پیش از آنکه بخوابم از اس. جی. واتسون

dayana2018

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2018/01/04
ارسالی ها
2,554
امتیاز واکنش
15,991
امتیاز
789
سن
23
محل سکونت
زیر آسمون خدا
پیش از آنکه بخوابم از اس. جی. واتسون

pish-az-anke-bekhabam-s-g-watson-2.jpg



نویسنده: اس. جی. واتسون

مترجم: شقایق قندهاری

انتشارات: آموت

سال نشر: ۱۳۹۱

زبان: فارسی

تعداد صفحات: ۴۷۳ صفحه

فرمت: PDF

حجم: ۷٫۸۸ مگابایت

وب سایت::lilibook.ir

Please, ورود or عضویت to view URLs content!


نکته جالب توجه در مورد این نویسنده بریتانیایی این است که تحصیلات او در رشته فیزیک بوده و مدتی به عنوان شنوایی سنج در بیمارستان کار میکرده است. این پیش زمینه از نویسنده، خواننده را بر آن میدارد که با رمانی آبکی طرف است یا یک شاهکار ادبی. خوشبختانه مورد دوم درس است طوری که تا الان به چهل زبان دیگر ترجمه شده و جز آثار پرفروش نیویورک تایمز و ساندی تایمز شده است.


رمان پیش از آن که بخوابم
کتاب حول زنی به نام کریستین میچرخد.

وی در طی حادثه ای حافظه اش را به کلی از دست داده و چیزی از گذشته را به یاد نمی آورد و هر بار که میخوابد و بیدار میشود اتفاقات قبل از خوابش و افراد واقع در زندگیش را به کل فراموش می کند.

کریستین هر بار مصمم است راهی برای نجات از این وضعیتش پیدا کند که در این بین رازهای عجیبی از زندگیش برایش فاش میشود.

گفته های نویسنده در مورد کتاب
فکر و ایده اصلی این رمان، از ماجرای مردی به نام هنری مولایسون شکل گرفته است. این مرد در ۲۷ سالگی و بعد از یک عمل جراحی دچار فراموشی شده است. هنری مولایسون حدود ۸۲ سال عمر کرد، اما هرگز نتوانست خاطره جدیدی برای خودش بسازد. این تصویر و این روایت واقعی برایم تکان دهنده بود. تلاش کردم که تصویر پیرمردی را در ذهنم مجسم کنم که هر روز خودش را درون آینه نگاه می کند و انتظار دارد مردی بیست و هفت ساله ببیند.
دشوارترین تلاشی که برای نوشتن این رمان کردم این بود که داستان را با زاویه دید اول شخص و از زبان همان کسی بنویسم که دچار فراموشی روزانه می شود. همین موضوع برای من چالش بزرگی بود. زیرا باید حواسم را جمع می کردم که چیزی از زیر دستم در نرود.


Please, ورود or عضویت to view URLs content!

درباره رمان پیش از آن که بخوابم
این کتاب را می توان در تریلر روانشناسی و تا حدودی جنایی گذاشت و این دو در کنار هم داستانی فوق العاده و جذاب را به وجود اورده است. هرچند ترجمه خوب خانم قندهاری را نباید فراموش کرد.

تمام کتاب پر از هیجان و اتفاقات و رازهایی است که به مرور معلوم میشود و سوالاتی که تا اخر کتاب همراه خواننده است. کتاب با نثر ساده نوشته شده اما پر از پیچیدگی های روانکاوانه را در بر دارد.

این رمان را به چه کسانی پیشنهاد می کنیم؟
این کتاب را به دوستانی که به رمانه ای روانشناسی علاقه داردند پیشنهاد میکنم و همچنین دوستانی که رمان خوب با هر تمی دوست دارند بهتره این کتاب را از دست ندهند.

Please, ورود or عضویت to view URLs content!


قسمت هایی از رمان پیش از آنکه بخوابم
اسم من کریستین لوکاس است و من چهل و هفت سال دارم. به بیماری فراموشی مبتلا شده ام. اینجا؛ روی این تخت نا آشنا نشسته ام، و دارم سرگذشت زندگی ام را در لباسی ابریشمی می نویسم که مرد طبقه پایین که بهم می گوید شوهر من است و اسمش بن است از قرار معلوم به مناسبت تولد چهل و شش سالگی ام برایم خرید. اتاق ساکت است و تنها نور به لامپ نارنجی رنگ ملایمی مربوط می شود که روی پاتختی است. حس می کنم انگار به حالت معلق در برکه ای نور شناور هستم.

