دلنوشته ~•°درهــــم کــــده ~•°

☆ℳสみძịყξ☆

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2017/07/21
ارسالی ها
793
امتیاز واکنش
5,978
امتیاز
571
محل سکونت
اعماق دریا
یک قانونی هست که میگه

تا قبل از اینکه پرواز کنی
هر چقدر خواستی بترس،
فکر کن، شک کن، دو دل شو،
پشیمون شو..
اما وقتی که پریدی اگه وسط راه
پشیمون شدی،
بازی رو باختی
 
  • پیشنهادات
  • ☆ℳสみძịყξ☆

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/07/21
    ارسالی ها
    793
    امتیاز واکنش
    5,978
    امتیاز
    571
    محل سکونت
    اعماق دریا
    پیرمرد همسایه آلزایمر دارد
    امروز صبح ...
    بیخودی شلوغش کرده بودند !
    او فقط یادش رفته
    از خواب بیدار شود !!
     

    ☆ℳสみძịყξ☆

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/07/21
    ارسالی ها
    793
    امتیاز واکنش
    5,978
    امتیاز
    571
    محل سکونت
    اعماق دریا
    ‏همیشه ، قسمت خوبش اونجاس ک دوس داری باورکنی.
    قسمت بدش ، اونجاس ک مجبوری باور کنی.
    قسمت دردناکش ، اونجاس ک نمیتونی باورکنی...
     

    ☆ℳสみძịყξ☆

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/07/21
    ارسالی ها
    793
    امتیاز واکنش
    5,978
    امتیاز
    571
    محل سکونت
    اعماق دریا
    گیریم دو سه روزی هم کافه گردی کردید و خیابان ولیعصر را از اول تا آخر قدم زدید...
    گیریم هزارتا سلفی هم باهم گرفتید وهزار بـ..وسـ..ـه هم رد و بدل کردید...
    دستِ هم را فشردید و دل دادید و قلوه تحویل گرفتید...
    آخرِ آخرش این است که یکی تان به آن دیگری میگوید: من لیاقتِ تو را ندارم...
    یا آن دیگری میگوید: برای تو از من بهتر پیدا می شود...
    و آخرِ آخرش هردو باید چشمانتان را ببندید و از کنار کافه های دورانِ باهم بودنتان رد شوید و دستانتان را در جیب ژاکتتان گره کنید...
    تهِ تهش این ست....
     

    ☆ℳสみძịყξ☆

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/07/21
    ارسالی ها
    793
    امتیاز واکنش
    5,978
    امتیاز
    571
    محل سکونت
    اعماق دریا
    آدمهاي "معلق" آدمهايی هستند كه تكليفشان با خودشان معلوم نيست
    هستند و نيستند
    اصلاً از همان اول به نيتِ نماندن آمده اند
    با دست پس ميزنند و با پا پيش ميكشندتان
    وابسته تان ميكنند و در اوجِ وابستگی,رهايتان ميكنند به امانِ خدا...
     

    ☆ℳสみძịყξ☆

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/07/21
    ارسالی ها
    793
    امتیاز واکنش
    5,978
    امتیاز
    571
    محل سکونت
    اعماق دریا
    + کسی که بخواد بره نه چمدون میبنده، نه گوشیش خاموش میشه، نه چیز دیگه!
    فقط سرد میشه ولی مهربون! همین...
    - مگه تا حالا کسی رو دوست داشتی؟


    اتوبوس رسیده بود ترمینال، میدونستم اگر بگم رسیدم اونم پا میشه میاد دنبالم،اونم پنج صبح!
    به خودم گفتم میرم تو نمازخونه ی ترمینال یا یه قدمی میزنم تا بیدار شه...
    هنوز فکرم تموم نشده بود پیام اومد رو گوشیم که "بیا سمت در پشتی ترمینال!" دختره ی احمق انگار جی پی اس اتوبوس بهش وصل بود!
    از دور دیدمش از سنگینی کوله پشتی قهوه ای همیشگیش، میشد فهمید که بازم دیشب نخوابیده و نهار ظهر رو آماده می کرده و فقط با یه کرم ضد آفتاب آرایشش رو ماست مالی کرده!

    خندم گرفت گفتم: حداقل چراغ رو روشن میکردی که تو ابروهات ضد آفتاب نزنی! گفت:
    "علیک سلام" و بغلم کرد
    و آروم دم گوشم گفت:
    "اگر بدونی قیافت توی این سرما چقد دوست داشتنی و مسخره میشه مخصوصا اون دماغت که عین مخزن گردالی ته دماسنج جیوه ای سرخ میشه دلقک خان!" نفهمیدم چی گفت حواسم پرت بوی موهاش بود و خط اتوی مقنعه ی سورمه ایش که معلوم بود بازم عجله ای اتو زده که دو خطه شده!
    گفتم: یه روزی میفهمم چطوری این همه فرزی که به همه ی کارات میرسی!
    من که فقط بخوام یه چمدون ببندم باید نصف روز فکر کنم چی چی بردارم!
    صدای بوق ممتد آژانسیه تو خیابون بلند شد که یعنی بدو بدو سمت خیابون!

    تو ماشین؛ یقه خزدار پالتوی قهوه ای که میشد یه شالگردنم باشه، درآورد پیچید دور صورتم و با لحن حرص خوردن مخصوصِ خودش بدون اینکه دندوناش از هم باز شه گفت: سرما نخوری حالا همین امروز! بعد چسبید بهم... آژانسی آینشو تنظیم کرد و یه نگاه از آینه به ما دوتا، بعد پرسید کجا برم؟
    اخم ‌کردم که یعنی سرت بکار خودت باشه و فقط راه بیوفت!
    بنده خدا ترسید گفت: آبان هوای اینجا خیلی سرده!
    .
    .
    - خنگ خدا کجایی تو؟ حواست با منه؟
    میگم کسیو دوست داشتی؟

    +نه...
     

