- عضویت
- 2016/08/30
- ارسالی ها
- 1,555
- امتیاز واکنش
- 29,224
- امتیاز
- 806
هفته نهم : نظام آموزشی
مورخ 12 / 5 / 1397
فهرست مطالب :
سرمقاله
نگاهی به تاریخچه سواد در کشور
درباره دانشگاه تهران
کودکان بازمانده از تحصیل
بی سوادی؛ تا به کجا؟
ترک تحصیل، چرا؟
روش آموزش و پرورش و آثار آن
تغییرات اعمال شده، خوب یا بد؟
مشکل ایران، طلبه یا دانش آموز؟
سخن آخر
فهرست مطالب :
سرمقاله
نگاهی به تاریخچه سواد در کشور
درباره دانشگاه تهران
کودکان بازمانده از تحصیل
بی سوادی؛ تا به کجا؟
ترک تحصیل، چرا؟
روش آموزش و پرورش و آثار آن
تغییرات اعمال شده، خوب یا بد؟
مشکل ایران، طلبه یا دانش آموز؟
سخن آخر
سرمقاله
معاون وزیر آموزش و پرورش گفت:
"اگر در بیانیه های جهانی گفته میشود آموزش موتور محرک توسعه پایدار است، این موضوع باید جدی
گرفته شود، باید برای فقرزدایی، اشتغال، کاهش آسیب های اجتماعی و افزایش راندمان کشاورزی دام و مصرف بهینه انرژی
و حفظ محیط زیست به آموزش و پرورش فکر کنیم."
فعلا که انگار مسولین فکر نمی کنند یا اگر هم می کنند، عمل نمی کنند!
پس بیایید ما فکر کنیم. شاید اتفاقی بیفتد. نظر سنجی هفته ی قبل ما، پس از دو روز بسته شد و با فاصله
یک رقم نسبت به موضوع خودکشی های اخیر، وضعیت آموزشی موضوع هفته ی نهمِ ما را به خود اختصاص داد.
این مقوله، زیرمجموعه های زیاد و عوامل وابسته و آثار زیادتری دارد که امیدواریم توانسته باشیم به طور خلاصه، همه
این مطالب را در این هفته ارائه کنیم. با ما همراه باشید.
نگاهی به تاریخچه سواد در کشور
مردمان تمدن جیرفت که از 5000 سال پیش از میلاد در فلات ایران زندگی می کردند، از سواد و
سطح آگاهی بالایی برخوردار بودند و همچنین از طریق سنگ نوشته ای مشخص شد که آنان اولین مخترعان خط بوده اند!
پس از آن آریایی ها و هخامنشیان و اشکانیان و ساسانیان نیز طبق آموزه های زرتشت، به دانش و آگاهی مردم اهمیت می دادند.
در سال 1195 خورشیدی، به علت شکست از روس ها در دوره قاجار، برخی دولتمردان به این نتیجه رسیدند
که یک جای کار که خیلی زیاد لنگ می زند، ناآگاهی و بی سوادی از دانش جهان است.
در نتیجه 5 دانشجو به انگلیس فرستادند.
بعد از آن، چاپخانه ای در تبریز، نخستین روزنامه به نام کاغذ اخبار و نخستین مدرسه به شیوه امروزی به وجود آمد.
بماند که زنان در آن دوره حق تحصیل نداشتند و طبق باور جامعه، زن تحصیل کرده خطرناک دانسته
می شد و بعضی روحانیون نیز همواره بر این تاکید می کردند.
پس از آن در سال 1231 خورشیدی میرزا تقی خان امیرکبیر دارالفنون را در تهران بنیان گذاری کرد
که نخستین معلمان آن، اروپایی و بیشتر اتریشی بودند.
در سال 1313 دانشگاه تهران به پیشنهاد و طرح پروفسور محمود حسابی و به دستور رضاشاه پهلوی ساخته شد.
یکی از اصلی ترین دلایل برپایی این دانشگاه برای پروفسور حسابی و رضاشاه، عدم وابستگی به
مهندسان و پزشکان و ... خارجی برای پیشرفت کشور بود. پیش از آن، رضاشاه در برنامه
مدرن سازی و اعمال تغییرات اساسی در نظام آموزشی کشور، مکتب خانه ها را برچید.
به گفته ویکی پدیا، مکتب خانه مکانی بود که همه کودکان در هر سنی در یک اتاق و توسط یک آخوند آموزش می دیدند.
رضاشاه همچنین دستور داد تمامی کودکان، چه دختر و چه پسر به صورت اجباری
به مدرسه بروند – به طور رایگان - و همچنین دستور داد محتوای کتاب ها به روز شوند.
او مکانی را برای تربیت معلمان بنیان نهاد و چند سال بعد دستور داد که
تمامی مدارس خارجی مبلغ مسیحیت، در اختیار گرفته و دولتی شوند.
خلاصه ای از تاریخ سوادآموزی در ایرانمان را خواندید.
در ادامه به عملکرد آموزش و پرورش و نظام آموزشی در زمان حال خواهیم پرداخت.
درباره دانشگاه تهران
بهترین و برترین نهاد آموزشی کشور که در سال 1313 خورشیدی به دستور رضاشاه ساخته شد.
در این دانشگاه بهترین استادان کشور تدریس می کنند و برند این دانشگاه در سال 1392 در
دهمین جشنواره ملی قهرمانان صنعت ایران به عنوان یکی از 100 برند برتر ایران شناخته شد.
درباره پیشینه این دانشگاه، در ویکی پدیا خواندیم که پیشینه معینی در دست نیست و هر شخص نظرات خود را در
این زمینه ارائه می دهد و می گویند که طرح اصلی این دانشگاه از دکترسنک – نماینده مجلس آن دوره – می باشد.
در صورتی که در کتاب استاد عشق به وضوح نوشته اند که پیشنهاد آن از پروفسور حسابی بوده و در ابتدا به شدت
با مخالفت نمایندگان مجلس مواجه شده است.
پروفسور حسابی با مطالعه بر روی ساختار بهترین دانشگاه های فرانسه، انگلیس و ... و تلاش شبانه روزی
طرح این دانشگاه را کامل کردند و پس از روزها رفت و آمد در ساختمان مجلس و ممانعت های بسیار، به پیشنهاد
وزیر فرهنگ – آقای علی اصغر حکمت – به ملاقات رضاشاه رفتند و موافقت ایشان را دریافت کردند.
پس از ساختن بنای این دانشگاه و اعتراف نمایندگان مجلس به این که
مقصود پروفسور حسابی از پیشنهاد چنین نهادی را درک نمی کردند، دانشگاه
برپا شد و جوانان ایرانی و به فرمان رضاشاه، دختران وارد این دانشگاه شدند.
با توجه به این اطلاعات، آقای ضیاء موحد استاد فلسفه ایرانی نقش پروفسور حسابی در ساخت این دانشگاه را کذب
معرفی کرده و گفته اند : "دکتر حسابی اصلاً آن موقع کارهای نبوده که بخواهد دانشگاه تهران را تأسیس کند."
هفته نامه انسانیت در این باره حرفی ندارد!
پس از انقلاب اسلامی سال 1357، به واسطه انقلاب فرهنگی، دانشگاه تهران اجبارا به مدت دو سال بسته شد.
این دانشگاه همچنین نقشی اساسی در رویدادهای سیـاس*ـی داشت.
مثل محل بزرگترین اعتراضات دانشجویان پس از انقلاب اسلامی.
دانشگاه تهران در سال 2011 طبق رتبه بندی بهترین دانشگاه های دنیا، بهترین در ایران شده و رتبه 708 را دارا شد.
ولی در آخرین نسخه ای که از رتبه بندی وبومتریک منتشر شد، رتبه 938 را کسب کرد.
به گفته ویکی پدیا، براساس نظام رتبهبندی بینالمللی دانشگاهی شانگهای، در رتبهبندی دانشگاههای جهان
در سال ۲۰۱۴، دانشگاه تهران رتبه ۵۶۶ را بین دانشگاههای برتر جهان کسب کرد.
در سال ۲۰۱۵ نیز در نظام رتبهبندی شانگهای این دانشگاه در رتبه ۳۰۰–۲۰۱ و در رشتههای فنی و مهندسی
نیز در رتبه ۷۵–۵۱ و در بین ۱۰۰ دانشگاه برتر جهان قرار گرفت.
از آغاز فعالیتهای آموزشی دانشگاه تهران تاکنون همواره افراد شایسته و شخصیتهای برجسته و چهرههای
پرآوازهای در آن به تحصیل پرداختهاند.
کودکان بازمانده از تحصیل
آمار مشخصی برای کودکانی که کلا به مدرسه راه پیدا نمی کنند وجود ندارد.
چون اکثر این افراد حاشیه نشین، فقیر مطلق، بدون شناسنامه و یا مهاجر هستند.
