☖ فهرست فیزیک دان ها ☗

وضعیت
موضوع بسته شده است.

☾♔TALAYEH_A♔☽

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2017/05/18
ارسالی ها
35,488
امتیاز واکنش
104,218
امتیاز
1,376
بسم الله.png

☖ فهرست فیزیک دان ها ☗

ارسال هرگونه پستی ممنوع می باشد.


 
  • پیشنهادات
  • ☾♔TALAYEH_A♔☽

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/05/18
    ارسالی ها
    35,488
    امتیاز واکنش
    104,218
    امتیاز
    1,376
    مقاله ای از ویکی پدیا
    _________________________

    فیزیک‌دان‌های نظری

    از مشهورترین فیزیک‌دان‌های نظری گذشته می‌توان به این افراد اشاره کرد:

    • آیزاک نیوتون
    • پیر سیمون لاپلاس
    • جیمز کلرک ماکسول
    • لودویگ بولتزمان
    • آنری پوانکاره
    • آلبرت اینشتین
    • ماکس پلانک
    • نیلز بور
    • پل دیراک
    • ماکس برن
    • ورنر کارل هایزنبرگ
    • آروین شرودینگر
    • ریچارد فاینمن
    • عبدالسلام
    • استیون هاوکینگ
    برخی از فیزیک‌دان‌های نظری مشهور (فعال در حال حاضر) نیز عبارتند از:

    • ادوارد ویتن
    • خرارد توفت
    • استیون واینبرگ
    • میچیو کاکو
    • برایان گرین
    • راجر پنروز
    • کامران وفا
     

    ☾♔TALAYEH_A♔☽

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/05/18
    ارسالی ها
    35,488
    امتیاز واکنش
    104,218
    امتیاز
    1,376
    آیزاک نیوتن

    «نیوتن» و «نیوتون» به اینجا تغییر مسیر دارند. برای دیگر کاربردها، نیوتن (ابهام‌زدایی) را ببینید.
    آیزاک نیوتن
    240px-Sir_Isaac_Newton_by_Sir_Godfrey_Kneller%2C_Bt.jpg

    نیوتون در ۱۷۰۲ پرتره از گادفری نلر
    متولد ۲۵ دسامبر ۱۶۴۲
    روستای وولزثروپ،لینکلن‌شر، انگلستان
    مرگ ۲۰ مارس ۱۷۲۶ یا ۳۱ مارس ۱۷۲۷
    کنزینگتون، میدلسکس، بریتانیای بزرگ، انگلستان
    ملیت انگلیسی
    رشته فعالیت گرماشناسی، فیزیک، ریاضیات، ستاره‌شناسی، فیزیولوژی، شیمی
    محل کار دانشگاه کمبریج
    دانش‌آموختهٔ کالج ترینتی
    دلیل شهرت مکانیک نیوتونیقانون جهانی گرانش نیوتوندیفرانسیلنورشناسی
    تأثیرات یوهانس کپلر، گالیلئو گالیله، هنری مور، پولیش برثرن، رابرت بویل
    جوایز شوالیه (۱۷۰۵)
    دین نامشخص
    امضا
    128px-Isaac_Newton_signature.svg.png

    سِر ایزاک نیوتن (به انگلیسی: Sir Isaac Newton); زاده ۲۵ دسامبر ۱۶۴۲ – درگذشته ۲۰ مارس ۱۷۲۷) فیزیک‌دان، ریاضی‌دان، ستاره‌شناس، فیلسوف و شهروند انگلستان بوده‌است.∗

    نیوتون در سال ۱۶۸۷ شاهکار «اصول ریاضی فلسفهٔ طبیعی» را به نگارش درآورد. در این کتاب، او مفهوم گرانش عمومی را مطرح ساخت و با تشریح قوانین حرکت اجسام، علم مکانیک کلاسیک را پایه گذاشت. از دیگر کارهای مهم او بنیان‌گذاری حساب دیفرانسیل و انتگرال است. نام نیوتن با انقلاب علمی در اروپا و ارتقای نظریهٔ خورشید-مرکزی پیوند خورده‌است. او نخستین کسی است که قواعد طبیعی حاکم بر گردش‌های زمینی و آسمانی را کشف کرد. وی همچنین توانست برای اثبات قانون‌های حرکت سیاره‌های کپلر برهان‌های ریاضی بیابد. در جهت بسط قوانین نامبرده، او این جستار را مطرح کرد که مدار اجرام آسمانی مانند دنباله‌دار، لزوماً بیضوی نیست، بلکه می‌تواند هذلولی یا شلجمی نیز باشد. افزون بر این‌ها، نیوتن پس از آزمایش‌های دقیق دریافت که نور سفید ترکیبی از تمام رنگ‌های موجود در رنگین کمان است. او فرضیهٔ موجی کریستیان هویگنس را دربارهٔ نور رد کرد. از دیدگاه نیوتن نور جریانی از ذرات است که از چشمهٔ نور به بیرون فرستاده می‌شوند.

    نیوتن دیدگاهی نزدیک به دئیسم داشته‌است و بسیاری از پژوهشگران و زندگینامه نگاران از او را به عنوان یک دئیست نزدیک به مسیحیت یاد می‌کنند.[۱][۲][۳][۴]

    محتویات
    • ۱ زندگی‌نامه
    • ۲ از کودکی تا استادی
    • ۳ اوج فعالیت‌های علمی
      • ۳.۱ نورشناسی
      • ۳.۲ گرانش
      • ۳.۳ قوانین نیوتن در حرکت اجسام
    • ۴ پذیرش مناصب حکومتی و ریاست انجمن سلطنتی
    • ۵ زندگی شخصی
    • ۶ اختلافات علمی
    • ۷ جستارهای وابسته
    • ۸ یادداشت‌ها
    • ۹ پانویس
    • ۱۰ منابع
    زندگی‌نامه
    آیزاک نیوتن در نیمه شب عید سال نو ۱۶۴۲ به دنیا آمد. او کودکی زودرس و بقدری نحیف بود که پزشکان به زنده ماندنش امید چندانی نداشتند.[۵][۶] پدر وی که کشاورزی مرفه بود سه ماه پیش از تولد او از دنیا رفته بود و هانا مادر آیزاک مجبور بود این کودک رنجور را به تنهایی بزرگ کند. خانهٔ مادری او در وولزثروپ بزرگ و راحت بود. آن‌ها فقیر نبودند، اما بزرگ کردن آیزاک که کودکی رنجور و نحیف بود برای مادری تنها آسان نبود.

    در سال تولد آیزاک نیوتن، جنگ‌های داخلی انگلستان آغاز شد. نبردهای خونینی میان گارد سلطنتی و طرفداران مجلس درگرفت. زمانی که جنگ تمام شد، نیوتن شش ساله بود.

    تجزیهٔ کشور که از رویدادهای مهم تاریخ آن محسوب می‌شد این کشور را به سخنگوی قدرتمند پروتستانها تبدیل کرد. اکثر اهالی محل زندگی نیوتن (لینکلن‌شر) حامی مجلس بودند ولی خانودهٔ او طرفدار پادشاه بودند. این مشکلات سیـاس*ـی بر زندگی او تأثیرات فراوانی داشت. در این هنگام بود که مادر او قصد ازدواج مجدد کرد و به محل زندگی ناپدریش رفت و او را نزد مادربزرگش نهاد. او هیچگاه با مادربزرگش صمیمی نبود و همیشه از ناپدریش متنفر بود. در خانهٔ مادربزرگش اکثر ساعات روز را به ساخت الگوهای مکانیکی می‌پرداخت. او علاقهٔ زیادی به این کار داشت.

    نیوتن در ده سالگی شاهد مرگ ناپدری‌اش بود. نیوتون از این اتفاق بسیار خوشحال بود. چون از ناپدری اش نفرت داشت با مرگ ناپدری نیوتن، مادرش به وولزثروپ بازگشت. دو سال بعد نیوتن وارد دبیرستان گرانثام شد. حال او با عمویش در شهر زندگی می‌کرد. نیوتن بسیار ضعیف بود و نمی‌توانست در بازی‌های خشن شرکت کند. در چهارده سالگی او یک روز با یکی از بچه‌های قلدر مدرسه گلاویز شد و در آخر موفق شد بینی حریف خود را بشکند. این اتفاق او را به یک قهرمان تبدیل کرد و باعث تشویق و تحسین دیگر بچه‌ها و دلگرمی او شد.

    آیزاک جوان در سال ۱۶۶۱، در هجده سالگی وارد دانشگاه کمبریج شد اما مادر او نمی‌توانست مخارج دانشگاه را بپردازد از این رو وی به گروه «سابسایزرها» پیوست. سابسایزرها دانشجوهایی بودند که به جای پرداخت شهریه، اتاق‌ها را نظافت می‌کردند یا در سالن غذاخوری به عنوان پیشخدمت کار می‌کردند.

    در یک روز یکشنبه در اواخر بهار ۱۶۶۴ آیزاک و دوستش، جان ویکنز به سیرکی که به تازگی درکمبریج دایر شده بود رفتند. در این سیرک آیزاک به‌طور تصادفی متوجه چیزی شد که به طرز خیره‌کننده‌ای می‌درخشید. آن چیز حیرت‌آور یک منشور بود. آیزاک متوجه شد که با استفاده از آن منشور می‌تواند آزمایش‌های مفیدی انجام دهد. از این رو فوراً آن را خرید. مردم آن زمان فکر می‌کردند که اثر رنگین کمان از خواص منشور است و تابش نور بر منشور این خاصیت را از درون منشور آزاد می‌کند. نیوتن دست به چندین آزمایش زد و از چند منشور استفاده کرد. نتایج او امروزه به عنوان جزئی از قوانین فیزیک محسوب می‌شوند. او کشف کرد که «تصاویری که ما از اجسام می‌بینیم، بازتاب نور از سطح آن اجسام است».

    نیوتن پس از این موفقیت‌های علمی در سال ۱۶۶۵ مدرک لیسانس علوم انسانی خود را گرفت. حال او می‌توانست چهار سال دیگر در کالج ترینیتی تحصیل کند. او مایل بود از این پس به مسئلهٔ جاذبه بپردازد. اما در این سال طاعون در انگلیس شایع شد و شعله‌های مرگبار آن از هر سوی این کشور زبانه می‌کشید. به همین دلیل دانشگاه تعطیل شد و نیوتن به لینکلن‌شر بازگشت.

    نیوتن در این فکر بود که چگونه سیارات بر مدار خود پیرامون خورشید قرار می‌گیرند بی‌آنکه نیرویی ناشناخته دست اندرکار باشد. او هنگامی که در باغ خانهٔ مادری خود در حال تفکر به این موضوع بود، سیبی از روی درخت افتاد و او را متوجه کرد که علت افتادن سیب همان دلیل گردش سیارات به دور خورشید است. خورشید نیروی کششی به سیارات وارد می‌کند و عین همان نیرو را زمین به ماه. اما سؤالی دیگر برای وی پیش‌آمد: «چرا سیارات به روی خورشید سقوط نمی‌کنند؟» او چندین روز به این مسئله فکر کرد اما جوابی نیافت. درست همان زمان که او بار و بنهٔ خود را برای بازگشت به دانشگاه کمبریج می‌بست، حقیقت پرده از چهره برگرفت. در یک لحظه او نوعی بازی را که بچه‌ها در مدرسه انجام می‌دادند بخاطر آورد. قاعدهٔ بازی این بود که باید بازیکن سطل آبی را در هوا می‌چرخاند. برندهٔ این بازی کسی بود که سطل را بدون اینکه آب از آن بریزد در هوا بچرخاند. اکنون نیوتن دلیل چرخش سیارات بدور خورشید، بدون آنکه در خورشید سقوط کنند را دریافته بود. این پدیده که نیازمند سرعت جانبی است، همان نیروی مرکز گراست. او پس از چند آزمایش کشف کرد که نیروی جاذبه از قانون عکس مجذور فاصله پیروی می‌کند.

    در زمان گالیله فقط تلسکوپ‌های شکستی وجود داشت، اما بزرگنمایی و وضوح خوبی نداشتند. نیوتن با استفاده از نبوغ و تجربه‌اش در ساخت مدل‌های مکانیکی توانست تلسکوپ بازتابی را که انقلابی در علم محسوب می‌شد اختراع کند. این تلسکوپ بزرگنمایی و وضوح بهتری نسبت به تلسکوپ‌های شکستی دارند. نیوتن به دلیل اختراع تازه‌اش بسیار مشهور شد و پس از چندی به انجمن سلطنتی پیوست. او در اولین سخنرانی‌اش با دانشمند بزرگ هم عصرش یعنی رابرت هوک ملاقات کرد و میان این دو مشاجره درگرفت. هوک خود را خبرهٔ پژوهش دربارهٔ نور می‌دانست و نظرات نیوتن را رد می‌کرد.

    پس از مدتی، نیوتن فیزیک را رها کرد و به پژوهش در مورد کیمیاگری (پایهٔ شیمی امروز) پرداخت. اما در این بین هانا، مادر او درگذشت. این مسئله او را تا مدتی از کسب دانش بازداشت.

    در ۲۸ آوریل ۱۶۸۶ نیوتن کتاب اصول ریاضی فلسفهٔ طبیعی را چاپ کرد و نسخهٔ اول آن را به انجمن سلطنتی داد. اما در نیمه شب همان روز هوک مدعی شد که قوانین نیوتن را قبلاً کشف کرده‌است.

