- عضویت
- 2016/07/11
- ارسالی ها
- 4,853
- امتیاز واکنش
- 14,480
- امتیاز
- 791
هجوم مغولان به عنوان یکی از مهم ترین حادثه های تاریخ ایران، تمامی ارکان و بنیان های سیـاس*ـی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی آن روزگاران ایران را تحت تاثیر خویش قرار داد و نقطه عطفی شد که اهمیت خود را تا به سده های آتی حفظ نمود.
اوضاع جغرافیایی آسیای مرکزی و آسیای شرقی تشکیل شده از کوهها، دشتها و صحرا که با ریگزارها و ارتفاعات صعب العبور محاصره شده که جمعیت این ناحیه پهناور چندان زیاد نیست و اگر در دو طرف آن ممالک متمدن و با اعتباری مثل چین و ایران قرار نداشت ، مطمئنا سرزمین مزبور هیچگاه مقامی را که در قرون گذشته در آسیا داشت دارا نمیشد و از مردم آن که غالبا به چادرنشینی و صحراگردی روزگار می گذارندند، چندان سخنی به میان نمی آمد. در غرب این ناحیه، دریای خزر، در شرق آن دیوارعظیم چین، در شمال دشت وسیع سیبری و در جنوب، تبت و جبال عظیم هیمالیاست.
مغولستان در آسیای مرکزی واقع شده است که سرزمین مادری مغولان به شمار می آید. مغولستان سرزمینی با آب و هوای سرد وخشک و شرایط معیشتی سخت بود،مردم این دیار بخاطر صعب العبور و کوهستانی بودن منطقه، نبود آذوقه و بسیار مشکلات دیگر انسانهایی پرخاشگر و جنگجو پروارنده شدند .مغول قومی از نژاد زرد به شمار می آمدند که به دلیل جنگاوری ها و مهاجرت در سده های پیشین ،شاهد حضور آنها در نقاط مختلف آسیا و حتی شرق اروپا هستیم.
هجوم مغولان به عنوان یکی از مهم ترین حادثه های تاریخ ایران، تمامی ارکان و بنیان های سیـاس*ـی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی آن روزگاران ایران را تحت تاثیر خویش قرار داد و نقطه عطفی شد که اهمیت خود را تا به سده های آتی حفظ نمود. به عبارتی این حادثه ، نوسان و دگرگونی بسیاری را در مسیر تاریخ سبب گردید و در هر زمینه از تاریخ نقش موثر و قابل تامل ایفا نمود. اما گرچه ویرانگری های مغولان، به ویژه چنگیز خان، عظیم و نتایج فلاکت بار آن برای ایران، همیشگی بود، اما آشکار است که مغولان تا حدی از آن روی که مردمی بیابانگرد بودند چیزی با خود نداشتند تا جایگزین فرهنگ ایرانی کنند، لذا در مسیر فرهنگ ایرانی گسستی پدید نیاوردند. حمله مغول ها به شرق ایران پیامدها ی منفی و مثبتی را در ایران داشته که در این تحقیق به بررسی این تغییرات می پردازیم.
*ایران قبل از حمله مغول
ایران به جهت وضع جغرافیایی خود که در گذرگاه شرق و غرب بود، بارها و بارها از سوی مهاجمان وحشی یا متمدن شرقی و غربی گرفتار یورش شد و حتی گاهی به تسخیر بیگانگان در آمده و بار سنگین این یورش ها بر دوشش سنگینی کرده است .هجوم سنگین تورانیان ،مقدونیان ،رومی ها ،ترکان غز ،مهاجمات پی در پی روسیه تزاری و انگلستان ... چون سیل بنیان کنی به سوی این سرزمین سرازیر بود. اما هیچ یک از این یورش ها در وسعت و شدت به پای هجوم مغول نمی رسد . ضربه ای که مغول و سپس تاتار (تیمور) به ایرانشهر وارد آوردند،چنان سخت و شکنده بود که ملت دیگر برای ترمیم کامل آن توفیقی نیافت و در نتیجه این یورش زیانی برای فرهنگ ما وتمدن جهان به بار آورد. ( دستغیب ،عبدالعلی ،1367،ص28)
در قرن هفتم میلادی ارتش متمرکز ساسانیان در جریان حمله اعراب بطور کامل از هم فرو پاشید. از آنجائیکه ایران جزئی از امپراتوری اسلام و در حقیقت قلمرو دارالخلافه به شمار میآمد بالطبع به لحاظ نظامی نیز تحت امر سپاه اسلام بود، اما در عمل در ایران قدرتهای محلی در مناطق مختلف قدرت را در دست داشتند و هر قدرت محلی نیز متکی به قوای نظامی خود بود. به غیر از نیروهای محلی بردگان ترک نژاد قبایل آسیای مرکزی عنصر دیگر نظامی را تشکیل میدادند. تحول در سیستم نظامی ایران از زمان سلطان محمود غزنوی (دوران حکمرانی ۴۲۱-۳۸۷ ه ق) آغاز شد. تشکیلات نظامیای که سلطان محمود به وجود آورد، برای زمان خودش تحولی نوین در ساختار قشون و قوای جنگی کشور بود. سربازان ارتش جدید نه تنها حقوق دریافت مینمودند بلکه سهمی از غنائم جنگی نیز به آنان میرسید.
پیدایش ارتش و افزوده شدن آن بر بافت سنتی قشون که خاستگاه قبیلگی داشت، اولین ویژگی مهم اجتماعی به قدرت رسیدن قبایل آسیای مرکزی در ایران بود.(زیبا کلام ،صادق ،1382،ص 142) پس از غزنوی سلسله سلجوقیان را در ایران داریم که پس از آنها دولت خوارزمشاهیان روی کار می آیند . مقارن جلوس سلطان محمد خوارزمشاه (دوران حکمرانی ۶۱۷–۵۹۶ ه ق) غوریان (۶۰۹-۵۹۷ ه ق) توانستند پس از برافتادن غزنویان (۵۸۳-۳۴۴ ه ق) باقیمانده سرزمینهای غزنوی و شهرهای خراسان مانند شهر بلخ زادگاه مولوی را به تصرف خود در آوردند. سلطان محمد در سال ۶۰۹ سلسله غور را برانداخت و با تصرف غزنین در سال ۶۱۱ ه.ق توانست سرحد قلمرو خود را از طرف شرق به هندوستان برساند. در سال ۶۰۶ ه.ق او مازندران را که مدتها بود اسپهبدان طبرستان آنجا را در دست داشتند، تسخیر کند. از اواسط سده ششم هجری جماعتی از ترکان زردپوست شمال چین در ولایت کاشغرو ختن دولتی بزرگ به نام دولت قراختاییان تشکیل داده که بودایی مذهب بودند. خوارزمشاهیان برای اینکه راه آنان را سد کنند قبول کرده بودند که هر ساله مبلغی به آنان باج دهند. این رسم تا زمان سلطان محمد برقرار بود اما او از پرداخت خراج به پادشاهی که او را مشرک میدانست ابا داشت. سلطان محمد سه بار با قراختائیان جنگ کرد و توانست در سال ۶۰۷ ه.ق قراختائیان را از ماورءالنهر براندازد و بخارا و سمرقند را به کمک کوچلک خان سرکرده قبایل نایمان تسخیر کند.(اقبال آشتیانی ، عباس ، 1365،صص25-22)
