همه چیز درباره علم ( علم چیست؟)

وضعیت
موضوع بسته شده است.

☾♔TALAYEH_A♔☽

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2017/05/18
ارسالی ها
35,488
امتیاز واکنش
104,218
امتیاز
1,376
علوم سیـاس*ـی

سیاست
70px-A_coloured_voting_box.svg.png


علم سیاست مدرن بخشی از علوم اجتماعی است که با مطالعهٔ دولت، حکومت و سیاست در ارتباط است. ارسطو این علم را به عنوان مطالعهٔ حکومت تعریف می‌کند.[۱] این علم بسیار زیاد با سیاست در عرصهٔ نظر و در میدان عمل، تحلیل نظام‌های سیـاس*ـی و رفتارهای سیـاس*ـی سر و کار دارد. اندیشمندان سیـاس*ـی خود را درگیر در شناسایی ارتباطات اساسی میان شرایط و تحولات سیـاس*ـی می‌بینند و از طریق این کار سعی در ساختن اصولی اساسی برای منظم کردن علم سیاست و پیش‌بینی کارهای سیـاس*ـی در جای جای دنیا دارند.[۲] علم سیاست با رشته‌های دیگر هم تداخل دارد؛ ازجمله، اقتصاد، حقوق، روان‌شناسی، تاریخ، مردم‌شناسی، حقوق اداری، سیاست عمومی، سیاست ملی، ارتباطات بین‌الملل، سیاست تطبیقی، جامعه‌شناسی، مؤسسات سیـاس*ـی و نظریه‌های سیـاس*ـی. گرچه قرن نوزدهم را زمان تدوین تمام شاخه‌های علوم اجتماعی می‌دانند، اما علم سیاست ریشه‌هایی در دوران باستان دارد؛ در واقع، این علم تقریباً ۲۵۰۰ سال پیش توسط کارهای افلاطون و ارسطو سازمان یافت.[۳]

علم سیاست معمولاً خود به چند زیر شاخه و گرایش متمایز تقسیم می‌شود که در مجموع این علم را تشکیل می‌دهند:

  • فلسفه سیاست
  • اندیشه سیـاس*ـی
  • سیاست تطبیقی
  • جامعه‌شناسی سیـاس*ـی
  • سیاستگذاری عمومی
  • مطالعات منطقه‌ای
  • روابط بین‌الملل
  • تاریخ تحولات سیـاس*ـی
فلسفهٔ سیاست، منطق موجود برای یک دولت مطلوب، قوانین مناسب و ویژگی‌های متمایز هر کدام است. سیاست تطبیقی، علم مقایسه و تعلیم گونه‌های متفاوت قانون اساسی، بازیگران عرصهٔ سیاست، قانونگذاران و دیگر زمینه‌های مرتبط است و همهٔ این‌ها از دیدگاه درون هر کشور مطالعه می‌شوند. روابط بین‌الملل با روابط میان دولت-ملت‌ها و شرکت‌ها و نهادهای فرادولتی و چند ملیتی سر و کار دارد.

علم سیاست از منظر روش شناختی شاخه‌ای از روش‌های پژوهشی اجتماعی است. رویکردهایی که در این علم وجود دارند شامل؛ پوزیتویسم، تفسیر گرایی، نظریهٔ انتخاب منطقی، رفتار گرایی، ساختار گرایی، پسا ساختار گرایی، رئالیسم یا واقع‌گرایی، نهاد گرایی و پلورالیسم یا کثرت گرایی است. علم سیاست به عنوان یکی از شاخه‌های علوم اجتماعی، از روش‌ها و تکنیک‌هایی استفاده می‌کند که شامل دو دسته هستند؛ منابع دست اول، همچون اسناد تاریخی و مدارک رسمی، و منابع دست دوم، همچون مقالات علمی نشریات، تحقیقات منطقه‌ای، تحلیل‌های آماری، مطالعات موردی، پژوهش‌های تجربی و مدل‌سازی.

علم سیاست به عنوان یک رشته، یکی از شاخه‌های علوم اجتماعی است که در دانشگاه در بخش دانشکده علوم انسانی قرار می‌گیرد و[۴] در بعضی از کالج‌های آمریکایی که فضای مجزایی برای مدرسه یا کالج هنر و علم اختصاص داده نشده‌است، کالج علوم سیـاس*ـی نیز مانند سایر رشته‌ها در ساختمان مجزایی به عنوان بخشی از مدرسهٔ علوم انسانی قرار گرفته‌است.[۵] در حالی که فلسفهٔ سیـاس*ـی کلاسیک در درجهٔ اول با افکار یونانی و روشنگری تعریف می‌شود، اندیشمندان علم سیاست با دغدغهٔ بسیاری برای مدرنیته و مفهوم معاصر دولت-ملت شناخته می‌شوند، که البته این دغدغه با مطالعهٔ افکار و نظریات کلاسیک نیز همراه است.

بررسی اجمالی
دانشمندان علم سیاست به مطالعهٔ اموری می‌پردازند که با ایجاد و انتقال قدرت در پروسه‌های تصمیم‌گیری، نقش نظام‌ها در حکومت داری شامل دولت‌ها و سازمان‌های بین‌المللی، رفتار سیـاس*ـی و سیاست‌های عمومی سر و کار دارد. آن‌ها میزان موفقیت حکومت داری هر یک از دولت‌ها یا سیاست‌های مشخص را با سنجیدن بسیاری از شاخصه‌ها همچون؛ ثبات، انصاف، رفاه و ثروت مادی، و آرامش و آسایش، اندازه می‌گیرند. بعضی از دانشمندان علم سیاست در صدد استفاده از رویکردهای پوزیتویستی (رویکردی در تلاش برای توصیف چیزها آنگونه که هستند می‌باشد نه آن گونه که باید باشند) برای تحلیل بهتر سیاست هستند؛ و برخی دیگر از ایشان نیز به دنبال ارائهٔ توصیه‌هایی در زمینهٔ سیاست‌هایی مشخص می‌باشند. دانشمندان این علم با تولیدات شان زمینهٔ کاری بسیاری از مشاغل را فراهم می‌آورند از جمله خبرنگاران، سیاستمداران، و تحلیل‌گران انتخابات. اندیشمندان سیاست ممکن است به عنوان مشاور به سیاست‌مدارانی مشخص خدمت کنند یا حتی ممکن است خود برای تصدی پستی سیـاس*ـی اقدام کنند. ایشان می‌توانند کاری در داخل دولت یا احزاب سیـاس*ـی داشته یا حتی در مشاغل عمومی، مشغول به کار باشند. آن‌ها ممکن است کار خود را با سازمان‌های غیردولتی (NGO) یا جنبش‌های سیـاس*ـی انجام دهند. حتی در مواردی ممکن است به کار با شرکت‌ها هم بپردازند. تجارت‌های خصوصی‌ای چون اندیشکده‌ها، نهادهای پژوهشی، نظرسنجی و شرکت‌های ارتباطاتِ عمومی، اغلب به استخدام چند فرد متخصص در حوزهٔ این علم دست می‌زنند. اصطلاح علم سیاست در آمریکای شمالی رواج و شیوع بیشتری به نسبت دیگر جاها دارد، در سایر نقاط دنیا علم سیاست را به عنوان بخشی از یک رشتهٔ وسیع‌تر با نام مطالعات سیـاس*ـی، سیاست یا حکومت می‌شناسند. در حالی که علم سیاست از روش‌های علمی استفاده می‌کند، مطالعات سیـاس*ـی رویکرد وسیع‌تری دارد، البته اگرچه تنها نام یک رشته نشان دهندهٔ محتویات آن نیست.

تاریخچه
علم سیاست به عنوان یک رشتهٔ جداگانه در زمانی نه چندان دور به عنوان یکی از زیر شاخه‌های علوم اجتماعی تأسیس شد. با این وجود، اصطلاح علم سیاست همیشه اصطلاحی متمایز از فلسفهٔ سیـاس*ـی نبوده‌است، و این رشتهٔ مدرن دسته‌ای مشخص از روش‌هایی قدیمی را در خود جای داده‌است از جمله؛ فلسفه اخلاق، اقتصاد سیـاس*ـی، الهیات سیـاس*ـی، تاریخ و دیگر رشته‌هایی که با این امر سر و کار دارند که چگونه می‌توان یک دولت ایده‌آل را برای یک کشور ایجاد کرد و ویژگی‌های آن را شناخت.



سابقهٔ سیاست در غرب به زمان اندیشمندان دورهٔ سقراط بازمی‌گردد، فلاسفه‌ای چون افلاطون (۴۲۷–۳۴۷ قبل از میلاد)، گزنفون (۴۳۰–۳۵۴ قبل از میلاد) و ارسطو (پدر علم سیاست ۳۸۴–۳۲۲ قبل از میلاد). این نویسندگان در کتاب‌هایی چون جمهوریت و قوانین نوشتهٔ افلاطون، سیاست و اخلاقیات نوشتهٔ ارسطو، به تحلیل فلسفی نظام‌های سیـاس*ـی دست زدند، و این گونه از دورهٔ شاعری و تاریخی یونان پا را فراتر گذاشتند، نمونهٔ شاعران آن دوره را می‌توان هومر و هسیود معرفی کرد و نمونهٔ تاریخ‌نگاران را هم می‌توان هرودوت و ثایسیدیس دانست در این بین نمایش نامه‌نویسانی چون سوفوکلس، اریستوفانس و اوروپیدیس نیز حضور داشتند.



ظهور و سقوط امپراتوری روم
در دوران اوج امپراتوری روم، مورخان مشهوری چون پلیبیوس، لیوی و پلوتارک ظهور این امپراتوری را به همراه سازماندهی و تاریخچهٔ دیگر ملل مستند کردند. این گونه است که اکنون ما با دولت مردانی چون ژولیوس سزار و سیسرو و دیگرانی که اعمال گر نمونه‌هایی از جمهوری در امپراتوری روم و شروع و خاتمهٔ جنگ‌های متفاوتی بودند، آشنا هستیم. مطالعهٔ سیاست در این دوره نیازمند آشنایی و فهم تاریخ، درک روش‌های حکومت داری، و توصیف اقدامات حکومتهاست. این زمان دوره‌ای هزار ساله از ۷۵۳ قبل از میلاد تا سقوط امپراتوری روم یا شروع قرون وسطی است. در این زمان مرامنامه‌ای از فرهنگ یونانی در فضای رومی ترجمه شد. الهگان یونانی تبدیل به خدایان رومی شدند و فلسفهٔ یونان تبدیل به قوانین رومی شد، مانند فلسفهٔ رواقیون. یک رواقی متعهد به خدمت و عمل به وظایف و تکالیف بر اساس سلسله مراتب بود به این منظور که دولت در شکل و شمایل یک کل، با ثبات و پایدار باقی بماند. در میان شناخته شده‌ترین رواقیون رومی، فیلسوفی به نام سنکا و امپراتوری به نام مارکوس اوریلیوس از همه معروف‌ترند. سنکا یک نجیب زادهٔ رومی ثروتمند، اغلب توسط مفسرین مدرن نقد می‌شود که به اندازهٔ کافی بر طبق نظریات و دیدگاه‌های خودش زندگی نکرده‌است. در سوی دیگر تاملات مارکوس اوریلیوس نمونهٔ بارزی است از انعکاس‌های فلسفی افکار یک امپراتور که از طرفی درگیر آرمان‌های فلسفی خویش است و از طرف دیگر در راستای وظایفش برای حفظ و دفاع از امپراتوری روم در برابر دشمنان خارجی مجبور به برپایی کمپین‌های مختلف نظامی است. به گفتهٔ پولیبیوس، نهادهای رومی پشتوانهٔ امپراتوری بودند ولی حقوق رومی مغز متفکر و محرک آن بود.[۶]

قرون وسطی
با سقوط امپراتوری روم غربی، فضای بیشتری برای مطالعات سیـاس*ـی پدید آمد. ظهور یگانه‌پرستی و به ویژه در سنت غربی، مسیحیت، نور تازه‌ای را به فضای سیاست و اقدامات سیـاس*ـی تاباند. کتاب‌های اشخاصی چون آگوستین، با نام شهر خدا، اقدام به هماهنگ‌کردن فلسفه‌های موجود و سنت‌های سیـاس*ـی با مفاهیم مسیحیت کرد، و سعی در تعریف دوبارهٔ مرز میان آنچه مذهبی در نظر گرفته می‌شد و آنچه سیـاس*ـی بود، داشت. در قرون وسطی مطالعهٔ سیاست به‌طور گسترده‌ای در کلیساها و محاکم شیوع یافت. بیشتر سؤالات و دغدغه‌های سیـاس*ـی حول محور رابـ ـطهٔ میان کلیسا و دولت بود. اعراب در این زمان از کارهای سیـاس*ـی ارسطو غافل شدند؛ اما به جای آن به مطالعهٔ جمهوریت افلاطون ادامه دادند؛ تا این که متن بنیادین یهودی-اسلامی فلسفهٔ سیـاس*ـی، در کارهای افرادی چون فارابی و اورئوس نگاشته شد. این اتفاق در جهان غرب رخ نداد تا این که در نهایت در قرن سیزدهم، سیاست ارسطو ترجمه شد و متن بنیادین و پایهٔ کارهای توماس آکویناس قرار گرفت.[۷]

شبه قارهٔ هند
در هندوستان باستانی، سابقهٔ سیاست می‌تواند به مواردی چون ریگ ودا، سامهیتایی‌ها، برهماها، مهابارتا و متشرعین بودایی برگردد. چانکیا (۳۵۰–۲۷۵ قبل از میلاد) یک اندیشمند سیـاس*ـی در تاکشاشیلا ود، وی نویسندهٔ کتاب آرتاشاسترا، که شامل ملاحظاتی است دربارهٔ اندیشه‌های سیـاس*ـی، اقتصادی و نظم اجتماعی، بود. وی در این کتاب از سیاست‌های پولی و مالی، رفاه، روابط بین‌الملل، و جزئیات استراتژی‌های جنگی به همراه دیگر موضوعات بحث می‌کند. مانوسمیریتی، که حدود دو قرن بعد از چانکیا بود نیز از دیگر رساله‌نویسان مهم هند در زمینهٔ علم سیاست است.