    در سال ۱۶۹۶ نیوتن رئیس ضرابخانهٔ سلطنتی شد و همچنین در چند سال بعد او سرپرست انجمن سلطنتی نیز شد. در این مدت او متقاعد شد که اکتشافات خود در زمینهٔ نور را با عنوان «نور شناخت» منتشر کند. یک سال بعد، ملکه آن به او لقب شوالیه (سِر) داد.

    سر آیزاک نیوتن در ۲۰ مارس ۱۷۲۶ یا ۱۷۲۷ چشم از جهان فروبست.

    از کودکی تا استادی
    نیوتن در روستای وولزثروپ-بای-کالسترورث واقع در ناحیه لینکلن‌شر زاده شد. سه ماه پیش از تولد، پدرش درگذشت. مادر او نیز دو سال بعد از نو ازدواج کرد و آیزاک را تحت سرپرستی مادربزرگش قرار داد.

    پس از به پایان بردن آموزش‌های آغازین در مدرسه گرنتَم در سال ۱۶۶۱ نیوتن به کالج ترینیتی دانشگاه کمبریج جایی که عمویش نیز به تحصیل اشتغال داشت، وارد شد. در آن دوران دروس دانشکده عموماً بر پایهٔ آموزه‌های ارسطو تنظیم می‌شد ولی نیوتن ترجیح می‌داد که با اندیشه‌های مترقی‌تر فیلسوفان نوگرایی چون دکارت، گالیله، کوپرنیک و کپلر آشنا شود. در ۱۶۶۵ او موفق به کشف قضیهٔ دو جمله‌ای در جبر شد. یافته‌ای که بعدها به ابداع حساب دیفرانسیل انجامید. نیوتن نخستین مدرک دانشگاهی خود را در سال ۱۶۶۵ دریافت کرد اما زمانی که درصدد ورود به دورهٔ کارشناسی ارشد بود، دانشگاه کمبریج بر اثر همه‌گیری طاعون در لندن و حومه تعطیل شد و نیوتن به روستایش بازگشت. در طول دو سال بعد او در خانه‌اش به مطالعات خود در زمینهٔ حساب، نورشناسی و گرانش ادامه داد.

    220px-Newton_25.jpg

    آیزاک نیوتن در سالخوردگی در سال ۱۷۱۲، تصویر از سر جیمز ثرنهیل
    در همین دوران مرخصی اجباری بود که نیوتن نظریات خود را در مورد گرانش پایه‌ریزی کرد. مطابق داستانی بسیار مشهور، روزی نیوتن زیر یک درخت سیب نشسته بوده که ناگاه سیبی به زمین می‌افتد و از این واقعه او به یکسانی ماهیت نیروی گرانش زمینی و سماوی پی می‌برد. داستان فوق در واقع روایت اغراق شده ایست از خاطره‌ای که خود نیوتن نقل کرده بود مبنی بر اینکه یک روز کنار پنجرهٔ اتاق خانه‌اش به تماشای باغ نشسته بود که افتادن سیبی از درختی نظرش را به خود جلب کرد. در حقیقت طی گفتگوهای بعدی، وی اقرار کرد که داستان سیب کاملاً ساختگی بوده و کشف جاذبه به تحقیقات قبلی او بر می‌گردد و او این داستان را به صرف جلب نظر عموم ساخته‌است. سال‌ها بعد در ۱۵ آوریل ۱۷۲۶، او به دوست نویسنده‌اش ویلیام استاکلی گفت: «واقعهٔ مذکور این سؤال را به ذهنم آورد که چرا سیب همیشه مستقیماً به پایین می‌افتد؟ چرا به جای حرکت به سمت مرکز زمین به طرفین یا رو به بالا نمی‌رود؟» (به نقل از کتاب «یادداشت‌هایی از زندگانی سر آیزاک نیوتن») پس از برطرف شدن خطر طاعون در سال ۱۶۶۷، نیوتن به کمبریج بازگشت و عضو جزء کالج ترینیتی شد و در سال ۱۶۶۸ با دریافت مدرک فوق لیسانس و گرفتن کرسی استادی لوکاسین جایگاه خود را تثبیت کرد.

    اوج فعالیت‌های علمی
    نورشناسی
    در دههٔ ۱۶۶۰ میلادی نیوتن دربارهٔ شکست نور تحقیق می‌کرد. او دریافت که نور سفید اگر از یک منشور عبور کند به طیفی از رنگ‌ها تجزیه می‌شود. همچنین به‌وسیلهٔ قرار دادن منشور مشابه دیگری در مسیر نور تجزیه شده به صورت وارونه، می‌توان رنگ‌های طیف را بازترکیب کرد و نور سفید به دست آورد. او علت تشکیل طیف را چنین توجیه می‌کرد: نور جریانی از ذرات کوچک است که به خط مستقیم در فضا حرکت می‌کنند و هنگام عبور از یک ماده شفاف مانند منشور به ماده‌ای دیگر، این ذرات بسته به نوع لرزش خود با زاویه‌های گوناگون شکست می‌یابند. در نتیجه ذرات تشکیل دهنده نور سفید از هم جدا شده به شکل طیف هفت رنگ ظاهر می‌شوند.

    220px-NewtonsTelescopeReplica.jpg

    نسخه بدل دومین تلسکوپ بازتابی نیوتن که او در سال ۱۶۷۲ به انجمن سلطنتی ارائه کرد
    این ویژگی در تلسکوپ‌های شکستی پدیده‌ای را موجب می‌شود که به آن پراکندگی نور می‌گویند؛ لبه‌های عدسیهای این تلسکوپ‌ها مانند منشور عمل کرده و نور سفید را پس از عبور از خود به صورت طیف درمی‌آورند و در تصاویر تلسکوپ حاشیه‌های رنگی ایجاد می‌کنند. برای حل این مشکل نیوتن در سال ۱۶۶۸ تلسکوپ بازتابشی را که چندی قبل توسط جیمز گرگوری اسکاتلندی طراحی شده بود تکامل بخشید و آن را همراه با تحلیل دقیق قوانین بازتابش و تجزیهٔ نور به انجمن سلطنتی ارائه نمود. نظریهٔ نیوتن با مخالفت رابرت هوک فیزیکدان روبرو شد. هوک و کریستیان هویگنس هلندی در آن زمان صاحب تئوری موجی نور بودند که از نظر نیوتن مردود بود. چندی بعد نیوتن بر پایه نظریات خود کتابی در باب نورشناسی با عنوان «اپتیکس» نوشت؛ ولی از بیم مخالفت‌های هوک انتشار آن را تا سال ۱۷۰۴ به تأخیر انداخت. در این زمان وی خود رئیس انجمن سلطنتی شده و رابرت هوک نیز در گذشته بود.

    گرانش
    220px-NewtonsPrincipia.jpg

    نسخه خود نیوتن از کتاب «پرینکیپیا» با اصلاحات دست‌نویس برای نسخه دوم
    در سال ۱۶۸۴ نیوتن که مطالعات خود را دربارهٔ گرانش و چگونگی حرکت سیارات کامل کرده بود، رساله‌ای در این مورد نوشت که بسیار مورد توجه ادموند هالی ستاره‌شناس معروف انگلیسی قرار گرفت. با تشویق و پیگیری او سرانجام نیوتن کتابش با نام «اصول ریاضی فلسفهٔ طبیعی» را تکمیل و با سرمایه هالی منتشر کرد. این کتاب بر جهان علم به ویژه فیزیک تأثیری عظیم گذاشت و بعضی آن را بزرگ‌ترین کتاب علمی تاریخ دانسته‌اند.

    یوهانس کپلر ستاره‌شناس آلمانی در سال ۱۶۰۹ نظریهٔ انقلابی خود را دربارهٔ حرکت سیارات عرضه کرد. در آن زمان هنوز یافته‌های کوپرنیک مقبولیت عام پیدا نکرده بود و اکثر مردم بر این باور بودند که سیارات، خورشید و دیگر ستارگان به دور زمین می‌چرخند. کپلر درکتاب خود به نام «هیئت جدید» تمام این پندارها را در هم ریخت. او با استفاده از نتایج رصدهای استادش تیکو براهه و مشاهدات خود توانست ثابت کند که سیارات نه به دور زمین که گرد خورشید می‌چرخند و مدار آن‌ها نیز بر خلاف تصور رایج دایره‌ای نیست بلکه بیضوی است. کپلر نتوانسته بود توضیح دهد که چرا مدار سیاره‌ها به این شکل است و چه نیرویی آن‌ها را به حرکت درمی‌آورد. همچنین مشخص نبود که به چه علت سرعت مداری سیارات وقتی به خورشید نزدیکترند، افزایش می‌یابد.

    نیوتن در کتاب «اصول ریاضی فلسفه طبیعی»، معروف به «پرینکیپیا» (Principia)، به تمامی این پرسش‌ها پا- گفت. او ثابت کرد که نیروی کشش میان اجسام آسمانی، طبق قانون عکس مربع عمل می‌کند یعنی مقدار نیروی گرانش میان خورشید و یک سیاره برابر است با عکس مجذور فاصله میان آن دو. او با تحلیل ریاضی نشان داد که قانون عکس مربع به ناگزیر مسیر حرکت سیاره‌ها را بیضی می‌سازد. اصول اساسی حساب دیفرانسیل را در این زمان اختراع کرد. آنگاه او گام بلند دیگری برداشت و قانون گرانش عمومی را کشف کرد که به موجب آن هر جسمی در عالم به هر جسم دیگری نیروی کششی وارد می‌کند و مقدار این نیرو با رابـ ـطهٔ نامبرده محاسبه‌پذیر است.

    قوانین نیوتن در حرکت اجسام
    نوشتار اصلی: قوانین حرکت نیوتن
    200px-Newtons_cradle_animation_book.gif

    گهواره نیوتون در حال حرکت.
    در بخش دیگری از پرینسیپیا، نیوتن چگونگی حرکت اجسام را در قالب سه قانون توصیف کرده‌است. این قوانین آن‌قدر همه‌فهم و آشکارند که امروزه کسی گمان نمی‌برد نیازی به کشف شدن داشته باشند. با این حال نیوتن نخستین کسی بود که با نبوغ خود به وجود آن‌ها پی‌برد و چیستان حرکت جسم را حل کرد.

    • قانون اول نیوتن (قانون لَختی): هر جسم که در حال سکون یا حرکت یکنواخت در راستای خط مستقیم باشد، به همان حالت می‌ماند مگر آنکه در اثر نیروهای بیرونی ناچار به تغییر آن حالت شود.
    • قانون دوم نیوتن (رابـ ـطهٔ نیرو و شتاب): کل نیروی وارد بر یک جسم برابر است با حاصل‌ضرب جرم آن جسم در شتاب آن.
    • قانون سوم نیوتن (قانون کنش و واکنش): هرگاه جسمی به جسمی دیگر نیرو وارد کند جسم دوم نیز نیرویی به همان اندازه(مقدار) ولی در خلاف جهت بر جسم اوّل وارد می‌کند.
    مجموعهٔ قوانین سه‌گانهٔ حرکت و قانون گرانش عمومی، اساس و شالودهٔ فناوری مدرن هستند و با وجود پیدایش فرضیه‌های تازه‌تر از اهمیت آن‌ها کاسته نشده‌است.

    پذیرش مناصب حکومتی و ریاست انجمن سلطنتی
    در کنار فعالیت‌های علمی معمول، نیوتن از مسؤولیت‌های سیـاس*ـی نیز رویگردان نبود. او در سال‌های ۱۶۸۹، ۱۷۰۱ و ۱۷۰۲ به نمایندگی مجلس برگزیده شد. اگر چه تنها جمله‌ای که در طول این سه سال در صحن مجلس بر زبان آورد، تقاضای بستن پنجره‌ها بود!

    220px-Isaac_Newton_grave_in_Westminster_Abbey.jpg

    آرامگاه نیوتن در کلیسای وستمینستر
    در سال ۱۶۹۶ با فرمان چارلز مونتاگو رئیس خزانه‌داری انگلستان، نیوتن منصب ناظر ضرابخانه سلطنتی را عهده‌دار شد و سه سال بعد در ۱۶۹۹ به مدیریت آن سازمان گمارده شد. اگر چه نیوتن چنین مشاغلی را بیشتر برای سرگرمی می‌پذیرفت ولی گفته‌اند که در این مقام او وظیفهٔ خود را «با شایستگی تمام» انجام می‌داد. از سال ۱۷۰۳ تا آخر عمر نیوتن رئیس انجمن سلطنتی بریتانیا و همچنین یکی از اعضای فرهنگستان علوم فرانسه بود. او در سال ۱۷۰۵ از سوی ملکه آن به مقام شوالیه (شهسواری) مفتخر گردید.

    سِر آیزاک نیوتن در سن ۸۴ سالگی در لندن درگذشت. پیکر وی را در کلیسای وست مینیستر به خاک سپردند. او نخستین دانشمندی بود که به این افتخار نائل آمد.

    زندگی شخصی
    نیوتن شخصیتی آشکارا غیرعادی داشت، بیش از اندازه استثنایی اما تک‌رو، سرد، بدعنق تا حد پارانویا و به حواس‌پرتی و انجام دادن کارهای غیرعادی معروف بود.[۷] او تا جایی پیش رفت که یک بار سنجاقی دراز را در کاسهٔ چشم خود، بین چشم و استخوان کاسهٔ چشم و تا حد امکان نزدیک به عقب چشم خود فرو بُرد و به اطراف چرخاند تا ببیند چه تغییری پیش می‌آید اما به طرزی معجزه‌آسا اتفاق ماندگاری روی نداد.[۷] در موردی دیگر، مدتی بس طولانی و تا جایی‌که می‌توانست تاب بیاورد به خورشید خیره شد تا ببیند چه تأثیری بر بیناییش می‌گذارد؛ این بار نیز از آسیب ماندگار مصون ماند ولی مجبور شد چند روزی را در یک اتاق تاریک بماند تا چشمانش به وضعیت عادی برگردند.[۷]

    هرچند نیوتن بیشتر به خاطر آثار علمی شهرت دارد امّا تعدادی از رساله‌های وی در مورد تفسیر کتاب مقدس شهرت دارند. وی خود را از معدود افراد زمان می‌دانست که توسط خدا برای تفسیر کتاب مقدس برگزیده شده بودند. وی مانند بسیاری دیگر از معاصران هموطنش از ستایندگان آثار جوزف مید بود. نیوتن تأکید زیادی بر تفسیر مکاشفه یوحنا داشت و یادداشت‌های فراوانی در مورد این بخش از انجیل دارد. وی به تثلیث اعتقاد نداشت.[۸] او نیمی از عمر خود را به کیمیاگری و کارهای خودسرانهٔ مذهبی گذراند و سال‌های متمادی را به مطالعهٔ نقشهٔ طبقهٔ همکف معبد گمشدهٔ سلیمان در بیت‌المقدس می‌گذراند (و زبان عبری را هم بدین منظور فرا گرفت) تا سرنخ‌های ریاضی لازم برای پیدا کردن تاریخ دومین بازگشت مسیح و پایان جهان را در آن پیدا کند.[۹] دلبستگی او به کیمیاگری بسیار بیشتر بود تا جایی‌که تجزیهٔ یک رشته از موی سر نیوتن در دههٔ ۱۹۷۰ میلادی نشان داد که جیوهٔ موجود در موی او چهل برابر میزان عادی آن است[۹] که حواس‌پرتی او را نیز توجیه می‌کند که گاهی هنگام بیدار شدن تا ساعت‌ها فراموش می‌کرد که باید از رختخواب برخیزد و به صورت نشسته در تختش در اندیشه‌های خود غرق می‌شد.[۷]

    اختلافات علمی
    ایزاک نیوتون با لایبنیتز بر سر اینکه کدام زودتر مبدع حساب دیفرانسیل و انتگرال بوده‌است اختلاف داشت و هنگامی که لایبنیتز از آکادمی علوم سلطنتی درخواست کرد که کمیته‌ای بی‌طرف برای بررسی این موضوع دست به کار شود، نیوتون نیز به عنوان رئیس آکادمی کمیته‌ای متشکل از دوستان خود را برای این کار انتخاب کرد و در نتیجه لایبنیتز به دزدی محکوم شد. با این حال نیوتون اولین کسی بود که به حساب دیفرانسیل و انتگرال دست یافت.[۱۰]

    درگیری دیگری نیوتون با رابرت هوک بر سر ابداع قوانین سه‌گانه حرکت نیوتون پیش‌آمد که مدارک تازه به دست آمده نشان می‌دهد حق با هوک بوده‌است.
     

    ☾♔TALAYEH_A♔☽

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/05/18
    ارسالی ها
    35,488
    امتیاز واکنش
    104,218
    امتیاز
    1,376
    پیر سیمون لاپلاس

    پیر سیمون لاپلاس
    200px-Pierre-Simon%2C_marquis_de_Laplace_%281745-1827%29_-_Gu%C3%A9rin.jpg

    نام اصلی Pierre-Simon, marquis de Laplace
    متولد ۲۳ مارس ۱۷۹۴
    نرماندی، پادشاهی فرانسه
    درگذشت ۵ مارس ۱۸۲۷ (۷۷ سالگی)
    پاریس، فرانسهٔ بوربون
    شهروندی فرانسوی
    رشته‌ها اخترشناسی و ریاضی
    راهنمایان دانشگاهی ژان لو رون دالامبر
    دانشجویان دکترا سیمون دنی پواسون
    شناخته‌شده برای
    [نمایش]
    دین بی خدا[۲][۳][۴]
    220px-Pierre-Simon-Laplace_%281749-1827%29.jpg

    پیر سیمون لاپلاس(۱۷۴۹–۱۸۲۷
    220px-Pierre-Simon_Laplace.jpg

    پیر سیمون لاپلاس، نقاشی از قرن نوزدهم.
    پیر سیمون لاپلاس (به فرانسوی: Pierre-Simon de Laplaca) (متولد ۲۳ مارس، ۱۷۴۹ (میلادی) در نورماندی؛ درگذشت ۵ مارس ۱۸۲۷ (میلادی) در پاریس)، ریاضی‌دان، فیزیک‌دان، اخترشناس و فیلسوف فرانسوی بود، که برای تکمیل مکانیک سماوی بسیار همّت گذاشت.

    زندگی
    او فرزند زمین‌داری ثروتمند بود. پدرش می‌خواست که او علوم دینی تحصیل کند و در روحانیت به موفقّیت برسد؛ ولی به پیشنهاد دالامبر که مشهورترین ریاضیدان فرانسوی در آن زمان بود، به تحصیل ریاضیات در کنار خود او پرداخت.

    لاپلاس پدیدآورنده معادله لاپلاس است که به نام خود او نامیده شده‌است؛ ولی تبدیل لاپلاس که فقط به افتخارش نامیده شده، در اصل توسط لئونارد اویلر پدیدار شد و لاپلاس این انتقال را در آثارش در مورد نظریه احتمالات به کار بـرده‌است.

    گذشته از معادله لاپلاس که در تمام شاخه‌های ریاضی فیزیک استفاده می‌شود، نگاشت خطی دیفرانسیلی لاپلاس نیز به نام او نامیده شده‌است. او سال ۱۸۰۶، لقب اشرافی کنت گرفت و در سال ۱۸۱۷ پس از بازگشت بوربون‌ها به لقب مارک دست یافت.

    پیر سیمون لاپلاس در بیست و سوم مارس ۱۷۴۹ در حوالی «پون لوک» فرانسه متولد شد. پدرش فردی ثروتمند بود و از کودکی خودش اطلاعی در دست نیست. لاپلاس از جمله مؤثرترین دانشوران در طول تاریخ می‌باشد. او به محض اینکه ریاضیدان مشهوری شد و افتخاراتی کسب نمود اصل و نسب خود را مخفی نگاه می‌داشت. مشهور است که لاپلاس برای ملاقات دالامبر ریاضی‌دان با ارزش در یکی از روزهای سال ۱۷۷۰ به خانه او می‌رود و با وجود توصیه‌هایی که ارائه می‌دهد کمک قابل توجهی از طرف ریاضیدان بزرگ نسبت به او نمی‌شود. لاپلاس مأیوس نمی‌شود و نامه‌ای برای دالامبر می‌فرستد و در آن افکار خویش را دربارهٔ اصل مکانیک شرح می‌دهد. دالامبر به محض خواندن نامه نویسنده را احضار می‌کند و به او می‌گوید چنانچه ملاحظه می‌کنید من به توصیه و سفارش ترتیب اثر نمی‌دهم ولی شما برای شناساندن خود وسیله خوبی به دست آوردید. دالامبر فوراً لاپلاس را به سمت استاد مدرسه نظامی پاریس انتخاب می‌کند. در مرحله اول لاپلاس نوشته‌هایی دربارهٔ مسائل حساب انتگرال، اخترشناسی، ریاضی کیهان‌شناسی نظریه بازیهای بخت آزمایی و علیت تألیف کرد. در این دوره سازنده وی سبک و شهرت و موضع فلسفی و برخی شیوه‌های ریاضی خود را ساخته و پرداخته کرد و برنامه‌ای برای پژوهش در دو زمینه- احتمالات و مکانیک آسمانی- تنظیم نمود که بقیه عمر را به کار ریاضی دربارهٔ آنها پرداخت. در مرحله دوم در هر دو زمینه به بسیاری از نتایج عمده رسید که به سبب آنها مشهور است و بعدها آنها را در رساله‌های بزرگ خود مکانیک سماوی (۱۷۹۹–۱۸۲۵) و نظریه تحلیلی احتمالات (۱۸۱۲) گنجانید. اطلاع از بخش اعظم این مسائل به وسیله شیوه‌های ریاضی ای صورت گرفت که او در آن زمان یا قبل از آن، به وجود آورد و ابداع کرده بود. مهم‌ترین آنها عبارت‌اند از توابع مولد، که از آن پس به نام وی خوانده شدند. بسط، که آن نیز در نظریه دترمینانها به نام وی گردید، تغییر مقادیر ثابت به منظور رسیدن به راه حل‌های تقریبی در انتگرال‌گیری عبارتهای اخترشناسی و تابع گرانشی تعمیم یافته ک بعدها با دخالت پواسون به صورت تابع پتانسیل برق و مغناطیس قرن نوزدهم درآمد. همچنین در طی همین دوره بود که لاپلاس به سومین حوزه علایقش- یعنی فیزیک که با همکاری لاووازیه در زمینه نظریه گرما بود، وارد گردید و تا حدودی در نتیجه آن همکاری بود که وی تبدیل به یکی از اعضای مؤثر حلقه درونی مجمع علمی شد.

    اولین مسئله مورد توجه لاپلاس دنبال نمودن کار نیوتن بود زیرا نیوتن قانون اصلی مکانیک آسمانی را یافته بود و لاپلاس می‌خواست این قانون را در مورد تمام اجسام منظومه شمسی به کار برد. لاپلاس شروع به تعیین قوانین مکانیک سیارات کرد تا نشان دهد که این اجسام مانند سایر اجسام تابع قوانین فیزیکی هستند. اولین موضوعی که لاپلاس نزد خود مطرح می‌کند موضوع ثبات دستگاه شمسی است که آیا به وضعی که داراست می‌ماند یا بالاخره ماه روی زمین سقوط می‌کند و سیارات بر جرم خورشید پرتاب شده و معدوم می‌گردند. نیوتن هم این سؤال را مطرح کرده بود و به این نتیجه رسیده بود که باید گاهگاهی دست خداوند در کار بیاید و حرکات آنها را به جریان عادی برگرداند ولی لاپلاس گفت اگرچه وضع سیارات نسبت به خورشید تغییر می‌کند ولی این تغییرات تناوبی است. لاپلاس تمام این اکتشافات را تحت عنوان «مکانیک آسمانی» منتشر ساخت ولی چون فهم مطالبش برای همه کس مقدور نبود لذا تصمیم گرفت کتابی دیگر بنویسد که مردم عادی هم از آن بهره‌مند گردند. این کتاب تحت عنوان «شرح دستگاه‌های جهانی» منتشر شد. لاپلاس علاوه بر نجوم و ریاضیات استادی عالیقدر در علم فیزیک بود و دربارهٔ لوله‌های موئین و انتشار امواج صوتی مطالعه فراوانی داشت. از مهم‌ترین آثار لاپلاس «تئوری تحلیلی احتمالات» را که در سال ۱۸۱۲ نوشته‌است می‌توان نام برد.

    لاپلاس را که دانشمندی بی همتا می‌توان گفت متأسفانه نسبت به تمام حکومتهایی که پی در پی عوض می‌شدند تملق می‌گفت و از آنها استفاده می‌کرد در مقابل ناپلئون تا زانو تعظیم می‌کرد و به همین علتها بود که از طرف امپراتور به مقامهای کنت- سناتور- ریاست مجلس سنا انتخاب شد با وجود اینها وقتی ناپلئون اسیر شد به او پشت کرد و به عزلش رأی داد و خود را در دامان لوئی هجدهم انداخت و از طرف او به سمت رئیس کمیته تجدید تشکیلات مدرسه پلی تکنیک و عضو مجلس اعیان انتخاب شد. لاپلاس با تمام این اوصاف جوانان را تشویق و کمک می‌کرد به طوری که روزی یکی از اکتشافات جوان ناشناسی به نام «بیو» از طرف آکادمی مورد تمجید قرار گرفت او را نزد خود خواند و معلوم گردید لاپلاس قبلاً این اکتشاف را مورد مطالعه قرار داده‌است. لاپلاس اواخر عمر را در «آرکوی» نزدیک پاریس در عمارت ییلاقی خود که نزدیک برتوله بود گذرانید. او روز پنجم مارس ۱۸۲۷ در هفتاد و هشت سالگی درگذشت در حالیکه آخرین حرف او این بود: «آنچه می‌دانیم ناچیز و آنچه نمی‌دانیم عظیم و وسیع است.»
     

    ☾♔TALAYEH_A♔☽

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/05/18
    ارسالی ها
    35,488
    امتیاز واکنش
    104,218
    امتیاز
    1,376
    جیمز کلرک ماکسول

    جیمز کلرک ماکسول
    225px-JamesClerkMaxwell-KatherineMaxwell-1869.jpg

    جیمز کلرک ماکسول و همسرش کاترین در سال ۱۸۶۹
    متولد ۱۳ ژوئن ۱۸۳۱
    ادینبورگ
    مرگ ۵ نوامبر ۱۸۷۹ (۴۸ سال)
    کمبریج
    ملیت اسکاتلندی
    تبار بریتانیایی
    رشته فعالیت ریاضیات، فیزیک
    محل کار دانشگاه کینگز لندن
    دانشگاه کمبریج
    دانش‌آموختهٔ دانشگاه ادینبرو
    دانشگاه کمبریج
    تأثیرات معادلات ماکسول
    نظریه جنبشی گازها
    مثلث رنگ
    امضا
    128px-James_Clerk_Maxwell_sig.svg.png

    بخشی از مقالات مربوط به
    الکترومغناطیس
    190px-VFPt_Solenoid_correct2.svg.png

    • برق
    • مغناطیس
    الکترواستاتیک[نمایش]
    مغناطیس ساکن[نمایش]
    الکترومغناطیس کلاسیک[نمایش]
    مدار الکتریکی[نمایش]
    فرمول‌بندی هم‌وردا[نمایش]
    دانشمندان[نمایش]
    • ن
    • ب
    • و
    جیمز کلرک ماکسول (به انگلیسی: James Clerk Maxwell) (زاده۱۳ ژوئن ۱۸۳۱ در ادینبورگ؛ درگذشته ۵ نوامبر ۱۸۷۹ در کمبریج)، از فیزیکدانان بریتانیایی بود.

    زندگی
    ماکسول در چهارده سالگی، نوشتاری در مورد بیضی‌ها منتشر کرد و سال ۱۸۵۴ تحصیلات خود را به پایان رسانید.

    ماکسول، نظریه الکترومغناطیس در مورد الکترودینامیک را کامل کرد که این فرمول‌بندی ریاضی به نام خود او معادلات ماکسول نامگذاری شده‌است. این معادله‌ها وجود موج‌های الکترومغناطیسی را پیش‌بینی می‌کردند؛ بنابراین ماکسول نظریه‌ای توسعه داد که تئوری ذرّه‌ای بودن خاصیت نور را توسط آیزاک نیوتون، مورد تناقض قرار می‌داد. اثبات خاصیت موجی نور بعدها توسط هاینریش رودلف هرتز به انجام رسید و امروزه مبانی سیستم اطلاع‌رسانی مانند، رادیو، تلویزیون، تلفن همراه، شبکه بیسیم و حتی تندپز را تشکیل می‌دهد.

    دومین زمینه پژوهشی ماکسول، تئوری جنبشی گازها (مکانیک آماری) بود و در این مبحث توزیع بولتزمن-ماکسول بر همه شناخته شده می‌باشد. همچنین در زمینه ترمودینامیک، روابط ماکسول از آثار اوست.

    او بعد از تکمیل تحصیلات در دانشگاه ادینبورگ و کمبریج، اولین پروفسور علوم طبیعی اسکاتلند و سپس کمبریج شد. نبوغ او در ریاضیات، در دوران کودکی، خود را نشان داد و در بسیاری از حوزه‌ها به کار گرفته شد. او علاوه بر دست‌آوردهایش در گازها که منجر به پایه‌گذاری علم استاتیک شد، حسابی روی ترمودینامیک کار کرد و چندین فرمول بنیادی و اساسی را که موجب شهرتش شد، را عرضه کرد. بزرگ‌ترین موفقیت او کشف و فرمول بندی، تساوی عمومی الکترومغناطیس‌ها که در رابـ ـطه با تئوری نور و الکتریسیته بود، است. او اولین کسی بود که تشخیص داد نور از امواج الکترو مغناطیس تشکیل شده و شکل‌گیری امواج الکترو مغناطیسی امروزی را پیش‌بینی کرد. ماکسول به دلیل بیماریش برای چندین سال خانه نشین شد. او در سن ۳۰ سالگی، تقریباً بیشتر کارهایش را تکمیل کرده بود و در سن ۴۸ سالگی در گذشت.
     

    ☾♔TALAYEH_A♔☽

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/05/18
    ارسالی ها
    35,488
    امتیاز واکنش
    104,218
    امتیاز
    1,376
    لودویگ بولتسمان

    لودویگ بولتسمان
    225px-Boltzmann2.jpg

    متولد ۲۰ فوریه ۱۸۴۴
    وین، اتریش
    مرگ ۵ سپتامبر ۱۹۰۶ (۶۲ سال)
    دوئینو در نزدیکی تریسته، ایتالیا
    محل زندگی آلمان، اتریش
    ملیت اتریشی و ایتالیایی
    رشته فعالیت فیزیک
    محل کار دانشگاه گراتس
    دانشگاه وین
    دانشگاه مونیخ
    دانشگاه لایپزیگ
    استاد راهنما جوزف استفان
    دانشجویان دکتری وی پائول ارنفست
    فیلیپ فرانک
    گوستاو هرتزلوت
    لیزه مایتنر
    دلیل شهرت ثابت بولتزمان
    معادله بولتزمان
    توزیع بولتزمن
    قانون استفان‐بولتزمن
    امضا
    128px-Ludwig_sig.jpg

    لودویگ بولتسمان (به آلمانی: Ludwig Boltzmann) (زاده ۲۰ فوریه ۱۸۴۴ – ۵ سپتامبر ۱۹۰۶) فیزیکدان و فلسفه‌دان اتریشی بود. او در دانشگاه‌های وین، گراتش، مونیخ، و لایپزیگ تدریس نموده‌است. بزرگترین دست‌آوردهای او در ترمودینامیک و مکانیک آماری است که او با پرسش اینکه چگونه حرکت برگشت‌پذیر میکروسکوپی ذرات را به فرایندهای ماکروسکوپیک بازگشت‌ناپذیر ربط داد.

    به عنوان یکی از حامیان تند و تیز مکتب اتم‌گرایی او از واقعیت وجودی اتم در برابر حملات ارنست ماخ و ویلهلم اوستوالد دفاع نمود. او همچنین به عنوان یکی از کامل کنندگان فیزیک کلاسیک در قرن نوزدهم میلادی، و نوآوران فیزیک در آغاز قرن بیستم میلادی به عنوان نظریه نسبیت شناخته‌می‌شود، هر چند خودش نقشی در آن نداشت ولی روش‌های نوآورانه او در بسیاری از ارجاعات مؤثر بود.

    او که از افسردگی رنج می‌برد در سن ۶۲ سالگی به زندگی خود پایان داد.

    محتویات
    • ۱ زندگی‌نامه
      • ۱.۱ کودکی و تحصیلات
      • ۱.۲ حرفه دانشگاهی
      • ۱.۳ سال‌های آخر عمر
    • ۲ فلسفه
    • ۳ فیزیک
    • ۴ جستارهای وابسته
    • ۵ منابع
    زندگی‌نامه
    کودکی و تحصیلات
    بولتزمن در وین، پایتخت امپراتوری اتریش، به دنیا آمد. پدرش، لودویگ گرگ بولتزمن، مأمور مالیات بود. حرفه پدر بزرگ او ساعت‌سازی بود. مادر او، کاترینا پاورنفیند، اصالتاً از زالتسبورگ بود. او آموزش ابتدایی را از معلم سرخانه در منزل والدین خود فراگرفت. بولتزمن در لینتس، در اوبراسترایش به دبیرستان رفت. او در ۱۵ سالگی پدر خود را از دست داد.

    بولتزمن در سال ۱۸۶۳ شروع به تحصیل فیزیک در دانشگاه نمود. او دکتری خود را در سال ۱۸۶۶ تحت راهنمایی جوزف استفان در زمینه نظریه جنبشی گازها اخذ نمود. در سال ۱۸۶۷ به عنوان مدرس مشغول بکار شد. او پس از دریافت دکتری خود دو سال نیز به عنوان دستیار استفان کار کرد. در واقع این استفان بود که بولتزمن را به ماکسول معرفی نمود.

    حرفه دانشگاهی
    در سال ۱۸۶۹ در ۲۵ سالگی، به لطف معرفی نامه نوشته شده توسط استفان،[۱] او به عنوان استاد تمام ریاضی فیزیک در دانشگاه گراز در استان اشتایرمارک شروع به کار نمود. به سال ۱۸۶۹ وی چند ماهی را در هایدلبرگ به همکاری با رابرت بونزن و لئو کونیگزبرگر و سپس در سال ۱۸۷۱ در برلین به همکاری با گوستاو کیرشهف و هرمان فون هلمهولتز پرداخت. در ۱۸۷۳ بولتزمن به عنوان استاد ریاضی در دانشگاه وین شروع به کار نمود که این کار تا سال ۱۸۷۶ ادامه یافت.

    280px-Boltzmann-grp.jpg

    لودویگ بولتزمان به همراه همکاران خود در دانشگاه گراز ۱۸۸۷.
    در سال ۱۸۷۲، بسیار پیشتر از آن که زنان اجازه پذیرش در دانشگاه‌های اتریشی داشته باشند، او هنریت فون آیگنلر، معلم با انگیزه ریاضی و فیزیک در گراتس را ملاقات نمود. او قبلاً از حضور غیررسمی در کلاس منع شده‌بود. با راهنمایی بولتزمن هنریت درخواست مجددی را ارائه داد و این‌بار درخواست وی مورد پذیرش قرار گرفت. در ۱۷ ژوئیه ۱۸۷۶ لودیگ بولتزمن با هنریت ازدواج نمود؛ آن‌ها سه دختر و دو پسر به دنیا آوردند. بولتزمن به گراتس برگشت تا کرسی استادی فیزیک تجربی را بر عهده بگیرد. از جمله دانشجویان او در گراتس سوانت آرنیوس و والتر نرنست بودند.[۲][۳] او ۱۴ سال را به خوشی در گراتس گذراند و همان‌جا بود که مفهوم آماری طبیعت را بسط و توسعه داد.

    بولتزمان در سال ۱۸۹۰ به عنوان رئیس فیزیک نظری دانشگاه مونیخ در باواریای آلمان انتخاب شد. در سال ۱۸۹۳، بولتزمان به دنبال مرگ استاد خود استفان، استاد فیزیک نظری دانشگاه وین شد.

    سال‌های آخر عمر
    بولتزمن زمان زیادی از سال‌های پایانی عمر خویش را صرف دفاع از نظریه‌های خود نمود. او با برخی از همکاران خود نتوانست کنار بیاید، به ویژه با ارنست ماخ که بعدها در ۱۸۹۵ استاد فلسفه و تاریخ علم شد. در همان سالی که گرگ هلم و ویلهلم اوستوالد در جلسه‌ای نظر خود دربارهٔ انرژیتیک در شهر لوبک ارائه دادند. آن‌ها انرژی و نه ماده را سازنده اصلی جهان دانستند. نظریه بولتزمن روز بعد به همراه سایر فیزیکدانانی که از تئوری‌های اتمی او حمایت می‌کردند ارائه شد.[۴] در سال ۱۹۰۰ با دعوت ویلهم استولد به بولتزمن به دانشگاه لایپزیگ رفت.[۵] بعد از بازنشستگی ماخ به دلیل مشکلات سلامتی جسمانی، در سال ۱۹۰۲ بولتزمن به وین بازگشت.[۶] در سال ۱۹۰۳ به همراه تنی چند از همکاران اتریشی خود انجمن ریاضی اتریش را بنا نهاد.

    در وین بولتزمن فیزیک و نیز فلسفه درس می‌داد. کلاس فلسفه طبیعی بولتزمن بسیار پر طرفدار بود و توجه بسیاری را در آن زمان به خود جلب می‌کرد. اولین درس او موفقیت بزرگی بود. بزرگترین کلاس برای این درس اختصاص داده شده‌بود با این حال بسیاری بر روی نرده‌ها نشسته بودند. به خاطر موفقیت بزرگ درس فلسفه بولتزمن امپراتور او را به کاخ دعوت نمود.

    در این ایام بولتزمن به افسردگی مبتلا شده‌بود. از نشانه‌های افسردگی بولتزمن اختلال دوقطبی بود. خود بولتزمن خود معتقد بود دلیل این بیماری به خاطر زمان تولد وی در شب بین سه‌شنبه اعتراف و چهارشنبه خاکستر بود.[۷] بسیاری از نزدیکان وی از افسردگی و موارد تلاش برای خودکشی او آگاه بودند.

    سرانجام در طی یکی از حملات افسردگی بولتزمن خود را در پنجم سپتامبر ۱۹۰۶ در طی یک مسافرت تابستانی در دینو در کشور ایتالیا حلق‌آویز نمود. او در زندرالفیداوف اتریش به خاک سپرده شد. بر سنگ قبر او فرمول معروفش برای آنتروپی S = k ⋅ log ⁡ W {\displaystyle S=k\cdot \log W\,}
    b90b0cb802c5eec24ecf7ccb734116b0eac75bf8
    حک شده‌است.

    فلسفه
    نظریه جنبشی گازها با فرض حقانیت اتم‌ها و مولکول‌ها ابداع شده‌است، با این حال اکثر فیلسوفان آلمانی و بسیاری از دانشمندان از جمله ارنست ماخ و شیمیدان فیزیکی ویلهم استوالد به وجود آن‌ها اعتقادی نداشتند. در سال‌های ۱۸۹۰ بولتزمن تلاش کرد تا با گرفتن منطقی میانه بتواند به هر دوی فیزیکدانان معتقد و بی اعتقاد بتوانند با هم همکاری نمایند. راه حل او استفاده از نظریه هنریش هرتز بود که در آن اتم‌ها تصاویر ("Bilder") بودند. معتقدان به اتم می‌توانستند فرض کنند که این تصاویر اتم‌ها هستند و بی اعتقادان به اتم می‌توانستند تصور کنند که این تصاویر مجازی مفید ولی غیرواقعی هستند؛ ولی این نظریه هیچ‌کدام از دو گروه‌ها را قانع نکرد. بدتر از گذشته‌استولد و بسیاری دیگر از مدافعان ترمودینامیک محض سعی نمودند نظریه جنبشی گازها و آماری را رد کنند زیرا فرض بولتزمن برای اتم‌ها و گازها حالت خاصی از فرض آماری از قانون دوم ترمودینامیک می‌باشد.

