- عضویت
- 2017/05/18
- ارسالی ها
- 35,488
- امتیاز واکنش
- 104,218
- امتیاز
- 1,376
درباره ی واژه ها ی «زن»، «بانو» و «دوشیزه»
واژهی «زن» در زبان پهلوی، که زبان هنگام اشکانیان و ساسانیان بوده است، به گونهی «کن» خوانده میشده، که آن خود؛ از کـَئینی (کَ ای نی) زبان اوستایی ( کهنترین زبان آریاییان جهان ) همچون زبان سانسکریت برگرفته شده است. این واژه نیز از ریشهی «کن» اوستایی که به معنی «خانه» بوده برآمده است، و برابر است با : دارندهی خانه [ صاحبخانه ].
ریشهی «کن» اوستایی، یک برابر دیگر نیز دارد که «دوست داشتن» باشد ! و چون آن که از ریشهی نخستین آن برمیآید، این واژهی چند هزارسالهی ایرانی، ریشه در هنگام درازآهنگ مادرسالاری در ایران (و جهان) دارد، و زیباترین داستان را از کوششهای مادران از آن هنگام که مردمان، همچون دیگر جانوران در رمههای بزرگ میزیستند و نرم نرم برای گریز از سرما خانه سازی را آغاز کردند، باز میگوید.
این پیداست که نخستین خانه، به دست مادران در دل کوهها و تپهها، در آغاز با پنجهی آنان و پَسان، به یاری سنگ کنده شده است، و همین واژه و کنش نیز خود نشان میدهد که «کن» یا خانه در آغاز در کوه و زمین کنده شده است، و شاید خانههای نخستین برای پنهان کردن کودک و نوزاد برهنه از سوز سرما، ساخته میشده و روزبه روز به گنجایش آن افزودهاند، تا دیگر فرزندان و مادران را نیز در خود جای دهد.
سپس «کن» با پسوند «ت» به گونهی «کنت» درآمد که در زبان پهلوی برابر با شهر است و با دگرگونی «ت» به «د» به گونههای «کند»، «کندو» (خانهی زنبور) و با فروافتادن میانوند «ن» به گونهی «کد»، «کده»، «کته»، «کدیور»، «دهکده»، ... درآمد.
در آن هنگام ِ بس دور و دراز، مردان و پسران به دنبال نخچیر و خوردن میوههای درختان در کوه و دشت و جنگل پراکنده بودند و گروه مادران و دختران و پسران خردسال همواره با مادران و مادربزرگان با هم به سرمیبردند، و از آنجا که این گروه ِ به هم پیوسته را یارای کوچهای بزرگ نبود، این امر، خانه سازی و پیشرفت آن را نیرو میبخشید و بدین ترتیب یکجانشینی و ساختن دهکدهها آغاز گردید.
گروه مردان و پسران را گاهگاه آرزوی دیدار زنان و خواهران و دختران برمیخاست و آنان را به سوی خانه و کن و دهکده ی خود میکشاند و از آنجا که آرامشی که در خانهها روان بود، برایشان سخت دوست داشتنی مینمود، ریشهی دوم واژه ی «کن» که دوست داشتن باشد، پدیدار گردید، و واژهی پهلوی «کنیچک» (کن ای چک) از همین ریشه است که در فارسی به «کنیزک» دگرگون گردیده و برابر است با «دوست داشتنی کوچک».
اما با گذر روزگار و با گسترش کار جهان در زمانهای پسین و با گذر از دوران مادر سالاری به پدر سالاری، نرمک نرمک، و به پاس بزرگداشت پایه گذاران فرهنگ مردمی که زنان و مادران بودند، از سوی مردان، پاژنامها ( لقب ها)ی دیگر برای زنان پدیدار گردید.