آسیای شرقی
چین دوران باستان خانهٔ مدارس متعدد اندیشهٔ سیـاس*ـی بود. از جملهٔ این اندیشه‌های می‌توان به فایده گرایی (فلسفهٔ فایده گرایانه) تائویسم، قانون گرایی (مدرسهٔ اندیشه‌های مبتنی بر حاکمیت و تفوق دولت) و کنفوسیوس اشاره کرد. در نهایت شکل پیشرفته‌ای از کنفوسیونیسم (که به شدت تحت تأثیر المان‌هایی از قانون گرایی نیز بود) تبدیل به فلسفهٔ سیـاس*ـی چیره در چین در زمان امپراتوری آن شد. این گونهٔ کنفوسیونیسم بعدها، به شدت بر روی دانشمندان و اندیشمندان علم سیاست در کره و ژاپن نیز تأثیر گذاشت و توسط آن‌ها بسط و توسعه یافت.

آسیای غربی
در سرزمین پرشیا (ایران) بیش از هفت قرن پیش، آثار ارزشمندی همچون رباعیات عمر خیام و شاهنامه فردوسی تدوین شده که نشانگر وجود تحلیل‌های سیـاس*ـی در ادبیات آن زمان ایران است، این دو اثر تاریخی در برگیرنده مفاهیم عمیق سیـاس*ـی هستند. در همین زمان پیروان ارسطو از قبیل ابوعلی سینا و سپس ابن میمون و ابن رشد به تداوم سنت ارسطو در تحلیل سیـاس*ـی همت گماشتند و تفسیرهایی بر آثار وی نوشتند. البته ابن رشد به هیچ کتابی از ارسطو دسترسی نداشت و فقط تفسیری بر کتاب جمهوریت افلاطون نوشت.[نیازمند منبع]

رنسانس
250px-Santi_di_Tito_-_Niccolo_Machiavelli%27s_portrait_headcrop.jpg

نیکولو ماکیاولی، یکی از تأثیرگذارترین اندیشمندان در زمینهٔ علم سیاست
در زمان رنسانس ایتالیایی، نیکولو ماکیاولی، گونهٔ مدرن علم سیاست را پایه‌ریزی کرد و تأکید را بر مشاهدهٔ مستقیم تجربی کنش‌گران و نهادهای سیـاس*ـی قرار داد. ماکیاولی همچنین یک واقع‌گرا بود و بحث می‌کرد که حتی اگر شر به برپایی یک دولت و رژیم خوب و مفید بینجامد باید در معنای آن بازنگری شود. از این رو وی همچنین مخالف استفاده از الگوهای ایده‌آل‌گرا در علم سیاست بود و امروزه وی را به عنوان پدر الگوی سیـاس*ـی در علم سیاست می‌شناسند.[۸] بعدها، تغییر در گفتمان علم سیاست در دوران روشنگری باعث شد تا مطالعات سیـاس*ـی حتی فرای این نورم‌های معمول انجام شود.

روشنگری
کارهای فیلسوفان فرانسوی در این دوره همچون ولتر، روسو و دیدرو در این زمان نمونهٔ کامل و معیار خوبی برای تحلیل‌های سیـاس*ـی، علوم اجتماعی، و نقدهای سیـاس*ـی و اجتماعی به‌شمار می‌رود. تأثیر آن‌ها بر اجتماع فرانسه منجر به وقوع انقلاب فرانسه شد و نهایتاً باعث پدید آمدن و توسعهٔ دموکراسی‌های مدرن در جای جای جهان شد.

همچنان ماکیاولی، توماس هابز، که به خاطر نظریهٔ خویش دربارهٔ قرارداد اجتماعی به خوبی شناخته شده‌است، نیز اعتقاد داشت که یک قدرت مرکزی نیرومند، مانند پادشاهی، برای ادارهٔ خودخواهی ذاتی افراد نیاز است، البته هیچ‌کدام از این دو نفر به حق الهی پادشاه معتقد نبودند. در طرف دیگر جان لاک قرار داشت که کتاب دو رساله دربارهٔ حکومت را نوشت و به الهی بودن منشأ پادشاه معتقد نبود و با پذیرش نظریهٔ ارسطو در طرف آکویناس و علیه ماکیاولی و هابز ایستاد و گفت انسان به عنوان یک حیوان اجتماعی به دنبال شاد زندگی کردن در یک دولتی است که بر پایهٔ هماهنگی اجتماعی تأسیس شده‌است. اما بر خلاف نظریهٔ اصلی آکویناس دربارهٔ رهایی روح انسان از گـ ـناه اولیه، لاک معتقد بود که انسان‌ها با ذهنی ساده و پاک و بدون هیچ تأثیری به این دنیا پا گذاشته‌اند. بر طبق نظر لاک، از منظر حقوق طبیعی که بر پایهٔ منطق و برابری پایه‌ریزی شده و به دنبال آرامش و نجات انسان است، وجود یک حاکم مطلق که توسط هابز معرفی شده بود، غیرضروری و نالازم است.[نیازمند منبع] در این دوره، دیگر دین نقش خاصی را در عرصهٔ علم سیاست بازی نمی‌کرد؛ و دریافته شد که باید جدایی بین کلیسا و دولت انجام گیرد. دانشمندان علوم انسانی نیز به این نتیجه رسیدند که اصول جاری در علوم تجربی می‌توانند دربارهٔ علوم اجتماعی نیز اعمال شوند و این امر باعث تشکیل علوم اجتماعی در معنای مدرن آن شد. در نتیجه سیاست هم باید در آزمایشگاه خود مورد مطالعه و بررسی قرار می‌گرفت که همانا آزمایشگاه سیاست اجتماع بود. در ۱۷۸۷ الکساندر همیلتون نوشت: «علم سیاست مانند بسیاری از علوم دیگر با پیشرفت شایانی مواجه شده‌است.» دیگر دانشمندان دورهٔ روشنگری هم همگی سیاست را یک علم می‌دانستند.[۹]

دیگر چهره‌های مهم در سیاست آمریکا که در دورهٔ روشنگری نیز نقش به سزایی داشتند، بنجامین فرانکلین و توماس جفرسون بودند.

علم سیاست مدرن
از آنجا که علم سیاست اساساً مطالعهٔ رفتار انسان است، در تمام زمینه‌های این علم، مشاهدات در محیطی کنترل شده انجام می‌یابند، چرا که با تغییر محیط و ورود دیگر متغیرها به این مشاهده نتایج دست کاری شده و به مشاهدهٔ واقعی نمی‌رسیم و روش‌های تجربی هم به‌طور روزافزونی جای خود را در این علم باز کرده‌اند.[۱۰] به این خاطر دانشمندان علم سیاست در طول تاریخ همیشه به دنبال مطالعه از طریق مشاهدهٔ رفتار نخبگان سیـاس*ـی، نهادها و افراد یا گروه‌ها بوده‌اند تا بتوانند الگوهای کلی مناسبی را که بتوان نظریه‌های سیـاس*ـی را بر روی آن‌ها استوار کرد، ارائه دهند.

همانند تمام شاخه‌های علوم اجتماعی، علم سیاست با دشواری‌های مشاهده اعمال و رفتارهای انسانی رو به روست، چرا که رفتار انسانی تنوع و گوناگونی فراوانی دارد و انسان‌های متفاوت در موقعیت‌های مشابه دست به انتخاب‌های متمایزی می‌زنند و این امر مانند مطالعهٔ بدن انسان در زیست‌شناسی یا اشیاء ثابت در علم فیزیک نیست. علی‌رغم این دشواری‌ها، علم سیاست معاصر توسط روش‌های متعدد و رویکردهای نظری گوناگون پیشرفت و توسعه یافته‌است.[۱۱] اغلب بر خلاف رسانه‌های ملی، دانشمندان علوم سیـاس*ـی در صدد تحلیل و بررسی یک موضوع در طولانی مدت هستند و معمولاً دربارهٔ رخدادهای حال حاضر به تحلیل‌های عمیق و ارائهٔ نظریه‌های جدید نمی‌پردازند.

حضور علم سیاست به عنوان یک رشتهٔ دانشگاهی توسط دانشگاه‌های مشخصی که این رشته را در نظام آموزشی خود با همین عنوان جای دادند، به اواخر قرن نوزدهم بازمی‌گردد. یعنی آن گونه که اندیشمندانی در این رشته تربیت شوند و تا دورهٔ دکترا بتوانند به ادامهٔ تحصیل بپردازند. در این میان تاریخچهٔ غنی سیاست هم به دانشگاهی شدن و تدوین واحدهای درسی آن کمک کرد و باعث شد تا رویکردهای متنوعی در تدریس این رشتهٔ جدید التأسیس ایجاد شود.

انقلاب رفتارگرایانه و نهادگرایی جدید
در دهه‌های ۱۹۵۰ و ۱۹۶۰ انقلابی رفتارگرایانه در این علم پدید آمد که تأکید داشت بر دقت در مطالعهٔ علمی رفتار افراد و گروه‌های مورد نظر در این رشته. منظور از آن این بود که تمرکز بر روی مطالعهٔ رفتار سیـاس*ـی باشد به جای اینکه مطالعه بر نهادها و تفسیر متون حقوقی صورت پذیرد. این رویکرد در کار افرادی چون رابرت دال، فیلیپ کانورس و در همکاری با پائول لازارسفلد جامعه‌شناس دیده می‌شود.[نیازمند منبع]

در اواخر دههٔ شصت و اوایل دههٔ هفتاد شاهد استفاده از روش قیاسی در این رویکرد هستیم که با به‌کارگیری تکنیک‌های آن سعی در فراهم آوردن شیوهٔ بیشتر تحلیلی در این رشته داشت. در این دوره تلاش‌هایی برای مطالعهٔ رفتارشناسانهٔ اقدامات اقتصادی به منظور درک نهادهای سیـاس*ـی هستیم. ویلیام اچ ریکلر و همکاران و شاگردانش در دانشگاه روچستر اصلی‌ترین مدافعان این رویکرد بودند.[نیازمند منبع]

پیشرفت‌های اخیر
در سال ۲۰۰۰ جنبش پرسترویکا در علم سیاست به عنوان عکس‌العملی علیه حمایت از جنبشی که ریاضی‌سازی علم سیاست نامیده می‌شد، پا به عرصهٔ وجود گذاشت. آن‌ها که در صدد معرفی این جنبش بودند بحث می‌کردند که گوناگونی روش‌ها و رویکردها در علم سیاست نیاز است ولی نباید به گونه‌ای شود که جا برای رویکردهای جدید باقی نماند.

نظریه‌های تکامل یافتهٔ روانشناسی بحث می‌کنند که انسان دچار تحول‌های بسیاری در شیوهٔ اندیشیدن و زندگی روانی خود شده که باعث نگاهی متفاوت به سیاست نیز می‌شود. این رویکرد توضیحی است برای درک بسیاری از ویژگی‌های نظام‌مند شناختی و مبنای سیاست حال حاضر دنیا.[۱۲]

زیر شاخه‌ها
بیشتر اندیشمندان و دانشمندان علم سیاست در یکی یا بیشتر از این پنج شاخهٔ این رشته مشغول به کار و مطالعه هستند:

  • سیاست تطبیقی، شامل مطالعات منطقه‌ای
  • روابط بین‌الملل
  • فلسفه و اندیشه سیـاس*ـی
  • ادارهٔ عمومی
  • حقوق عمومی
بعضی از دانشکده‌های علم سیاست نیز همچنین از متدلوژی‌های گوناگونی استفاده می‌کنند و بعضاً رشته‌های مختلف دیگری را به این زیر شاخه‌ها اضافه کرده‌اند و زیر شاخه‌های جزئی‌تری را شکل داده‌اند، مانند مطالعهٔ سیاست داخلی کشوری خاص. در تضاد با این طبقه‌بندی سنتی، بعضی از دانشگاه‌ها رشته‌های جزئی‌تر دیگری را نیز تأسیس کرده‌اند مانند رفتار سیـاس*ـی (که شامل نظریات مردم، اقدامات جمعی و … است) و نهادهای سیـاس*ـی (شامل مجلس قانون‌گذاری و سازمان‌های بین‌المللی). کنفرانس‌های علم سیاست و نشریات آن اغلب بر دسته‌بندی‌های مشخص‌تر و جزئی‌تری تأکید دارند. برای مثال انجمن علوم سیـاس*ـی آمریکا چهل و دو رشتهٔ نظام یافته را با روش‌ها و عناوین متفاوت برای این علم معرفی کرده‌است.
 
  • پیشنهادات
  • ☾♔TALAYEH_A♔☽

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/05/18
    ارسالی ها
    35,488
    امتیاز واکنش
    104,218
    امتیاز
    1,376
    علوم سخت
    100px-P_Education.png


    علوم سخت یا دانش سخت (Hard science)، به زمینه‌هایی خاص از علوم طبیعی، از جمله فیزیک، شیمی، زمین‌شناسی و بخش‌های متعددی از زیست‌شناسی، اطلاق می‌شود.
     

    ☾♔TALAYEH_A♔☽

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/05/18
    ارسالی ها
    35,488
    امتیاز واکنش
    104,218
    امتیاز
    1,376
    مقاله ای از دانشنامه رشد
    _______________________________



    علم

    پیدایش علم
    آدمی تمایل دارد که هرچه را ممکن است بداند و بفهمد، زیرا کنجکاو زاده شده است. کنجکاوی انسان از کنجکاوی هر موجود زنده دیگر کاملتر و پایدارتر است. رضایت آدمی در فرو نشاندن این کنجکاوی ، همراه با توانایی او در به خاطر آوردن ، استدلال کردن و ارتباط دادن ، به پیدایش فرهنگ کامل ، و از جمله علم منجر شده است. بنابراین می توان گفت که از همان زمانی که انسان ، پای به این جهان گذاشته است، علم نیز به وجود آمده و با رشد فکری بشر ، علم تکامل یافته است.
    برداشت غلط از علم!
    معلومات انسان ، وقتی که در مسایل روزانه به کار روند، می توانند در لباسی که فرد میپوشد، خانه ای که در آن زندگی می کند، تاثیر کنند. روشهای مسافرت ، تفریحات ، آموزش و پرورش ، اعتقادات مذهبی ، قضاوتهای اخلاقی و حتی بقای ملی انسان به این معلومات بستگی دارد. اما باید توجه داشته باشیم که وظیفه خود علم به وجود آوردن کاربردهای آن نیست. علم مشتمل بر اصول و قوانین است. پزشکی و روشهای آن مرغوب کردن دانه های نباتی ، تلفن ، رادیو ، موشکها ، انقلاب تکنولوژیک هستند.