    در زمان آغاز قرن جدید، دانش بولتزمن با اعتراض دیگری مورد تهدید قرار می‌گرفت. برخی فیزیکدانان، شامل دانشجوی ماخ، گوستاو جوانمن، هرتز را به معنی آن‌که تمامی رفتار الکترومغناطیسی پیوسته‌است تفسیر نمود، به گونه‌ای که نه اتم و نه مولکولی وجود ندارد، و به مثابه آنکه تمامی رفتار فیزیکی الکترومغناطیسی است. این جنبش در حدود ۱۹۰۰ بولتزمن را به‌طور فزآینده‌ای افسرده نمود زیرا این می‌توانست به معنی پایان تئوری کینتیک و تفسیر آماری قانون دوم ترمودینامیک باشد.

    پس از بازنشستگی ماخ در وین در ۱۹۰۱، بولتزمن به آن‌جا بازگشت تا فلسفه دان شود و تهدیدهای فلسفی فیزیک خود را رد نماید، ولی به زودی دوباره مأیوس شد. در ۱۹۰۴ در کنفرانس فیزیکی در سنت لویس به نظر می‌رسید اکثریت فیزیک‌دانان اتم‌ها را رد می‌کنند و او حتی به بخش فیزیک دعوت هم نشد. به جای آن، او در بخشی به نام ریاضیات کاربردی گیر کرد، او ستیزه‌جویانه به فلسفه تاخت، به ویژه در مورد نقش فلسفه داروینی که واقع در عبارات تئوری لامارکی مشخصاتی را مردم به ارث بـرده‌اند و این کار را برای دانشمندان دشوار نموده تا از چنین میراثی عبور کنند.

    به سال ۱۹۰۵ بولتزمن مکاتباتی را با فرانتس برنتانو، فلسفه دان آلمانی-اتریشی، آغاز نمود تا ظاهراً بهتر در فلسفه ماهر شده، و بهتر بتواند ارتباط آن را با علم نفی کند، ولی او از این روش هم ناامید شد. در سال بعد، ۱۹۰۶، اوضاع ذهنی او به قدری بد شد که مجبور به استعفا از سمت خود شد. او در سپتامبر همان سال هنگامی که به همراه همسر و دخترش در مسافرتی در تریسته ایتالیا به سر می‌برد خودکشی کرد.

    فیزیک
    مهم‌ترین کار علمی بولتزمن در نظریه جنبشی می‌باشد، که شامل توزیع ماکسول-بولتزمن برای سرعت مولکولی در گازها است. علاوه بر این، آمار ماکسول-بولتزمن و توزیع بولتزمن برای انرژی‌ها هوز جزو پایه‌های مکانیک آماری کلاسیک به‌شمار می‌آیند. این تئوری‌ها به بسیاری از پدیده‌هایی که نیازی به آمار کوانتومی ندارند و معنی خاصی به تعریف ترمودینامیکی دما می‌دهد.

    225px-Boltzmanns-molecule.jpg

    دیاگرام مولکول 1898 I2 که همپوشانی مناطق حساس (α, β) را نشان می‌دهد.
    در آن زمان اکثر فیزیکدانان غیر از ماکسول در اسکاتلند و گیبز در ایالات متحده با حقانیت وجود اتم مخالف بودند هرچند شیمیدان‌ها پی از کشف جان دالتون در ۱۸۰۸ به وجود اتم واقف شده‌بودند. بولتزمن با ویراستار مجله مهم آلمانی فیزیک در استفاده از کلمه اتم یا مولکول به جای ساختارهای تئوری مشکل اساسی داشت. تنها چند سال پس از مرگ بولتزمن، مطالعه پرین درباره سوسپانسیون کلویدها (۱۹۰۸–۱۹۰۹)، بر پایه نظریه اینشتین در سال ۱۹۰۵، اندازه عدد آووگادرو و ثابت بولتزمن را تأیید نمود و به جهانیان اثبات کرد که این ذرات ریز واقعاً وجود دارند.

    همان‌طور که پلانک می‌نویسد: رابـ ـطه لگاریتمی بین آنتروپی و احتمال برای اولین بار توسط بولتزمن در تئوری جنبشی گازها ارائه شد.[۸] این فرمول مشهور برای آنتروپی S به صورت زیر می‌باشد[۹][۱۰]

    S = k B ln ⁡ W {\displaystyle S=k_{B}\ln W\,}
    17d5d61ad3446e99a568a083f91ca22dadd4a6f3

    که در آن k B {\displaystyle k_{B}}
    70f38f7b73e53fd7b5d9ca64bec3a1438cc0eade
    ثابت بولتزمن و ln {\displaystyle \ln }
    c0de5ba4f372ede555d00035e70c50ed0b9625d0
    لگاریتم طبیعی می‌باشد. W {\displaystyle W}
    54a9c4c547f4d6111f81946cad242b18298d70b7
    مخفف Wahrscheinlichkeit کلمه‌ای آلمانی برای احتمال بروز ماکرو استیت،[۱۱] یا به عبارت دقیق‌تر، تعداد حالات ممکن ریزحالت سیستم - تعداد حالاتی (غیرقابل رویت) در حالت (قابل رویت) ترمودینامیکی سیستمی می‌تواند با ارزیابی موقعیت‌ها و مومنتم مولکول‌های مختلف سیستم تحقق یابد. پارادایم بولتزمن گاز ایده‌آلی از N ذره یکسان تشکیل شده که Ni تای آن‌ها در حالت ماکروسکوپیک موقعیت و ممنتوم iام قرار دارند. W می‌تواند توسط جایگشت ماکسول-بولتزمن تعیین شود

    W = N ! ∏ i 1 N i ! {\displaystyle W=N!\prod _{i}{\frac {1}{N_{i}!}}}
    abae57c9357b305c2f543791fff9b8422d46f95e

    که در آن i شامل همه احتمالات مولکولی می‌باشد ( ! {\displaystyle !}
    b552106cb3511c670d125b372d702e7cca7d630a
    نشانگر فاکتوریل می‌باشد).

    بولتزمن هچنین بواسطه پیشنهاد او در سال ۱۸۷۷ مبتنی برا اینکه سطح انرژی ذرات سیستم می‌تواند مجزا از هم باشد، یکی از پیشروان مکانیک کوانتمی شناخته می‌شود.
     

    ☾♔TALAYEH_A♔☽

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/05/18
    ارسالی ها
    35,488
    امتیاز واکنش
    104,218
    امتیاز
    1,376
    آنری پوانکاره

    «پوانکاره» به اینجا تغییرمسیر دارد. برای نام خانوادگی، پوانکاره (نام خانوادگی) را مشاهده کنید. برای دهانهٔ ماه، پوانکاره (دهانه) را مشاهده کنید.
    آنری پوانکاره
    185px-Henri_Poincar%C3%A9-2.jpg

    متولد ۲۹ آوریل ۱۸۵۴
    نانسی
    مرگ ۱۷ ژوئیهٔ ۱۹۱۲ (۵۸ سال)
    پاریس
    ملیت فرانسوی
    رشته فعالیت ریاضیات، فیزیک
    استاد راهنما شارل هرمیت
    دلیل شهرت توپولوژی
    نسبیت خاص
    کشف توابع فوکس، کشف دوران‌ساز «تابعهای خودریخت (automorph)» از یک متغیر مختلط
    دین خداناباور[۱][۲][۳]
    امضا
    128px-Henri_Poincar%C3%A9%27s_signature.png

    آنری پوانکاره (به فرانسوی: Henri Poincaré) (تلفظ: pwɛ̃kaˈʀe∗) (زادهٔ ۲۹ آوریل ۱۸۵۴ - درگذشتهٔ ۱۷ ژوئیهٔ ۱۹۱۲) ریاضیدان، فیزیکدان نظری، مهندس و فیلسوف علم فرانسوی بود. از او اغلب به‌عنوان علامه یاد می‌شود و اریک تمپل بل وی را آخرین ریاضیدان تمام‌عیار می‌خواند؛ چراکه وی در طول زندگی‌اش در تمام زمینه‌های ریاضیات از معاصرانش جلوتر بود.

    او به‌عنوان یک ریاضیدان و فیزیکدان، مشارکت‌های اساسی و پیشگامانه در ریاضیات محض، ریاضیات کاربردی، فیزیک ریاضی و مکانیک سماوی انجام داد. او حدس خود با نام حدس پوانکاره را فرمول‌بندی کرد که تا سال‌های ۲۰۰۲ تا ۲۰۰۳ یکی از مشهورترین مسائل حل نشده در ریاضیات بود. پوانکاره نخستین کسی بود که در پژوهش خود در مورد مسئله سه جسم، یک سیستم مشخصهٔ آشوبی را کشف کرد که موجب شد نظریه مدرن آشوب را پایه‌گذاری کند. پوانکاره همچنین یکی از بنیان‌گذاران توپولوژی شناخته می‌شود.

    پوانکاره کسی بود که اهمیت توجه به ناوردایی قوانین فیزیک تحت تبدیلات مختلف را روشن ساخت و نیز نخستین کسی بود که تبدیلات لورنتس را به شکل مدرن و نظام‌مند خود ارائه کرد. او باقی تبدیلات سرعت نسبی را کشف کرد و در سال ۱۹۰۵ آن‌ها را در نامه‌ای به فیزیکدان هلندی هندریک لورنتس (۱۹۲۸–۱۸۵۳) ثبت کرد. به‌این‌ترتیب، او به ناوردایی کامل معادلات ماکسول دست یافت که در فرمول‌بندی نظریه نسبیت خاص نقش مهمی ایفا می‌کرد.

    گروه پوانکاره که در ریاضیات و فیزیک مورد استفاده قرار می‌گیرد، به افتخار او نام‌گذاری شده‌است.

    محتویات
    • ۱ زندگی
    • ۲ پانویس
    • ۳ منابع
    • ۴ جستارهای وابسته
    زندگی
    آنری پوانکاره در سال ۱۸۵۴ از خانواده‌ای بنام و سرشناس در شهر نانسی فرانسه به جهان آمد. پدر او لئون پوانکاره (۱۸۹۲–۱۸۲۸) استاد داروسازی در دانشگاه نانسی بود. خواهر کوچک‌تر او آلین، با فیلسوف روحانی امیل بوترو ازدواج کرد. دیگر فرد مهم این خانواده، رِمون پوانکاره بود که در فاصله سال‌های ۱۹۱۳ تا ۱۹۲۰ رئیس‌جمهور فرانسه و نیز یکی از اعضای آکادمی فرانسه بود. آنری پوانکاره با آموزه‌های کاتولیک پرورش پیدا کرد، اما سپس لاادری شد و به انتقاد از دگماتیسم حاکم بر مذهب پرداخت، به‌ویژه در زمینهٔ ارتباط خداشناسی و علم.

    از همان دوران کودکی، فکرش سریع‌تر از کلمات کار می‌کرد. در پنج‌سالگی به دیفتری مبتلا شد و در طی ۹ ماه حنجره‌اش از کار افتاد و همین مسئله باعث گوشه‌گیری او شد، به‌طوری‌که در بازی با دیگر بچه‌ها نمی‌توانست شرکت کند. همین موضوع باعث شد تا افکارش را متمرکز کند. او از حافظه بسیار خوبی برخوردار بود. از شانزده‌سالگی شوق ریاضیات در پوانکاره به‌وجود آمد. او کارهای ریاضی را در ذهنش انجام می‌داد بدون اینکه آن‌ها را یادداشت کند.

    پوانکاره مهم‌ترین چهره در نظریه معادلات دیفرانسیل و ریاضیدانی است که بعد از نیوتن مهم‌ترین کار را در مکانیک اجرام آسمانی انجام داده است. در سال ۱۸۷۳، در رأس هم‌دوره‌ای‌های خود وارد مدرسه پلی‌تکنیک شد. استادش در نانسی به وی به‌عنوان «غول ریاضی» اشاره کرده‌بوده‌است. پس از دانش‌آموختگی، دوره‌های مهندسی را در مدرسه معادن ادامه داد و مدتی کوتاه به‌عنوان مهندس کار کرد و این کار مقارن با زمانی بود که مشغول تهیه پایان‌نامه دکتری خود در ریاضیات بود. او این درجه را در سال ۱۸۷۹ گرفت. طولی نکشید که به تدریس در دانشگاه کان مشغول شد و در سال ۱۸۸۱ استاد دانشگاه پاریس شد و در آنجا تا زمان مرگ خود تدریس نمود. در اوایل ۳۳سالگی به عضویت فرهنگستان علوم و در ۱۹۰۸ به عضویت فرهنگستان فرانسه انتخاب شد. او همچنین به دریافت تمجیدها و افتخارهایی از فرانسه و کشورهای دیگر نائل آمد.

