طبق معمول سایت رو باز کردم تا رمان جدید دانلود کنم آخه اون زمانها نمیتونستم بی رمان سر کنم و به قول یکی از دوستان رمان جدید رو مثل سیگار با رمان قبلی روشنش میکردم. اونروز وقتی سایت رو باز کردم دیدم زده انجمن نگاه دانلود افتتاح شد. با تعجب بهش نگاه کردم اصلا نمیدونستم انجمن چی هست ولی بخاطر شیفتگی که نسبت به سایت داشتم جز اولین نفرا ثبت نام کردم که بعد ها فهمیدم پنجمین نفر بودم. روزها گذشت نمیدونستم تو انجمن چیکار میکنند. کلمههای جدید مثل تایپک و پست و اسپم و دکمه تشکر اینا میدیدم و میترسیدم کار غلطی بکنم و ضایع بشم برای همین فقط ببینده بودم. چند ماه اول به همین منوال گذاشت که با پست زدن آشنا شدم. و این شد آغاز فعالیت من، تو تایپکهایی که بقیه میزدن نظرات خودم رو پست میکردم که گاهی هم اسپم محسوب میشد
اونموقع انجمن یه چت با حالی داشت هم عمومی و هم خصوصی و چقد عمومی پر از آدم و پر جنب و جوش و صمیمانه بود. همیشه دلم میخواست قاطی اونا بشم؛ ولی توی خودم اعتماد به نفسی نمیدیدم... تا اینکه یه روز چراغ چت خصوصی چشمک زد و shinee نامی سراغم اومد و ازم اسم و نشون خواست و این شد دنیای جدیدی که به روم باز شد. همه چیز رو با صبر و حوصله و مهربونی بهم یاد داد و خودش باعث شد بشم یه مدیر.
روزهای خوب و بد زیادی گذروندیم . از هم دلخور شدیم. سلایقمون جور در نیومد. اختلاف نظر داشتیم؛ ولی هیچ کدوم باعث نشد تو بعد از هفت سال دوباره برای من تایپک تولد نزنی و من هم مثل همون سال اولی کلی براش گریه نکنم.
مرسی که موندی برام:aiffwan_light_blum::aiwan_light_friends:
مرسی از همه عزیزایی که توی تل بهم تبریک گفتند واقعا انتظار اینو نداشتم که بعضی ها رو ببینم؛ ولی دیدم و فهمیدم که هیچ چیز ارزش اینو نداره دل هم رو بشکنیم
از همتون ممنون که بودید و با حضورتون بهترین روزهایی زندگیم رو تشکیل دادید.
مهربانم !
یک جهان قاصدک ناز به راهت باشد
بوی گل، نذر قشنگی نگاهت باشد
و خداوند شب و روز و تمام لحظات
با همه قدرت خود پشت و پناهت باشد
سمیرا جان تولدت مبارک !
:ura: