دلنوشته ☆~دَرد نِوشت~☆

[کوکیッ]

ﺁﻣﺪﻥ‌ﺍﺕ
ﺑﺮﺍﯼ ﺗﺤﻤﻞ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﺎﻓﯽ ﺑﻮﺩ
ﻭ چشم‌های ﺁﺑﯽ‌اﺕ
ﺑﺮﺍﯼ ﯾﮏ ﻋﻤﺮ ﺩﯾﻮﺍﻧﮕﯽ
ﺭﻓﺘﻦ‌ﺍﺕ
ﺭﺍﻫﯽ ﺟﺰ ﺷﺎﻋﺮﯼ ﺑﺮﺍﯾﻢ ﻧﮕﺬﺍﺷﺖ
ﺣﺎﻻ
ﺷﺎﻋﺮﯼ ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ
ﺑﺮﺍﯼ ﻣﺮﮒ
ﺑﻬﺎﻧﻪ‌ﺍﯼ ﮐﻮﭼﮏ ﻣﯽ‌ﺧﻮﺍﻫﺪ
ﺑﺮﻧﻤﯽ‌ﮔﺮﺩﯼ؟

#بهرام محمودی

 

[کوکیッ]

آن بخت گریزنده
دمی آمد و بگذشت
غم بود،
که
پیوسته
نفس در نفسم بود

#فریدون مشیری

 

[کوکیッ]

غمگینم
خودم را بغـ*ـل گرفته‌ام
و شانه‌هایم
چون گهواره کودکی گریان
تکان تکان می‌خورد
غمگینم
و می‌دانم هیچ پرنده‌ای
روی شاخه‌های لرزان یک درخت
لانه نخواهد ساخت

#مهسا چراغعلی

 

[کوکیッ]

زن بودن
غمگین‌ترین شادی دنیاست
و نمی‌دانی
من به خاطر تو
چقدر
به اشک‌هایم لبخند زده‌ام

#سمانه سوادی

 

[کوکیッ]

تو نیستی
و این
خلاصه تمامِ
عاشقانه‌های غمگین من است

#سارا قبادی

 

[کوکیッ]

دوستت دارم
و همین غمگین‌ترم می‌کند
وقتی که نمی‌توانم چهار فصل جهان را
بر شانه‌های تو آواز بخوانم
وقتی که بادی
برگ‌هایت را از من می‌گیرد
درخت بالابلند من
باور کن این همه خواستن غمگین است
برای پرنده‌ای که از کوچی به کوچ دیگر پرواز می‌کند

#مریم ملک‌دار

 

[کوکیッ]

حرفی از آسمان نیست
حرفی از اینکه آغوشت را بغـ*ـل کنم و اوج بگیرم نیست
این پرنده همان شب رفتن‌ات
بال‌هایش را زیر باران جا گذاشت و خانه‌نشین شد
و زندگی در آنجا چشم‌هایش را بست
که هزار پرنده در پلک‌هایش غرق شدند
حالا سال‌هاست این پرنده غمگین
مثل یک آدم معمولی زندگی می‌کند
هر شب ماه را از خانه‌اش بیرون می‌کند
هر شب برای خودش دلتنگی دم می‌کند
هر شب با یک طعم جدید
نبودنت را به خورد رؤیاهایش می‌دهد
عزیزم...
امشب هم بی‌بال و پر در خیالت اوج می‌گیرم
قرارمان سر ساعت گریه‌های همیشگی‌ام
امشب
با طعم جدیدی از انتظار منتظرت هستم

#صفا سلدوزی

 

[کوکیッ]

من با تو هیچ مرز مشترکی ندارم
جز همین سیم خارداری که
حتی تن رؤیا را زخم می‌کند
جز همین هوا
که هیچ پرنده ای را به رسمیت نمی‌شناسد
جز همین صدایی که
به آن طرف دیوار هم نمی‌رسد
جز خدایی که
سر بزنگاه اخم می‌کند

#مریم نوابی‌نژاد

 

[کوکیッ]

چمدانی که از سفر آوردم
کشتی غمگینی بود
که تنها می‌خواست
کنار تو آرام بگیرد

#بهزاد عبدی

 

[کوکیッ]

می‌خواستم
از پنجره تو
به دنیا نگاه کنم
پرده‌ای که کنار زدم اما
آغاز غمگین‌ترین نمایش جهان بود
و سکوت ماندگارترین دیالوگش
روز اول
هر کدام یک حلقه داشتیم
با هر حرفی که نمی‌زدیم
حلقه‌ای به حلقه‌ها اضافه می‌شد
و نمایش غمگین‌تر
ما سکوت کردیم
و صدای زنجیرها که به پایمان بستیم
موسیقی پایانی این نمایش شد

#محسن حسینخانی