بغض نکن عشقم...
هیچوقت روبروی من بغض نکن.
نفس هایم به شماره می افتد وقتی چشمانت را خیس میبینم.
زمانیکه خیسی آنرا حس میکنم، دنیا را برای خنداندن آن به هم میریزم.
تو را به جان اشک هایت، دیگر بغض نکن که شک میکنم به حضورم!
☆شقایق مهرلوس☆
رو به آسمان عشق
نامت را فریاد میزنم.
دستانم را برای به آغـ*ـوش کشیدن تو باز میکنم
با چشمان مشتاقم دنبال ردی از احساست میگردم.
نمیدانم چگونه بگویم اما...
شب تا صبح
بی توجه به ساعت
فکرت در خیابان های ذهنم پرسه میزند.
من...
اینجا...
در سرزمین عشق باتوام.
فارغ از فکر و خیال دیگران.
من نه لیلیام و نه شیرین!
من خود قصهی جدیدی هستم که شاید با تو آغاز شد
اما قطعا با تو تمام میشود.
☆شقایق مهرلوس☆
وقتی نگاهت در چشمانم قفل میشود،
زبانم بند میاید
نفسم حبس میشود.
و قلبم تندتر از همیشه میتپد.
دستانت را که لمس میکنم،
دستان من سرد و دستانت گرم است.
و امان از داغی دستانت که از گرمایش داغ میشوم!
هنگامی که خیره نگاهم میکنی،
سرخ میشود صورتم..
گلگون!
وای به زمانیکه مرا در آغـ*ـوش بگیری
گر میگیرد تنم از گرمای وجودت
و...
زمان!
آه از زمان که تند میگذرد.
تند تر از همیشه!
کاش مسابقه نگذارند باهم؛
تا بیشتر در گرمای وجودت حل شوم.
و...
و...
حیف!
چشمانم را که باز میکنم،
با یک خیال روبرو میشوم.
با یک رویا
خیالی شور انگیز و زیبا
بااین حال خیالی بیش نیست...
شب شده بود
ساعت از دوازده گذشت
دلم آرام و قرار نداشت انگار
تو بیرون بودی و من نگران
تا به این لحظه بیدار
نگران خطر های بی رحم
خیابون و ماشین های بیخیال
آدم ها و نیت های پلید
تمام دلواپسی عالم
شده بود بر سر من آوار
شب شده بود و تو
همچنان بیرون
منتظر بودم
تا که رسی به جایگاهی امن
یعنی خانه
پلک هایم سنگین
اما قلبم نگران
قلبم می تپید به سرعت
اما...
ساعت هم کند تر از همیشه میگذشت
با خود میگفتم
نکند جایی کسی آسیبی بزند
نکند جایی ماشینی ترمز ببرد
نکند حواسش نباشد و تنش به جایی برخورد کند
نکند جراحتی بیوفتد بر جسمش
نکند...
شب بود و من و نگرانی
و کسی که هرگز نفهمید استرس های پنهان مرا
و این قانون عاشقی است
#شقایق.مهرلوس
پشت شیشه ی بخار گرفته نشسته ام
نگاهم خیره مردم و حواسم پی تو!
میان طرح بخارها...
دنبال نگاه گرمت میگردم
شاید زمستان تو را دوباره بیابد
زمان میگذرد و من هنوز هم
نشسته ام
بین این ثانیه های مبهم...
سکوت دردناکم
گوش باران را کر میکند
استکان چای از سردی من
سرد میشود
پشت بخار های پنجره...
نبودی
نیامدی
و باران هم
یخ کرد!
#شقایق_مهرلوس
برایم از عاشقانه هایت بگو
یلدا پر از عاشقانه های پاییز است
تا دیر نشده
تا سردی زمستان بینمان رسوخ نکرده
از احساست بگو
بیا کنار کرسی عاشقی بنشینیم
فال بودنمان را بگیریم
از لب های هم بنوشیم
و از وجود هم سیراب شویم
می خواهم یک دقیقه ی اضافه را
در کنار تو
با مـسـ*ـتی و خماری وجودت
سپری کنم
می خواهم انتقام تمام جدایی ها را
در همین یک دقیقه بگیرم
شوخی که نیست
پاییز رو به اتمام است
و هنوز عاشقی نکردم
بیا آغـ*ـوش های نگرفته ات را
تلافی کن
وقت کم است و خواسته هایم بسیار
بیا تا زمستان نرسیده جبران کنیم
این یلدا قطعا تکرار نشدنی است❤
#شقایق_مهرلوس
گاه گاهی آهسته از کوچه ی قلبم عبور کن
گاه گاهی دستی تکان بده
در گذرگاه شکسته ی قلبم
آرام آرام گام بردار
گاه گاهی لبخندی بزن
بگذار خطوط لبانت
هماهنگ شکستگی هایم شود
بگذار چهره ی بشاشت
مرهم زخم هایم شود
گاه گاهی بیا
درون سرزمین کوچکم بنشین
اتراق کن
چای بنوش
خستگی هایت را فراموش کن
به من نگاه کن
به من نگاه کن
به من نگاه کن
گاه گاهی برگرد
بمان
نرو
بگذار خاطره ی تلخ نبودنت
تداعی نشود
کمی بیشتر بنشین
چیزی نمیشود
بیشتر بنشین و ببین
خوب کلبه ی کوچک شکسته ام را ببین
تمامش از تو پر شده است
سکوت کرده ای
بگذارم پای رضایت خاطرت
یا پای رضایت کارت؟
یا شاید هم حرف هایت ته کشیده
مهم نیست فقط
گاه گاهی سری بزن
باز هم از گذرگاه قلبم عبور کن
ناگهانی رفتنت
تاریخ سرپل ذهاب را درونش تکرار کرد...
گاه گاهی... #شقایق_مهرلوس