    در سال ۱۸۸۰ در سن ۲۶سالگی، پوانکاره درخشان‌ترین اکتشافش را کرد و شهرت جهانی یافت و آن به سبب کشف دوران‌ساز «نگاشت‌های خودریخت (automorph)» از یک متغیر مختلط بود (خود وی آن‌ها را تابع‌های فوکسی و کلاینی نیز می‌نامید). «نظریه عمومی توابع هم‌ریخت دارای یک متغیر مختلط» یکی از معدود شاخه‌های ریاضی است که وی در آن تقریباً کاری برای پسینیان خود نگذاشت. اما نظریه توابع فوکس فقط یکی از خدمات متعددی است که او به نظریه توابع تحلیلی کرده‌است. او در مقاله کوتاهی که در سال ۱۸۸۳ تنظیم کرد، اولین کسی بود که به پژوهش در پیوندهای میان نوعی تابع کامل (که به‌وسیله خواص تجزیه وایرشتراسی خود به عامل‌های اول معین می‌شود) و ضرایب بسط تیلور آن یا نرخ رشد مقدار مطلق تابع، پرداخت و از طریق تابع‌های مطلق به نظریهٔ وسیع و کامل تابع‌های مرومورفی که هنوز بعد از ۸۰ سال به‌نحو کامل فیصله نیافته‌است، رسید.

    مهم‌ترین سهم پوانکاره در هندسهٔ جبری، مقاله‌های ۱۹۱۰ تا ۱۹۱۱ او بود دربارهٔ منحنی‌های جبری محتوی در یک سطح جبری F(x،y،z)=۰. پوانکاره یکی از شاگردان ارمیت بود و بعضی از کارهای آغازینش مربوط می‌شود به روش ارمیت دربارهٔ «تحویل مداوم» در نظریه حسابی صورت‌ها به‌ویژه قضیهٔ متناهی‌بودن برای طبقه‌های این‌گونه صورت‌ها که قبلاً ژوردان آن را اثبات کرده‌بود.

    بررسی‌های پوانکاره دربارهٔ پیدایش جهان، آنالیز، نور و الکتریسیته و همچنین جبر و احتمالات بسیار مهم و دقیق است. وی در فلسفه و علوم نظری صاحب‌نظر و محقق بود.

    پوانکاره به کشف و حل مسائل بسیاری در زمینه‌های گوناگون علمی نوشته که برجسته‌ترین آن‌ها در ریاضیات و فلسفه عبارت‌اند از: علم و فرض، علم و روشنی، مفروضات تکوینی، روش‌های نوین در مکانیک آسمانی و ارزش علم. تعداد کتاب‌های پوانکاره سی جلد می‌باشد و صاحب پانصد مقاله است که مربوط به مسائل کاملاً مختلف است.

    با کشف توابع فوکس که پوانکاره به دنیای دانش تقدیم نمود برای حل معادلات دیفرانسیل که قبلاً ریاضیدان آلمانی لازار فوکس کشفیات زیبایی در مورد آن‌ها کرده بود کلید جدیدی به کاربرد و به کمک آن نه تنها مشکل معادلات دیفرانسیل را حل کرد بلکه معماری توابع بیضوی را نیز روشن ساخت. اکتشافات وی در مبحثی از ریاضی که سابقاً آن را «تحلیل تواضع» می‌نامیدند و امروزه موسوم به توپولوژی جبری و از بزرگ‌ترین و مشکل‌ترین مباحث ریاضی جدید است ارزش قاطع دارد. همگی نظریه توابع فوکس از آغاز با اندیشه انتگرال‌گیری خطی معادله‌های دیفرانسیل با ضرایب جبری هدایت می‌شد اما رغبت بیشتر پوانکاره به نظریه‌های نور و موجهای برق مغناطیسی بود. نکته‌ای که وی دربارهٔ امکان ارتباط میان پرتوهای مجهول و پدیده شبتابی گفت آغاز گر آزمایش‌های آنری بکرل بود که وی را به کشف پرتوزایی (رادیواکتیویته) کشانید. از سوی دیگر پوانکاره از سال ۱۸۹۹ به بعد در بحث‌های مربوط به نظریه الکترونی لورنتس بسیار فعال بود. پوانکاره اولین کسی بود که دریافت که تبدیل‌های لورنتس تشکیل گروهی می‌دهند که با گروهی که صورت درجه دوم را نامتغیر می‌گذارد هم‌ریخت است. بسیاری از فیزیکدانان بر این عقیده‌اند که در ابداع نظریه نسبیت خاص، پوانکاره با لورنتس و اینشتین شریک است.

    دیدگاه وی دربارهٔ «وابستگی حساس روی شرایط اولیه» مبنای نظریه آشوب قرار گرفت. آنری پوانکاره در بهار ۱۹۱۲ مریض شد و در نهم ژوئیه همان سال تحت عمل جراحی پروستات قرار گرفت و در پی آن در هفدهم ژوئیه سال ۱۹۱۲ به دلیل آمبولی در سن ۵۸ سالگی در پاریس درگذشت.
     

    ☾♔TALAYEH_A♔☽

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/05/18
    ارسالی ها
    35,488
    امتیاز واکنش
    104,218
    امتیاز
    1,376

    • آلبرت اینشتین
      آلبرت اینشتین
      225px-Albert_Einstein_Head.jpg

      متولد ۱۴ مارس ۱۸۷۹
      اولم، وورتمبرگ، پادشاهی ورتمبرگ، امپراتوری آلمان
      مرگ ۱۸ آوریل ۱۹۵۵ (۷۶ سال)
      پرینستون، نیوجرسی، ایالات متحده
      محل زندگی آلمان
      سوئیس
      ایالات متحده آمریکا
      شهروند آلمان (۱۸۷۹–۱۸۹۶ و ۱۹۱۴–۱۹۳۳)سوئیس (۱۹۰۱–۱۹۵۵)آمریکا (۱۹۴۰–۱۹۵۵)
      ملیت آلمانی
      رشته فعالیت فیزیک
      محل کار اداره ثبت اختراعات سوییس
      دانشگاه زوریخ
      دانشگاه چارلز پراگ
      دانشگاه صنعتی زوریخ
      دانشگاه لایدن
      مؤسسه مطالعات پیشرفته
      مؤسسه کایزر ویلهلم
      دلیل شهرت نسبیت عام، نسبیت خاص، اثر فوتوالکتریک و حرکت براونی
      جوایز جایزه نوبل در فیزیک (۱۹۲۱) مدال فرانکلین (۱۹۳۵)
      مدال کاپلی
      دین بی‌دین ندانم‌گرا با دیدگاه معتقد به همه خدایی باروخ اسپینوزا یا اسپینوزیسم ‏(en)‏[۱][۲][۳][۴][۵][۶][نکته ۱]
      امضا
      128px-Albert_Einstein_signature.svg.png

      آلبرت اینشتین (به آلمانی: Albert Einstein) (زاده ۱۴ مارس ۱۸۷۹ – درگذشته ۱۸ آوریل ۱۹۵۵) (به آلمانی آینشتاین و انگلیسی آینستاین[۷] و به فارسی انیشتین یا انیشتاین) فیزیک‌دان نظری یهودی الاصل آلمانی بود. او بیشتر، به خاطر نظریّه نسبیت و به ویژه برای هم‌ارزی جرم و انرژی (E=mc۲ که از آشناترین رابـ ـطه‌ها در فیزیک بین غیرفیزیک‌دان‌هاست) شهرت دارد. علاوه بر این، او در بسط تئوری کوانتوم و مکانیک آماری سهم عمده‌ای داشت. اینشتین جایزه نوبل فیزیک را در سال ۱۹۲۱ برای خدماتش به فیزیک نظری و به خصوص به خاطر کشف قانون اثر فوتوالکتریک دریافت کرد. او به دلیل تأثیرات چشمگیرش، به عنوان یکی از بزرگ‌ترین فیزیک دانانی شناخته می‌شود که به این جهان پا گذاشته‌اند.[۸][۹]

      محتویات
      • ۱ زندگی‌نامه
      • ۲ روابط شخصی
      • ۳ کار
        • ۳.۱ اینشتین و بمب اتمی
      • ۴ نظریات
        • ۴.۱ نسبیت خاص
        • ۴.۲ نسبیت عام
        • ۴.۳ تفسیر کوپنهاگی
        • ۴.۴ جبر باوری
        • ۴.۵ نقص و واقع گرایی
        • ۴.۶ نظریه میدان یکنواخت
      • ۵ ویژگی‌های شخصی
      • ۶ دیدگاه مذهبی
      • ۷ دیدگاه‌های سیـاس*ـی
        • ۷.۱ صهیونیسم
      • ۸ تابعیت
      • ۹ اینشتین در دنیای تفریحات
      • ۱۰ اختلال زبان‌آموزی اینشتین
      • ۱۱ حقوق معنوی
      • ۱۲ افتخارات
      • ۱۳ پس از مرگ
        • ۱۳.۱ تفاوت‌های مغز اینشتین با دیگران
      • ۱۴ آثار اینشتین
      • ۱۵ آثار ترجمه شده به فارسی
      • ۱۶ دربارهٔ انیشتین به فارسی
      • ۱۷ دانستنی‌ها
      • ۱۸ یادبودها
      • ۱۹ جستارهای وابسته
      • ۲۰ نکات
      • ۲۱ پانویس
      • ۲۲ منابع
      • ۲۳ پیوند به بیرون
      زندگی‌نامه
      220px-Albert_Einstein_at_the_age_of_three_%281882%29.jpg

      اینشتین در ۳ سالگی مربوط به سال ۱۸۸۲
      220px-Albert_Einstein_as_a_child.jpg

      اینشتین در ۱۴ سالگی مربوط به سال ۱۸۹۳
      آلبرت اینشتین در ۱۴ مارس ۱۸۷۹ میلادی در شهر اولم واقع در ایالت پادشاهی وورتمبرگ آلمان (در ۹۲ کیلومتری اشتوتگارت)، در خانواده‌ای یهودی به دنیا آمد. اولین رد پای مکتوب این خانواده از قرن هفدهم از مردیست به نام «باروخ موزس آینشتاین» که در حوالی دریاچه کنستانس زندگی می‌کرده و تاجر اسب و پارچه بوده. آلبرت حدوداً یک ساله بود که خانواده او به شهر مونیخ نقل مکان کرد. پدر آلبرت، هرمان اینشتین با شراکت برادر خود یک کارگاه لوله‌کشی آب و گاز تأسیس نمود که با موفقیت چشم‌گیری شروع به کار کرد. پس از رونق گرفتن کار، دو برادر در سال ۱۸۸۵ تصمیم گرفتند با همکاری اهل خانواده یک کارخانه تولید لوازم الکتریکی به نام (Elektrotechnische Fabrik J. Einstein & Cie) با گرایش تولید نیروگاه برق برپا کنند و توانستند برای چند شهر در آلمان و ایتالیا نیروگاه برق بسازند.

      آلبرت خیلی دیرتر از بچه‌های معمولی، عاقبت در سن سه سالگی شروع به حرف زدن کرد. به دلیل پیشرفت کند کلامی اینشتین، و گرایش او به بی‌توجهی به هر موضوعی که در مدرسه برایش خسته‌کننده بود و در مقابل توجه صرف او به مواردی که برایش جالب بودند باعث شده بود که برخی همچون خدمه منزل آن‌ها، او را کند ذهن بدانند.

      اعضای خانواده آلبرت، همگی یهودیهایی لاقید بودند و از همین رو، او در یک مدرسه ابتدایی کاتولیک درس می‌خواند. او با اصرار مادرش آموزش ویولون را فراگرفت. اگرچه او از همان ابتدای کار مشق ویولون را دوست نداشت و در نهایت نیز آن را کنار گذاشت، اما بعدها آرامش عمیق خود را در سونات ویلون موتسارت بدست می‌آورد.

      وقتی اینشتین پنج ساله بود، پدرش به او یک قطب‌نمای جیبی نشان داد و اینشتین پی برد که در فضای خالی چیزی بر روی سوزن تأثیر می‌گذارد. او بعدها این اتفاق را یکی از تحول آمیزترین اتفاقات زندگی‌اش توصیف کرد.

      در سال ۱۸۸۹، دانشجویی به نام مکس تلمود (بعدها به نام تالمی)، که به مدت شش سال پنجشنبه شب‌ها به منزل خانواده اینشتین می‌آمد،[۱۰] اینشتین را با مهم‌ترین متون علمی و فلسفی آشنا کرد، که از جمله آن‌ها می‌توان به نقد خرد ناب از کانت اشاره کرد. همچنین در اواخر دوران کودکی و اوایل دوران بزرگسالی، دو عموی او با توصیه و تهیه کتاب‌هایی در زمینه علم، ریاضی و فلسفه، به رشد فکری او کمک می‌کردند.