    البته منظور آن نیست که گفته شود کاربردهای علم اهمیتی ندارند. واقع امر آن است که این کاربردها دنیای ما را عمیقاً تغییر دادهاند، بطوری که در بسیاری از موارد نمی توان بدون آنها زندگی خود را ، آن گونه که امروزه می گذرانیم، ادامه دهیم. علم و انقلاب تکنولوژیک هردو بخش بزرگی از کوشش های فرهنگی ، اقتصادی و سیـاس*ـی ملتها را در بر گرفته است، بطوریکه درک نکردن هر یک از آنها می تواند پیامدهای خنده آور یا حتی خطرناک به دنبال داشته باشد. اما برای بسیاری از مردم تفاوت میان هدف های علم و انقلاب تکنولوژیک روشن نیست.
    کنجکاوی ، تنها عامل ایجاد علم
    کنجکاوی ، یعنی میل شدید به دانستن ، از ویژگیهای ماده مرده نیست. همچنین از ویژگیهای انواع جاندارانی نیست که به زحمت می توانیم آنها را از موجودات زنده بپنداریم. بعنوان مثال ، درخت ، نمی تواند به محیط اطراف خود کنجکاوی نشان بدهد. اما از آغاز پیدایش حیات ، در بعضی از جانداران حرکت مستقل پیدا شد. به این ترتیب ، پیشرفت بزرگی برای در دست گرفتن محیط اطراف پدید آمد. جاندار متحرک دیگر لازم نبود که به انتظار غذا باشد، بلکه خود به دنبال آن می رفت. و این بدان معنی است که ماجرایی تازه در جهان آغاز شد و آن کنجکاوی بود.
    انسان یک مافوق میمون است!
    ممکن است لحظه‌ای پیش آید که جاندار از غذا سیر باشد و در همان لحظه خطری او را تهدید نکند. در این حالت جاندار یا مانند صدف به حالت بیحسی می رسد و یا مانند موجودات عالیتر ، غـ*ـریـ*ــزه‌ای قوی برای کشف محیط اطراف خود نشان دهد. این حالت را میتوان کنجکاوی بیهوده نام نهاد. که معمولا هوش را از روی آن داوری می‌کنند. سگ ، لحظه ای فراغت ، هر چیزی را بیهوده بو می کند و گوش هایش را به طرف صداهایی که ما نمی شنویم بر می گرداند.

    به همین علت است که ما سگ را از گربه ، که در لحظه های فراغت به تیمار خود می پردازد یا به آرامی دراز می کشد و می خوابد ، باهوشتر می دانیم. هر چه مغز پیشرفته تر می باشد، کشش برای کشف ، افزونتر می شود. میمون از نظر کنجکاوی نمونه بارزی است. و لذا از این جهت و بسیار جهات دیگر می گویند که ، آدمی یک مافوق میمون است.
    دلیل تقسیم علم به شاخه های مختلف
    اگر بگوییم که علم و آدمی همیشه شادمانه باهم زیسته‌اند، کلام درستی است. ولی حقیقت امر این است که هر دو فقط در آغاز کار با دشواری روبه رو بودند. تا زمانی که فلسفه طبیعی می‌توانست جزیی از فرهنگ عمومی هر تحصیلکرده باشد. ولی علم استقرایی کاری عظیم بود که به مشاهده و یادگیری و تحلیل نیاز داشت، و دیگر بازی آماتورها نبود. پیچیدگی علم در هر دهه افزونتر می‌شد. در طول قرون بعد از نیوتن هنوز ممکن بود که شخصی با استعداد بتواند از همه فرضیه های علمی آگاهی پیدا کند، اما در سال 1800 این کار غیر علمی بود.

    با گذشت زمان معلوم شد که اگر دانشمندی بخواهد در زمینهای مطالعات مشروح ، انجام دهد، باید بیش از پیش خود را به بخشی از آن زمینه محدود کند. گسترش علم تخصص را ایجاب می کرد. با هر نفس دانشمند ، تخصص عمیق تر می شد. و لذا این مسئله باعث شد تا علم رفته رفته به شاخهای مختلف تقسیم گردد. بطوریکه با گسترش علم این شاخه را نیز گسترده تر می کردند.
    عواقب ناخوشایند علم
    در دهه 1960 ، احساس قوی دشمنی آشکار نسبت به علم در میان مردم و حتی تحصیلکرده های دانشگاهی پیدا شد. جامعه پزشکی افزایش بی رویه جمعیت را به دنبال آورده است.

    انرژی شبب ویرانی و تهی شدن پوسته زمین شده است. تولید انواع سلاحهای مرگبار و بمب های اتمی بعنوان یک عامل اساسی ، حیات انسان را تهدید می کند. اما نباید تمام این گناهان را به گردن علم و دانشمندان بیندازیم. بلکه این مسایل علل مختلفی مانند استفاده نابجا و نادرست از علم دارد.
     

    ☾♔TALAYEH_A♔☽

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/05/18
    ارسالی ها
    35,488
    امتیاز واکنش
    104,218
    امتیاز
    1,376
    علم چیست؟ ریچارد فاینمن برایمان میگوید!

    اول یکم با ریچارد فاینمن بیشتر آشنا بشیم:


    انگلیسی:Richard Phillips Feynman)‏ (زاده ۱۱ مه ۱۹۱۸، نیویورک -درگذشته ۱۵ فوریه۱۹۸۸، کالیفرنیا∗) از تأثیرگذارترین فیزیکدان‌های آمریکایی قرن بیستم بود. وی نظریهٔ الکترودینامیک کوانتومی را تا حد زیادی گسترش داد. او همچنین مدرسی تأثیرگذار، نوازندهٔ غیرحرفه‌ای موسیقی و از بسیاری جهات فردی خاص و آزاداندیش به‌شمار می‌آمد.
    feynman-stamp-lg-300x195.jpg


    وی در پروژهٔ ساخت بمب اتم مشارکت داشت و بعدها یکی از افراد گروهی بود که به بررسی واقعهٔ انفجار فضاپیمای چلنجر پرداخت. ریچارد فینمن در سال ۱۹۵۹ در انجمن فیزیک آمریکا در سخنرانی مشهور خود به بررسی بعد رشد نیافتهٔ علم مواد پرداخت و توجه دانشمندان را به توانایی بشر برای دست کاری مواد در مقیاس اتمی جلب نمود. سخنرانی که می‌توان آنرا اولین بحث در زمینه فناوری نانو دانست.

    وی در سال ۱۹۶۵ بدلیل پژوهش‌هایش در زمینهٔ الکترودینامیک کوانتومی، جایزه نوبل فیزیک را به همراه جولیان شووینگر و سین‌ایترو تومونوجا دریافت کرد.

    همچینین وی به دلیل ماجراجویی‌های فراوانش که در کتاب‌های «حتماً شوخی می‌کنید آقای فاینمن؟» و «چه اهمیتی می‌دهید که مردم دیگر چه فکر می‌کنند؟» به تفصیل راجع به آن‌ها صحبت شده، مشهور است.

    ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

    ایشون سخنرانی جالبی در مورد اینکه «علم چیست؟» در پانزدهمین گردهمایی معلمان ملی علوم در نیویورک (سال۱۹۶۶) ایراد کردند که سه سال بعد از اون در جلد هفتم ژورنال «معلم فیزیک» منشتر شد.

    خواندن این سخنرانی خالی از لطف نیست! شما می تونید به صورت pdf دانلودش کنید یا اینکه به قسمت«ادامه خواندن» برید و اون رو بخونید!

    سخنرانی ریچارد فاینمن

    trans.gif


    خُب، به نظر شما علم چيست؟ عقل سليم مي گويد که شما معلم هاي علوم جواب اين سؤال را خيلي خوب مي دانيد. اگر هم احياناً جوابش را نمي دانيد، در همه ي کتاب هاي راهنماي معلمِ کتاب هاي درسي درباره ي اين مسئله به اندازه ي کافي بحث شده است. در اين صورت، من چه مي توانم بگويم؟

    حالا که اين طور است، دلم مي خواهد برايتان تعريف کنم که چطور ياد گرفتم که علم چيست. چيزي را که برايتان تعريف مي کنم ممکن است کمي بچگانه به نظر برسد، چون آن را موقعي که بچه بودم ياد گرفتم و از همان اول در خونم بود. شايد فکر کنيد مي خواهم بهتان ياد بدهم که چطور درس بدهيد؛ من اصلا و ابدا چنين قصدي ندارم. فقط مي خواهم با گفتن اينکه چطور آن را ياد گرفتم، به شما بگويم که علم چيست.

    راستش را بخواهيد، ياد دادنش کار پدرم بود و به زماني برمي گردد که مادرم من را حامله بود! البته اين حرف ها را بعداً شنيدم، چون آن موقع از صحبت هايشان بي خبر بودم! پدرم مي گفت : «اين بچه اگر بزرگ شود يک دانشمند درست و حسابي مي شود!»

    چطور اين حرف درست از آب درآمد؟ او هيچ وقت به من نگفت که بايد حتما يک دانشمند بشوم. خودش که اصلاً دانشمند نبود؛ يک تاجر بود، مدير فروش در شرکتي که لباس هاي يک شکل توليد مي کرد. ولي تا دلتان بخواهد عاشق علم بود و زياد مي خواند. موقعي که خيلي کوچک بودم و هنوز در صندلي بچه غذا مي خوردم، بعد از شام پدرم با من بازي مي کرد. او تعداد زيادي کاشي هاي ريزِ کف حمام آورده بود. من آنها را روي هم مي چيدم و اين اجازه را داشتم که آخري را فشار بدهم تا ببينم چطوري همه چيز فرو مي ريزد. خُب، تا اينجا اوضاع روبه راه بود. بعداً بازي ما پيشرفته تر شد. کاشي ها رنگارنگ بودند و اين دفعه من بايد يک کاشي سفيد، دو کاشي آبي، يک کاشي سفيد، دو کاشي آبي و همين طور تا آخر روي هم مي چيدم. من دوست داشتم يک کاشي آبي بگذارم، اما نمي شد؛ حتماً بايد دو تا مي گذاشتم. حالا ديگر فکر کنم متوجه کلک پنهان اين بازي شده ايد : اول بچه را گرفتار بازي مي کنيد، بعد آرام آرام چيزهايي را که ارزش آموزشي دارند به او تزريق مي کنيد!

    خُب، مادرم زن حساسي بود و متوجه اين کوشش هاي موذيانه شد و گفت : «مل! لطفاً بگذار اگر بچۀ بيچاره دلش مي خواهد کاشي آبي بگذارد.» پدرم هم مي گفت : «نه! دلم مي خواهد متوجه طرح ها بشود. اين پايين ترين سطح رياضي است که مي توانم بهش ياد بدهم.»

    اگر هدفم اين بود که بهتان بگويم «رياضي چيست؟»، تا حالا بايد گرفته باشيد : رياضي پيدا کردن طرح هاست. آموزشِ او برايم خيلي مؤثر بود. اولين کسب موفقيت از اين آموزش، موقعي بود که به مهد کودک رفتم. ما در مهد کودک چيزهايي را مي بافتيم. به ما مي گفتند کاغذهاي رنگي را مثل نوارهاي عمودي ببافيم و از بافتن آنها طرح هايي به دست بياوريم. (الان ديگر از اين کارها نمي کنند؛ مي گويند براي بچه خيلي سخت است.) معلم مهد به قدري از کار من تعجب کرد که نامه اي به خانه فرستاد و اعلام کرد که اين يک بچه ي استثنايي است، چون قبل از بافتن مي تواند تجسم کند که طرحش چه شکلي مي شود و بلد است طرح هاي پيچيده و شگفت انگيز درست کند! معلوم مي شود که بازي کاشي براي من خيلي مؤثر بود.

    حالا مي خواهم درباره ي تجربه هاي رياضي ام در نوجواني حرف بزنم. چيز ديگري که پدرم گفت و من نمي توانم آن را کامل و خوب توضيح بدهم، اين بود که نسبت محيط به قطر همه ي دايره ها هميشه بدون توجه به اندازه ي آنها مساوي است. اين نظر به عقيده ي من اصلاً بديهي نبود، ولي اين نسبت يک خصوصيت جالب داشت : يک عدد خيلي جالب و عجيب و غريب به نام پي. درباره ي اين عدد معمايي وجود داشت که من در نوجواني اصلاً نمي توانستم بفهمم. اما خيلي جالب بود و به همين خاطر همه جا دنبال پي بودم. بعدها زماني که در مدرسه ياد گرفتم چطور مي شود اعداد کسري را به اعشاري تبديل کرد و چطور سه و يک هشتم برابر 3,125 مي شود، يکي از دوستانم نوشت که اين عدد مساوي پي است، يعني نسبت محيط به قطر دايره. معلممان آن را به 3,1416 تصحيح کرد. اين قصه ها را مي گويم تا روي يک نکته تأکيد کنم : براي من مهم نبود که خود عدد چه است، مهم اين بود که درباره ي اين عدد معما و شگفتي وجود داشت. بعداً وقتي در آزمايشگاه آزمايش مي کردم -منظورم آزمايشگاه شخصي ام است که در آن براي خودم مي پلکيدم و راديو و وسايل مختلف درست مي کردم- آرام آرام با استفاده از کتاب ها و دستورالعمل ها کشف کردم که در الکتريسيته فرمول ها و روابطي وجود دارند که جريان، مقاومت و… را به هم ربط مي دهند. يک روز با نگاه کردن به کتاب فرمول ها، فرمولي براي بسامد يک مدار تشديدي کشف کردم که به صورت خودالقايي عمل مي کرد و C ظرفيت خازنِ آن بود. آن ميان، سروکله ي پي هم پيدا شده بود. ولي دايره کجا بود؟ هان؟

    داريد مي خنديد؟ ولي من آن موقع خيلي جدي بودم . پي يک چيزي بود که به دايره مربوط مي شد و حالا آنجا از مدار الکتريکي سر درآورده بود. شماها که داريد مي خنديد اصلاً مي دانيد سر و کلۀ پي از کجا پيدا مي شود؟!

