شعر •■مرثیه‌ی جدایی■•

کوکیッ · 2018/12/12

اشاره‌اش اکنون به چیست
انگشت اشاره‌ام در مشتم...
#شمس لنگرودی

کوکیッ · 2018/12/12

لعنتی !
قلبم درد میکند
نه به بهانه جدایی
و نه حتی تنهایی
تحمل دیدن تورو در کنار دیگری ندارم

کوکیッ · 2018/12/12

تنهایی
سکانسِ آخر
تمام عاشقانه هاست …

کوکیッ · 2018/12/12

مرا رها کن
در دشتهای آغوشت
آن جا که مرداب تنهایی ام شکوفه می دهد
و نیلوفران آبی به دور شعله های احساسم
عاشقانه می رقصند …!

کوکیッ · 2018/12/12

تنهایی را باید
با خط بریل می‌ نوشتند
شنیدنش کافی نیست
باید لمس کرد

نرگس مسیحا · 2018/12/12

ممنون بابت دل نوشته های زیباتون

کوکیッ · 2018/12/12

تنهایی را باید
با خط بریل می‌ نوشتند
شنیدنش کافی نیست
باید لمس کرد

کوکیッ · 2018/12/12

تو فقط خندیدی
و دلم با من گفت
دیوانه تو را دوست نداشت
که چنین لحظه رفتن
به تو خندید و گذشت …

کوکیッ · 2018/12/12

از رفتن تو قافله ای رفت ز شهرم
آرام جدا …
صبر جدا …
هوش جدا رفت …

کوکیッ · 2018/12/12

دیر فهمیدم
عشقم، صفتی مختص به من نیست
و او خیلی ها را به این نام صدا می کند
و از میان همه ی آنها
تنها من
آنقدر ساده لوح بودم
که عاشقش شدم