به صورت کامل تر می توان گفت که سه دسته از کودکان موفق به تحصیل نمی شوند:
1- کودکان کار
2- کودکان معلول
3- کودکان فقیر
با این حال در سال 1396، آماری از طرف وزارت تعاون، کار و رفاه اجتماعی به دست آمد که می گوید:
"136 هزار کودک در ایران از تحصیل بازمانده اند."
خوب است پس از این خبر ناراحت کننده بگوییم که طبق گفته یکی از مقامات همین وزارت، از طرق مختلفی
به این افراد دسترسی پیدا کرده و تا حدودی به آنان کمک رسانی کرده اند.
در همین سال، مسئولین برای رفع مشکل نداشتن شناسنامه و عدم ثبت نام در مدارس، مصوبه ای تهیه کردند
که بر اساس آن، افراد بی شناسنامه می توانند با مراجعه به فرمانداری کارت حمایت تحصیلی بگیرند و مدرسه
موظف به ثبت نام آنان می شود.
اما متاسفانه این مصوبه که می توانست بسیار کارآمد باشد به حد کافی تبلیغ نشد و بسیاری از مدارس
مناطق محروم به دلیل کمبود بودجه، امکانات و معلم از ثبت نام این کودکان خودداری کردند.
کودکان بازمانده از تحصیل، تبدیل به کودک کار می شوند و زندگی برای این کودکان در جامعه تا آخر عمر کار آسانی نخواهد بود.
همچنین این کودکان اثرات خوبی برای جامعه نخواهند داشت و شاید حتی نقش های بدی را نیز ایفا کنند.
شهریه های 450 تا 600 هزار تومانی مدارس و فقری که در جامعه بیداد می کند، پیامد های خوبی را به دنبال نخواهد داشت!
بی سوادی، تا به کجا؟
در مرداد ماه سال 1396، آقای باقرزاده -رئیس نهضت سواد آموزی- اعلام کردند که :
"تعداد بی سوادان کشور 8 میلیون و 800 هزار تن می باشد" و این رقم مطابق سرشماری
سال 95، 11 درصد از جمعیت کشور را نشان می دهد.
آقای باقرزاده این رقم را در مقایسه با آمار سازمان جهانی و عملکرد نهضت سوادآموزی در سال های اخیر
به ترتیب بسیار خوب و بسیار عالی توصیف کردند.
همچنین ایشان به وضعیت بد بی سوادی در کشورهای پاکستان، افغانستان، هندوستان و کشورهای عربی اشاره کردند.
این در حالی است که طبق آمار رسمی سازمان جهانی یونسکو نرخ جمعیت باسواد در کشورهای منطقه از جمله
در ۵ کشور آسیای میانه ازبکستان، تاجیکستان، ترکمنستان، قزاقستان و قرقیزستان به صد درصد رسیده است.
و ما همچنان درگیر نرخ بی سوادی هستیم!
متاسفانه باز هم در گیر و دار مطالعه انواع آمار ها به یک ناهماهنگی یا شاید هم ارقام دروغین دست پیدا کردیم.
در 17 شهریور سال 96، از روزنامه دنیای اقتصاد خواندیم که
علیرضا رحیمی – عضو فراکسیون امید – تعداد بی سوادان کشور را 9.5 میلیون نفر اعلام کردند.
طبق گفته سایت تحلیل خبری عصر ایران، در 20 شهریور سال 96 آقای باقرزاده در نشستی با مدیر حوزه های علمیه
کشور گفتند که : "هنوز 12.5 درصد از کل جمعیت کشور بی سواد هستند!"
این یعنی در عرض یک ماه 1.5 درصد به تعداد بی سوادان کشور افزوده شد؟! چگونه؟
تصور ما این است: یا آقای باقرزاده در یکی از این دو تاریخ ارقام اشتباه ارائه کردند، یا این که واقعا
در عرض یک ماه چنین پسرفتی داشته ایم!
شاید هم پس از انتشار تعداد 9 میلیون بی سواد در کشور، بی سوادان دیگری نیز ترغیب شدند خود را
به عنوان بی سواد به نهضت معرفی کنند!
کمی از آمار و ارقام جدا شویم و به دلایل آن بپردازیم.
پس از انقلاب اسلامی، شور و اشتیاق مردم برای مشارکت در فعالیت های اجتماعی مثل سواد آموزی خیلی زیاد بود
اما وقوع جنگ و اختصاص یافتن هزینه ها به دفاع و موارد مربوط به آن، این مسئله مهم را کم رنگ کرد.
به همین دلیل تعداد بی سوادان کشور از سال 1355 تا 1365، 14 درصد افزایش داشته است.
همچنین در سال 1365، تعداد زنان بی سواد نسبت به مردان بی سواد به شدت افزایش پیدا کرده و زنان 60.5 درصد
جمعیت بی سواد را تشکیل می دادند. در حالی که در دوران پیش از انقلاب، تعداد دختران و زنان
تحت پوشش سازمان های سواد آموزی در حال افزایش بوده است.
لازم به ذکر است که در فروردین سال 97 آقای باقرزاده اعلام کردند که یک میلیون و 800 هزار از بی سوادان
کشور زنان هستند. ایشان گفتند که فاصله بین زنان و مردان بی سواد در سال های اخیر کاهش
پیدا کرده و این اتفاق بسیار خوبی است!
در حال حاضر فاصله بین زنان و مردان بی سواد، 12 درصد می باشد.
در نگاهی به عوامل چنین آمار و درصد هایی باید بگوییم :
آقای باقرزاده در یکی از سخنرانی های خود گفتند که "اشتیاق بی سوادان برای سواد آموزی بسیار کم است."
در نهضت سوادآموزی، به افراد فقط خواندن و نوشتن و روخوانی قرآن تعلیم داده می شود، نه مهارتی برای
داشتن یک زندگی بهتر، یا سردرآوردن از شرایط اقتصادی مملکت، یا استفاده از تکنولوژی جدید.
حتی شرایط فرهنگ سازی برای افراد بالای 40 سال و تعلیم مهارت های زندگی فراهم نمی شود.
پس مشخص است که اشتیاقی نمی ماند!
ایشان از ورود اتباع خارجی بی سواد که موجب بالارفتن آمار بی سوادی در کشور می شوند هم خبردادند و از
برنامه هایی برای سوادآموزی به این افراد صحبت کردند.
به گفته روزنامه دنیای اقتصاد، در شرایطی که آموزش دهندگان نهضتسوادآموزی در کشورمان همچنان با چند ماه
حقوق معوقه و مطالبات و ناامنی شغلی مواجهاند و معلمان آموزشوپرورش با وضعیت معیشتی و شغلی
خارج از شئون فرهنگی و معلمی در تقلای حفظ تعهد کاری و زندگی هستند، کاهش درصد بی سوادی در کشورمان
نیاز به برنامه ریزی عملیاتی نتیجه گرا و اراده و عزم جدی دارد.
ترک تحصیل؛ چرا؟
در سال 1396 معاون امور ابتدایی وزیر آموزش و پرورش گفتند:
"۵۰ درصد دانشآموزان مقطع متوسطه در استانهای مرزی به دلایل مختلف از جمله ازدواج زودهنگام ترک تحصیل میکنند."
در سال 97، بیش از 152 هزار دانش آموز دختر در ایران ترک تحصیل کردند!
رضوان حکیمزاده، معاون امور ابتدایی آموزش و پرورش به خبرگزاری ایلنا گفته است که عوامل زیادی باعث
ترک تحصیل دانشآموزان دختر میشود.
به گفته او به ویژه در شهرهای کوچک "کودکان بازوی کار خانواده" هستند.
به گفته حکیمزاده "دور بودن مدرسه" یکی دیگر از دلایل بازماندن کودکان از تحصیل است اما "کمبود امکانات
تحصیلی، دلایلی فرهنگی و تعصبی یا ازدواج زود هنگام دانشآموزان دختر" هم سبب بازماندن کودکان از تحصیل شده است.
از دیگر دلایل ترک تحصیل، می توان گفت که بعضی خانوار ها به دلیل داشتن این عقیده که دختر مال مردم است و در
نهایت باید مادر و همسری خوب باشد، یا این عقیده که مدرسه چشم و گوش دختر را
باز می کند؛ پس از اتمام دبستان به او اجازه تحصیل نمی دهند.
همچنین آمار بهشدت رو به افزایش تحصیلکردگان بیکار، بیگمان یکی از عاملهای مهم درسنخواندن است.
اگر این عامل را کنار ساختار ناشاد مدرسه، درسهای بیپیوند با زندگی روزمره، دخالت در شخصیترین مسائل مانند
شکل مو، پوشاک و... بگذاریم دلزدگی دانشآموزان را افزایش داده و احتمال ترک تحصیل دانشآموزان را بیشتر میکند.
لازم به ذکر است طبق آمار آموزش و پرورش 2 درصد از دانش آموزان ابتدایی یا در دوره ابتدایی ثبت نام نمی کنند.
یعنی بین پایه ها ترک تحصیل می کنند. معمولا در هر پایه ای هر سال بین 15 تا 20 هزار نفر ترک تحصیل می کنند.
