مینا: مرتضی عوض شده علی! من دارم بهت میگم
علی: همه مون عوض شدیم. تو کی رو میشناسی که هنوز مثل 15 سال پیشش باشه؟
مینا: تو
علی: خوبه که من عوض نشدم؟ بعد این همه سال؟
+بابا!
راس میگن که مادر از دست تو دق کرد و مرد؟
_نه
من از دست مادرت دق کردم .
+ولی وقتی که تو مردی مادرم زنده نبود.
_زنده نبود،
ولی من هر شب خوابشو میدیدم.
+منم هر شب خواب تو رو میبینم.
_پس بپا دق نکنی.