    من عاشق اين موضوع شده بودم. دنبال جواب آن مي گشتم و هميشه هم به آن فکر مي کردم. بعداً فهميدم که پيچه ها به شکل دايره ساخته مي شوند. شش ماه بعد يک کتاب پيدا کردم که خودالقاييِ پيچه هاي دايره اي و مربعي را داده بود و در پي همه ي فرمول ها وجود داشت. باز فکر کردم و فهميدم که پي به پيچه هاي دايره اي مربوط نيست. حالا کمي بهتر آن را مي فهمم، ولي ته دلم هنوز نمي دانم دايره کجاست و پي از کجا سر درآورده است.

    آن وقت ها که خيلي جوان بودم -يادم نمي آيد چند سالم بود- واگني داشتم که يک توپ در آن بود و من آن را مي کشيدم. حين کشيدن، متوجه موضوعي شدم. پيش پدرم رفتم و به او گفتم : «وقتي واگن را مي کشم توپ عقب مي رود، ولي وقتي با واگن مي دوم و مي ايستم توپ جلو مي رود. چرا؟ چه جوابي مي دهي؟» گفت : «هيچ کس دليل اين را نمي داند، با اينکه اين يک موضوع کلي است و هميشه هم اتفاق مي افتد. هر چيزي که حرکت مي کند مي خواهد که به حرکت خودش ادامه بدهد، هر چيز ساکني هم دلش مي خواهد وضعيت خودش را حفظ کند و ساکن بماند. اگر خوب نگاه کني، مي بيني که وقتي از حالت سکون شروع به حرکت مي کني توپ عقب نمي رود، بلکه يک کمي هم جلو مي رود، ولي نه با سرعت واگن. به خاطر همين، قسمت عقب واگن به توپ مي خورد. اين اصل را اينرسي مي گويند.» من دويدم تا قضيه را امتحان کنم و البته توپ اصلاً عقب نمي رفت.

    پدر بين «آنچه مي دانيم» و «اسمي که برايش مي گذاريم» خيلي فرق قائل بود. دربارة اسم ها و واژه ها يک داستان ديگر برايتان تعريف مي کنم. من با پدر روزهاي آخر هفته براي گردش به جنگل مي رفتيم و آنجا چيزهاي خيلي زيادي درباره ي طبيعت ياد مي گرفتيم. دوشنبه ها، با بچه ها توي مزرعه بازي مي کرديم. يک بار پسري به من گفت : «آن پرنده را مي بيني که روي چمن ها نشسته است؟ اسمش چيست؟» گفتم : «هيچ چيز از آن نمي دانم!» برگشت و گفت : «اسمش باسترک گلوقهوه اي است. پدرت به تو چيزي ياد نداده است؟»

    توي دلم به او خنديدم. پدر قبلاً به من ياد داده بود که اسم، هيچ چيز دربارة آن پرنده به من ياد نمي دهد. او به من ياد داده بود که : «آن پرنده را مي بيني؟ اسمش باسترک گلوقهوه اي است. توي آلمان بهش هالتسِن فلوگل مي گويند و در چين چونگ لينگ. ولي اگر تو همۀ اسم هاي آن پرنده را هم بداني، هنوز چيز زيادي درباره ي آن پرنده نمي داني. فقط مي داني که مردم آن را چه صدا مي کنند. ولي باسترک آواز مي خواند و به جوجه هايش ياد مي دهد که چطوري پرواز کنند و در تابستان کيلومترها پرواز مي کند و هيچ کس هم نمي داند که از کجا راهش را پيدا مي کند.» و خيلي چيزهاي مشابه اين. تفاوتي اساسي وجود دارد بين اسم يک چيز و آن چيزي که واقعاً وجود دارد.

    حالا که بحث به اينجا رسيد، دلم مي خواهد چند کلمه درباره ي واژه ها و تعاريف برايتان بگويم. بنابراين، بحث را به طور موقت قطع مي کنم. ياد گرفتن واژه ها خيلي لازم است، اما اين کار علم نيست. البته منظور من اين نيست که چون علم نيست نبايد آن را ياد بدهيم. ما درباره ي اين که چه چيزي را بايد ياد بدهيم حرف نمي زنيم؛ درباره ي اين بحث مي کنيم که علم چيست. اين که بلد باشيم چطور سانتي گراد را به فارنهايت تبديل کنيم علم نيست. البته دانستنش خيلي لازم است، ولي دقيقا علم نيست. براي صحبت کردن با همديگر بايد واژه داشته باشيم، کلمه بلد باشيم و درست هم همين است. ولي خوب است بدانيم که فرق «استفاده از واژه» و «علم» دقيقا چيست. در اين صورت، مي فهميم که چه وقت ابزار علم مثل واژه ها و کلمه ها را تدريس مي کنيم و چه وقت خود علم را ياد مي دهيم.

    براي آموزش من، پدرم با مفهوم انرژي ور مي رفت و کلمه را پس از اين که ايده اي دربارة آن به دست مي آوردم به کار مي برد. کاري را که مي کرد خوب يادم هست. يک روز به من گفت : «سگ عروسکي حرکت مي کند، چون خورشيد مي تابد.» من جواب دادم : «نه خير هم! حرکت آن چه ربطي به تابيدن خورشيد دارد؟ سگ براي اين حرکت مي کند که من کوکش کرده ام.» پدر گفت : « … و واسه ي چي، دوست من، مي تواني فنرش را کوک کني؟» گفتم : «چون غذا مي خورم.» پرسيد : «چي مي خوري دوست من؟» جواب دادم : «گياهان را.» دوباره پرسيد : « … و گياهان چطوري رشد مي کنند؟» گفتم : گياهان رشد مي کنند چون خورشيد مي تابد.»

    و همين طور سگ. درباره ي بنزين چه؟ انرژي ذخيره شده ي خورشيد که گياهان آن را گرفته اند و در زمين ذخيره شده است. همه ي مثال هاي ديگر هم به خورشيد ختم مي شود. همه ي چيزهايي که حرکت مي کنند، حرکتشان به خاطر تابيدن خورشيد است. همين طور ارتباط يک منبع انرژي با منبع ديگر روشن مي شود و دانش آموز دقيقا مي تواند آن را تکذيب کند : «فکر نکنم به خاطر تابيدن خورشيد باشد.» و به اين ترتيب بحث شروع مي شود. اين هم يک مثال از فرق بين تعريف ها-که البته لازم هستند و علم است.

    در پياده روي هايي که در جنگل با هم داشتيم چيزهاي زيادي ياد گرفتم. درباره ي پرندگان، مثالي را پيش از اين طرح کردم، ولي باز يک مثال از پرنده هاي جنگل مي آورم. پدرم به جاي نام بردنِ آن ها مي گفت : «نگاه کن! مي بيني که پرنده ها خيلي به پرهايشان نوک مي زنند. فکر مي کني براي چي به پرهايشان نوک مي زنند؟» حدس زدم که پرهايشان ژوليده شده اند و پرنده مي خواهد با اين کار آن ها را مرتب کند. گفت : «خب، فکر مي کني پرها کِي نامرتب مي شوند؟ يا چطوري ژوليده مي شوند؟» گفتم : «قبل از اين که پرواز کنند و اين طرف و آن طرف بروند، پرهاشان مرتب است، ولي وقتي پرواز مي کنند پرها به هم مي ريزند و ژولي پولي مي شوند.» گفت : «پس حدس مي زني وقتي پرنده از پرواز برگشته است بايد بيشتر به پرهايش نوک بزند تا موقعي که فقط مدتي براي خودش اين طرف و آن طرف راه رفته و آنها را مرتب کرده است. خبُ بگذار ببينيم.» يک مدت نگاه کرديم و پرنده ها را پاييديم. معلوم شد که پرنده ها، خواه روي زمين راه بروند يا از پرواز برگشته باشند، يک اندازه نوک مي زنند. پس حدس من غلط بود. پدرم گفت پرنده به اين علت به پرهايش نوک مي زند که شپش دارد. پوسته ي کوچکي از ريشۀ پرِ پرنده خارج مي شود که خوراکي است و شپش آن را مي خورد. از بين پاهاي شپش مومي خارج مي شود که غذاي کرم هاي کوچکي است که آنجا زندگي مي کنند. اين غذا براي کرم خيلي زياد است و نمي تواند آن را خوب هضم کند. بنابراين، از بدنش مايعي بيرون مي آيد که شکر زيادي دارد و موجود خيلي کوچولويي از آن شکر تغذيه مي کند و… .

    چيزي که گفتم درست نيست، ولي روح مطلب درست است. در اين مورد، من اولين چيزي که درباره ي انگل ها ياد گرفتم اين بود که يکي از آنها روي يکي ديگر زندگي مي کند. دوم اين که هر جايي در دنيا منبعي از چيزي وجود دارد که قابل خوردن است و مي تواند باعث ادامه ي زندگي شود. يعني موجود زنده اي پيدا مي شود که از آن استفاده کند و هر چيز کوچکي که باقي مي ماند يک موجود ديگر آن را مي خورد.

    نتيجه ي اين مشاهده، حتي اگر به نتيجه گيري درست و حسابي هم نرسد، گنجينه اي از طلاست! باور کنيد که نتيجه ي بسيار جالبي است. فکر کنم خيلي مهم است -دست کم از نظر من- که اگر مي خواهيد به مردم ديدن و آزمايش کردن را ياد بدهيد، به آن ها نشان بدهيد که از اين کارها چيز قابل توجهي بيرون مي آيد. آن موقع بود که ياد گرفتم علم چيست. علم حوصله بود؛ علم شکيبايي بود. اگر نگاه مي کرديد و مواظب بوديد، توجه مي کرديد و حواستان جمع بود، چيز خوبي گيرتان مي آمد، اگرچه نه هميشه.

    در جنگل چيزهاي ديگري هم ياد گرفتم. ما به جنگل مي رفتيم، چيزهاي زيادي مي ديديم و درباره ي آن ها با هم حرف مي زديم. راجع به گياهان، مبارزه ي آن ها براي نور، اينکه چگونه تلاش مي کنند تا ارتفاع بيشتري بالا بروند و مشکل بالا بردن آب به ارتفاع بيش از 10 تا 12 متر را حل کنند، گياهان کوچکي که دنبال نور کمي بودند و اين که نور چطور از آن بالا به لاي برگ ها نفود مي کرد… .

    يک روز بعد از ديدن همه ي اين ها، پدرم دوباره مرا به جنگل برد و به من گفت : «در تمام مدتي که به جنگل نگاه مي کرديم، فقط نصف آن چيزي را که اتفاق مي افتاد مي ديديم. دقيقا نصف!» گفتم : «منظورت چيست؟» گفت : «ما فقط مي ديديم که چيزها چگونه رشد مي کنند. ولي براي هر رشد بايد به همان اندازه مرگ و فروپاشي هم وجود داشته باشد، وگرنه مواد هميشه مصرف مي شوند. درخت هاي خشک شده با تمام موادي که از هوا، زمين و جاهاي ديگر گرفته اند، آنجا افتاده اند. اگر اين مواد به هوا يا زمين برنگردند هيچ چيز جديد ديگري به وجود نمي آيد، چون مواد لازم وجود ندارند. به همين علت، بايد به همان اندازه، فروپاشي هم وجود داشته باشد.»

    از آن به بعد ما در گردش هايمان در جنگل کُنده هاي پوسيده را مي شکستيم و موجودات ريز و قارچ هاي بامزه اي را مي ديديم که رشد مي کردند. او نمي توانست باکتري ها را به من نشان بدهد، ولي اثر نرم کننده ي آن ها را به من نشان مي داد. مي ديديم که چطور جنگل مدام دارد مواد را به يکديگر تبديل مي کند. چيزهاي خيلي زيادي وجود داشت. وصف چيزها به روش هاي عجيب و غريب. شايد هم فکر کنيد که سرانجام چيزي عايد پدرم شد.

    من به MIT رفتم و بعد به پرينستون. به خانه که برگشتم، پدرم گفت : « هميشه دلم مي خواست چيزي را بدانم که هيچ وقت ازش سر در نياوردم. خبُ پسر جان! حالا که علوم را بهت ياد داده اند، مي خواهم آن را برايم روشن کني.» گفتم : «بله» گفت : « تا آنجايي که مي فهمم، مي گويند نور وقتي از اتم گسيل مي شود که اتم از يک حالت به حالت ديگر مي رود؛ از حالت برانگيخته به حالتي با انرژي کمتر.» گفتم: «درست است.» گفت : «و نور نوعي ذره است: فوتون. فکر مي کنم به آن فوتون مي گويند» گفتم : «بله» ادامه داد : «پس اگر فوتون موقعي که اتم از حالت برانگيخته به حالت پايين تر مي رود از آن بيرون بيايد، بايد در حالت برانگيخته در اتم وجود داشته باشد.» گفتم : «خُب، نه!» گفت : «خُب، پس چطوري توجيه مي کني که فوتون مي تواند از اتم بيرون بيايد بدون اينکه در حالت برانگيخته در آن باشد؟» چند لحظه فکر کردم و گفتم : «متأسفم، نمي دانم و نمي توانم توجيهش کنم.»

    بعد از آن همه سال که سعي کرده بود چيزي را به من ياد بدهد، از اين که به نتيجه اي چنين ضعيف رسيده بود خيلي نااميد شد. داشتن گنجينه اي از انبوه معلومات که بتواند از نسلي به نسل ديگر منتقل شود چيز جالبي است. اما يک آفت بزرگ دارد : امکانش هست که ايده هايي که منتقل مي شوند زياد براي نسل بعدي مفيد نباشند. هر نسلي ايده هايي دارد، اما اين ايده ها لزوماً مفيد و سودمند نيستند. زماني مي رسد که ايده هايي که به آرامي روي هم تل انبار شده اند، فقط يک مشت چيزهاي عملي و مفيد نباشند؛ انبوهي از تعصبات و باورهاي عجيب و غريب هم در آنها وجود داشته باشند.