آمار ترک تحصیل دانش آموزان در ایران به شدت دردآور است!
همچنین آمارها نشان میدهد که نیمی از ترک تحصیلها به دلیل مشکلات مالی است.
ما می دانیم که تحصیل در کشور باید تقریبا رایگان باشد و این را هم می دانیم که نیست!
به همین دلیل افراد یا ترک تحصیل می کنند از همان سن کم به دنبال کار می روند، یا اگر به تحصیل علاقه مند اند
اما پول ندارند و می خواهند هم درس بخوانند و هم پول در بیاورند، به حوزه علمیه مراجعه می کنند!
روش آموزش و پرورش و آثار آن
با نگاهی به آمار متوجه می شویم که تعداد دانشگاه های ایران به نسبت همه کشور های توسعه یافته بیش تر است!
هند و چین با این مقدار جمعیتشان تعداد دانشگاه هایشان تقریبا 1000 عدد از ما کمتر است!
چون جوانان این کشورها پس از اتمام دوره دبیرستان به دانشگاه نمی روند.
بلکه آن را نیاز نمی دانند و ترجیح می دهند حرفه ای یاد بگیرند.
اما در ایران، جوانان به خاطر اهمیت مدرک گرایی بین خانواده و جامعه، پس از گرفتن مدرک دانشگاهی
وارد دانشگاه فنی و حرفه ای می شوند تا تازه کاری یاد بگیرند و بتوانند در جایی شاغل شوند.
در میان این کشور ها که تعداد دانشگاه هایشان خیلی خیلی از دانشگاه های ایران کمتر است، تنها آمریکا است
که تعداد دانشگاه هایش از ما بیشتر می باشد.
اما با نگاهی به آمار بهترین دانشگاه های جهان، می بینیم که جلوی نزدیک به 300 نام از دانشگاه های این لیست نوشته شده : آمریکا
آن وقت نام چند دانشگاه ایرانی در این لیست است؟
در دانشگاه های ما هیچ چیز به طور عملی آموخته نمی شود.
در کشور های خارجی، مهندس معدن را با کت و شلوار و سارافون وارد معدن می کنند تا سیاه و خاکی شوند.
تا دانشجویان و دانش آموزان رشته مهندسی معدن بدانند که معدن چیست!
دانشجویان را سوار کشتی می کنند و وسط دریا می برند تا دانشجوی مهندسی دریا بداند دریا زدگی چیست.
آن وقت به قول آقای عظیمی فر، رشته مهندسی دریا در تهرانی تدریس می شود که اطرافش اصلا آب نیست!
ایشان می گویند دانش آموز در کل این 12 سال در آموزش و پرورش وقت خود را تلف می کند.
چون درس هایی به خوردش می دهند که عمرا در زندگی به کارش آید.
دانش آموز رشته ی انسانی معادله دومجهولی حل می کند و دانش آموز ریاضی، الهیات!
سوال کنکور درس معارف رشته ریاضی این است که :
"کفاره کسی که با آب یا خاک روزه خود را به عمد باطل می کند، چه تفاوتی دارد؟"
آیا این سوال به درد دانش آموز رشته ریاضی که سر و کارش با سینوس و کسینوس است می خورد؟
این درست است که مسلمان هستیم و باید دین را بشناسیم، اما چرا تا این حد؟
در مدرسه به شکلی نماز را یاد دانش آموز می دهند که از دین و زندگی دلزده می شود!
با خواندن نماز در نمازخانه به نمره انظباط او اضافه می شود.
هر چقدر هم که در خفا لقمه در کیف بغـ*ـل دستی اش را دزدیده باشد!
می گویند عربی بخوانید. کدام واژه عربی و کدام یک از قواعدش در اتاق عمل به کار جراح مغز و اعصاب می آید؟
استدلالشان این است که عربی زبان قرآن است و مقدس. به روی چشم.
اما بهتر نیست دانش آموز معارف اسلامی و تحلیلگر قرآن و روایات عربی بخواند؟
دانش آموزان دیپلم می گیرند و نمرات دروس زبان انگلیسی شان در تمام پایه ها خوب است.
اما کدام یک بلدند به زبان انگلیسی با یکدیگر گفتگو کنند؟ مگر این که کلاس خصوصی رفته باشند.
به گفته آقای عظیمی فر، آموزش و پرورش ما مریض است!
از نظر ایشان، محتوای کتاب ها ایراد دارد و همه چیز به کل باید تغییر کند. محتوا باید جذاب باشد.
برای مثال در چند سال اول دبستان کودکان باید با بازی مسائل را یاد بگیرند تا خسته نشوند.
در این نظام آموزشی، هم در مدرسه چیز در مخشان فرو کنند، و هم در خانه که
جای استراحت و بازی است باید همان مسائل را تکرار کنند. کودکان از همین سن با واژه استرس آشنا می شوند.
حرف زدن بلد نیستند، به دانشگاه می رسند، دکترا می گیرند اما نمی توانند سخنرانی کنند.
چون در مدرسه تئاتر تمرین نمی کردند. چون مدرسه اصلا کلاسی به نام تئاتر ندارد.
اگر هم دارد برای 22 بهمن است و فقط یک موضوع تکراری!
اگر دقت کرده باشید، کم پیش آمده که دروس پایه گذشته در تابستان به یادمان بماند.
کمتر چیزی است که شاید واقعا یاد گرفته باشیم.
فقط چند مورد درباره بدن خودمان که دبیر علوم با اشتیاق برایمان توضیحش داده یا یک درس داستانی از
کتاب فارسی که معلم برایمان تحلیلش کرده است.
کمتر دانش آموزی می تواند برای کودکانی که دورش جمع می شود داستان بگوید!
دانش آموزان اکثرا از درس تاریخ یا مطالعات اجتماعی گریزانند. چون همه چیز را باید حفظ کنند و به خاطر بسپارند.
هیچ تحقیقی نیست که به خاطرش از دبیر نمره 20 بگیرند.
چون مستقیما از گوگل برداشته می شود و معلم هم سریعا این عدد را در قسمت فعالیت ها می گذارد.
آموزش و پرورش، خانواده ها و جامعه از کنکور برای دانش آموز غولی ساخته اند.
چون همه چیز دانش آموز به آن وابسته است و برای موفقیت در
آن فقط باید با خوردن مغز گردو و بادام حافظه اش را تقویت کند.
دانش آموز فکر نمی کند. فرصت فکر کردن به او داده نمی شود، بلکه فکر نویسنده ی کتاب، یا فکر معلم مدرسه
به او انتقال داده می شود و وظیفه ی دانش آموز حفظ این مطلب و گفتن آن به شکل طوطی وار است!
با اینکه در کتاب های دینی ارزش تفکر و اندیشیدن نقل شده است، اما این اهمیت در مدارس و آموزش و پرورش رعایت نمی شود.
اندیشیدن وسیله ای برای شناختن حقیقت است.
دانش آموز 12 سال در مدارس مطالب را حفظ می کند، امتحان می دهد.
درگیر کارنامه، مدارس نمونه دولتی و تیزهوشان می شود اما رفتار اجتماعی را یاد نمی گیرد.
معلم ها برای دانش آموزان از اجتماع حرف نمی زنند. معلمی که از موارد غیر مرتبط با کتاب درسی حرف بزند، بازخواست می شود!
دانش آموز هیچ چیز نمی داند و ناگهان در دانشگاه چشم هایش باز می شود و به قولی، ناجور هم باز می شود.
کتابخانه های مدارس خالی است. کتابخانه ی یک مدرسه دخترانه، رمان عاشقانه ندارد.
چون معاون پرورشی معتقد است رمان عاشقانه برای روحیه دختران خوب نیست.
کتاب ها یا همه کتاب تست هستند، یا از ائمه می گویند.
کتاب های درسی دختران و پسران با هم تفاوت دارند و بعضی دروس که برای دختران است برای پسران حذف می شود.
به کودکان اینکه چگونه باید از خودشان در مقابل یک متجاوز محافظت کنند یاد داده نمی شود.
برای دختران و پسران ذره ای از مسائل جنـ*ـسی سخن نمی گویند. به گفته یک مشاور تحصیلی، این برای یک
نوجوان مطلب شیرینی است و اگر در مدرسه برایش از آن نگویند، در خیابان آن را به شیوه دیگری می آموزد!
به عقیده آقای عظیمی فر، خیلی از کتاب های درسی باید حذف شوند و به کودکان دبستانی به طور مثال مطابق با
محل زندگی و استانشان جغرافیا آموزش داده شود.
بچه بوشهر درباره تنگه هرمز بداند و بچه تبریز درباره ارومیه!
حفظ کردن پایتخت کشورها، دین شان، جمعیت شان و این که صنعتشان چیست برای کودک 10 ساله آسان نیست!
نظام آموزش و پرورش ایران یکی از ضعیف ترین سیستم های آموزشی در جهان است و این خود به تنهایی ریشه
تمامی مشکلاتی است که اکنون آنان را لمس می کنیم.
