سلام وقت بخیر . من یک رمانی رو خونده بودم اسمش یادم نییست. پسره کشتی کار میکرد و با یک دختره نامزد کرده بودند ولی دختره میپیچونهو میره ولی دختره پشیمون میشه و بعد ا چندسال به یک بهانه ایی به پسره نزدیک میشه( دختهر دستگاه پزشکی ساخته بود اورد بیمارستان خصوصی بفروشه) پسره هم با یکم لجبازی در نهایت اخرش قبولش میکنه