    بعد از آن، راهي براي دوري از اين آفت کشف شد و آن راه، ترديد در مورد چيزي است که از نسل گذشته به ما منتقل شده است. جريان از اين قرار است که هر کس به جاي اطمينان به تجربيات گذشته، تلاش کند تا موضوع را خودش تجربه کند و اين است آنچه «علم» ناميده مي شود؛ نتيجه ي اکتشافي که ارزش امتحان کردنِ دوباره با تجربه ي مستقيم را دارد، و نه اطمينان به تجربه ي نسل گذشته. من آن را اين گونه مي بينم و اين بهترين تعريفي است که مي دانم.

    قشنگي ها و شگفتي هاي اين دنيا با توجه به تجربه هاي جديد کشف مي شوند. اِعجاب از چيزهايي که برايتان گفتم : اينکه چيزها حرکت مي کنند چون خورشيد مي تابد. (البته همه چيز به خاطر تابيدن خورشيد حرکت نمي کند؛ زمين مستقل از تابيدن خورشيد مي چرخد و واکنش هاي هسته اي مي توانند بدون توجه به خورشيد انرژي توليد کنند و احتمالا آتشفشان ها را چيزي جز تابيدن خورشيد به تلاطم و خروش درمي آورد.)دنيا پس از آموزش علوم متفاوت تر به نظر مي رسد. مثلاً درخت ها از هوا ساخته شده اند. وقتي مي سوزند به هوا برمي گردند. در گرماي شعله، گرماي خورشيد آزاد مي شود. اين گرما در تبديل هوا به درخت در آن نهفته شده بود. در خاکستر درخت بخش کوچکي باقي مي ماند که به خاطر هوا نيست، بلکه از زمين به آن اضافه شده بود. همه ي اين چيزها قشنگند و علم به طور اعجازآميزي سرشار از همه ي اين هاست. آن ها الهام برانگيزند و مي شود آنها را به ديگران هم بخشيد.

    ما خيلي مطالعه مي کنيم و در طي آن مشاهداتي انجام مي دهيم، فهرست هايي فراهم مي آوريم، آمارهايي مي گيريم و خيلي کارهاي ديگر. اما علم واقعي از اين راه به دست نمي آيد و معلومات حقيقي از اين کارها بيرون نمي زند. اينها فقط قالب تقليدي علم هستند. مثل فرودگاه هاي جزاير درياي جنوب با برج هاي راديويي و چيزهاي ديگري که همه از چوب ساخته شده بودند. ساکنان جزيره آمدن هواپيماهاي بزرگ را انتظار مي کشيدند. آنها حتي هواپيمايي چوبي به شکل هواپيماهايي که در فرودگاه هاي خارجي ديده بودند ساخته بودند. اما هواپيماي چوبي آنها پرواز نمي کرد!

    شما معلم هايي که در پايين هرم به بچه ها درس مي دهيد، شايد بتوانيد بعضي وقت ها درباره ي متخصصان شک کنيد. از علم ياد بگيريد که بايد به متخصصان شک کنيد. در واقع، مي توانم علم را جور ديگري هم تعريف کنم : علم اعتقاد به ناآگاهي متخصصان است.

    وقتي يک نفر مي گويد «علم اين و آن را ياد مي دهد.» کلمه را درست به کار نبرده است؛ علم چيزي ياد نمي دهد، تجربه است که به ما ياد مي دهد. اگر به شما بگويند «علم اين و آن را نشان داده است.» مي توانيد بپرسيد که «علم چطور آن را نشان داده است؟ چطور دانشمندان فهميده اند؟ چطور؟ چه؟ کجا؟» نبايد بگوييم «علم نشان داده است.»، بايد بگوييم «تجربه اين را نشان داده است.» و شما به اندازه ي هر کس ديگر حق داريد که وقتي چيزي درباره ي تجربه اي مي شنويد، حوصله داشته باشيد و به تمام دلايل گوش فرا دهيد و قضاوت کنيد که آيا نتيجه گيري درست انجام شده است يا نه.

    در زمينه هايي که آن قدر پيچيده اند که علم واقعي نمي تواند کار خاصي بکند، بايد به نوعي حکمت قديمي، نوعي درستکار بودن تکيه کنيم. مي خواهم اين فکر را در معلم ها القا کنم که به اعتماد به نفس، عقل سليم و هوش طبيعي اميدوار باشند. پس … ادامه بدهيد. متشکرم!
     

    ☾♔TALAYEH_A♔☽

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/05/18
    ارسالی ها
    35,488
    امتیاز واکنش
    104,218
    امتیاز
    1,376
    s3k0x4ipzld0zaqvgz3m.jpg


    تفاوت علم و شبه علم چیست ؛ آیا علم پاسخ تمامی سوالات را دارد؟

    فرق علم و شبه علم چیست؟ آیا می‌توان گفت هر چیز غیر علمی، لزوما غلط است؟ خرافه چه معنایی دارد و به چه چیزی شبه علم (Pseudoscience) گفته می‌شود؟ در ادامه به بررسی این موضوعات می‌پردازیم.

    تفاوت علم و شبه علم چیست
    قبل از هر چیز، به تعریف علم و شبه علم می‌پردازیم. دلیل انتشار مقالات تخصصی در این موضوع؛ ضمن آگاهی بخشی به جامعه فارسی زبان، نقد علمی این مفاهیم است

    قبل از ادامه، در نظر داشته باشید که در علوم انسانی، بعضا برای برخی واژه‌ها تعریف یکسانی در نظر گرفته نشده است و از طرف دیگر، بعضی مفاهیم با اصطلاحات بسیار تخصصی معرفی می‌گردد. از این رو، با توجه به هدف این مقالات، سعی شده تا حتی الامکان با سادگی هرچه تمام‌تر به طرح موضوع پرداخته شده و از پرداختن به اصطلاحات و مفاهیم تخصصی اجتناب شود.
     

    ☾♔TALAYEH_A♔☽

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/05/18
    ارسالی ها
    35,488
    امتیاز واکنش
    104,218
    امتیاز
    1,376
    علم چیست؟
    technology_as_utility_665x350.jpg


    در علوم تجربی، به صورت ساده علم را روشی برای بررسی هدفمند پدیده‌ها، در جایی که امکان نقض فرضیه وجود داشته باشد، می‌گویند. مثلا، ادعایی مبنی بر افزایش شیر گاوها با پخش موسیقی وجود دارد. دانشمندان، دست به طراحی آزمایشی می‌زنند که با توجه به آن، امکان بررسی اثر پخش موسیقی بر میزان شیر گاوها به طور مستقیم وجود داشته باشد.

    فرض کنید شما دانشمندی هستید که قصد بررسی این موضوع را دارید، برای انجام اینکار، چه اقداماتی را انجام خواهید داد؟ بدیهی است، نسبت به تقسیم گاوها، حداقل به دو گروه اقدام می‌کنید. سپس با یکسان در نظر گرفتن بقیه شرایط، برای گروهی از گاوها موسیقی پخش خواهید نمود و برای گروه دیگر خیر.

    Milk1.jpg


    در نهایت نیز با بررسی میزان شیر تولید شده، می‌توانید نسبت به موثر بودن یا نبودن پخش موسیقی، بر اساس شواهد، اعلام نظر کنید.

    رویه کلی، بررسی علمی یک پدیده و اظهار نظر در مورد آن به شکل بالاست. در عین حال، رعایت برخی استاندارد‌ها از سوی محققین الزامی است. مثلا، نگارش جزئیات و حتی شکل نگارش جزئیات آزمایش، قسمتی از استانداردهای علمی را شامل می‌شود. در نهایت، دانشمند یا پژوهشگر، یافته‌های خود را منتشر می‌کند و سایر متخصصین به آن نتایج دسترسی پیدا خواهند نمود و فرصت نقد و بررسی آن‌را خواهند داشت.

    به طور خلاصه، با انتشار شفاف اطلاعات، علاوه بر نقد و بررسی روش رسیدن به نتیجه، امکان تکرار آن آزمایش نیز برای همگان وجود دارد. رد کردن هر فرضیه، نظریه و… جزئی از تلاش‌های همیشگی جامعه علمی در کل دنیا است.
     

    ☾♔TALAYEH_A♔☽

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/05/18
    ارسالی ها
    35,488
    امتیاز واکنش
    104,218
    امتیاز
    1,376
    شبه علم چیست
    1521199281_ghost-1.jpg


    اساسا شبه علم چیست و به چه چیزهایی گفته می‌شود؟ در جواب باید گفت؛ شبه علم (Pseudoscience) به عقاید، باورها و مسائلی گفته می‌شود که به دلیل ماهیت خاص آنها، به نادرستی به عنوان علم ارائه می‌شوند. اغلب این مسایل حتی ممکن است که با خرافه نیز اشتباه گرفته شود.

    شبه علم، استفاده از گزاره‌های علمی، برای عنوان کردن مطلبی غیر علمی و غیر قابل آزمون
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    است. به عنوان مثال عنوان می‌شود که خوردن گوشت گاو باعث بروز بیماری در فرد می‌شود که هیچگونه علائم خاصی در بدن نداشته و در نهایت موجب مرگ وی می‌شود. آیا روشی برای بررسی این ادعا و رد کردن آن وجود دارد؟ خیر! به طور خلاصه، هرگاه نتوانیم ادعایی را بررسی و نقد کنیم، این مساله قسمتی از شبه علم محسوب می‌شود.
     

    ☾♔TALAYEH_A♔☽

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/05/18
    ارسالی ها
    35,488
    امتیاز واکنش
    104,218
    امتیاز
    1,376
    خرافه چیست
    voodoo-800x410.jpg


    تعریف خرافه به خودی خود، ناممکن به نظر می‌رسد، چراکه با این واژه، مفاهیم بعضا متضادی در ذهن شکل می‌گیرد. به طور خلاصه اما، هر چیز گنگ و بدون پشتوانه علمی که در باور عوام وجود داشته باشد و به نوعی تحت تاثیر عالمی غیر مادی باشد که اثر گذاری در عالم مادی دارد، خرافه می‌گویند. به عنوان مثال، شکستن آینه تا هفت سال موجب بدبختی می‌شود و یا برای جلوگیری از چشم زخم به تخته ضربه می‌زنیم.

    بعضی از خرافات غیر قابل آزمون هستند و اثر بعضی خرافات نیز قابل سنجش نیست که در این صورت، جزئی از شبه علم به شمار می‌آیند. با فراگیر شدن بعضی خرافات در جامعه، برخی دانشمندان نسبت به بررسی صحت و سقم آن‌ها، در صورت امکان، اقدام کرده‌اند که در مقالات آتی به آن‌ها خواهیم پرداخت.
     

    ☾♔TALAYEH_A♔☽

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/05/18
    ارسالی ها
    35,488
    امتیاز واکنش
    104,218
    امتیاز
    1,376
    نکته:

    1. آیا هر چیز خرافاتی یا شبه علمی، لزوما غلط است؟ جواب، خیر است؛ هرچند که در دنیای امروز تا زمانی که یک گزاره به صورت علمی ثابت شده نباشد، چندان مورد توجه قرار نمی‌گیرد.
    2. اثبات برخی مسائل توسط علم، امکان پذیر نیست. این مسائل خواه در حیطه فلسفه باشد و قرار گیرند، هرگونه اظهار نظر علمی در مورد آن‌ها باطل است.
    همان طور که گفتیم، تعریف شبه علم را می‌توان به این شکل عنوان کرد؛ توجیه پدیده‌ها در حالتی که نقد پذیر نباشند. همان مثال خوردن گوشت گاو را در نظر بگیرید که باعث بروز نوعی بیماری خاصی در بدن شده که هیچ علائم خاصی نداشته و در نهایت موجب مرگ آدمیزاد می‌شود!

    این گزاره از آنجایی که نه قابل رد هست و نه قابل قبول، در دسته شبه علم قرار می‌گیرد. هرچند که این تعریف، کامل و جامع نیست، اما با استفاده از همین‌ موضوع، می‌توانید بین علم و شبه علم تفاوت قایل شوید.

    اکنون به سراغ سوالاتی می‌رویم که ممکن است برای هر کسی پیش بیاید. به عنوان مثال، بعد از مرگ چی اتفاقی می‌افتد؟ روح چیست؟ یا حتی سوالاتی که کاربردی‌تر باشند. مثلا، آیا امکان کنترل اشیا با ذهن وجود دارد؟!

    قبلا، به طور مطلق می‌توانستیم بگوییم که علم هیچ کاری به این گونه مسائل ندارد، اما حداقل در ۷۰ سال گذشته، تحقیقاتی برای مطالعه این پدیده‌ها انجام شده است که متاسفانه یا روش‌های آن زیر سوال رفته و یا نتیجه‌ای از آنها گرفته نشده است. شبه علم دقیقا در چنین مسائلی با قدرت ورود پیدا می‌کند.

    قبل از اینکه جلوتر برویم یک نکته را باید یادآوری کنیم. برای دانشمندان هم این سوالات مطرح هست و برای اینکه، بتوانند به این گونه سوالات بشر پاسخ دهند، شروع به ایجاد متد جدیدی کردند. مثلا، دکتر استیونسن، نزدیک به ۴۰ سال در مورد شواهدی که به نوعی با تناسخ قابل توجیه باشد، پژوهش‌هایی را انجام داد.

    دکتر استیونسن برای اثبات تناسخ، گزینه‌های متعددی را پیدا کرد، از جمله خانومی که به زبانی غیر از زبان مادریش حرف می‎زد، بدون اینکه آموزش دیده باشد، بچه‌ای که تمام اعضای یک خانواده دیگر را می‌شناخت، بدون اینکه عضوی از آن خانواده باشد و حتی اطلاعاتی از گذشته آن خانواده در اختیار داشت که تنها پدرِ فوت شده‌ی آن خانواده می‌توانست در جریان آن موضوع قرار داشته باشه؛ اما نتیجه کار استیونسن به دو دلیل مورد پذیرش جامعه علمی قرار نگرفت.

