شعر •■مرثیه‌ی جدایی■•

  • شروع کننده موضوع ZahraHayati
  • بازدیدها 5,053
  • پاسخ ها 328
  • تاریخ شروع

فاطمه صفارزاده

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2018/02/22
ارسالی ها
9,452
امتیاز واکنش
41,301
امتیاز
901
محل سکونت
Mashhad
ای کرده دلم سوختهٔ درد جدایی

از محنت تو نیست مرا روی رهایی

معذوری اگر یاد همی نایدت از ما

زیرا که نداری خبر از درد جدایی


در فرقت تو عمر عزیزم به سر آمد

بر آرزوی آنکه تو روزی به من آیی


من بی‌تو همی هیچ ندانم که کجایم

ای از بر من دور ندانم که کجایی


گیرم نشوی ساخته بر من ز تکبر

تا که من دلسوخته را رنج نمایی


ایزد چو بدادست به خوبی همه دادت

نیکو نبود گر تو به بیداد گرایی


بیداد مکن کز تو پسندیده نباشد

زیرا که تو بس خوبی چون شعر سنایی


سنایی
 
  • پیشنهادات
  • ZahraHayati

    کاربر اخراجی
    عضویت
    2016/07/03
    ارسالی ها
    5,724
    امتیاز واکنش
    58,883
    امتیاز
    1,021
    مثل کاشانی کـه فین ها دیـــده ام
    نقطه چین ها نقطه چین ها دیـده ام

    هر قــــدم آبستن یـک انفجــــــار
    در خودم میــدان مین ها دیـــده ام

    چــون مترسک بودم و بعــد از درو
    بی وفایی از زمین هـــا دیـــده ام

    تاب رویــارویی ام در کس نبــــود
    ضربه ها را از کمین ها دیــــده ام

    هی تبر از شاخه ی خـــود ساختـم
    زخــم هـا را از همین ها دیــده ام


    میثم بهـارونـــــد شـاهکــــار
     

    ZahraHayati

    کاربر اخراجی
    عضویت
    2016/07/03
    ارسالی ها
    5,724
    امتیاز واکنش
    58,883
    امتیاز
    1,021
    با تواَم عشق قسم خورده ی پنهانی ِمن
    با تواَم بی خبر از حال و پریشانی ِ من

    با تواَم لعنتیِ پر از احساس بفهم
    بی قرارت شده ام شاعره ی خاص بفهم

    لعنتی خسته ام از دوری و بی تاب شدن
    پای دلگیرترین خاطره ها آب شدن

    لعنتی خسته ام از حال بدم، زخم نزن
    بی تو محکوم به حبس ابدم، زخم نزن

    باورم كن كه به چشمان تو معتاد منم
    پادشاهی كه به جنگ آمد و افتاد منم

    قافیه باختم و شعر سرودم یعنی
    به هر آن كس كه تو را دید، حسودم یعنی...

    نفسم بندِ تو و درد مرا می خواند
    بعدِ تو حسرت دنیا به دلم می ماند....

    پویا جمشیدی
     

    ZahraHayati

    کاربر اخراجی
    عضویت
    2016/07/03
    ارسالی ها
    5,724
    امتیاز واکنش
    58,883
    امتیاز
    1,021
    دل خون شد از اميد و نشد يار يار من
    اي واي! بر من و دل اميدوار من

    از جور روزگار چه گويم؟ که در فراق
    هم روز من سيه شد و هم روزگار من

    زين پيش صبر بود دلم را، قرار نيز
    يارب، کجا شد آن همه صبر و قرار من؟
    #هلالي_جغتايي
     

    ZahraHayati

    کاربر اخراجی
    عضویت
    2016/07/03
    ارسالی ها
    5,724
    امتیاز واکنش
    58,883
    امتیاز
    1,021
    ای آنکه دوست دارمت اما ندارمت
    بر سـ*ـینه می فشارمت اما ندارمت