نخستین ِ این نامها «نائیریکا» است که در زبان اوستایی، برابر با «زن پهلوان» می باشد، ریشهی این نام، واژهی «نرَ» در اوستا است که پهلوان و زورآور بوده و گونهی نرینهی آن در نام یکی از بزرگترین پهلوانان ایران یعنی «نریمان» نیای رستم جهان پهلوان وجود دارد و از آنجا که در زبانهای کهن آریایی، واژهها دو گونهی نرینه و مادینه، و یک گونهی میانه داشته اند، واژهی نر ِ نرینه به گونهی«نئیری» و مادینه ی آن «نائیریکا» خوانده میشده است.
این واژه در زبان پهلوی به گونهی «نائیریک» درآمد، که پاژنام بانوان بود و هنوز در زبان ارمنی نیز «نایریک» خوانده میشود. در زبان فارسی این واژه از میان رفت، مگر آنیکه بارها و بارها دربارهی زنان برجسته و بلندمنش شنیده ایم، یعنی پاژنام «شیر زن» که یادآور نام نائیرکای اوستایی است.
پاژنام دیگر زن در زبان فارسی «بانو» است که در زبان پهلوی «بانوک» خوانده میشده و در زبان کهن اوستایی خود را بهگونهی فارسی مینمایاند. ریشهی این واژه «بان» اوستایی است، برابر با فروغ و روشنایی، و از آنجا که «ن» در واژهها به «م» دگرگون میشود، «بان» اوستایی نیز «بام» گردید، که در واژهی آمیختهی «بامداد»(= هنگام روشنایی)، و یا دهندهی روشنایی و فروغ سپیده دم، خویش را نگاهداشته است، و بر این بنیاد «کدبانو» «روشنایی خانه» است و اگرچه امروز کم تر کاربرد دارد، در نوشتههای تا سدهی هشتم و نهم همهجا به همینگونه آمده است، و چون «کد» نیز به «کی» برگشته است در چند گویش امروز ایران گونهی «کیوانو» هنوز بر زبان میرود.
و باز اگرچه امروز، از بان و بانو، فروغ و روشنی درنمییابیم ،اما همه میدانیم که در فرهنگ ایرانی زن را چراغ خانه مینامند که همان برآیند بانو و بانوک را با خود به همراه دارد.
واژی دیگر که ایرانیان برای دختران بر زبان میآورند، «دوشیزه» است که در زبان پهلوی «دوشیچک» (دو شی چک) خوانده میشده است که خود؛ از ریشهی«زوش» اوستایی به معنی دوست داشتن برآمده و بر روی هم «دوست داشتنی کوچولو» است، همانکه در واژهی کنیزک هم نهفته است.
از این واژه «دوشارم» پهلوی برابر با معشوق نبز برآمده است و زیباست که این واژه و پاژنام برای دختران و زنان کاربرد داشته است، نه برای مردان !
درباره ی واژه ی آریا و ایران
آن گروه از آریاییهایی که مهاجرت نکردند و در «ناف جهان» که به زبان اوستایی اَیریانه وئیجنگ (airyana-vaējangh) خوانده میشد، ساکن ماندند، با نام ایرج مشهورند و ایرج (eraj) که به زبان پهلوی (erech) خوانده میشود، مخفف واژه ای اوستایی است که به پهلوی و پارسی دری «ویج» تلفظ میشود و مرکز جهان معنی میدهد.
واژهی « ایران » که در پارسی میانه به شکل «اران» (erān) بوده است، برگرفته از شکلهای قدیمی واژه ی «آریانا»، یعنی سرزمین آریاییهاست.
واژهی «آریا» در زبان اوستایی به صورت «اَیریه» (airya) ، در پارسی باستان «اَریه» (āriya) و در سنسکریت به شکل «آریه» (arya) به کار رفته است و «ایریه» و «اریه» سپس در زبان پهلوی و پارسی دری به شکل «ایر» (ēr) درآمده است. « ایر» در واژه بهمعنی «آزاده» و جمع آن «ایران» بهمعنی «آزادگان» است.
ایرانیان در نوشتههای پهلوی ساسانی، خود را به این نام و میهن خود را «ایران» (ērān) نامیدند.