    اول اینکه، استیونسن در تحقیقاتش یک سری اصول را رعایت نکرده بود. به عنوان مثال، این احتمال وجود داشت که آن کودک، از طریقی به اطلاعات مربوط به آن خانواده دست پیدا کرده باشد و دوم اینکه، با توجه به اهمیت نتیجه‌ گیری او، باید اطلاعات خیلی خیلی بیشتر و قابل اتکائی را در این زمینه به دست می‌آورد.

    این گونه شد که استیونسن، یه گاو صندوق رمزدار در محل کارش گذاشت و قرار شد تا اگر روزی دوباره زنده شده و در جسمی دیگر حلول کند، آن را باز کند. هنوز آن گاو صندوق به همان شکل در محل کارش قرار دارد.

    فرا روانشناسی به طور خاص روی پدیده‌هایی کار می‌کند که مربوط به توانایی‌هایی از انسان می‌شود که چندان چیزی از آنها نمی‌شناسیم، اما همیشه در موردشان، بحث وجود داشته است. دانشگاه‌هایی نظیر، هاروارد، پرینستون، کمبریج و چندین دانشگاه دیگر در جهان، با کلی بودجه و امکانات، روی این مسائل کارهای پژوهشی انجام داده‌اند. خیلی از این تحقیقات، پس از گذشت چند دهه نرسیدن به جواب، از دور خارج شدند.

    از جمله چیزهایی که در این دانشگاه‌ها مورد کندوکاو قرار گرفت، توانایی جا به جایی اشیا با قدرت ذهن، تله پاتی و … بود. چندباری، ادعاهایی مطرح شد. مثلا در زمینه تله پاتی، نتایج چند آزمایش منتشر شد که البته غیر قابل توجیه بودند، یعنی احتمال تصادفی بودن آن پدیده، بسیار بسیار پایین بود؛ هرچند هنگامی که دوباره با شرایط سخت‌تری آن آزمایشات تکرار شدند و نتیجه‌ای حاصل نشد.

    telepathy-dream-meaning.jpg


    در حال حاضر، هنوز هیچ دستاوردی از این پژوهش‌ها به دست نیامده است؛ اما برخی افراد که به نظریه توطئه باور دارند، معتقدند که نتایج به دست آمده از این پژوهش‌ها، مخفی مانده‌اند. نظریه پردازان توطئه در مهمترین بخشی که ورود کرده‌اند مربوط به موجودات فضایی یا فرازمینی‌ها است که درباره آن چیزهای بسیاری گفته می‌شود.

    از طرف دیگر نظریه پردازان شبه علم بسیار در این زمینه قلم فرسایی کرده‌اند! حتی روش‌هایی برای ارتباط با عالم ارواح، پرواز روح از بدن، تله پاتی و چیزهایی از این قبیل موضوعات پیشنهاد دادند. جالب‌تر اینکه در بعضی مواقع که به تضاد می‌خورند، به شیوه کاملا بدوی، یقه یکدیگر را گرفته و به جدل می‌پرداختند. این نظریه‌ها در همه جای دنیا، طرفدارهای خاص خودش را دارد، ولی در همه جای دنیا، به یک شیوه با آن برخورد نمی‌شود!
     

    ☾♔TALAYEH_A♔☽

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/05/18
    ارسالی ها
    35,488
    امتیاز واکنش
    104,218
    امتیاز
    1,376
    فلسفه علم چیست؟ فلسفه علم چیست؟