    ای آسمان من که سراسر ستاره ای
    تا صبح می شمارمت اما ندارمت


    در عالم خیال خودم چون چراغ اشک
    بر دیده می گذارمت اما ندارمت


    می خواهم ای درخت بهشتی، درخت جان
    در باغ دل بکارمت اما ندارمت


    می خواهم ای شکوفه ترین مثل چتر گل
    بر سر نگاه دارمت اما ندارمت


    ‫‏سعید بیابانکی
     

    ZahraHayati

    کاربر اخراجی
    عضویت
    2016/07/03
    ارسالی ها
    5,724
    امتیاز واکنش
    58,883
    امتیاز
    1,021
    بی قرار توام و در دل تنگم گله هاست
    آه بی تاب شدن، عادت کم حوصله هاست


    همچو عکس رخ مهتاب که افتاده در آب
    در دلم هستی و بین من و تو فاصله هاست


    آسمان با قفس تنگ چه فرقی دارد
    بال وقتی قفس پرزدن چلچله هاست


    بی تو هر لحظه مرا بیم فروریختن است
    مثل شهری که به روی گسل زلزله هاست


    باز می پرسمت از مساله ی دوری و عشق
    و سکوت تو جواب همه ی مساله هاست
     

    bombak

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/04/05
    ارسالی ها
    1,370
    امتیاز واکنش
    5,133
    امتیاز
    516
    محل سکونت
    شمال
    چو نی نالدم استخوان از جدایی

    فغان از جدایی فغان از جدایی


    قفس به بود بلبلی را که نالد

    شب و روز در آشیان از جدایی


    دهد یاد از نیک بینی به گلشن

    بهار از وصال و خزان از جدایی


    چه سان من ننالم ز هجران که نالد

    زمین از فراق، آسمان از جدایی


    به هر شاخ این باغ مرغی سراید

    به لحنی دگر داستان از جدایی


    چو شمعم به جان آتش افتد به بزمی

    که آید سخن در میان از جدایی


    کشد آنچه خاشاک از برق سوزان

    کشیده است هاتف همان از جدایی
     

    bombak

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/04/05
    ارسالی ها
    1,370
    امتیاز واکنش
    5,133
    امتیاز
    516
    محل سکونت
    شمال
    ای کرده دلم سوختهٔ درد جدایی

    از محنت تو نیست مرا روی رهایی


    معذوری اگر یاد همی نایدت از ما

    زیرا که نداری خبر از درد جدایی


    در فرقت تو عمر عزیزم به سر آمد

    بر آرزوی آنکه تو روزی به من آیی


    من بی‌تو همی هیچ ندانم که کجایم

    ای از بر من دور ندانم که کجایی


    گیرم نشوی ساخته بر من ز تکبر

    تا که من دلسوخته را رنج نمایی


    ایزد چو بدادست به خوبی همه دادت

    نیکو نبود گر تو به بیداد گرایی


    بیداد مکن کز تو پسندیده نباشد

    زیرا که تو بس خوبی چون شعر سنایی
     

    bombak

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/04/05
    ارسالی ها
    1,370
    امتیاز واکنش
    5,133
    امتیاز
    516
    محل سکونت
    شمال
    مشو، مشو، ز من خسته‌دل جدا ای دوست

    مکن، مکن، به کف‌اند هم رها ای دوست


    برس، که بی‌تو مرا جان به لب رسید، برس

    بیا که بر تو فشانم روان، بیا ای دوست


    بیا، که بی‌تو مرا برگ زندگانی نیست

    بیا، که بی‌تو ندارم سر بقا ای دوست


    چه کرده‌ام که مرا مبتلای غم کردی؟

    چه اوفتاد که گشتی ز من جدا ای دوست؟


    کدام دشمن بدگو میان ما افتاد؟

    که اوفتاد جدایی میان ما ای دوست
     

    bombak

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/04/05
    ارسالی ها
    1,370
    امتیاز واکنش
    5,133
    امتیاز
    516
    محل سکونت
    شمال
    گر یک وفا کنی صنما صد وفا کنم

    ور تو جفا کنی همه من کی جفا کنم


    گر بر کنم دل از تو بردارم از تو مهر

    آن مهر بر که افکنم آن دل کجا کنم


    هرگز جدایی از تو نجویم که تو مرا

    جانی ز جان خویش جدایی چرا کنم


    جانم ز تن جدا باد ار من به هیچ وقت

    یک لحظه جان ز مهر تو ای جان جدا کنم
     
    بالا