      در سال ۱۸۹۴، در پی کسادی کسب و کار خانوادهٔ اینشتین از مونیخ به پیوا- شهری در ایتالیا در نزدیکی میلان - مهاجرت کردند. اینشتین اولین فعالیت علمی خود را با عنوان بررسی وضعیت اتر در زمینه‌های مربوط به مغناطیس، در همان زمان برای یکی از عموهایش می‌نوشت. آلبرت برای تمام کردن درس‌هایش، در مدرسه شبانه‌روزی مونیخ ماند و پس از آنکه تنها توانست یک ترم را تمام کند. در بهار سال ۱۸۹۵ دبیرستان را رها کرده و برای پیوستن به خانواده‌اش رهسپار پریوا شد. یک سال و نیم پیش از امتحانات نهایی، او بدون اطلاع والدینش و با متقاعد کردن مسئولین مدرسه به اینکه به واسطه یک گواهی پزشکی به او اجازه مرخصی بدهند مدرسه را ترک کرد و این بدان معنا بود که اینشتین هیچگونه گواهی در تحصیلات متوسطه کسب نکرد.[۱۱] در همان سال یعنی در سن ۱۶ سالگی، او آزمایش ذهنی که به آیینه آلبرت اینشتین شهرت دارد را انجام داد. او پس از خیره شدن به آیینه، آزمایش کرد که اگر با سرعت نور حرکت کند چه اتفاقی برای تصویرش خواهد افتاد؛ نتیجه‌گیری او مبنی بر اینکه سرعت نور مستقل از بیننده‌اش است، بعدها به یکی از دو فرضیه نسبیت خاص تبدیل شد.

      در آزمون ورودی انستیتو تکنولوژی فدرال سوئیس -که امروزه به ای‌تی‌اچ‌زوریخ (ETHZ) شهرت دارد- اگرچه امتیاز آلبرت در بخش ریاضی و علوم عالی شد، اما امتیاز پایین او در بخش ادبیات مانع از قبولی وی شد (فهرست تصورات نادرست متداول را ببینید)؛ پس از آن خانواده‌اش او را به کانتون آرگاو در سوییس فرستادند تا تحصیلاتش را در آنجا به اتمام برساند. پس از آن دیگر معلوم بود که آلبرت آنگونه که پدرش می‌خواست مهندس الکترونیک نخواهد شد. او در آنجا به مطالعه تئوری الکترومغناطیس مشغول شد و در سال ۱۸۹۶ دیپلم خود را دریافت کرد. در این مدت او در منزل خانواده پروفسور یاست وینتلر اقامت کرد و در آنجا به عنوان اولین تجربه عاشقانه، به ماری دختر این خانواده علاقه‌مند شد. مایا، خواهر اینشتین که نزدیکترین همراز او بود بعدها با پسر همان خانواده یعنی پل ازدواج کرد و دوست او نیز یعنی مایکل بسو با دختر دیگر همان خانواده یعنی آنا وصلت کرد.[۱۲] پس از آن اینشتین در ماه اکتبر در مؤسسه فدرال پلی تکنیک ثبت نام کرد و به زوریخ رفت؛ در همین حال ماری نیز برای تدریس به اولسبرگ در سوییس رفت. او در همان سال شهروندی خود در ورتمبرگ را لغو کرد.

      روابط شخصی
      210px-Albert_Einstein_and_his_wife_Mileva_Maric.jpg

      اینشتین و میلوا ماریچ
      220px-Einstein_Albert_Elsa_LOC_32096u.jpg

      اینشتین و السا (الزا)
      220px-Einstein_patentoffice.jpg

      اینشتین در ۱۹۰۴
      در بهار سال ۱۸۹۶، میلوا ماریچ صربستانی که ابتدا در دانشگاه زوریخ در رشته پزشکی آغاز به تحصیل کرده بود، پس از یک ترم به مؤسسه فدرال پلی تکنیک آمد تا در آنجا به عنوان تنها زن در آن سال، در رشته‌ای که اینشتین درس می‌خواند تحصیلات خود را ادامه دهد. در طی سال‌های بعد رابـ ـطه ماریخ با اینشتین به یک رابـ ـطه عاشقانه تبدیل شد، هرچند که مادر اینشتین به خاطر غیر یهودی بودن، سن بالا و نقص جسمانی ماریخ، به شدت با رابـ ـطه آن‌ها مخالف بود.[۱۳] اینشتین در سال ۱۹۰۳ با میلوا ماریچ (Mileva Marić)، ازدواج کرد. قبل از ازدواج رسمی اینشتین با ماریچ، در سال ۱۹۰۲ آن‌ها صاحب یک فرزند دختر به نام لیسرل[۱۴] شده بودند. لیسرل هنگامی متولد شد که ماریچ نزد خانواده خود در صربستان به سر می‌برد و اینشتین در برن سویس. از سرنوشت لیسرل اطلاع چندانی در دست نیست و نظرهای مختلفی در مورد او وجود دارد که هیچ‌کدام ثابت نشده‌اند. پس از ازدواج رسمی، اینشتین و ماریچ صاحب دو فرزند پسر به نام‌های هانس آلبرت[۱۵] و ادوارد[۱۶] شدند. از سال ۱۹۱۴، اینشتین جدا از ماریچ و تنها در برلین زندگی می‌کرده‌است در حالیکه ماریچ و فرزندانش در زوریخ مانده بودند. بیماری اسکیزوفرنی ادوارد پسر اینشتین به شدت وی را عذاب می‌داد، و او بارها گفته بود بهتر بود ادوارد هیچگاه به دنیا نمی‌آمد.

      از سال ۱۹۱۲، اینشتین رابـ ـطه عاشقانه‌ای با دختر خاله بیوه‌اش (و نوه عموی پدرش) السا اینشتین[۱۷] برقرار کرده بود. او در فوریه سال ۱۹۱۹ از ماریچ طلاق گرفت و در ژوئن همان سال با السا ازدواج کرد. در طی طلاقش از ماریخ، اینشتین به او قول داد که اگر صاحب جایزه نوبل شد، منافع مادی آن را در اختیار ماریچ بگذارد و نهایتاً نیز در سال ۱۹۲۳ این کار را انجام داد.[۲]

      السا از ازدواج سابقش دو دختر به نام‌های ایلسه و مارگوت داشت اما او و اینشتین صاحب فرزند مشترکی نشدند.

      اینشتین دخترخوانده‌های خود را می‌ستود و در نامه‌اش به السا در سال ۱۹۲۴، نوشت:

      به اندازه دختر خودم، یا شاید بیشتر، مارگوت را دوست دارم، و کسی چه می‌داند اگر من پدر او بودم چه بچه بداخلاقی از وی پدید می‌آمد.

      این نامه‌ها به عنوان شاهدی برای تکذیب ادعاها در مورد بی‌مهری اینشتین به خانواده‌اش به کار رفته‌است. پس از مهاجرت به آمریکا در سال ۱۹۳۳، در سال ۱۹۳۵ السا مبتلا به بیماری کبد و قلب شد و در دسامبر ۱۹۳۶ درگذشت.

      کار
      پس از فارغ‌التحصیل شدن از دانشگاه، اینشتین نتوانست شغلی دانشگاهی پیدا کند. برخی از مورخان گرایش‌های ضدیهودی را در ناکامی اینشتین در پیدا کردن شغل دخیل می‌دانند.[۲] پدر یکی از همکلاسی‌هایش به او کمک کرد تا در یکی از دفاتر ثبت اختراع در سوئیس در سال ۱۹۰۲ استخدام شود. پس از انتشار نظریه نسبیت خاص (۱۹۰۵) و نظریه نسبیت عام (۱۹۱۵)، اینشتین به شهرت و اعتبار دست یافت و در دانشگاه‌های متعددی به تدریس و تحقیق پرداخت. اینشتین تا سال ۱۹۳۲ مدیر انستیتوی فیزیک کایزر ویلهلم برلین آلمان و استاد یکی از دانشگاه‌های برلین (Humboldt University of Berlin) بود. در این سال او ابتدا چندین ماه در دانشگاه پرینستون به سر برد و سپس به دلیل قدرت‌گیری نازی‌ها در سال ۱۹۳۳، تصمیم گرفت که به آلمان برنگردد. در سال ۱۹۳۳ او شغلی در مؤسسه مطالعات پیشرفته پرینستون بدست آورد و در حدود ۱۹۳۵ تصمیم گرفت که به‌طور درازمدت در آمریکا بماند.

      اینشتین و بمب اتمی
      220px-Einstein_oppenheimer.jpg

      اینشتین و رابرت اوپنهایمر
      در سال ۱۹۳۹ گروهی از فیزیک‌دان‌های مجارستانی از جمله لئو زیلارد که به آمریکا مهاجرت کرده بود، به دولت ایالات متحده آمریکا در مورد برنامه نازی‌ها در مورد بمب اتمی هشدار دادند، اما سخنان آن‌ها مورد توجه قرار نگرفت.[۱۸] در تابستان سال ۱۹۳۹ و چند ماه پیش از جنگ جهانی دوم، لئو زیلارد نامه‌ای برای روزولت، رئیس‌جمهور وقت ایالات متحده تهیه کرد و از اینشتین خواست که نامه را امضاء کند. زیلارد نسبتاً گمنام بود، اما اینشتین به واسطه نظریه‌های نسبیت و جایزه نوبل، شخص مشهوری به‌شمار می‌رفت. آن‌ها در این نامه از او توجه به این مسئله را درخواست نمودند. در این نامه، همچنین از روزولت خواسته شده بود تا به پژوهش در زمینهٔ انرژی هسته‌ای و واکنش‌زنجیره‌ای اهمیت بیشتری داده شود. این نامه را نقطه شروع پروژه منهتن برای ساخت بمب اتمی می‌دانند.[۱۹]

      اینشتین، یک سال قبل از مرگش به دوست قدیمی‌اش لینوس پاولینگ گفت "من یک اشتباه بزرگ در زندگی مرتکب شدم؛ وقتی نامه‌ای را که ساخت بمب اتمی را به روزولت توصیه می‌کرد امضا کردم. اما یک دلیل برای این کار وجود داشت؛ خطر ساخت این بمب توسط آلمانی‌ها …"[۲۰]

      به واسطه فعالیت‌های صلح‌جویانه سابق اینشتین، گرایش‌های چپ‌گرانه وی، و همچنین گزارش‌های مغرضانه و بی‌پایه‌ای که اف‌بی‌آی در مورد ارتباط اینشتین با شوروی دریافت کرده بود، از شرکت او در پروژه منهتن جلوگیری شد.[۲][۲۱]

      نظریات
      220px-Einstein_1921_by_F_Schmutzer_-_restoration.jpg

      آلبرت اینشتین در ۱۹۲۱
      نسبیت خاص
      نوشتار اصلی: نسبیت خاص
      نسبیت خاص یکی از نظریاتی است که اینشتین مطرح کرده و شامل سه پدیده در سرعت‌های بالا است:
      • انقباض طول که کاهش طول جسم در طی حرکت است.
      • اتساع زمان که کند شدن زمان است.
      • هم‌ارزی جرم و انرژی یا همان E=mc2.
      نسبیت عام
      نوشتار اصلی: نسبیت عام
      اینشتین در نوامبر سال ۱۹۱۵ یک سری سخنرانی‌هایی در آکادمی علوم پروس ایراد کرد که در آن نظریه جدید گرانش، موسوم به نسبیت عام را مطرح کرد. او در آخرین سخنرانی‌ای که ایراد کرد معادله‌ای را مطرح کرد که جانشین قانون گرانش نیوتون شد. این معادله بعدها با نام معادله میدان اینشتین شناخته شد که با تانسور اینشتین معرفی می‌شود. *[۲۲] این نظریه قائل به این است که نه تنها کسانی که با یک سرعت ثابت در حرکتند، بلکه تمامی ناظران یکسان و هم ارز هستند. در نسبیت عام، گرانش دیگر نیرو محسوب نمی‌شود (مانند قانون جاذبه نیوتون)، بلکه نتیجه خمیدگی فضازمان است.

      به خاطر جنگ، مقالاتی که اینشتین در مورد نسبیت عام چاپ کرده بود، در خارج از آلمان در دسترس نبود. خبر نظریه جدید اینشتین توسط فیزیکدان‌های هلندی هنریک لورنتز و پل ارنفست و همکار آن‌ها ویلم دو سیتر که مدیر رصد خانه لیدن بود، به منجمان انگلیسی زبان در انگلیس و آمریکا رسانده شد. در انگلیس، آرتور استنلی ادینگتون دبیر انجمن نجوم سلطنتی از دوسیتر خواست تا یک سری مقالاتی به زبان انگلیسی به نفع منجمان بنویسد. نظریه جدید او را مجذوب خود ساخته بود و از این رو یکی از مدافعان و مبلغان اصلی نسبیت شد.[۲۳] اغلب منجمان هندسی‌سازی گرانش توسط اینشتین را نمی‌پسندیدند و معتقد بودند پیش‌بینی‌های او در مورد خمیدگی نور و انتقال‌به‌سرخ گرانشی درست از آب درنخواهد آمد. در سال ۱۹۱۷، منجمان رصدخانه ویلسون در کالیفرنیای جنوبی نتایج تحلیل طیف نور را که در ظاهر نشان می‌داد که در پرتو خورشید انتقال‌به‌سرخ گرانشی وجود ندارد، منتشر کردند.[۲۴] در سال ۱۹۱۸، منجمان رصدخانهٔ لیک در شمال کالیفرنیا تصاویری از خورشیدگرفتگی که در ایالات متحده قابل رویت بود گرفتند. پس از پایان جنگ، آن‌ها نتایج بررسی‌های خود را اعلام کردند و مدعی شدند که پیش‌بینی نسبیت عام اینشتین در خصوص خمیدگی نور اشتباه بوده‌است. با این حال آن‌ها به خاطر خطاهای احتمالی فراوان، هیچگاه اقدام به چاپ نتایجی که به دست آورده بودند نکردند.[۲۵]

      آرتور استنلی ادینگتون، طی سفرهایی که درماه مه سال ۱۹۱۹ در زمانی که خورشید گرفتگی در بریتانیا رخ داد، به سوبرال سیارا برزیل و جزیرهٔ پرینسیپ در ساحل غربی آفریقا داشت، اندازه‌گیری خمیدگی گرانشی عدسی نور ستاره را به هنگام عبور از نزدیکی خورشید تحت نظارت داشت و در نهایت به این نتیجه رسید که محل قرار گرفتن ستاره از خورشید دورتر است. این حالت با پیش‌بینی نسبیت عام همخوان بود. ادینگتون اعلام کرد که نتایج به دست آمده پیش‌بینی اینشتین را تأیید می‌کند و روزنامهٔ تایمز در هفتم نوامبر آن سال با انتخاب تیتر زیر تأیید شدن پیش‌بینی نظریه اینشتین را گزارش کرد: ""انقلابی در علم، نظریه‌ای جدید در مورد جهان، ایده‌های نیوتن اعتبار خود را از دست می‌دهد."" ماکس بورن، برنده جایزه نوبل از نسبیت عام به عنوان ‹‹ بزرگ‌ترین دستاورد و شاهکار تفکر بشری در مورد طبیعت›› برشمرد و پل دیراک نیز که یکی از برندگان جایزه نوبل است، از آن به عنوان ‹‹ بزرگ‌ترین اکتشاف علمی آن زمان›› یاد کرد.[۲۶] این اظهار نظرها و تبلیغات متعاقب از آن، باعث شهرت اینشتین شد.