در شاهنامه دربارهی پسر سوم فریدون میخوانیم :
مر او را که بُد هوش و فرهنگ و رای مر او را چه خوانند ؟ ایران خدای
ایران در اینجا جمع «ایر» یعنی آزادگان و «ایران خدای» به معنی پادشاه آزادگان است.
ایرانیان و آریاییان هند که زبان های آنان در روزگاران کهن به یکدیگر بسیار نزدیک بوده است، خود را به این نام خواندهاند.(سیمای ایران تألیف ایرج افشار، ص ۶۷-۶۸-۶۹)
در مورد کشورهای دیگر و اقوام آریائی که به اروپا مهاجرت کردند و نام ایران را نگاه داشتند، میتوان «ایرلند» را نام برد. بخش نخست نام کشور ایرلند که در خود زبان ایرلندی «eire» نامیده میشود نیز همین واژه است.
(ایرلند = سرزمین ایرها = سرزمین آریاییان). این واژه را در زبان ایرلندی که همریشهی زبان ماست به شکل «aire» و «airech» و به همان معنی «آزاده» میبینیم. و هم در آنجا است که هنوز معابد میترایی یعنی یادگار دوران فریدون از زیر خاک بدر میآید. (دکتر فریدون جنیدی کتاب زندگی و مهاجرت آریاییان ص١۷۵-١۷۶)
ایرانیان در نوشتههای پهلوی اشکانی «اَریان»، در ارمنی «اِران» (eran) یا «ایران شَتر» (ērān shathr) و در فارسی «ایران شهر» نامیده میشدند.
ایران در زبان پهلوی دو معنی داشت : یکی آریاییان یا ایرانیان و دیگر سرزمین ایران.
شکلی دیگری از ایران «اریان» است که در کتاب تاریخ پیامبران و شاهان از «حمزه اصفهانی»، دانشمند سدهی چهارم آمده است. او از مملکت «اریان» و هم «فرس» و به بیان دیگر «اریان» نام میبرد و میگوید که ایشان پارسیاناند.(حمزه اصفهانی. تاریخ پیامبران و شاهان، ص ۲)
از این سخن پیداست که او اریان را در معنی جمع و به جای ایرانیان یا آریاییها بکار بـرده است.
شکل «اریان شهر» نیز به جای «ایران شهر» در کتاب التنبیه و الاشراف، تألیف «ابوالحسن علی مسعودی»، مورخ سدهی چهارم نیز دیده شده است.(ابولحسن مسعودی، علی.التنبیه و الاشراف، ص ٣۸-٣۹)
«شَثر» (= شهر در فارسی) که در واژهی پهلوی «ایران شثر» آمده است در آن زبان به معنای کنونی «سرزمین» است.
در زبان پهلوی ساسانی به جای شهر (در معنی امروزی) شثرستان (= شهرستان در فارسی) به کاربرده میشد و کیشوَر (= کشور در فارسی) به معنی یک بخش از هفت بخش زمین بود که به تازی «اقلیم» خوانده شده است. در زبان پهلوی از واژهی «ایران شثر»، مفهوم کشور ایرانیان، کشور آریاییان دریافته میشد. (دکتر صادق کیا. آریا مهر، ص ٣-۴)
ایران به جز در معنی آزادگان، همچنین منسوب بهمحل آنان بوده و به جایگاه آریاییان نیز گفته میشده است و هماکنون نیز گفته میشود. بخشی از پیام کیخسرو به افراسیاب چون این است:
به ایران زن و مرد لرزان به خاک خروشان ز تو پیش یزدان پاک
که در این بیت : ایران به معنی کشور آریاییان است، یا :
دریغ است، ایران که ویران شود کنام پلنگان و شیران شود
ابوسعید ابوالخیر در این چهارپاره (رباعی) خود ایران را به معنی جمع «ایر» آورده است :
سبزی بهشت و نو بهار از تو برند آنی که به خلد یادگار از تو برند
در چین وختن، نقش و نگار از تو برند ایران همه فال روزگار از تو برند