    از جمله مواردی که واژه«فلسفه»به صورت «مضاف»به کار می‏رود، در خصوص اصطلاح «فلسفه علم»می‏باشد.در مورد اینکه ماهیت فلسفه علم چیست، جان لازی در کتاب«درآمدی تاریخی به فلسفه علم»چهار دیدگاه را مورد نظر قرار داده است. (1)
    یک نظر این است که فلسفه علم عبارت است از صورت بندی و ترتیب و تنسیق جهان‏بینی‏هایی که با نظریه‏های علمی مهم، سازگار، و از برخی جهات بر آنها مبتنی هستند.بر حسب این نظر، این وظیفه فیلسوف علم است که ملازمه‏های عامتر علم را به دقت تبیین کند.این کار می‏تواند به صورت تحقیق نظری درباره مقوله‏های وجودی(هستی شناختی)که در بحث از مطلق وجود بکار می‏روند، انجام پذیرد.در این مورد می‏توان به آلفرد نورث وایتهد(1861-1947)اشاره نمود.وایتهد در صدد پرورش یک طرح مفهومی جامع برآمده بود که مقولاتش چندان کلی بودند که بتوانند همه هستی‏های جهان را بنمایانند.در واقع این طرح یا صورت‏بندی عبارت از یک سلسله از مفاهیم است که بر مبنای آنها همه عناصر تجربه را می‏توان تعبیر کرد.این طرح وایتهد با عنوان«فلسفه پویش» خوانده می‏شود.مراد وایتهد از این فعالیت ابداع یک نظریه علمی جدید نبود بلکه می‏خواست شیوه‏هایی را پیشنهاد کند که به مدد آنها کلی‏ترین برداشتهای ما در باب ماهیت حقیقت، علم جدید را نیز به حساب بیاورد.و برای مثال بر همین مبناست که وایتهد اصرار داشت که پیشرفتهای اخیر فیزیک ایجاب می‏کند که مقولات جوهر و عرض با مقولات«پویش»و«تأثیر»عوض شود. (2)
    وایتهد در باین دیدگاه خود در خصوص فلسفه علم چنین می‏نویسد:این وظیفه فلسفه است که به ایجاد سازگاری میان اندیشه‏های دریافت شده از جهان خارجی و حقایق ملموس جهان واقعی اهتمام ورزد.فلسفه به دنبال آن کلیاتی است که مشخص کننده حقیقت کامل واقعیت بوده باشد. نظام فلسفی باید توضیح روشنی از حقایق ملموسی که علوم آنها را انتزاع کرده است، بدهد. (3)
    «باربور»در خصوص دیدگاه وایتهد چنین می‏نویسد:«وایتهد در پی پرورش یک نظام جامع متافیزیک است که قرار است هم برای علم و هم برای دین، در خور باشد.این نظام، با متافیزیک ماتریالیسم تجزیه گرایانه(atomistic)قرن هیجدهم و اصالت طبیعی تکاملی قرن نوزدهم فرق دارد و این فرق هم در بینش متحول‏تر و باریک‏تر آن نسبت به طبیعت است، و هم در ملحوظ داشتن طیف وسیعی از تجربه بشری، اعم از ستحسانی (زیبایی شناختی)، اخلاقی و دینی». (4)
    دومین نظر در خصوص فلسفه علم عبارت است از نمایاندن و ظاهر ساختن پیش فرضها و تمایلات باطنی دانشمندان.فیلسوف علم ممکن است نشان دهد که دانشمندان این را مفروض می‏گیرند که طبیعت بی‏نظم نیست و در طبیعت نظمهایی هست که درجه پیچیدگیشان بقدری کم است که پژوهشگر می‏تواند به راز آنها دست یابد.علاوه بر این او می‏تواند رجحانی را که دانشمندان برای قوانین مبتنی بر ضرورت علّی نسبت به قوانین آماری، یا برای تبیین‏های مکانیکی نسبت به تبیین‏های غایت انگارانه قائل می‏شوند، آشکار سازد.
    سومین نظر این است که فلسفه علم عبارت است از رشته‏ای که به مدد آن مفاهیم و نظریه‏های علمی، تحلیل و تشریح می‏گردند.البته مسأله، عرضه تفسیری تقریبا همه فهم درباره آخرین نظریه‏های علمی نیست.به عکس مسأله عبارت است از رفع ابهام از معنای اصطلاحاتی نظیر «ذره»، «موج»، «پتانسیل»و«ترکیب»، در کاربرد علمی آنها.البته این آشکار سازی مفاهیم را خود دانشمند انجام می‏دهد و لزومی ندارد تا فیلسوف علم برای او معانی مفاهیم علمی را تبیین کند.چنین پژوهشی یک فعالیت عادی علمی محسوب می‏شود.قطعا کسی ادعا نمی‏کند که هر وقت دانشمند به تحقیقی این چنین می‏پردازد، به فعالیت فلسفی مشغول است.از آنچه گفته شد باید حداقل این نتیجه گرفته شود که هر تحلیلی از مفاهیم علمی به وصف فلسفه علم موصوف نمی‏شود.در عین حال می‏توان گفت تحلیهایی مفهومی نیز وجود دارند که فراتر زا آشکار سازی و توضیح صرف مفاهیم علمی، گام بر می‏دارند و دارای جنبه فلسفی می‏باشند.
    چهارمین نظر(که نظر لازی هم همین است) این است که فلسفه علم عبارت است از نوعی معیار شناسی جنبی.فیلسوف علم پاسخ پرسشهایی از این قبیل را جستجو می‏کند:
    1-چه مشخصه‏هایی تحقیق علمی را از سایر انواع پژوهش متمایز می‏سازند؟
    2-دانشمندان در مطالعه و بررسی طبیعت چه روشهایی را باید اتخاذ کنند؟
    3-برای آنکه یک تبیین علمی صحیح باشد چه شرایطی باید احراز گردد؟
    4-قوانین و اصول علمی از نظر شناسایی یا معرفت بخشی چه مقام و موقعی دارند؟این تعریف مبتنی بر این اصل است که میان فعالیت علمی و تفکر درباره اینکه فعالیت علمی چگونه باید انجام شود، تمایزی وجود دارد و این تمایز لازم است که مطمح نظر قرار بگیرید.این نظر در باب فلسفه علم بعضی از جنبه‏های نظریات دوم و سوم را به هم می‏آمیزد و پیوند می‏زند.
    باید افزود مراد از فلسفه علم، در نظر متأخّران و محققانی که در این خصوص تحقیق می‏کنند، اساسا با نظر لازی موافق و همگام است، در عین حال که چه بسا از جهت دقت و جامعیت و شمول، تفاوتهایی را می‏توان میان این نظریات در نظر گرفت.نکته‏ای که در نظر چهارم باید در نظر گرفت این است که مراد از«علم»در این بیان صرفا به معنای علم تجربی بوده، مثالهایی که لازی برای تعریف خود به کار می‏برد از سنخ علوم تجربی است.در برخی از تعاریف دیگری نیز که در خصوص فلسفه علم به عمل آمده است، مراد از علم همانا علوم تجربی است.لیکن باید اضافه کرد که مفاد این تعاریف به گونه‏ای است که می‏توانند با حذف قیود خاصی، شامل علوم دیگر نیز بشوند.
    به عبارت دیگر می‏توان گفت:در چنین تعاریفی یا اساسا مراد گوینده از علم صرفا علوم تجربی است و هیچ نوعی آگاهی دیگری را علم قلمداد نمی‏کند و در نتیجه تنها به فلسفه علوم تجربی معتقد است و یا اینکه مراد او از علم اعم از علوم تجربی و غیر تجربی است، لیکن موضوع بحث خود را تنها علوم تجربی قرار داده است و به فلسفه علوم تجربی قرار داده است و به فلسفه علوم تجربی اکتفا نموده است.در هر صورت چنانکه گذشت اکثر تعریفاتی که در خصوص فلسفه علم مطرح شده است، قابلیت تعمیم به علوم دیگر را نیز دارند.
    تعاریف متعددی از طرف متفکرین در خصوص فلسفه علم صورت گرفته است که به برخی از آنها اشاره می‏کینم:
    متفکرین اسلامی در خصوص فلسفه علم تعریفاتی را مطرح ساخته‏اند.برخی فلسفه علم را چنین تعریف می‏کنند که:فلسفه علم، عبارت از تبیین اصول و مبانی، و به اصطلاح«مبادی»علم دیگر است.و بعضا مطالبی از قبیل تاریخچه، بنیانگذار، هدف، روش تحقیق، سیر، تحول آن علم نیز مورد بررسی قرار می‏گیرد نظیر همان مطالب هشتگانه‏ای که سابقا در مقدمه کتاب، ذکر و به نام «رؤوس ثمانیه»(تعریف، موضوع، فایده، مؤلف، ابواب و مباحث، مرتبه، غرض، نحوه تعلیم)نامیده می‏شده است. (5)
    به عبارت دیگر باید گفت:در فلسفه علم خود علم را به عنوان یک موضوع، مورد بحث قرار می‏دهند.و سؤالاتی از این قبیل را دنبال می‏کنند: این علم چگونه پیدا شده است؟چه تحولاتی در آن پدید آمده است؟عواملی که موجب این تحول شده است چه می‏باشند؟روشهایی که در این علم به کار گرفته شده چه روشهایی هستند؟و احیانا قضاوت درباره اینکه کدام روش صحیح است و کدام روش صحیح نیست؟ (6)
    برخی دیگر از محققان اسلامی معتقدند: فلسفه علم عبارت است از معرفت ماهیت علم و انواع اصول و مبادی و نتایج آن، و همچنین شناخت روابط علوم با یکدیگر چه در قلمرو«آنچنانکه هستند»و چه در قلمرو«آنچنانکه می‏توانند باشند». (7)
    و برخی نیز فلسفه علم را چنین تعریف می‏کنند که:فلسفه علم یک سیستم فلسفی است که بررسی منظمی را در مورد ماهیت، به ویژه روشها، مفاهیم و پیش تصورات علم و مکان و موقعیت آن را در نظام تعقلی انسان، به عهده دارد. (8) یکی از متفکرین مسلمان در توضیح فلسفه علم چنین می‏نویسد:«فلسفه علم به معنای«علم شناسی»علم است.برای مثال فیزیک، علمی است که از تحولات ماده و انرژی و روابط جرم، نیرو، سرعت، شتاب، فشار، انرژی و روابط جرم، نیرو، سرعت، شتاب، فشار، انرژی، الکتریسیته، نور، میدان مغناطیس و...سخن می‏گوید.واقعیتی که در فیزیک مورد تحقیق است، طبیعت خارجی است و دانشی که ما را با چهره خاصی از این واقعیت آشنا می‏سازد، فیزیک نام می‏گیرد.پس از آنکه از طبیعت خارجی آگاهیهایی بدست آمد و دانش فیزیک متولد گردید(دانش درجه اول)، حال، خود این دانش(یعنی فیزیک)به منزله یک موجود خارجی مورد مطالعه و کاوش قرار می‏گیرد.یعنی از چگونگی تولد و رشد علم فیزیک، از ابزار و روش تحقیق در فیزیک، از نوع تئوریهای آن، از واقع نمایی آن، از تحولات آن، از روابط قانونهای آن، از حوزه عمل آن و...سؤال می‏کنند و بدنبال پاسخ می‏گردند.اینجاست که فلسفه علم فیزیک(دانش درجه دوم)به وجود می‏آید.فلسفه علم فیزیک، خود علمی است که در آن علم فیزیک، موضوع تحقیق و بررسی است.در حالی که علم فیزیک، علمی است که در آن، طبیعت خارجی موضوع تحقیق و بررسی است.
    یا در مورد علم تاریخ و فلسفه علم تاریخ همین قاعده صادق است.علم تاریخ، علم به حوادث گذشته و نقد و تحلیل آنهاست.اما فلسفه علم تاریخ، علمی است که در آن از چگونگی، توانایی و مرزهای علم تاریخ بحث می‏شود.سؤالاتی که در علم تاریخ مطرح است از این قبیل است:انقلاب کبیر فرانسه چگونه صورت گرفت!دلائلش چه بود؟به چه نتائجی منجر شد؟اثرات آن برای صنعت چه بود؟برای سیاست چه بود؟چه تأثیراتی در کشورهای دیگر داشت و...اما پرسشهایی که در فلسفه علم تاریخ مطرح است از این قبیل است: چگونه می‏توان در تاریخ پیش‏بینی کرد؟آیا علم تاریخ یک علم تجربی است؟آیا تفسیر پدیده‏های تاریخی مانند تفسیر پدیده‏های فیزیکی است؟آیا متد کاوش در تاریخ، متدی تجربی است؟ایا می‏توان قانونهای تاریخی داشت؟آیا تاریخ یک هنر است یا یک علم؟و...به خوبی دیده می‏شود که نوع سؤالات متفاوت است و در حالی که در مورد اول، سؤالات ناظر به حوادث خارجی‏اند(خود تاریخ)در دومی سؤالات ناظر به دانشی است به نام علم تاریخ». (9)
    کارل پوپر معتقد است که فلسفه علم یا معرفت شناسی به تحلیل مسائل علمی، تئوریها، شیوه‏ها و از همه مهمتر به تفحّصات علمی می‏پردازد.به عبارت دیگر باید گفت:این مشرب ما را به کاوش در مباحث علمی و بررسی مبادی و لوازم و لواحق و حدود مسأله‏های علمی مطرح، می‏کشاند و از این طریق در فهم تاریخ تفکر علمی به ما کمک می‏کند. (10)
    آلن راین در تعریف فلسفه علم می‏نویسد: «فلسفه علم پژوهشی درجه دوم است که به تبیین و تحلیل عقلانی روشها و محصولات تحقیقات درجه اول(درباره عینیات)می‏پردازد». (11)
    از دیدگاه پدیدار شناختی نیز، فلسفه علم عبارت از پرسشهای ریشه‏ای در خصوص علم است.از قبیل پرسش از فرضهایی که پیدایش و تکامل علم به سبک گالیله بر آن مبتنی بوده‏اند، یا سؤال از معنای کل علم جدید و معنای ریاضی کردن طبیعت و... (12)
    در نهایت می‏توان به طور خلاصه گفت که: فلسفه علم عبارت است از تبیین و تحلیل ویژگی‏های علوم(به معنای عام)، تبیین و تحلیل ویژگی‏ها و مختصاتی مانند پیش تصورات و پیش‏ تصدیقات، مفاهیم و قضایای مورد استفاده در علوم روشها، ارتباط علوم با همدیگر، قوانین و تئوریها، حوزه عمل و...
    *مسائل فلسفه علم
    مسائل متعددی در حوزه فلسفه علم مورد کاوش و تحقیق قرار می‏گیرد.در گذشته، مسائل فلسفه علم یا علم‏شناسی، مجموعه‏ای محدود را تشکیل می‏دانند لیکن اخیرا در طی توجه متفکران، این مسائل به صورت چشمگیری فزونی یافته و دامنه وسیعی پیدا نموده است.در اینجا به نظرات برخی از متفکرین در خصوص مسائل فلسفه علم می‏پردازیم.
    چنانکه پیشتر اشاره شد جان لازی برخی از مسائل اصلی فلسفه علم را از این قرار بیان نموده است:تمایز تحقیق علمی و دیگر تحقیقات، روشهای مطالعه طبیعت از طرف دانشمندان، شرایط صحت تبیین علمی، جایگاه معرفت بخش قوانین و اصول علمی و....آرثر دانتو مباحث اصلی مربوط به فلسفه علم را در قالب سه عنوان:مفاهیم (حدود)، قوانین، و تئوریها بیان می‏داد. (13)
    ردلف کارناپ آنگاه که در صدد کاوش در حیطه فلسفه علم برمی‏آید به مسایلی از قبیل مسأله قوانین(ارزش قوانین، استقراء و...)مفاهیم، اصول موضوعه نظریات، بحث علیت و...می‏پردازد. (14)
    کارل همیل در کتاب«فلسفه علوم طبیعی»، هشت مسأله را موضوع تحقیق خود قرار داده است که عبارتند از:پژوهش علمی، آزمون فرضیه‏ها، معیارهای تأیید و پذیرش، قوانین و نقش آنها در تبیین علمی، نظریه‏ها و تبیین نظری، مفهوم سازی و تأویل نظری. (15) ژولین فروند در کتاب خود به نام«نظریه‏های مربوط به علوم انسانی»به مسائلی از قبیل طبقه‏بندی علوم و روشها و بحث تمایز علوم و نیز به مسأله وحدت و کثرت علوم و...اشاره نموده است. (16) آلن راین مباحث فلسفه علوم اجتماعی را به صورت مباحثی از قبیل:رابـ ـطه علم و فلسفه، استنتاج استقرایی مقام قیاس در تبیین علمی، رشد معرفت، مقام تئوریها در علم، مشابهت و تفاوت علوم انسانی و علوم طبیعی، علوم اجتماعی و مسأله پیش‏بینی و...مطرح می‏کند. (17)
    برخی بر این نظرند که پیکره فلسفه علم (تجربی)را مسائلی از این قبیل تشکیل می‏دهد: علم چیست؟چگونه زاده می‏شود؟چگونه رشد می‏کند؟روش و ابزار کاوش در علم چیست؟چه چیز را می‏توان علمی دانست؟قانونهای علمی چگونه‏اند؟تفسر علمی یعنی چه؟پیش‏بینی علمی چگونه است؟رابـ ـطه متافیزیک و علم چیست؟ محدودیتهای علم و روش‏شناسی آن در کجاست؟ جبر علمی به چه معناست؟استقراء و قیاس در علم چه نقشی دارند؟تجربه و مشاهد، تعمیم و استنتاج در علم چگونه صورت می‏گیرند؟گزینش، عینیت، ذهنیت، غایت‏گرایی، میلها(در مقابل قانونها)، تحویل‏پذیری reduction، احتمالات و آمار، بساطت، مدل سازی، انتزاع(تجرید، کل‏گرایی، آنتروپوموفیزم)و.... (18)
    برخی دیگر مسائلی را طرح کرده‏اند که باید در حیطه مباحث اصلی فلسفه علم، به ویژه فلسفه علوم انسانی، قرار گیرند.مسائلی از قبیل:تناسب دلیل و مدعا، ارزیابی استدلالات آماری در اثبات قضایای علمی، تقدیس و تمجید علم، تلاش در کاهش بازیگری انسان در درک واقعیات و افزایش جنبه تماشاگری او، جلوگیری از زندانی شدن محققان در دایره محدود موضوعات تخصصی و جلب توجه آنها به دیدگاههای کلی در جهان بینی، بحث در اهمیت و ترجیح بعضی از علوم بر بعضی دیگر و تعیین ملاک آن، تحقیق و تنقیح مسائل فلسفی هر یک از علوم، کشف روابط فلسفه‏های علوم با یکدیگر برای کشف یک وحدت عالی در معارف فلسفی علوم و... (19)
    بعضی دیگر پس از طرح مسائل عمده فلسفه علم در صدد تقسیم‏بندی مسائل مطرح شده در آن برآمده‏اند.مسائل عمده فلسفه علم از این نظر عبارت است از:پیش‏فرضها، حدود و همبستگی‏های علوم، تأثیر اجتماعی علوم، بی‏طرفی شناخت علمی، متدولوژی، استقرار، قانون و...از این دیدگاه، می‏توان مباحث این رشته از دانش بشری یعنی فلسفه علم را به سه قسمت اصلی تقسیم نمود اگر چه هر سه قسمت مستقل از یکدیگر نمی‏باشند:
    1-مطالعه انتقادی درباره روشهای علمی، سمبلها و اساس سیستم‏های منطقی علوم.فلسفه علم از جهت بررسی روشها، سعی بر آن دارد تا واژه‏هایی چون استقراء، فرضیه، مواد و داده‏ها، کشف و تحقیق‏پذیری، را روشن سازد چون هر علم به عنوان یک سیستم سمبولیک تلقی می‏گردد، تئوری کلی سمبولها و نشانه‏ها نقش عمده‏ای را در فلسفه علم ایفا می‏کند.
    2-کوشش در روشن نمودن مفاهیم، پیش تصورات و فرضیات علوم.فلسفه علم متضمن تحلیل انتقادی مفاهیم اساسی علم مانند کمیت، کیفیت، زمان، مکان، علت و قانون می‏باشد که به وسیله دانشمندان به کار می‏رود ولی به وسیله آنها مورد بررسی و تجزیه و تحلیل قرار نمی‏گیرد.از طرف دیگر فلسفه علم شامل مطالعه و بررسی مسائلی از قبیل اعتقاد به جهان خارج، اعتقاد به همانند بودن و یک شکل بودن طبیعت و عقلانی بودن جریانات طبیعی می‏گردد.
    3-مطالعه گسترده و پراکنده در جهت تعیین حدود و قلمرو خاص علوم به منظور تعیین همبستگی آنها با یکدیگر و بررسی نحوه ارتباط آنها با یک تئوری کلی جهانی یا ارتباط آنها با بعضی از جنبه‏های آن تئوری، از جمله مباحث فلسفه علم بشمار می‏رود.از جمله موضوعات این بخش از فلسفه علم، طبقه‏بندی علم است. (20)
    به نظر می‏رسد برای آنکه مسائل فلسفه علم دارای یک چارچوب منطقی و منظمی باشد لازم است تا«دیدگاه روش‏شناسی تحقیقاتی»متفکرین اسلامی را که در علوم مختلف از آن استفاده نموده‏اند، به کار گیریم.یکی از متفکرین و محققین معاصر در خصوص این روش چنین می‏نویسد:سر لوحه این متدلوژی تحقیقاتی همین دو بخشی علم به تصور و تصدیق است که در بدایت هر دانش اسلامی باید این دو گونگی به صورت اصل موضوعی با یک روش تعلیماتی پذیرفته شده، مسلم فرض شود، تا یک پژوهنده بتواند کار پژوهشگری خود را آغاز کند و به ترتیب معینی به انجام برساند. (21) این روش تحقیقاتی روشی است که برخی از بزرگان آن را در مباحث معرفت شناختی و هستی شناختی خود به کار گرفته‏اند.برای مثال کتاب ارزشمند و وزین «اصول فلسفه و روش رئالیسم»از این قبیل است.
    و باید افزود استاد شهید مطهری نیز، خود، به کارگیری این روش اذعان نموده‏اند و غفلت متفکرین غربی را در عدم رعایت تفکیک بین این دو مقام(تصور و تصدیق)، در مباحث معرفت شناسی، یادآور شده‏اند. (22)
    چه بسا بتوان گفت که برخی از محققان غربی بدون اشاره صریح به این نوع تفکیک و مسأله رعایت تقدم و تأخر مباحث، در صدد اعمال این دیدگاه روش‏شناختی، در تحقیقات خود بوده‏اند.
    برای مثال آرثردانتو در بیان مسائل فلسفه علم نقطه شروع بحث خود را مفاهیم قرار داده است و آنگاه بحث قوانین و تئوریهای علمی را مطرح ساخته‏ است (23) لیکن باید اذعان نمود که این دیدگاه روش شناختی، به صورت صریح و کاملا اساسی، به نظر می سد، تنها توسط متفکرین اسلامی مورد تأکید و عمل قرار گرفته است.
    بر اساس این روش تحقیقاتی، می‏توان مسائل فلسفه علم را در ذیل دو مبحث کلی تصورات و تصدیقات مطرح ساخت.در باب تصورات برای مثال مباحثی مانند:مبادی تصوری علوم(اعم از مبادی عام و خاص)، مفاهیم خاص علوم، کیفیت انتزاع مفاهیم، تقسیم‏بندی مفاهیم، رابـ ـطه مفاهیم با یکدیگر، تحول تاریخی مفاهیم و...قابل طرح است.
    در باب تصدیقات به مباحثی از قبیل:مبادی تصدیقی علوم(اصول متعارفه و موضوعه)، تقسیم‏بندی قضایا، علم بعنوان مجموعه قضایای خاص، رابـ ـطه علوم با یکدیگر، روشهای علوم، تمایز علوم، قوانین، تحولات علوم، واقعنمایی قضایای علوم و...می‏توان اشاره کرد.
    *روش تحقیق در فلسفه علم
    برای تعیین روش تحقیق در فلسفه علم می‏توان سه راه را پیشنهاد نمود.نخست از طریق تحلیل موضوع فلسفه علم، دوم از راه تأمل در مسائل آن و سوم به واسطه ادعاها و نظرات فیلسوفان علم.حال به ترتیب به بیان این سه طریق می‏پردازیم.
    راه نخست راهی سات که متفکرین اسلامی از آن برای بحث پیرامون روشهای علوم استفاده می‏کنند.این روش، حداقل، ما را با روشهای ممکن تحقیق در فلسفه علم آشنا می‏سازد.توضیح این طریق از دیدگاه متفکرین اسلامی چنین است که: اسلوب و روش فکری خاص هر علمی عبارت است از یک نوع ارتباط فکری خاصی که بین انسان و موضوع آن علم باید برقرار شود و بدیهی است که نوع ارتباط فکری بین انسان و شئ از اشیا بستگی دارد به نحوه وجود و واقعیت آن شئ.مثلا اگر شیئی از نوع اجسام است، ناچار باید ارتباط جسمانی و مادی بین انسان و آن شئ برقرار شود و احساس و آزمایش عملی همان ارتباطات مادی است که دستگاه فکر با اشیا پیدا می‏کند.و اگر آن شئ وجود نفسانی دارد باید به مشاهده حضوری و نفسانی که یگانه وسیله ارتباط ذهن با آن شئ است پرداخته شود و اگر آن شئ کیفیت عقلانی دارد، یعنی حقیقتی است که عقل با عمال قوه انتزاع آن را یافته است باید با سبک قیاس و برهان و تحلیل عقلانی مورد بررسی قرار گیرد. (24)
    به عبارت دیگر می‏توان گفت نحوه وجود موضوع، نوع یا انواع ارتباط فکری انسان و نگاه او را به موضوع، معین می‏کند و نحوه آن ارتباطات را تحت تأثیر قرار می‏دهد.در این حالت الزاما ما تنها یک نحوه ارتباط فکری و نگاه واحد نخواهیم داشت لیکن هر نوع نگاهی نیز نمی‏توان به موضوع خاصی انداخت.دو نگاه متفاوت به یک چیز در روش و دو علم مستقل را به وجود تواند آورد.برای مثال فیزیک درباره جسم سخن می‏گوید و هندسه درباره تعیّن آن جسم.در این حالت ما با دو نگاه دو علم مستقل داریم که یکی با تجربه و دیگری با استنتاج سر و کار دارد.اما هر نگاهی را به هر چیز نمی‏توان کرد.همانطور که طعم را نمی‏شود دید و رنگ را نمی‏شود لمس کرد و درازا را نمی‏شود بوئید و...، هر موضوعی را از هر زاویه‏ای نمی‏شود اعتبار کرد.زوایای اعتبار نیز از نحوه هستی شئ مورد مطالعه، محدودیتهایی را می‏پذیرد و همین محدودیتهاست که روش خاصی را برای مطالعه اشیا اقتضا می‏کند.به عبارت دیگر«روش»تابع «موضوع»است.نگاه ریاضی و کمی به مجردات‏ ممکن نیست زیرا هر نگاهی، از ناحیه«هستی» شئ مورد نگاه، تعین می‏پذیرد.اگر مجردات آثاری در ماده داشته باشند، چنانکه نفس دارد، می‏توان به آثار مادی آنها نگاه ریاضی کرد ولی به خود نفس چنین نگاهی امکان ندارد. (25)
    حال در ما نحن فیه، به تبع دیدگاه فوق می‏توان گفت فلسفه علم همان علم‏شناسی است.و موضوع فلسفه علم را«علم»تشکیل می‏دهد.به این اساس تعیین روش تحقیق در این معرفت نیز از نحوه وجود موضوع آن متأثر خواهد بود.علم به عنوان موضوع فلسفه علم، می‏تواند از دیدگاههای متعددی مورد لحاظ قرار گیرد و روشهای تحقیق متعددی را پذیرا باشد، چرا که نحوه وجود آن اقتضای چنین اعتباراتی را دارد.
    علوم به عنوان مجموعه‏ای از تصورات و تصدیقات موجود در ذهن، در یک نگاه مانند سایر واقعیات، اموری واقعی و موجوداتی خارجی و منشأ آثار هستند.همانگونه که خود نفس به عنوان موجودی از موجودات، متعلق بحث فیلسوف است، علم نیز این حیث متعلق بحث فیلسوف و فلسفه(هستی‏شناسی)خواهد بود.در این مقام در باره علم می‏توان سؤال کرد که آیا مجرد است یا مادی؟حادث است یا قدیم؟تفاوت وجود ذهنی و عینی در چیست؟و....
    در نگاهی دیگر حیثیت ذهنی علم مورد نظر است.در این مقام نظر به ذهنیات است از آن جهت که وراء خود را به نمایش می‏گذارند و مرآت برای مرتبه دیگر می‏باشند.از این جهت ادراکات و علوم ما، موضوع بحث معرفت‏شناسی و منطق می‏توانند قرار بگیرند.از این نگاه می‏توان چنین‏پرسشهایی را مطرح ساخت که:آیا علوم ما حقیقی هستند یا اعتباری؟مفاهیم علم ما ماهوی است یا فلسفی یا منطقی؟این مفاهیم کلی است یا جزئی؟بدیهی است یا نظری؟و...
    از دیدگاه دیگر می‏توان کیفیت و نحوه حصول مفاهیم علوم را در نظر گرفت.از این جهت می‏توان با بحث علم النفس فلسفی(و بلکه تجربی)در مورد آنها پرداخت.
    نگاه دیگر به علم، نگاه تاریخی است.یک علم در گذر تاریخ چگونه رشد کرده است؟ مفاهیم و قضایای یک علم چگونه متحول شده‏اند؟ و...از جمله پرسشهایی است که در نگاه تاریخی مورد توجه می‏باشند.از جمله دیدگاههایی که می‏توان در مورد علم اتخاذ نمود دیدگاه جامعه شناختی است.جامعه‏شناسی معرفت یا علم (sociology of knowledge)بخشی از جامعه شناسی است که به مطالعه ماهیت انواع مختلف نظامهای فکری و روابط بین آنها، از یک طرف، و روابط بین نظامها و مجموعه متنوعی از عوامل نهادی(یا اجتماعی-ساختی)و شخصیتی، از طرف دیگر، می‏پردازد. (26)
    این نگاه، نگاه به علم است از آن جهت که در جامعه می‏باشد و آنگاه متعلق بحث جامعه‏شناسی علم واقع می‏شود.و در واقع جامعه‏شناسی معرفت یا علم تفسیری جامعه‏شناسی از اندیشه بشر است در این مقام آگاهی و علم انسان به عنوان یک پدیده اجتماعی مانند سایر پدیده‏های اجتماعی مورد بررسی قرار می‏گیرد.
    جامعه‏شناسی علم تفسیر جامعه بر اساس چگونگی پیدایش آگاهی فردی و آگاهی اجتماعی و کاربردشان در تحول سایر ابعاد جامعه از قبیل اخلاق، اقتصاد، دین، سیاست و...است.در این صورت جامعه‏شناسی علم در ردیف جامع شناسی سیاست، جامعه‏شناسی دین، جامعه‏شناسی اقتصاد، جامعه‏شناسی هنر و...قرار می‏گیرد. (27)
    مباحثی که در این حیطه مطرح می‏گردد از این قبیل‏ می‏باشد.تمایز نقش علمی، انگیزش و پاداش برای دانشمندان، زبان، فرهنگ، نهادها و رابـ ـطه‏شان با علم، انواع فعالیتهای علمی و انواع دانشمندان در جامعه، ارزشهای فرهنگی علم، حلقه اجتماعی و تقاضاهایش از دانشمند، پایگاه اجتماعی و عملکرد اجتماعی دانشمند، فشارهای اجتماعی بر خودمختاری علم و...
    راه دیگر برای وصول به روش تحقیق در فلسفه علم، تأمل در مسائل مطرح شده در این حیطه می‏باشد.بررسی مسائل و مباحث عرضه شده در فلسفه علم نشان دهنده استفاده از روشهایی چون روش عقلی و غیر عقلی(نقلی و...)می‏باشد مباحثی که در فلسفه علم مطرح می‏شوند سلسله‏ای از مباحث هستند که مربوط به منطق، روش‏شناسی، معرفت‏شناسی و تاریخ علوم هستند در عین اینکه باید افزود برخی از متفکرین مسائلی را مطرح کرده‏اد که در حیطه فلسفه(هستی‏شناسی)نیز می‏گنجد مانند مسأله واقعیت علم و نحوه وجود علم و...یا برخی از مسائل است که در قلمرو جامعه شناسی علم قرار می‏گیرند.
    راه سوم برای تعیین روش در فلسفه علم استفاده از آراء فلاسفه علم و محققین این رشته است که در خصوص منابع تحقیق در فلسفه علم بیان داشته‏اند.فلاسفه علم در ابتدای قرن بیستم در مباحث خود، اساسا به منطق و روش‏شناسی اهمیت می‏دادند.پوپر از یک طرف نظر به منطق و روش‏شناسی دارد و از طرف دیگر به تاریخ علم اهمیت می‏دهد. (28) تامس کوهن نظر به تاریخ علم و بیش از آن به جامعه‏شناسی علم دارد. (29) ابزار اصلی آلن راین در فلسفه علم عبارت از منطق است. (30) برخی از محققین فلسفه علم را در مجموع محصول منطق، روش‏شناسی، معرفت شناسی و تاریخ می‏دانند.در عین حال که از هویت جمعی علم و فعالیت و عملکرد عالمان نیز غافل نیستند. (31) برخی دیگر منابع فلسفه علم را متافیزیک(به معنای توصیف کلی طبیعت و هستی و نیز به معنای تحلیل مفاهیم و پیش تصورات)، شناخت‏شناسی و منطق قملداد می‏کنند، (32) در نهایت می‏توان گفت در فلسفه علم هم از روش و منابع عقلی و هم غیر عقلی استفاده می‏شود.به نظر می‏رسد برای وصول به یک فلسفه علم همه جانبه، عمیق و گسترده لازم است تا از منابعی چون منطق، معرفت‏شناسی، فلسفه(هستی‏شناسی)، تاریخ علم و جامعه‏شناسی علم استفاده گردد.
    *یادداشتها
    (1)-لازی، جان، درآمدی تاریخی به فلسفه علم، ترجمه علی پایا، مرکز نشر دانشگاهی، سال 62، ص 1-3.
    (2)-باربور، ایان، علم و دین، ترجمه بهاء الدین خرمشاهی، مرکز نشر دانشگاهی، سال 62، ص 158 و 159.
    (3)-وایتهد، آلفرد نورث، سرگذشت اندیشه‏ها، ج 2، ترجمه دکتر عبد الرحیم گواهی با نقد و بررسی استاد جعفری، ص 343-345.
    (4)-باربور، ایان، علم و دین، ص 161-162.
    (5)-مصباح یزدی، محمد تقی، آموزش فلسفه، ج 1، ص 68.
    (6)-مصباح یزدی، محمد تقی، دروس فلسفه اخلاق، ص 10.
    (7)-جعفری، محمد تقی، تحقیقی، در فلسفه علم، دانشگاه صنعتی شریف، سال 72، ص 40.
    (8)-دهباشی، مهدی، فلسفه علم، ج 1، پیمان، سال 62، ص 27.
    (9)-سروش، عبدالکریم، علم چیست، فلسفه چیست، پیام آزادی، سال 61، ص 45-46.
    (10)-پوپر، کارل ریموند، منطق اکتشاف علمی، ج 1، ص 33-34.
    (11)-راین، آلن، فلسفه علوم اجتماعی، ترجمه عبد الکریم سروش، علمی و فرهنگی، سال 67، ص 29.
    (12)-کتاب فرهنگ، شماره 11، سال 72، مقاله پدیدارشناسی و فلسفه علم، آرون گورویچ، ترجمه حسین معصومی همدانی، ص 74-75.
    (13)-سروش، عبد الکریم، علم‏شناسی فلسفی، ترجمه مقالاتی از دانشنامه فلسفی پل ادواردز، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فلسفی، سال 73، ص 109-122.
    (14)-کارناپ، ردلف، مقدمه‏ای بر فلسفه علم، ترجمه یوسف عفیفی، نیلوفر، سال 63، ص 7، 11 و 12.
    (15)-همپل، کارل، فلسفه علوم طبیعی، ترجمه حسین معصومی همدانی، مرکز نشر دانشگاهی، سال 69، ص سه و چهار.
    (16)-فروند، ژولین، نظریه‏های مربوط به علوم انسانی، ترجمه علی محمد کاردان، مرکز نشر دانشگاهی، سال 72، ص سه و چهار.
    (17)-راین، آلن، فلسفه علوم اجتماعی، پیشگفتار مترجم.
    (18)-سروش، عبد الکریم، فلسفه تاریخ، چاپخانه طلوع آزادی، سال 58، ص 21.
    (19)-جعفری، محمد تقی تحقیقی، در فلسفه عم، ص 107-114.
    (20)-دهباشی، مهدی، فلسفه عم، ج 1، ص 28-30.
    (21)-حائری یزدی، مهدی، آگاهی و گواهی، ترجمه و شرح رسالة تصور و تصدیق صدر المتألهین شیرازی، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، سال 67، ص پانزده.
    (22)-علامه طباطبایی، محمد حسین، اصول فلسفه و روش رئالیسم، با پاورقی استاد شهید مطهری، دفتر انتشارات اسلام، ص 236-237.
    (23)-سروش، عبدالکریم، علم‏شناسی فلسفی، ص 109-125.
    (24)-علامه طباطبایی، محمد حسین، اصول فلسفه و روش رئالیسم، ص 365.
    (25)-کریمی، عطاء ظم، فقر تاریخینگری، علامه طباطبایی، سال 69، ص 261.
    (26)-توکل، محمد، جامعه‏شناسی علم، مؤسسه علمی و فرهنگی نص، سال 70، ص 25.
    (27)-رضوی، مرتضی، گذری بر جامعه‏شناسی شناخت، کیهان، سال 71، ص 3.
    (28)-سروش، عبد الکریم، علم‏شناسی فلسفی، ص 8 و پوپر، کارل ریموند، منطق اکتشاف علمی، ج 1، ص 39 و 64.
    (29)-کوهن، تامس.س، ساختار انقلابهای علمی، ترجمه احمد آرام، انتشارات سروش، سال 69، دیباچه مؤلف و سروش، عبد الکریم، علم‏شناسی فلسفی، ص 9.
    (30)-راین، آلن، فلسفه علوم اجتماعی، ص هفت.
    (31)-سروش عبد الکریم، قبض و بسط تئوریک شریعت، مؤسسه فرهنگی صراط، سال 71، ص 258 و سروش، عبد الکریم، علم چیست، فلسفه چیست، ص 46 و 47.
    (32)-دهباشی، مهدی، فلسفه علم، ج 1، ص 22-26.
     
    وضعیت
    موضوع بسته شده است.

    برخی موضوعات مشابه

    بالا