بعد از منقرض شدن سلسله سلجوقیان عجم عراق (۵۹۰-۵۱۱ ه ق) به دست علاءالدین تکش پدر سلطان محمد خوارزمشاه، بر سر حکمرانی ایران غربی بین ناصرخلیفه دوران حکمرانی( ۶۲۲–۵۷۵ ه ق) و علاءالدین تکش و همچنین جانشین او سلطان محمد اختلاف و دشمنیِ سختی بروز نمود. بر همین اساس از زمان به قدرت رسیدن سلطان محمد تا آخر سلطنت او، ایران غربی میدان تاختوتاز لشکریان خوارزمی و سپاهیان خلیفه گردید. ناصر خلیفه برای قلع و قمع خوارزمشاه نهتنها سلاطین غور و علمای متعصب ماوراءالنهر را بر او برمیانگیخت بلکه از اسماعیلیه و غیرمسلمانان قراختائی و اقوام مغول نیز کمک خواست و در نتیجه نه تنها موجب سرنگونی خوارزمشاه شد بلکه خاندان خود را نیز سرنگون کرد.(اقبال آشتیانی ،عباس 1310، ص328) سلطان محمد بعد از حدود ممالک خود را از طرف شمال شرقی و مشرق به کاشغر و لب سندرسانید به سمت مغرب یعنی عراق توجه کرد. این ممالک را در این تاریخ اتابکان فارس و آذربایجان در دست داشتند و نفوذ روحانی خلیفه عباسی نیز در این دو منطقه تا حدی باقی بود. سلطان محمد بر سر اینکه نفوذ حکم خوارزمشاهیان در بغداد را خواستار بود و همچنین یاری خواستن خلیفه از اسماعیلیه و قراختائیان برای برانداختن حکومت او، با خلیفه در اختلاف بود. بر اثر این اختلاف و دشمنی سلطان محمد از علمای مملکت خود فتوا گرفت مبنی بر اینکه بنی عباس محق به خلافت نیستند و باید یک نفر از سادات حسینی را به این مقام برگزید به همین نظر خلیفه را معزول اعلان کرده و دستور داد که نام خلیفه عباسی در خطبهها بـرده نشود و بر روی سکه درج نگردد و یکی از سادات علوی ترمذی را به خلافت گمارد.(کسایی ،نورالله ،1376،ص 293)
خوارزمشاه در سال ۶۱۴ ه.ق به قصدبغداد لشکر کشید اما چون زمستان بود لشکریانش در گردنه اسد آباد از برف و سرما صدمه زیادی دیدند و مجبور شد به خراسان برگردد.(اقبال آشتیانی ،عباس ، 1365،صص25-22) پس ازمرگ محمد پسرش جلال الدین برسر کار می آید .مادر جلال الدین خوارزمشاه (جلالالدینِ مِنکُبِرنی) از زنان هندو نژاد بود و همین امر یکی از علل کینه ترکان خاتون مادربزرگش نسبت به او و دور کردن او از ولیعهدی به شمار میآمد زیرا ترکان خاتون میخواست نوه دیگرش اوزلاغ شاه که مادرش مانند خود او از ترکان قنقلی بود بعد از پسرش وارث سلطان محمد گردد. جلالالدین به فارسی و ترکی هر دو تکلم میکرد.(همان ،ص 155) جلالالدین هنگام فرار سلطان محمد از سپاهیان چنگیز، همراه پدر بود و سلطان محمد خوارزمشاه در جزیره آبسکون و در بستر مرگ، او را به جانشینی خویش برگزید و اوزلاغ شاه را از ولیعهدی خلع کرد. سلطان جلالالدین، بیش از ۱۰ سال بعد از مرگ پدر در برابر سپاهیان مغول به شدت ایستادگی نمود و با همدستی تیمور ملک چندین ضربه شدید به قشون مغول وارد آورد.(غفورف ،تاجیکان ،1377،ص 707)
نکته حائز اهمیت اینکه ایران در آستانه یورش مغولان کشوری بزرگ و پهناور و آباد بود. به رغم دست به دست شدن کشور و اختلافات داخلی، ساختار اجتماعی کشور دوام مناسبی داشت . بنایی که یعقوب لیث صفاری پی آن را ریخته بود ،در زمان سامانیان و دیلمیان به کمال رسیده بود و نظمی را که وزیران بزرگی مانند جهیانی و بلعمی و خواجه نظام الملک طوسی .... برقرار کردند تا آن عصر باقی مانده بود .(دستغیب ، عبدالعلی،1367، صص314-313)
اوضاع جغرافیایی آسیای مرکزی و آسیای شرقی تشکیل شده از کوهها، دشتها و صحرا که با ریگزارها و ارتفاعات صعب العبور محاصره شده که جمعیت این ناحیه پهناور چندان زیاد نیست و اگر در دو طرف آن ممالک متمدن و با اعتباری مثل چین و ایران قرار نداشت ، مطمئنا سرزمین مزبور هیچگاه مقامی را که در قرون گذشته در آسیا داشت دارا نمیشد و از مردم آن که غالبا به چادرنشینی و صحراگردی روزگار می گذارندند، چندان سخنی به میان نمی آمد. در غرب این ناحیه، دریای خزر، در شرق آن دیوارعظیم چین، در شمال دشت وسیع سیبری و در جنوب، تبت و جبال عظیم هیمالیاست.
مغولستان در آسیای مرکزی واقع شده است که سرزمین مادری مغولان به شمار می آید. مغولستان سرزمینی با آب و هوای سرد وخشک و شرایط معیشتی سخت بود،مردم این دیار بخاطر صعب العبور و کوهستانی بودن منطقه، نبود آذوقه و بسیار مشکلات دیگر انسانهایی پرخاشگر و جنگجو پروارنده شدند .مغول قومی از نژاد زرد به شمار می آمدند که به دلیل جنگاوری ها و مهاجرت در سده های پیشین ،شاهد حضور آنها در نقاط مختلف آسیا و حتی شرق اروپا هستیم.
هجوم مغولان به عنوان یکی از مهم ترین حادثه های تاریخ ایران، تمامی ارکان و بنیان های سیـاس*ـی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی آن روزگاران ایران را تحت تاثیر خویش قرار داد و نقطه عطفی شد که اهمیت خود را تا به سده های آتی حفظ نمود. به عبارتی این حادثه ، نوسان و دگرگونی بسیاری را در مسیر تاریخ سبب گردید و در هر زمینه از تاریخ نقش موثر و قابل تامل ایفا نمود. اما گرچه ویرانگری های مغولان، به ویژه چنگیز خان، عظیم و نتایج فلاکت بار آن برای ایران، همیشگی بود، اما آشکار است که مغولان تا حدی از آن روی که مردمی بیابانگرد بودند چیزی با خود نداشتند تا جایگزین فرهنگ ایرانی کنند، لذا در مسیر فرهنگ ایرانی گسستی پدید نیاوردند. حمله مغول ها به شرق ایران پیامدها ی منفی و مثبتی را در ایران داشته که در این تحقیق به بررسی این تغییرات می پردازیم.