در مطالب هفته قبل گفتیم که بیشترین میزان بیکاران کشور همین فارغ التحصیلان دانشگاه ها هستند.
دانشگاه هایی که شهریه های کلان می گیرند اما چیز زیادی یاد نمی دهند.
تغییرات اعمال شده؛ خوب یا بد؟
در دبستان، بخشی از درس های سال پنجم یا ششم به چهارم آمده و در دبیرستان، برخی مفاهیم
از سال دوم به سوم منتقل شده است.
به گفته یک دانش آموز پایه دهم علوم تجربی، در ریاضی به مفاهیم تمام و کمال پرداخته نمی شود و مدام
از یک مفهوم به مفهوم دیگر می پریم.
تنها خوبی این است که بخش اعلام از پایان کتاب فارسی حذف شده و دیگر مجبور به حفظ
تاریخ قرن ها نیستند و در کتاب زیست شناسی، نام برخی واژه های تخصصی را از انگلیسی به فارسی تغییر
داده اند و حفظ دوباره آن ها برای دانش آموزی که دو سال بعد باید کنکور بدهد واقعا سخت است.
برای مثال به جای "آپاندیس" واژه "آویزه" را جایگزین کرده اند!
تغییراتی در کتاب فارسی و املای واژه ها به وجود آمده که به گفته دانش آموز پایه تجربی :
"ما که انسانی نیستیم و زیاد متوجه غلط های املایی نمی شویم می دانیم که برخی واژه های تغییر یافته واقعا غلط اند."
در کتاب جامعه شناسی پایه دهم، یک سری مفاهیم که حتی اسامی آنان نیز برای دانش آموز ناشناخته است
از پایه یازدهم به این کتاب منتقل شده است.
در این کتاب توضیحی برای اسامی این مفاهیم نیست و دانش آموز باید برای تعریف یک مفهوم دیگر، این اسم را حفظ کند.
هدایت تحصیلی، بخشنامه ای بود که برای همه فرهنگیان و دانش آموزان تجربیاتی سخت را به دنبال داشت.
به گفته یک دانش آموز:
"هدایت تحصیلی بر اساس رغبت نبود، بلکه به هر طریقی می خواست ما را به فنی و حرفه ای بفرستد."
در شهر بابل به دلیل قاطی کردن سیستم و کامپیوتری که اطلاعات هدایت تحصیلی به آن
سپرده شده بود، بیشتر دانش آموزان با معدل 17 – که برخی خواستار رشته انسانی بودند - قادر و یا مجبور به ثبت نام
در رشته ریاضی شده و دانش آموزان با معدل 19، راهی جز ورود به رشته تجربی یا فنی و حرفه ای نداشتند.
در سال 96، علاقه دانش آموزان یک چیز و برگه در دستشان اجازه چیز دیگری را می داد.
مشکل ایران، طلبه یا دانش آموز؟
مشاور فرمانده سپاه، سه سال پیش گفتند که مشکل ایران کمبود مسجد و روحانی است.
در تیر سال 96، رئیس حوزه علمیه های خواهران گفتند که :
"برخی روستاهای کشور به شدت از کمبود روحانی رنج می برند." در عین حال :
* گلستان 100 هزار مترمربع فضای آموزشی کم دارد.
* 400 مدرسه با کمتر از 15 دانش آموز در خراسان جنوبی وجود دارد!
* 35 هزار واحد مسکن مهر در شهرک پیامبر اعظم در هرمزگان، فاقد مراکز آموزشی است.
* میانگین فضای آموزشی تهران کم تر از استان های دیگر است. به طوری که 600 مدرسه فرسوده اند و 600 مدرسه کم است!
* پروژه نوسازی مدارس لرستان متوقف شد!
* 96 هزار کلاس در ایران نیاز به مقاوم سازی دارند!
* یک سوم مدارس کشور مجهز نیستند، یعنی سیستم گرمایشی یا آبی ندارند و یا اگر هم دارند ایمن نیست!
شهریه هر مدرسه هم بالاست به طوری که همه خانوار توانایی پرداخت تمام و کمال آن را ندارند و مجبور به
گرفتن قرض می شوند و یا اصلا دانش آموز را مجبور به ترک تحصیل می کنند.
مدیران مدارس هم که مدام از بودجه کم مدرسه شکوه می کنند!
لازم به ذکر است تمامی این اخبار متعلق به سال 96 و 97 می باشند.
آن وقت رئیس حوزه های علمیه خواهران در تیرماه سال 96 گفتند که :
"30 هزار مسجد در حال حاضر از وجود روحانی بی بهره هستند."
شما درباره حوزه علمیه می دانید؟
حوزه علمیه مکانی است که در آن به دانش آموزانی که در آن تحصیل می کنند طلبه گفته می شود.
آنان اصول دین اسلام، تاریخ دین اسلام، فقه شیعه و سنی و علوم منطق و فلسفه را فرا می گیرند.
تحصیل در این مکان رایگان است. در این مکان که مرکز آن شهر قم است، ماهانه مبلغ 70 هزار تومان به صورت پایه
به طلبه ها داده می شود که این مبلغ در صورت متاهل شدن یا بالارفتن مقطع تحصیلی بالاتر هم می رود.
حال شما بگویید، مشکل ایران چیست؟
سخن آخر
یکی از شرایط یک نظام آموزشی و پرورشی عالی، این است که مسائل سیـاس*ـی در کتاب های دانش آموزان دخیل نشود.
آیا تا به حال کتاب آمادگی دفاعی را دیده اید؟
اگر متولد آخر دهه هفتاد یا هشتاد هستید، مسلما طرح هوشمند کردن کلاس ها را به یاد دارید.
مدارس عالی رتبه که شهریه خوبی هم دریافت می کردند خدماتی مثل تخته هوشمند که حتی معلم توانایی
استفاده از آن را نداشت ارائه می دادند، اما در مدارس حاشیه شهر فقط یک کلاس تخته هوشمند
داشت و دانش آموزان هر کلاس برای استفاده از آن باید در نوبت می ایستادند.
تغییراتی که اعمال شدند، خانواده و کودکان و از همه مهمتر معلمان را خسته می کنند.
در برخی شهر ها حقوق معلمان به تعویق می افتد و در تمام ایران، معلمان خواستار بالا رفتن حقوقشان هستند.
چون به نسبت حقوقشان، خدمات بیشتری را ارائه می دهند.
پس می توانیم بگوییم، هیچ چیز سر جایش نیست.
در 20 اردیبهشت 1397، فرهنگیان برای مطالبات حقوق اضافه خدمت خود، کمبود بودجه آموزشی و حقوق زیر
خط فقر خود مقابل اداره آموزش و پرورش تهران تجمع کردند.
این تجمع به خشونت کشیده شد!
در 8 خرداد 1397، بازنشستگان فرهنگی مقابل وزارت آموزش و پرورش تجمع کردند.
دلیل این اعتراضات، تاخیر در پرداخت حقوق بازنشستگی به مدت یک سال است!
به گزارش ایلنا، بازنشستگان فرهنگی پیش از این نیز بارها در اعتراض به تاخیر در پرداخت مطالبات
مزدی، ناکارآمد بودن بیمههای درمانی و عدم اجرای همسانسازی مستمریها، تجمع اعتراضی برگزار کردهاند.
بدتر از آن این است که بودجه آموزش و پرورش به گفته وزیر پیشین آن هر سال کم می باشد و با کسری همراه است.
به طور مثال، به گفته اسدالله عباسی بودجه آموزش و پرورش کشور تا پایان سال 96، با 5 هزار میلیارد تومان کسری همراه بود.
اما درباره بودجه تخصیص یافته به سال 97، هر فرد مقدار متفاوتی را برای کسری بودجه اعلام کرده است.
معاون حقوقی و امور مجلس آموزش و پرورش می گوید که "3 هزار میلیارد کمبود خواهیم داشت"
و وزیر پیشین آموزش و پرورش می گوید : "کمبود بودجه 6 هزار میلیارد خواهد بود."
از طرف دیگر، یک نماینده مجلس کمبود بودجه را 20 هزار میلیارد پیش بینی کرده و می گوید بخش عمده ای
از کسری بودجه آموزش و پرورش مربوط به پاداش پایان خدمت ها و حقوق عقب افتاده و انباشته شده حق التدریسی ها است.
همچنین از اینکه در سال های اخیر نمایندگان مجلس با علم به این که لایحه بودجه به کسری می انجامد
اما همچنان به آن رضایت می دهند، انتقاد کرده است.
اوضاع آموزش و پرورش و نظام آموزشی ایران خراب است و این وضعیت بد اقتصادی که مدام
بدتر می شود، روی نظام آموزشی کشور و سطح بی سوادی، تاثیر بدتری می گذارد.
موضوع این هفته هفته نامه انسانیت به پایان رسید.
نوشتن در این باره نه به خاطر حجم زیاد مطالب، بلکه به خاطر این مشکل که گریبانگیر همه افراد جامعه از قشر
فقیر تا ثروتمند است، سخت بود.
