شعر •■مرثیه‌ی جدایی■•

[کوکیッ]

زمانی که دو نفر از هم جدا می شوند
آن که دیگر عاشق نیست،
سخنان محبت آمیزی بر زبان می آورد …!

 

[کوکیッ]

به من گفتی پر از آینده باشم
تو رفتی همچنان در خنده باشم
تو دریای منی،من ماهی تو
جدا از تو نباید زنده باشم

 

[کوکیッ]

قرار بود …
مرگ مارا از هم جدا کند
و مرگ حتما
دختریست با مو های مشکی
کمی بهتر از من
که تو دوستش داری
و دست در دست با او قدم میزنی

 

[کوکیッ]

برگی هستم غمگین
جدا افتاده
از درختی که تویی​

 

[کوکیッ]

این نامه را در قطار بخوان
اگر چمدانت را باز کردی
دنبال خاطره‌ هایی نگرد که :
تصور می‌کردی هرگز از تو جدا نمی‌ شود
آنها را من برداشته‌ ام تا بارَت سنگین نشود

 

[کوکیッ]

وقت است که
بنشینی و گیسو بگشایی
تا با تو بگویم غم شب‌ های جدایی

 

[کوکیッ]

تنهایی من
شکل فنجان چایی‌ ام شده است
کوچک، غمگین، کم رنگ
اما همیشه داغ
اما همیشه تازه

 

[کوکیッ]

بعد از تو
تمام روزهایم
پر شد از تنهایی …​

 

[کوکیッ]

هر چه گشتیم
در این شهر نبود اهل دلی
که بداند غم دلتنگی و تنهایی ما

 

[نرگس مسیحا]

لعنت به دلی که دلباخته نامردی میشه که اخرسر تنهاش میذاره می میره وتومی مونی تنهایی که قصه ی شبونت میشه وساز نی ات میشه