*ایران قبل از حمله مغول
ایران به جهت وضع جغرافیایی خود که در گذرگاه شرق و غرب بود، بارها و بارها از سوی مهاجمان وحشی یا متمدن شرقی و غربی گرفتار یورش شد و حتی گاهی به تسخیر بیگانگان در آمده و بار سنگین این یورش ها بر دوشش سنگینی کرده است .هجوم سنگین تورانیان ،مقدونیان ،رومی ها ،ترکان غز ،مهاجمات پی در پی روسیه تزاری و انگلستان ... چون سیل بنیان کنی به سوی این سرزمین سرازیر بود. اما هیچ یک از این یورش ها در وسعت و شدت به پای هجوم مغول نمی رسد . ضربه ای که مغول و سپس تاتار (تیمور) به ایرانشهر وارد آوردند،چنان سخت و شکنده بود که ملت دیگر برای ترمیم کامل آن توفیقی نیافت و در نتیجه این یورش زیانی برای فرهنگ ما وتمدن جهان به بار آورد. ( دستغیب ،عبدالعلی ،1367،ص28)
در قرن هفتم میلادی ارتش متمرکز ساسانیان در جریان حمله اعراب بطور کامل از هم فرو پاشید. از آنجائیکه ایران جزئی از امپراتوری اسلام و در حقیقت قلمرو دارالخلافه به شمار میآمد بالطبع به لحاظ نظامی نیز تحت امر سپاه اسلام بود، اما در عمل در ایران قدرتهای محلی در مناطق مختلف قدرت را در دست داشتند و هر قدرت محلی نیز متکی به قوای نظامی خود بود. به غیر از نیروهای محلی بردگان ترک نژاد قبایل آسیای مرکزی عنصر دیگر نظامی را تشکیل میدادند. تحول در سیستم نظامی ایران از زمان سلطان محمود غزنوی (دوران حکمرانی ۴۲۱-۳۸۷ ه ق) آغاز شد. تشکیلات نظامیای که سلطان محمود به وجود آورد، برای زمان خودش تحولی نوین در ساختار قشون و قوای جنگی کشور بود. سربازان ارتش جدید نه تنها حقوق دریافت مینمودند بلکه سهمی از غنائم جنگی نیز به آنان میرسید.
پیدایش ارتش و افزوده شدن آن بر بافت سنتی قشون که خاستگاه قبیلگی داشت، اولین ویژگی مهم اجتماعی به قدرت رسیدن قبایل آسیای مرکزی در ایران بود.(زیبا کلام ،صادق ،1382،ص 142) پس از غزنوی سلسله سلجوقیان را در ایران داریم که پس از آنها دولت خوارزمشاهیان روی کار می آیند . مقارن جلوس سلطان محمد خوارزمشاه (دوران حکمرانی ۶۱۷–۵۹۶ ه ق) غوریان (۶۰۹-۵۹۷ ه ق) توانستند پس از برافتادن غزنویان (۵۸۳-۳۴۴ ه ق) باقیمانده سرزمینهای غزنوی و شهرهای خراسان مانند شهر بلخ زادگاه مولوی را به تصرف خود در آوردند. سلطان محمد در سال ۶۰۹ سلسله غور را برانداخت و با تصرف غزنین در سال ۶۱۱ ه.ق توانست سرحد قلمرو خود را از طرف شرق به هندوستان برساند. در سال ۶۰۶ ه.ق او مازندران را که مدتها بود اسپهبدان طبرستان آنجا را در دست داشتند، تسخیر کند. از اواسط سده ششم هجری جماعتی از ترکان زردپوست شمال چین در ولایت کاشغرو ختن دولتی بزرگ به نام دولت قراختاییان تشکیل داده که بودایی مذهب بودند. خوارزمشاهیان برای اینکه راه آنان را سد کنند قبول کرده بودند که هر ساله مبلغی به آنان باج دهند. این رسم تا زمان سلطان محمد برقرار بود اما او از پرداخت خراج به پادشاهی که او را مشرک میدانست ابا داشت. سلطان محمد سه بار با قراختائیان جنگ کرد و توانست در سال ۶۰۷ ه.ق قراختائیان را از ماورءالنهر براندازد و بخارا و سمرقند را به کمک کوچلک خان سرکرده قبایل نایمان تسخیر کند.(اقبال آشتیانی ، عباس ، 1365،صص25-22)