با امید روزهایی بهتر و ایرانی سرفراز برای مردمی که لایق آن هستند.
می توانید نظر خود را زیر همین تاپیک با ما در میان بگذارید.
اگر انتقاد یا پیشنهادی دارید با روی خوش پذیرایتان خواهیم بود.
لطفا در نظرسنجی بالای صفحه شرکت کنید.
"دوست دارید موضوع هفته بعد ما، چه باشد؟"
دل هایتان شاد و تن هایتان سلامت.
در پناه حق
همراز و نسترن
"اگر در بیانیه های جهانی گفته میشود آموزش موتور محرک توسعه پایدار است، این موضوع باید جدی
گرفته شود، باید برای فقرزدایی، اشتغال، کاهش آسیب های اجتماعی و افزایش راندمان کشاورزی دام و مصرف بهینه انرژی
و حفظ محیط زیست به آموزش و پرورش فکر کنیم."
فعلا که انگار مسولین فکر نمی کنند یا اگر هم می کنند، عمل نمی کنند!
پس بیایید ما فکر کنیم. شاید اتفاقی بیفتد. نظر سنجی هفته ی قبل ما، پس از دو روز بسته شد و با فاصله
یک رقم نسبت به موضوع خودکشی های اخیر، وضعیت آموزشی موضوع هفته ی نهمِ ما را به خود اختصاص داد.
این مقوله، زیرمجموعه های زیاد و عوامل وابسته و آثار زیادتری دارد که امیدواریم توانسته باشیم به طور خلاصه، همه
این مطالب را در این هفته ارائه کنیم. با ما همراه باشید.
نگاهی به تاریخچه سواد در کشور
مردمان تمدن جیرفت که از 5000 سال پیش از میلاد در فلات ایران زندگی می کردند، از سواد و
سطح آگاهی بالایی برخوردار بودند و همچنین از طریق سنگ نوشته ای مشخص شد که آنان اولین مخترعان خط بوده اند!
پس از آن آریایی ها و هخامنشیان و اشکانیان و ساسانیان نیز طبق آموزه های زرتشت، به دانش و آگاهی مردم اهمیت می دادند.
در سال 1195 خورشیدی، به علت شکست از روس ها در دوره قاجار، برخی دولتمردان به این نتیجه رسیدند
که یک جای کار که خیلی زیاد لنگ می زند، ناآگاهی و بی سوادی از دانش جهان است.
در نتیجه 5 دانشجو به انگلیس فرستادند.
بعد از آن، چاپخانه ای در تبریز، نخستین روزنامه به نام کاغذ اخبار و نخستین مدرسه به شیوه امروزی به وجود آمد.
بماند که زنان در آن دوره حق تحصیل نداشتند و طبق باور جامعه، زن تحصیل کرده خطرناک دانسته
می شد و بعضی روحانیون نیز همواره بر این تاکید می کردند.
پس از آن در سال 1231 خورشیدی میرزا تقی خان امیرکبیر دارالفنون را در تهران بنیان گذاری کرد
که نخستین معلمان آن، اروپایی و بیشتر اتریشی بودند.
در سال 1313 دانشگاه تهران به پیشنهاد و طرح پروفسور محمود حسابی و به دستور رضاشاه پهلوی ساخته شد.
یکی از اصلی ترین دلایل برپایی این دانشگاه برای پروفسور حسابی و رضاشاه، عدم وابستگی به
مهندسان و پزشکان و ... خارجی برای پیشرفت کشور بود. پیش از آن، رضاشاه در برنامه
مدرن سازی و اعمال تغییرات اساسی در نظام آموزشی کشور، مکتب خانه ها را برچید.
به گفته ویکی پدیا، مکتب خانه مکانی بود که همه کودکان در هر سنی در یک اتاق و توسط یک آخوند آموزش می دیدند.
رضاشاه همچنین دستور داد تمامی کودکان، چه دختر و چه پسر به صورت اجباری
به مدرسه بروند – به طور رایگان - و همچنین دستور داد محتوای کتاب ها به روز شوند.
او مکانی را برای تربیت معلمان بنیان نهاد و چند سال بعد دستور داد که
تمامی مدارس خارجی مبلغ مسیحیت، در اختیار گرفته و دولتی شوند.
خلاصه ای از تاریخ سوادآموزی در ایرانمان را خواندید.
در ادامه به عملکرد آموزش و پرورش و نظام آموزشی در زمان حال خواهیم پرداخت.
درباره دانشگاه تهران
بهترین و برترین نهاد آموزشی کشور که در سال 1313 خورشیدی به دستور رضاشاه ساخته شد.
در این دانشگاه بهترین استادان کشور تدریس می کنند و برند این دانشگاه در سال 1392 در
دهمین جشنواره ملی قهرمانان صنعت ایران به عنوان یکی از 100 برند برتر ایران شناخته شد.
درباره پیشینه این دانشگاه، در ویکی پدیا خواندیم که پیشینه معینی در دست نیست و هر شخص نظرات خود را در
این زمینه ارائه می دهد و می گویند که طرح اصلی این دانشگاه از دکترسنک – نماینده مجلس آن دوره – می باشد.
در صورتی که در کتاب استاد عشق به وضوح نوشته اند که پیشنهاد آن از پروفسور حسابی بوده و در ابتدا به شدت
با مخالفت نمایندگان مجلس مواجه شده است.
پروفسور حسابی با مطالعه بر روی ساختار بهترین دانشگاه های فرانسه، انگلیس و ... و تلاش شبانه روزی
طرح این دانشگاه را کامل کردند و پس از روزها رفت و آمد در ساختمان مجلس و ممانعت های بسیار، به پیشنهاد
وزیر فرهنگ – آقای علی اصغر حکمت – به ملاقات رضاشاه رفتند و موافقت ایشان را دریافت کردند.
پس از ساختن بنای این دانشگاه و اعتراف نمایندگان مجلس به این که
مقصود پروفسور حسابی از پیشنهاد چنین نهادی را درک نمی کردند، دانشگاه
برپا شد و جوانان ایرانی و به فرمان رضاشاه، دختران وارد این دانشگاه شدند.
با توجه به این اطلاعات، آقای ضیاء موحد استاد فلسفه ایرانی نقش پروفسور حسابی در ساخت این دانشگاه را کذب
معرفی کرده و گفته اند : "دکتر حسابی اصلاً آن موقع کارهای نبوده که بخواهد دانشگاه تهران را تأسیس کند."
هفته نامه انسانیت در این باره حرفی ندارد!
پس از انقلاب اسلامی سال 1357، به واسطه انقلاب فرهنگی، دانشگاه تهران اجبارا به مدت دو سال بسته شد.
این دانشگاه همچنین نقشی اساسی در رویدادهای سیـاس*ـی داشت.
مثل محل بزرگترین اعتراضات دانشجویان پس از انقلاب اسلامی.
دانشگاه تهران در سال 2011 طبق رتبه بندی بهترین دانشگاه های دنیا، بهترین در ایران شده و رتبه 708 را دارا شد.
ولی در آخرین نسخه ای که از رتبه بندی وبومتریک منتشر شد، رتبه 938 را کسب کرد.
به گفته ویکی پدیا، براساس نظام رتبهبندی بینالمللی دانشگاهی شانگهای، در رتبهبندی دانشگاههای جهان
در سال ۲۰۱۴، دانشگاه تهران رتبه ۵۶۶ را بین دانشگاههای برتر جهان کسب کرد.
در سال ۲۰۱۵ نیز در نظام رتبهبندی شانگهای این دانشگاه در رتبه ۳۰۰–۲۰۱ و در رشتههای فنی و مهندسی
نیز در رتبه ۷۵–۵۱ و در بین ۱۰۰ دانشگاه برتر جهان قرار گرفت.
از آغاز فعالیتهای آموزشی دانشگاه تهران تاکنون همواره افراد شایسته و شخصیتهای برجسته و چهرههای
پرآوازهای در آن به تحصیل پرداختهاند.
کودکان بازمانده از تحصیل
آمار مشخصی برای کودکانی که کلا به مدرسه راه پیدا نمی کنند وجود ندارد.
چون اکثر این افراد حاشیه نشین، فقیر مطلق، بدون شناسنامه و یا مهاجر هستند.
به صورت کامل تر می توان گفت که سه دسته از کودکان موفق به تحصیل نمی شوند:
1- کودکان کار
2- کودکان معلول
3- کودکان فقیر
با این حال در سال 1396، آماری از طرف وزارت تعاون، کار و رفاه اجتماعی به دست آمد که می گوید:
"136 هزار کودک در ایران از تحصیل بازمانده اند."
خوب است پس از این خبر ناراحت کننده بگوییم که طبق گفته یکی از مقامات همین وزارت، از طرق مختلفی
به این افراد دسترسی پیدا کرده و تا حدودی به آنان کمک رسانی کرده اند.