این آلبوم برایم می گوید چه کسی هستم، ولی هنوز هم دلم نمی خواهد لایش را باز کنم. می خوام مدتی همین جا بنشینم؛ در حالی که کل گذشته محو و مبهم است. در وضعیت تعلیق و بلاتکلیفی ام؛ جایی بین احتمال و واقعیت. از کشف گذشته ام وحشت دارم؛ از آن چه به دست آورده ام و آن چه به دست نیاورده ام.

به اتاق خواب برمیگردم. عکس هنوز تو دستم است آن را جوی خودم میگیرم. میگویم: «چه خبر شده است؟ تو کی هستی؟» دارم جیغ میکشمو اشک ها از صورتم جاری اند. مرد با چشمانی نیمه بازروی تخت سرجایش نشسته است. صورتش خواب آلود است و هیچ نشانی از کلافگی در چهره اش نیست. و میگوید:«من شوهرت هستم. ما سالهاست با هم ازدواج کرده ایم.» می خواهم بدوم, ولی جایی برای رفتن نیست. می پرسم:«منظورت چی است که سالهاست که با هم ازدواج کرده ایم؟ چه میخواهی بگویی؟» بلند میشود و میگوید:«بیا بگیرش» و خودش صبر میکند تا آن را بپوشم. پیژامه پایش زیادی گشاد است, زیرپوش او سفیر است ؛ مرا یاد پدرم می اندازد. او میگوید:«ما سال هزار و نهصد و هشتاد و پنج با هم ازدواج کردیم. بیست و
پنج سال پیش. تو…» حس میکنم دیگر خونی در صورتم جریان ندارد و اتاق دور سرم میچرخد. ساعتی در جایی نامشخص از خانه صدا میکند که صدایش به بلندی یک چکش است:«چی؟…اما…چه طوری؟…»

وقتی دستم را به طرف صابون دراز می کنم، حس می کنم یک مشکلی وجود دارد. اولش سر در نمی آورم؛ ولی بعد می فهمم مشکلی چی است. دستی که دارد صابون را برمیدارد، شبیه دست من نیست. پوست دست چین و چروک خورده،ناخن ها نامرتب و جویده جویده است و روی انگشت سوم یک حلقه ی طلای ساده است. یک لحظه خیره میشوم، بعد پیچ و تابی به انگشت هایم میدهم. انگشت های دستی که صابون را نگه داشته هم تکان می خورد. بریده بریده نفس میزنم و صابون با ضربه ی خفیفی تالاپی میفتد توی دستشویی. سرم را بالا می آورم و توی آینه نگاه می کنم. چهره ای که از تو آینه به من نگاه می کند، چهره ی من نیست…

خاطراتی هستند که در نبودشان وضعیتم به مراتب بهتر است. چیز هایی که همان بهتر تا ابد گم و گور شوند و از دست بروند. نگاهی به توبی کردم که در فاصله ای از ما می دوید. باز یک مغز مرده شور بـرده ناقص در جسمی سالم…

امشب وقتی بخوابم، ذهنم هر آنچه که امروز میداند پاک و محو میکند. هر کاری که امروز به انجام رساندم، پاک میشود و محو. فردا صبح همانگونه از خواب بیدار میشوم که امروز صبح بیدار شدم پ، در حالی که خیال میکنم هنوز بچه ام. خیال میکنم هنوز زندگی و دنیایی حق انتخاب پیش رویم دارم. و آن وقت، دوباره، به این پی میبرم که اشتباه کرده ام. من قبلا انتخاب هایم را کرده ام. و نیمی از زندگی و عمرم را پشت سر گذاشته ام.

از روی این رمان یک فیلم هم با بازی نیکول کیدمن و کولن فیرث ساخته شده است. اما مثل همیشه ما پیشنهاد می کنیم قبل از دیدن فیلم کتاب را بخوانید.
 
آخرین ویرایش:
تاپیک بعدی
بالا