    ☆ℳสみძịყξ☆

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/07/21
    ارسالی ها
    793
    امتیاز واکنش
    5,978
    امتیاز
    571
    محل سکونت
    اعماق دریا
    داشت باران میبارید . برف پاک کن هارا روشن کردم .
    گفت :
    _ تا حالا زیر بارون با یک نفر بودی؟ نمیدونی چه حس و حالی داره...
    ......................
    بدو بدو به سمت ورودی ساختمان رفتم ، از تمام سر و بدنم آب میچکید . از تایم قرارمان 20 دقیقه ای میگذشت ، توی اولین پاگرد ساختمان ایستاده بود ؛ با چشم های پف کرده از اشک و آرایشی بهم ریخته از صدقه سر باران .
    گفتم: ببخشید... دیر کردم هان؟
    گفت: اشکالی نداره فقط بریم .
    راه افتادیم ، باران بند امده بود اما قطره های ریزش روی صورتمان چکه میکرد . سکوت سنگینی بود . خواستم شروع کنم به حرف زدن ، گفتم :
    چقدر خوشگل شدی ؟
    عصبانی شد و گفت: شوخی میکنی ؟ با این وضع ؟
    چشماش پف کرده بود ، آرایشش هم بهم ریخته بود ولی خوشگل بود...
    گفتم : جدی میگم . همینطوری خوشگلی .
    به باورش نشاندم که زیباست . چشمهایش برقی زد . گویی انرژی دوباره گرفته ، انگار از نو زاده شده .
    نیم ساعتی در خیابان گشتیم . بعد رفتیم کافه . هردویمان موش آبکشیده بودیم
    نفهمیدم چی شده بود و چرا ناراحت بود ولی وقتی از هم جداشدیم میخندید .
    ..................
    _ هی با تو ام... گوشت بامنه؟
    +هوم؟ آهان آره... یعنی نه... نه ، نشده تاحالا
     

    ☆ℳสみძịყξ☆

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/07/21
    ارسالی ها
    793
    امتیاز واکنش
    5,978
    امتیاز
    571
    محل سکونت
    اعماق دریا
    از من به تو نصیحت
    " تنهایی "
    را بلد باش.
    باورش دشوار است
    اما برخی
    اینگونه اند.
    منظور شان از "نرو"
    دقیقا "بمان" نیست!
     

    ☆ℳสみძịყξ☆

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/07/21
    ارسالی ها
    793
    امتیاز واکنش
    5,978
    امتیاز
    571
    محل سکونت
    اعماق دریا
    دوران دبیرستان یه رفیق داشتم که همه مسخره‌ش میکردن.
    نه قیافه‌ش بد بود، نه لباس پوشیدنش، نه درسش... مسخره‌ش میکردن چون با خودش حرف می‌زد! سر کلاس از خودش می‌پرسید امروز امتحان شیمی داریم؟ خودش جواب می‌داد آره... زنگ تفریح از خودش می‌پرسید نوشابه می‌خوری؟ خودش می‌گفت آره... بعد از امتحان از خودش می‌پرسید چند تا غلط نوشتی؟ خودش جواب می‌داد یکی... وقتی با کسی حرف می‌زد مثل همه بود ولی امان از وقتی که تنها می‌شد. شروع می‌کرد حرف زدن با خودش... بعضی وقتا داد می‌زد و فحش می‌داد به خودش، بعضی وقتا هم می‌خندید و خیلی وقتا هم به خودش دلداری می‌داد.
    چندباری مدرسه خانواده‌ش رو خواسته بودن. زیاد دکتر رفته بود ولی همه یه جواب میدادن. «هیچ مشکلی نداره».
    همه میگفتن این کار رو آگاهانه انجام میده. پشت سرش زیاد حرف میزدن. از جن و شیاطین و روح میگفتن ولی من فکر می‌کردم اون وقتی تنهاست با خودش حرف میزنه تا از سکوت و تنهایی فرار کنه.

    امشب یکی بهم گفت دقت کردی تازگیا خیلی با خودت حرف میزنی؟ خیلی نگرانتم...
    گفتم آره، چند نفری بهم گفتن... نگران نباش حالم خوبه... نترس دیوونه نشدم.
    گفت چیزی شده؟
    گفتم آره... یه رفیق جدید پیدا کردم. یکی که حرفم رو میفهمه. یکی که اگه بخواد هم نمیتونه ترکم کنه. می‌دونی برای چی با خودم حرف می‌زنم؟ چون هر آدمی احتیاج داره به کسی که حرفش رو بفهمه... چون بجز خودم هیچ‌کس حرفم رو نمیفهمه...
     

    ☆ℳสみძịყξ☆

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/07/21
    ارسالی ها
    793
    امتیاز واکنش
    5,978
    امتیاز
    571
    محل سکونت
    اعماق دریا
    پای کسی هم ماندن قاعده و قانون دارد...
    نمیشود که کسی پای شما بماند و شما هر طور که دوست دارید رفتار کنید
    نمیشود کسی به پای شما بماند و شما حتی قدمی هم برندارید
    پای کسی ماندن باید دو طرفه باشد
    به پایت میماند تا برایش بجنگی
    نمیشود امروزت با دیروزت یک رنگ باشد....
    پای کسی ماندن تلاش دو طرفه میخواهد...
     
    بالا