در همین سال، مسئولین برای رفع مشکل نداشتن شناسنامه و عدم ثبت نام در مدارس، مصوبه ای تهیه کردند
که بر اساس آن، افراد بی شناسنامه می توانند با مراجعه به فرمانداری کارت حمایت تحصیلی بگیرند و مدرسه
موظف به ثبت نام آنان می شود.
اما متاسفانه این مصوبه که می توانست بسیار کارآمد باشد به حد کافی تبلیغ نشد و بسیاری از مدارس
مناطق محروم به دلیل کمبود بودجه، امکانات و معلم از ثبت نام این کودکان خودداری کردند.
کودکان بازمانده از تحصیل، تبدیل به کودک کار می شوند و زندگی برای این کودکان در جامعه تا آخر عمر کار آسانی نخواهد بود.
همچنین این کودکان اثرات خوبی برای جامعه نخواهند داشت و شاید حتی نقش های بدی را نیز ایفا کنند.
شهریه های 450 تا 600 هزار تومانی مدارس و فقری که در جامعه بیداد می کند، پیامد های خوبی را به دنبال نخواهد داشت!
بی سوادی، تا به کجا؟
در مرداد ماه سال 1396، آقای باقرزاده -رئیس نهضت سواد آموزی- اعلام کردند که :
"تعداد بی سوادان کشور 8 میلیون و 800 هزار تن می باشد" و این رقم مطابق سرشماری
سال 95، 11 درصد از جمعیت کشور را نشان می دهد.
آقای باقرزاده این رقم را در مقایسه با آمار سازمان جهانی و عملکرد نهضت سوادآموزی در سال های اخیر
به ترتیب بسیار خوب و بسیار عالی توصیف کردند.
همچنین ایشان به وضعیت بد بی سوادی در کشورهای پاکستان، افغانستان، هندوستان و کشورهای عربی اشاره کردند.
این در حالی است که طبق آمار رسمی سازمان جهانی یونسکو نرخ جمعیت باسواد در کشورهای منطقه از جمله
در ۵ کشور آسیای میانه ازبکستان، تاجیکستان، ترکمنستان، قزاقستان و قرقیزستان به صد درصد رسیده است.
و ما همچنان درگیر نرخ بی سوادی هستیم!
متاسفانه باز هم در گیر و دار مطالعه انواع آمار ها به یک ناهماهنگی یا شاید هم ارقام دروغین دست پیدا کردیم.
در 17 شهریور سال 96، از روزنامه دنیای اقتصاد خواندیم که
علیرضا رحیمی – عضو فراکسیون امید – تعداد بی سوادان کشور را 9.5 میلیون نفر اعلام کردند.
طبق گفته سایت تحلیل خبری عصر ایران، در 20 شهریور سال 96 آقای باقرزاده در نشستی با مدیر حوزه های علمیه
کشور گفتند که : "هنوز 12.5 درصد از کل جمعیت کشور بی سواد هستند!"
این یعنی در عرض یک ماه 1.5 درصد به تعداد بی سوادان کشور افزوده شد؟! چگونه؟
تصور ما این است: یا آقای باقرزاده در یکی از این دو تاریخ ارقام اشتباه ارائه کردند، یا این که واقعا
در عرض یک ماه چنین پسرفتی داشته ایم!
شاید هم پس از انتشار تعداد 9 میلیون بی سواد در کشور، بی سوادان دیگری نیز ترغیب شدند خود را
به عنوان بی سواد به نهضت معرفی کنند!
کمی از آمار و ارقام جدا شویم و به دلایل آن بپردازیم.
پس از انقلاب اسلامی، شور و اشتیاق مردم برای مشارکت در فعالیت های اجتماعی مثل سواد آموزی خیلی زیاد بود
اما وقوع جنگ و اختصاص یافتن هزینه ها به دفاع و موارد مربوط به آن، این مسئله مهم را کم رنگ کرد.
به همین دلیل تعداد بی سوادان کشور از سال 1355 تا 1365، 14 درصد افزایش داشته است.
همچنین در سال 1365، تعداد زنان بی سواد نسبت به مردان بی سواد به شدت افزایش پیدا کرده و زنان 60.5 درصد
جمعیت بی سواد را تشکیل می دادند. در حالی که در دوران پیش از انقلاب، تعداد دختران و زنان
تحت پوشش سازمان های سواد آموزی در حال افزایش بوده است.
لازم به ذکر است که در فروردین سال 97 آقای باقرزاده اعلام کردند که یک میلیون و 800 هزار از بی سوادان
کشور زنان هستند. ایشان گفتند که فاصله بین زنان و مردان بی سواد در سال های اخیر کاهش
پیدا کرده و این اتفاق بسیار خوبی است!
در حال حاضر فاصله بین زنان و مردان بی سواد، 12 درصد می باشد.
در نگاهی به عوامل چنین آمار و درصد هایی باید بگوییم :
آقای باقرزاده در یکی از سخنرانی های خود گفتند که "اشتیاق بی سوادان برای سواد آموزی بسیار کم است."
در نهضت سوادآموزی، به افراد فقط خواندن و نوشتن و روخوانی قرآن تعلیم داده می شود، نه مهارتی برای
داشتن یک زندگی بهتر، یا سردرآوردن از شرایط اقتصادی مملکت، یا استفاده از تکنولوژی جدید.
حتی شرایط فرهنگ سازی برای افراد بالای 40 سال و تعلیم مهارت های زندگی فراهم نمی شود.
پس مشخص است که اشتیاقی نمی ماند!
ایشان از ورود اتباع خارجی بی سواد که موجب بالارفتن آمار بی سوادی در کشور می شوند هم خبردادند و از
برنامه هایی برای سوادآموزی به این افراد صحبت کردند.
به گفته روزنامه دنیای اقتصاد، در شرایطی که آموزش دهندگان نهضتسوادآموزی در کشورمان همچنان با چند ماه
حقوق معوقه و مطالبات و ناامنی شغلی مواجهاند و معلمان آموزشوپرورش با وضعیت معیشتی و شغلی
خارج از شئون فرهنگی و معلمی در تقلای حفظ تعهد کاری و زندگی هستند، کاهش درصد بی سوادی در کشورمان
نیاز به برنامه ریزی عملیاتی نتیجه گرا و اراده و عزم جدی دارد.
ترک تحصیل؛ چرا؟
در سال 1396 معاون امور ابتدایی وزیر آموزش و پرورش گفتند:
"۵۰ درصد دانشآموزان مقطع متوسطه در استانهای مرزی به دلایل مختلف از جمله ازدواج زودهنگام ترک تحصیل میکنند."
در سال 97، بیش از 152 هزار دانش آموز دختر در ایران ترک تحصیل کردند!
رضوان حکیمزاده، معاون امور ابتدایی آموزش و پرورش به خبرگزاری ایلنا گفته است که عوامل زیادی باعث
ترک تحصیل دانشآموزان دختر میشود.
به گفته او به ویژه در شهرهای کوچک "کودکان بازوی کار خانواده" هستند.
به گفته حکیمزاده "دور بودن مدرسه" یکی دیگر از دلایل بازماندن کودکان از تحصیل است اما "کمبود امکانات
تحصیلی، دلایلی فرهنگی و تعصبی یا ازدواج زود هنگام دانشآموزان دختر" هم سبب بازماندن کودکان از تحصیل شده است.
از دیگر دلایل ترک تحصیل، می توان گفت که بعضی خانوار ها به دلیل داشتن این عقیده که دختر مال مردم است و در
نهایت باید مادر و همسری خوب باشد، یا این عقیده که مدرسه چشم و گوش دختر را
باز می کند؛ پس از اتمام دبستان به او اجازه تحصیل نمی دهند.
همچنین آمار بهشدت رو به افزایش تحصیلکردگان بیکار، بیگمان یکی از عاملهای مهم درسنخواندن است.
اگر این عامل را کنار ساختار ناشاد مدرسه، درسهای بیپیوند با زندگی روزمره، دخالت در شخصیترین مسائل مانند
شکل مو، پوشاک و... بگذاریم دلزدگی دانشآموزان را افزایش داده و احتمال ترک تحصیل دانشآموزان را بیشتر میکند.
لازم به ذکر است طبق آمار آموزش و پرورش 2 درصد از دانش آموزان ابتدایی یا در دوره ابتدایی ثبت نام نمی کنند.
یعنی بین پایه ها ترک تحصیل می کنند. معمولا در هر پایه ای هر سال بین 15 تا 20 هزار نفر ترک تحصیل می کنند.
آمار ترک تحصیل دانش آموزان در ایران به شدت دردآور است!
همچنین آمارها نشان میدهد که نیمی از ترک تحصیلها به دلیل مشکلات مالی است.
ما می دانیم که تحصیل در کشور باید تقریبا رایگان باشد و این را هم می دانیم که نیست!
به همین دلیل افراد یا ترک تحصیل می کنند از همان سن کم به دنبال کار می روند، یا اگر به تحصیل علاقه مند اند
اما پول ندارند و می خواهند هم درس بخوانند و هم پول در بیاورند، به حوزه علمیه مراجعه می کنند!
