دادگاههای مدنی خاص تهران بوده است اظهار می‎نمود كه اصل ۱۳ قانون اساسی فقط دربارة ایرانیان است و دربارة خارجیها باید به قانون مدنی مراجعه كرد. البته غیر از علل ایدئولوژیكی در اجرای قانون اسلام برای خارجیان مسلمان، این امر ناشی از مشكلات عملی در اجرای قانون خارجی نیز هست. رئیس شعبه ۱۲ دادگاه عمومی مشهد در سال ۷۲، شهی كه در آن تعداد زیادی از اتباع افغانستان بودند و همة دعاوی مربوط به احوال شخصیه اتباع خارجی در مشهد به این شعبه ارجاع می‎شد در جواب سؤال نگارنده كه چه قانونی را برای اتباع خارجه اِعمال می‎كنید؟ می‎گوید كه در مقابل دادگاهها تعداد زیادی از پناهندگان و فراریهای افغانی و عراقی وجود دارد كه از كشورشان گریخته‎اند و ما قانون شرع را اجرا می‎كنیم. علاوه بر این، خود این اتباع این قانون را می‎خواهند. وجود موانع مادی در اثبات و اجرای قانون خارجی مثل جنگ و قطع روابط باعث می‎شود كه قانون مقرّ دادگاه جانشین قانون خارجی صالح گردد. در مورد پناهندگان نیز، همانطوری كه ادارة حقوقی وزارت دادگستری در نظریة ۶۴۶۶/۷ ـ ۱۹/۷/۱۳۷۱ دربارة تقسیم ارث یكی از اهال خوارزم شوروی نظر داده است چون ایران در سال ۱۳۵۵ قانون اجرای كنوانسیون مربوط به پناهندگان و پروتكل آن را تصویب نموده و طبق ماده ۱۲ این قانون پناهنده از نظر احوال شخصیه تابع كشوری است كه در آنجا اقامت دارد،(۱۸) پس دادگاه باید در مورد تعیین وراث متوفی و مقدار سهم‎الارث آنها قانون مدنی جمهوری اسلامی ایران را اجرا نماید.
    یكی از مشكلات اعمال قانون مذهبی برای مسلمانان خارجی مقیم ایران، در موردی است كه این فرد تابع كشوری باشد كه با ایران قرارداد دوجانبه در باب احوال شخصیه داشته باشد. طبق این معاهدات، اتباع دولتهای طرف قرارداد در ایران متقابلاً ایرانیها در این كشورها تابع قانون ملی خودشان هستند بدون این كه مذهب تبعه مدّنظر باشد. حال اگر در مورد تبعة مسلمان یكی از دول طرف قرارداد، با توجه به این كه قانون ملّی همان قانون اسلام نیست، قانون ملی را اعمال نكرده و قواعد مذهبی‎اش را اِعمال نماییم، در واقع بطور یكجانبه شرط مذهب به یك معاهده بدون اطلاع و جلب موافقت طرف قرارداد اضافه شده است. اگر هم بخواهیم به معاهدات دقیقاً عمل نماییم دچار دوگانگی خواهیم شد. یعنی برای خارجی مسلمان (غیر طرف قرارداد) قانون اسلام و برای خارجی مسلمان (طرف قرارداد) قانون ملی را باید اجرا نماییم و این دوگانگی با اصول حقوق بین‎الملل خصوصی سازگار نیست. مثلاً با توجه به بند ۲ قرارداد دریانوردی و اقامت بین ایران و فرانسه (مصوب ۲۴ ژوئن ۱۹۶۴)، احوال شخصیه یك فرانسوی چه مسلمان و چه غیرمسلمان، در ایران، همیشه تابع قانون فرانسه است كه بدیهی است حقوق لائیك فرانسه در تعارض آشكار با حقوق مذهبی یك فرانسوی مسلمان است. در حالی كه ممكن است برای یك انگلیسی مسلمان در ایران، قانون مذهبی‎اش اجرا گردد زیرا بین ایران و انگلیس معاهده‎ای در این مورد نیست. دادگاهها نیز همگی در عمل، صرف‎نظر از نحوة برخورد با خارجیان مسلمان، به لزوم عمل به معاهدات اتّفاق‎نظر دارند. در اینجا تنها راه حل ممكن، استفاده از ماده ۹۷۵ قانون مدنی در صورت لزوم است. یعنی در مورد دولی كه معاهده با ایران دارند اگر عمل به قانون ملی برای یك خارجی مسلمان تبعه آن دولت مخالف اخلاق حسنه و نظم عمومی ایران باشد، آن قانون خارجی قابل اجرا نیست، زیرا به موجب ماده ۹۷۵ قانون مدنی: «محكمه نمی‎تواند قوانین خارجی و یا قراردادهای خصوصی را كه برخلاف اخلاق حسنه بوده و یا به واسطه جریحه‎دار كردن احساسات جامعه یا به علت دیگر مخالف با نظم عمومی محسوب می‎شود به موقع اجرا گذارد اگر چه اجرای قوانین مزبور اصولاً مجاز باشد».


    نویسنده : دكتر فرهاد پروین
     

    برخی موضوعات مشابه

    بالا