بعد از منقرض شدن سلسله سلجوقیان عجم عراق (۵۹۰-۵۱۱ ه ق) به دست علاءالدین تکش پدر سلطان محمد خوارزمشاه، بر سر حکمرانی ایران غربی بین ناصرخلیفه دوران حکمرانی( ۶۲۲–۵۷۵ ه ق) و علاءالدین تکش و همچنین جانشین او سلطان محمد اختلاف و دشمنیِ سختی بروز نمود. بر همین اساس از زمان به قدرت رسیدن سلطان محمد تا آخر سلطنت او، ایران غربی میدان تاختوتاز لشکریان خوارزمی و سپاهیان خلیفه گردید. ناصر خلیفه برای قلع و قمع خوارزمشاه نهتنها سلاطین غور و علمای متعصب ماوراءالنهر را بر او برمیانگیخت بلکه از اسماعیلیه و غیرمسلمانان قراختائی و اقوام مغول نیز کمک خواست و در نتیجه نه تنها موجب سرنگونی خوارزمشاه شد بلکه خاندان خود را نیز سرنگون کرد.(اقبال آشتیانی ،عباس 1310، ص328) سلطان محمد بعد از حدود ممالک خود را از طرف شمال شرقی و مشرق به کاشغر و لب سندرسانید به سمت مغرب یعنی عراق توجه کرد. این ممالک را در این تاریخ اتابکان فارس و آذربایجان در دست داشتند و نفوذ روحانی خلیفه عباسی نیز در این دو منطقه تا حدی باقی بود. سلطان محمد بر سر اینکه نفوذ حکم خوارزمشاهیان در بغداد را خواستار بود و همچنین یاری خواستن خلیفه از اسماعیلیه و قراختائیان برای برانداختن حکومت او، با خلیفه در اختلاف بود. بر اثر این اختلاف و دشمنی سلطان محمد از علمای مملکت خود فتوا گرفت مبنی بر اینکه بنی عباس محق به خلافت نیستند و باید یک نفر از سادات حسینی را به این مقام برگزید به همین نظر خلیفه را معزول اعلان کرده و دستور داد که نام خلیفه عباسی در خطبهها بـرده نشود و بر روی سکه درج نگردد و یکی از سادات علوی ترمذی را به خلافت گمارد.(کسایی ،نورالله ،1376،ص 293)
خوارزمشاه در سال ۶۱۴ ه.ق به قصدبغداد لشکر کشید اما چون زمستان بود لشکریانش در گردنه اسد آباد از برف و سرما صدمه زیادی دیدند و مجبور شد به خراسان برگردد.(اقبال آشتیانی ،عباس ، 1365،صص25-22) پس ازمرگ محمد پسرش جلال الدین برسر کار می آید .مادر جلال الدین خوارزمشاه (جلالالدینِ مِنکُبِرنی) از زنان هندو نژاد بود و همین امر یکی از علل کینه ترکان خاتون مادربزرگش نسبت به او و دور کردن او از ولیعهدی به شمار میآمد زیرا ترکان خاتون میخواست نوه دیگرش اوزلاغ شاه که مادرش مانند خود او از ترکان قنقلی بود بعد از پسرش وارث سلطان محمد گردد. جلالالدین به فارسی و ترکی هر دو تکلم میکرد.(همان ،ص 155) جلالالدین هنگام فرار سلطان محمد از سپاهیان چنگیز، همراه پدر بود و سلطان محمد خوارزمشاه در جزیره آبسکون و در بستر مرگ، او را به جانشینی خویش برگزید و اوزلاغ شاه را از ولیعهدی خلع کرد. سلطان جلالالدین، بیش از ۱۰ سال بعد از مرگ پدر در برابر سپاهیان مغول به شدت ایستادگی نمود و با همدستی تیمور ملک چندین ضربه شدید به قشون مغول وارد آورد.(غفورف ،تاجیکان ،1377،ص 707)
نکته حائز اهمیت اینکه ایران در آستانه یورش مغولان کشوری بزرگ و پهناور و آباد بود. به رغم دست به دست شدن کشور و اختلافات داخلی، ساختار اجتماعی کشور دوام مناسبی داشت . بنایی که یعقوب لیث صفاری پی آن را ریخته بود ،در زمان سامانیان و دیلمیان به کمال رسیده بود و نظمی را که وزیران بزرگی مانند جهیانی و بلعمی و خواجه نظام الملک طوسی .... برقرار کردند تا آن عصر باقی مانده بود .(دستغیب ، عبدالعلی،1367، صص314-313)