روش آموزش و پرورش و آثار آن
با نگاهی به آمار متوجه می شویم که تعداد دانشگاه های ایران به نسبت همه کشور های توسعه یافته بیش تر است!
هند و چین با این مقدار جمعیتشان تعداد دانشگاه هایشان تقریبا 1000 عدد از ما کمتر است!
چون جوانان این کشورها پس از اتمام دوره دبیرستان به دانشگاه نمی روند.
بلکه آن را نیاز نمی دانند و ترجیح می دهند حرفه ای یاد بگیرند.
اما در ایران، جوانان به خاطر اهمیت مدرک گرایی بین خانواده و جامعه، پس از گرفتن مدرک دانشگاهی
وارد دانشگاه فنی و حرفه ای می شوند تا تازه کاری یاد بگیرند و بتوانند در جایی شاغل شوند.
در میان این کشور ها که تعداد دانشگاه هایشان خیلی خیلی از دانشگاه های ایران کمتر است، تنها آمریکا است
که تعداد دانشگاه هایش از ما بیشتر می باشد.
اما با نگاهی به آمار بهترین دانشگاه های جهان، می بینیم که جلوی نزدیک به 300 نام از دانشگاه های این لیست نوشته شده : آمریکا
آن وقت نام چند دانشگاه ایرانی در این لیست است؟
در دانشگاه های ما هیچ چیز به طور عملی آموخته نمی شود.
در کشور های خارجی، مهندس معدن را با کت و شلوار و سارافون وارد معدن می کنند تا سیاه و خاکی شوند.
تا دانشجویان و دانش آموزان رشته مهندسی معدن بدانند که معدن چیست!
دانشجویان را سوار کشتی می کنند و وسط دریا می برند تا دانشجوی مهندسی دریا بداند دریا زدگی چیست.
آن وقت به قول آقای عظیمی فر، رشته مهندسی دریا در تهرانی تدریس می شود که اطرافش اصلا آب نیست!
ایشان می گویند دانش آموز در کل این 12 سال در آموزش و پرورش وقت خود را تلف می کند.
چون درس هایی به خوردش می دهند که عمرا در زندگی به کارش آید.
دانش آموز رشته ی انسانی معادله دومجهولی حل می کند و دانش آموز ریاضی، الهیات!
سوال کنکور درس معارف رشته ریاضی این است که :
"کفاره کسی که با آب یا خاک روزه خود را به عمد باطل می کند، چه تفاوتی دارد؟"
آیا این سوال به درد دانش آموز رشته ریاضی که سر و کارش با سینوس و کسینوس است می خورد؟
این درست است که مسلمان هستیم و باید دین را بشناسیم، اما چرا تا این حد؟
در مدرسه به شکلی نماز را یاد دانش آموز می دهند که از دین و زندگی دلزده می شود!
با خواندن نماز در نمازخانه به نمره انظباط او اضافه می شود.
هر چقدر هم که در خفا لقمه در کیف بغـ*ـل دستی اش را دزدیده باشد!
می گویند عربی بخوانید. کدام واژه عربی و کدام یک از قواعدش در اتاق عمل به کار جراح مغز و اعصاب می آید؟
استدلالشان این است که عربی زبان قرآن است و مقدس. به روی چشم.
اما بهتر نیست دانش آموز معارف اسلامی و تحلیلگر قرآن و روایات عربی بخواند؟
دانش آموزان دیپلم می گیرند و نمرات دروس زبان انگلیسی شان در تمام پایه ها خوب است.
اما کدام یک بلدند به زبان انگلیسی با یکدیگر گفتگو کنند؟ مگر این که کلاس خصوصی رفته باشند.
به گفته آقای عظیمی فر، آموزش و پرورش ما مریض است!
از نظر ایشان، محتوای کتاب ها ایراد دارد و همه چیز به کل باید تغییر کند. محتوا باید جذاب باشد.
برای مثال در چند سال اول دبستان کودکان باید با بازی مسائل را یاد بگیرند تا خسته نشوند.
در این نظام آموزشی، هم در مدرسه چیز در مخشان فرو کنند، و هم در خانه که
جای استراحت و بازی است باید همان مسائل را تکرار کنند. کودکان از همین سن با واژه استرس آشنا می شوند.
حرف زدن بلد نیستند، به دانشگاه می رسند، دکترا می گیرند اما نمی توانند سخنرانی کنند.
چون در مدرسه تئاتر تمرین نمی کردند. چون مدرسه اصلا کلاسی به نام تئاتر ندارد.
اگر هم دارد برای 22 بهمن است و فقط یک موضوع تکراری!
اگر دقت کرده باشید، کم پیش آمده که دروس پایه گذشته در تابستان به یادمان بماند.
کمتر چیزی است که شاید واقعا یاد گرفته باشیم.
فقط چند مورد درباره بدن خودمان که دبیر علوم با اشتیاق برایمان توضیحش داده یا یک درس داستانی از
کتاب فارسی که معلم برایمان تحلیلش کرده است.
کمتر دانش آموزی می تواند برای کودکانی که دورش جمع می شود داستان بگوید!
دانش آموزان اکثرا از درس تاریخ یا مطالعات اجتماعی گریزانند. چون همه چیز را باید حفظ کنند و به خاطر بسپارند.
هیچ تحقیقی نیست که به خاطرش از دبیر نمره 20 بگیرند.
چون مستقیما از گوگل برداشته می شود و معلم هم سریعا این عدد را در قسمت فعالیت ها می گذارد.
آموزش و پرورش، خانواده ها و جامعه از کنکور برای دانش آموز غولی ساخته اند.
چون همه چیز دانش آموز به آن وابسته است و برای موفقیت در
آن فقط باید با خوردن مغز گردو و بادام حافظه اش را تقویت کند.
دانش آموز فکر نمی کند. فرصت فکر کردن به او داده نمی شود، بلکه فکر نویسنده ی کتاب، یا فکر معلم مدرسه
به او انتقال داده می شود و وظیفه ی دانش آموز حفظ این مطلب و گفتن آن به شکل طوطی وار است!
با اینکه در کتاب های دینی ارزش تفکر و اندیشیدن نقل شده است، اما این اهمیت در مدارس و آموزش و پرورش رعایت نمی شود.
اندیشیدن وسیله ای برای شناختن حقیقت است.
دانش آموز 12 سال در مدارس مطالب را حفظ می کند، امتحان می دهد.
درگیر کارنامه، مدارس نمونه دولتی و تیزهوشان می شود اما رفتار اجتماعی را یاد نمی گیرد.
معلم ها برای دانش آموزان از اجتماع حرف نمی زنند. معلمی که از موارد غیر مرتبط با کتاب درسی حرف بزند، بازخواست می شود!
دانش آموز هیچ چیز نمی داند و ناگهان در دانشگاه چشم هایش باز می شود و به قولی، ناجور هم باز می شود.
کتابخانه های مدارس خالی است. کتابخانه ی یک مدرسه دخترانه، رمان عاشقانه ندارد.
چون معاون پرورشی معتقد است رمان عاشقانه برای روحیه دختران خوب نیست.
کتاب ها یا همه کتاب تست هستند، یا از ائمه می گویند.
کتاب های درسی دختران و پسران با هم تفاوت دارند و بعضی دروس که برای دختران است برای پسران حذف می شود.
به کودکان اینکه چگونه باید از خودشان در مقابل یک متجاوز محافظت کنند یاد داده نمی شود.
برای دختران و پسران ذره ای از مسائل جنـ*ـسی سخن نمی گویند. به گفته یک مشاور تحصیلی، این برای یک
نوجوان مطلب شیرینی است و اگر در مدرسه برایش از آن نگویند، در خیابان آن را به شیوه دیگری می آموزد!
به عقیده آقای عظیمی فر، خیلی از کتاب های درسی باید حذف شوند و به کودکان دبستانی به طور مثال مطابق با
محل زندگی و استانشان جغرافیا آموزش داده شود.
بچه بوشهر درباره تنگه هرمز بداند و بچه تبریز درباره ارومیه!
حفظ کردن پایتخت کشورها، دین شان، جمعیت شان و این که صنعتشان چیست برای کودک 10 ساله آسان نیست!
نظام آموزش و پرورش ایران یکی از ضعیف ترین سیستم های آموزشی در جهان است و این خود به تنهایی ریشه
تمامی مشکلاتی است که اکنون آنان را لمس می کنیم.
در مطالب هفته قبل گفتیم که بیشترین میزان بیکاران کشور همین فارغ التحصیلان دانشگاه ها هستند.
دانشگاه هایی که شهریه های کلان می گیرند اما چیز زیادی یاد نمی دهند.
تغییرات اعمال شده؛ خوب یا بد؟
در دبستان، بخشی از درس های سال پنجم یا ششم به چهارم آمده و در دبیرستان، برخی مفاهیم
از سال دوم به سوم منتقل شده است.
به گفته یک دانش آموز پایه دهم علوم تجربی، در ریاضی به مفاهیم تمام و کمال پرداخته نمی شود و مدام
از یک مفهوم به مفهوم دیگر می پریم.
تنها خوبی این است که بخش اعلام از پایان کتاب فارسی حذف شده و دیگر مجبور به حفظ
تاریخ قرن ها نیستند و در کتاب زیست شناسی، نام برخی واژه های تخصصی را از انگلیسی به فارسی تغییر
داده اند و حفظ دوباره آن ها برای دانش آموزی که دو سال بعد باید کنکور بدهد واقعا سخت است.
برای مثال به جای "آپاندیس" واژه "آویزه" را جایگزین کرده اند!
تغییراتی در کتاب فارسی و املای واژه ها به وجود آمده که به گفته دانش آموز پایه تجربی :
"ما که انسانی نیستیم و زیاد متوجه غلط های املایی نمی شویم می دانیم که برخی واژه های تغییر یافته واقعا غلط اند."
در کتاب جامعه شناسی پایه دهم، یک سری مفاهیم که حتی اسامی آنان نیز برای دانش آموز ناشناخته است
از پایه یازدهم به این کتاب منتقل شده است.
در این کتاب توضیحی برای اسامی این مفاهیم نیست و دانش آموز باید برای تعریف یک مفهوم دیگر، این اسم را حفظ کند.
هدایت تحصیلی، بخشنامه ای بود که برای همه فرهنگیان و دانش آموزان تجربیاتی سخت را به دنبال داشت.
به گفته یک دانش آموز:
"هدایت تحصیلی بر اساس رغبت نبود، بلکه به هر طریقی می خواست ما را به فنی و حرفه ای بفرستد."
در شهر بابل به دلیل قاطی کردن سیستم و کامپیوتری که اطلاعات هدایت تحصیلی به آن
سپرده شده بود، بیشتر دانش آموزان با معدل 17 – که برخی خواستار رشته انسانی بودند - قادر و یا مجبور به ثبت نام
در رشته ریاضی شده و دانش آموزان با معدل 19، راهی جز ورود به رشته تجربی یا فنی و حرفه ای نداشتند.
در سال 96، علاقه دانش آموزان یک چیز و برگه در دستشان اجازه چیز دیگری را می داد.
مشکل ایران، طلبه یا دانش آموز؟
مشاور فرمانده سپاه، سه سال پیش گفتند که مشکل ایران کمبود مسجد و روحانی است.
در تیر سال 96، رئیس حوزه علمیه های خواهران گفتند که :
"برخی روستاهای کشور به شدت از کمبود روحانی رنج می برند." در عین حال :
* گلستان 100 هزار مترمربع فضای آموزشی کم دارد.
* 400 مدرسه با کمتر از 15 دانش آموز در خراسان جنوبی وجود دارد!
* 35 هزار واحد مسکن مهر در شهرک پیامبر اعظم در هرمزگان، فاقد مراکز آموزشی است.
* میانگین فضای آموزشی تهران کم تر از استان های دیگر است. به طوری که 600 مدرسه فرسوده اند و 600 مدرسه کم است!
* پروژه نوسازی مدارس لرستان متوقف شد!
* 96 هزار کلاس در ایران نیاز به مقاوم سازی دارند!
* یک سوم مدارس کشور مجهز نیستند، یعنی سیستم گرمایشی یا آبی ندارند و یا اگر هم دارند ایمن نیست!
شهریه هر مدرسه هم بالاست به طوری که همه خانوار توانایی پرداخت تمام و کمال آن را ندارند و مجبور به
گرفتن قرض می شوند و یا اصلا دانش آموز را مجبور به ترک تحصیل می کنند.
مدیران مدارس هم که مدام از بودجه کم مدرسه شکوه می کنند!
لازم به ذکر است تمامی این اخبار متعلق به سال 96 و 97 می باشند.
آن وقت رئیس حوزه های علمیه خواهران در تیرماه سال 96 گفتند که :
"30 هزار مسجد در حال حاضر از وجود روحانی بی بهره هستند."
شما درباره حوزه علمیه می دانید؟
حوزه علمیه مکانی است که در آن به دانش آموزانی که در آن تحصیل می کنند طلبه گفته می شود.
آنان اصول دین اسلام، تاریخ دین اسلام، فقه شیعه و سنی و علوم منطق و فلسفه را فرا می گیرند.
تحصیل در این مکان رایگان است. در این مکان که مرکز آن شهر قم است، ماهانه مبلغ 70 هزار تومان به صورت پایه
به طلبه ها داده می شود که این مبلغ در صورت متاهل شدن یا بالارفتن مقطع تحصیلی بالاتر هم می رود.
حال شما بگویید، مشکل ایران چیست؟
سخن آخر
یکی از شرایط یک نظام آموزشی و پرورشی عالی، این است که مسائل سیـاس*ـی در کتاب های دانش آموزان دخیل نشود.
آیا تا به حال کتاب آمادگی دفاعی را دیده اید؟
اگر متولد آخر دهه هفتاد یا هشتاد هستید، مسلما طرح هوشمند کردن کلاس ها را به یاد دارید.
مدارس عالی رتبه که شهریه خوبی هم دریافت می کردند خدماتی مثل تخته هوشمند که حتی معلم توانایی
استفاده از آن را نداشت ارائه می دادند، اما در مدارس حاشیه شهر فقط یک کلاس تخته هوشمند
داشت و دانش آموزان هر کلاس برای استفاده از آن باید در نوبت می ایستادند.
تغییراتی که اعمال شدند، خانواده و کودکان و از همه مهمتر معلمان را خسته می کنند.
در برخی شهر ها حقوق معلمان به تعویق می افتد و در تمام ایران، معلمان خواستار بالا رفتن حقوقشان هستند.
چون به نسبت حقوقشان، خدمات بیشتری را ارائه می دهند.
پس می توانیم بگوییم، هیچ چیز سر جایش نیست.
در 20 اردیبهشت 1397، فرهنگیان برای مطالبات حقوق اضافه خدمت خود، کمبود بودجه آموزشی و حقوق زیر
خط فقر خود مقابل اداره آموزش و پرورش تهران تجمع کردند.
این تجمع به خشونت کشیده شد!
در 8 خرداد 1397، بازنشستگان فرهنگی مقابل وزارت آموزش و پرورش تجمع کردند.
دلیل این اعتراضات، تاخیر در پرداخت حقوق بازنشستگی به مدت یک سال است!
به گزارش ایلنا، بازنشستگان فرهنگی پیش از این نیز بارها در اعتراض به تاخیر در پرداخت مطالبات
مزدی، ناکارآمد بودن بیمههای درمانی و عدم اجرای همسانسازی مستمریها، تجمع اعتراضی برگزار کردهاند.
بدتر از آن این است که بودجه آموزش و پرورش به گفته وزیر پیشین آن هر سال کم می باشد و با کسری همراه است.
به طور مثال، به گفته اسدالله عباسی بودجه آموزش و پرورش کشور تا پایان سال 96، با 5 هزار میلیارد تومان کسری همراه بود.
اما درباره بودجه تخصیص یافته به سال 97، هر فرد مقدار متفاوتی را برای کسری بودجه اعلام کرده است.
معاون حقوقی و امور مجلس آموزش و پرورش می گوید که "3 هزار میلیارد کمبود خواهیم داشت"
و وزیر پیشین آموزش و پرورش می گوید : "کمبود بودجه 6 هزار میلیارد خواهد بود."
از طرف دیگر، یک نماینده مجلس کمبود بودجه را 20 هزار میلیارد پیش بینی کرده و می گوید بخش عمده ای
از کسری بودجه آموزش و پرورش مربوط به پاداش پایان خدمت ها و حقوق عقب افتاده و انباشته شده حق التدریسی ها است.
همچنین از اینکه در سال های اخیر نمایندگان مجلس با علم به این که لایحه بودجه به کسری می انجامد
اما همچنان به آن رضایت می دهند، انتقاد کرده است.
اوضاع آموزش و پرورش و نظام آموزشی ایران خراب است و این وضعیت بد اقتصادی که مدام
بدتر می شود، روی نظام آموزشی کشور و سطح بی سوادی، تاثیر بدتری می گذارد.
موضوع این هفته هفته نامه انسانیت به پایان رسید.
نوشتن در این باره نه به خاطر حجم زیاد مطالب، بلکه به خاطر این مشکل که گریبانگیر همه افراد جامعه از قشر
فقیر تا ثروتمند است، سخت بود.
با امید روزهایی بهتر و ایرانی سرفراز برای مردمی که لایق آن هستند.
می توانید نظر خود را زیر همین تاپیک با ما در میان بگذارید.
اگر انتقاد یا پیشنهادی دارید با روی خوش پذیرایتان خواهیم بود.
لطفا در نظرسنجی بالای صفحه شرکت کنید.
"دوست دارید موضوع هفته بعد ما، چه باشد؟"
دل هایتان شاد و تن هایتان سلامت.
در پناه حق
همراز و نسترن