      با این حال باز هم برخی از دانشمندان به دلایل مختلفی که شامل دلایل علمی (مخالفت با تفسیر اینشتین از آزمایش‌های انجام شده، اعتقاد به اتر یا ضرورت وجود ملاک مطلق) و دلایل روانی - اجتماعی (محافظه کاری، یهود ستیزی) - می‌شد، نظریات اینشتین را نمی‌پذیرفتند. به نظر اینشتین، اغلب مخالفت‌هایی که با نظریه او می‌شد، از جانب آزمایش باورانی بود که درک ناچیزی از نظریه مطرح شده داشتند.[۲۷]

      شهرتی که اینشتین بعد از چاپ مقاله ۱۹۱۹ دست آورده بود، باعث شد بسیاری از دانشمندان نسبت به او ابراز نفرت و انزجار کنند و نفرت و انزجار برخی از آن‌ها حتی تا دهه ۳۰ نیز ادامه یافت. مباحث زیادی در مورد ابراز انزجار نسبت به شهرت و معروفیت اینشتین وجود دارد، به‌ویژه در میان آن دسته از فیزیک‌دانان آلمانی که بعدها جنبش ضد اینشتینی ‹‹دویچه فیزیک›› را در مقدمه Klaus Hentschel به معنای ‹‹ فیزیک و سوسیالیسم اجتماعی›› به راه انداختند[۲۸] اینشتین در ۳۰ مارس سال ۱۹۲۱، یعنی همان سالی که برنده جایزه نوبل شد، برای ایراد سخنرانی در مورد نظریه جدید نسیبت به نیویورک رفت. اگرچه امروزه اینشتین به خاطر فعالیتهایش در مورد نسبیت شهرت یافته، اما جایزه نوبل به خاطر کارهای او در مورد اثر فوتوالکتریک به او اعطا شد، چرا که در مورد نسبیت عام در آن زمان هنوز اختلاف نظر وجود داشت. هیئت نوبل به این نتیجه رسیدند که اشاره به آن نظریه اینشتین در نوبل که اختلاف نظر و مخالفت در مورد آن کمتر است، بیشتر مورد قبول جامعه علمی واقع خواهد شد.

      تفسیر کوپنهاگی
      200px-Niels_Bohr_Albert_Einstein_by_Ehrenfest.jpg

      اینشتین و نیلز بور در طول دهه ۱۹۲۰ بر سر نظریه کوانتوم اختلاف دارند. این عکس توسط پاول ارنفست در دسامبر سال ۱۹۲۵ در خلال سفر وی به لایدن گرفته شده‌است.
      220px-Niels_Bohr_Albert_Einstein2_by_Ehrenfest.jpg

      اینشتین و نیلز بور در بروکسل
      در سال ۱۹۰۹ اینشتین در حضور جمعی از فیزیکدانان، مقاله‌ای تحت عنوان (Über die Entwicklung unserer Anschauungen über das Wesen und die Konstitution der Strahlung) ‹‹ شکل‌گیری نظریات و عقاید ما در مورد اجزای سازنده و ماهیت انرژی تابشی›› درمورد تاریخ نظریه اتر و مهم‌تر از آن در مورد اندازه‌گیری نور ارائه کرد. اینشتین در این مقاله و مقاله‌ای که پیش از آن در سال ۱۹۰۹ ارائه کرده بود، نشان داد که کوانتوم انرژی که توسط ماکس پلانک مطرح شده، نیز حامل مقدار حرکت مشخص و معینی بوده و از بسیاری جهات به گونه‌ای عمل می‌کرد که گویی آن‌ها ذرات مستقل و خاصی بوده‌اند. این مقاله نشانگر ارائه مفهوم جدید و بی‌سابقه فوتون بود (اگرچه این اصطلاح چندین سال بعد و طی مقاله‌ای به سال ۱۹۲۶ توسط گیلبرن لوئیز مطرح شد). حتی مهم‌تر از آن این است که اینشتین نشان داد که نور می‌بایست به‌طور هم‌زمان یک موج و یک ذره باشد. اینشتین همچنین بدرستی پیش‌بینی کرد که فیزیک در آستانه انقلابی قرار داشت که ایجاب می‌کرد آن‌ها این ماهیتهای دوگانه نور را یکسان و واحد سازند. با وجود این، پیشنهاد خود او برای راه حل یعنی اینکه هم‌ارزی‌های مطرح شده توسط جیمز ماکسول برای میدانهای الکترومغناطیسی تعدیل شوند تا زمینه برای راه حلهای موجی که با غرایب میدانی عجین هستند، فراهم شود، هیچگاه بسط و توسعه نیافت. این در حالی است که این پیشنهاد بر نظریات ‹‹ موج آزمایشی›› ‹‹ لوئیز دی بروگلی›› در ارتباط با مکانیک کوانتوم تأثیر داشته‌است.

      جبر باوری
      با نشستن نظریه جدید مکانیک کوانتوم به جای نظریه کوانتوم اولیه که از اواسط دهه ۳۰ قرن ۲۰ آغاز شد، اینشتین اعتراضات خود را نسبت به تفسیر کپنهاکی از هم‌ارزی‌های جدید مطرح کرد. مخالفت و اعتراض اینشتین در این باره تا آخر عمرش ادامه یافت. به باور اکثریت افراد علت این مخالفت و اعتراض این بوده‌است که اینشتین فردی جبر باور و انعطاف‌ناپذیر بوده‌است. آن‌ها به نامه‌ای اشاره می‌کنند که اینشتین در سال ۱۹۲۶ به ماکس بورن نوشته و در آن آورده‌است:

      مکانیک کوانتوم قطعاً مخالف آن چیزی است که تاریخ همیشه ما را به آن می‌خواند. اما صدایی از درون به من می‌گوید که این هنوز چیز حقیقی نیست. نظریه چیزهای زیادی می‌گوید، اما هرگز ما را گامی به راز آن قدیمی‌ترین نزدیک نمی‌کند. من به هر حال معتقد هستم که خداوند تاس نمی‌ریزد.

      در جواب به این نوشته، نیلز بوهر که در مورد نظریه کوانتوم با اینشتین اختلاف نظر شدیدی داشت، خطاب به اینشتین چنین گفت:

      از تعیین تکلیف کردن برای خدا دست بکش

      [نیازمند منبع]

      مناظرات بوهر- اینشتین در مورد جنبه‌های اساسی مکانیک کوانتوم در کنفرانس‌های سولوای انجام می‌شد. بخش مهم دیگری از دیدگاه اینشتین مقاله مشهوری است که در سال ۱۹۳۵ توسط اینشتین، پودولسکی و روزن نوشته شد.[۲۹] به زعم برخی فیزیک دانان این مقاله یکی دیگر از مواردی است که این نظریه را تقویت می‌کند که اینشتین جبر باور بوده‌است.

      البته جا دارد از نظر کاملاً متفاوت اینشتین در مورد ارتودوکسی کوانتوم دفاع کرد. خود اینشتین گفته‌های بیشتری در این زمینه منتشر کرد و اظهار نظر گیرایی و قاطعانه‌ای توسط یکی از هم عصران او، یعنی ولفگانگ پاولی صورت پذیرفت. نقل قولی با مضمون ‹‹ خداوند نرد بازی نمی‌کند›› که در بالا به آن اشاره شد، در ابتدای کار اینشتین و توسط او مطرح شده بود، اما بیانیه‌ها و گفته‌هایی که بعدها از اینشتین داریم حول موضوعات دیگری می‌چرخد.[۳۰] نقل قول وولف گانگ به شرح ذیل است:[۳۱]

      .. من نمی‌توانستم در آن زمان که شما در مورد اینشتین در نامه‌ای یا دست‌نوشته‌ای صحبت می‌کردید، او را شناسایی کنم. به نظرم چنین می‌آمد که شما یک اینشتین احمق برای خود ترسیم کرده‌اید و با کبکبه و دبدبه خاصی او را به زمین کوبیده‌اید. به‌ویژه آنکه اینشتین مفهوم جبر باوری را آنگونه که شماها مطرح می‌کنید، اساسی و بنیادین در نظر نمی‌گرفته‌است؛ (همان‌طور که خودش به کرات این موضوع را برای من بازگو کرده‌است). او با استدلال می‌گوید که برای پذیرش نظریات معیارهایی را به کار می‌بندد. سؤال این است که ‹‹آیا این به‌غایت جبر باورانه است؟ ...» او خیلی هم از دست تو ناراحت نبود، فقط می‌گفت تو آدمی هستی که به گفته‌های کسی گوش نمی‌دهی.

      .
      (emphasis due to Pauli)

      نقص و واقع گرایی
      بسیاری از اظهار نظرات بیان‌شده توسط اینشتین حکایت از اعتقاد او به ناقص بودن مکانیک کوانتوم است. این مسئله برای نخستین‌بار در مقالهٔ مشهوری که در سال ۱۹۳۵ توسط اینشتین، پودولسکی و روزن به نام پارادوکس EPR نوشته شد، مطرح گردید.[۳۲] و برای بار دوم در کتابی تحت عنوان آلبرت اینشتین، فیلسوف - دانشمند به سال ۱۹۴۹ عنوان شد. .[۳۳] The "EPR" مقاله تحت عنوان آیا توصیف مکانیکی کوانتوم و واقعیت فیزیکی را می‌توان کامل در نظر گرفت؟ بود و در آن چنین نتیجه‌گیری شد: از آنجایی ما نشان داده‌ایم که عملکرد موج توصیف کاملی از واقعیت فیزیکی را به دست نمی‌دهد، ما این سؤال را که آیا چنین توصیفی وجود دارد یا خیر حل نشده و بی پاسخ رها کردیم. با این حال، به اعتقاد ما چنین نظریه‌ای ممکن و میسر است. اینشتین پیشنهاد آزمایشی جالب توجهی را را ارائه می‌کند که تا حدودی با گربه شرودینگر مشابه‌است. او با پرداختن به موضوع متلاشی شدن رادیواکتیوی اتم کار خود را آغاز می‌کند. اگر کسی با یک اتم غیر متلاشی نشده کار خود را آغاز کند و منتظر وقفه زمانی خاصی باشد، در آن صورت نظریه کوانتوم این احتمال را می‌دهد که آن اتم دستخوش متلاشی شدن رادیواکتیوی قرار گرفته و دچار تغییر شده‌است. بدین ترتیب، اینشتین روش ذیل را به عنوان راهی برای پی بردن به متلاشی شدن مفروض می‌دارد:

      به جای آنکه یک سیستمی را مورد نظر قرار دهند که تنها از یک اتم رادیواکتیوی (و روند تغییرو دگرگون آن) تشکیل شده، شما سیستمی را در نظر می‌گیرید که همچنین شامل راهی برای اندازه‌گیری تغییر و تحول رادیواکتیوی است. من‌باب مثال، یک شمارگر گایگر که دارای مکانیسم ثبت خودکار است. بگذارید که به آن یک باریکه ثبت اضافه کنیم که با مکانیسم کوکی به حرکت در آید و روی آن با حرکت شمارگر علامتی گذاشته شود. بله، از منظر مکانیک کوانتوم این سیستم جمعی بسیار پیچیده‌است و فضای پیکر بندی آن دارای گستره زیادی است. اما اگر قرار باشد به این سیستم مجعی از منظر مکانیک کوانتوم پرداخته شود، اساساً اعتراضی بر آن وارد نیست. در اینجا نیز نظریه احتمال هر یک از پیکربندی‌ها تمامی مختصات را برای هر لحظه در هر بار در نظر می‌گیرد. اگر کسی تمامی پیکربندی‌های مختصات را در نظر بگیرد، برای یک زمان طولانی در مقایسه با زمان متوسط متلاشی شدن هر یک از اتم‌های رادیواکتیو، (دست کم) یک نشانه - ثبت روی باریکه کاغذی پدیدار خواهد شد. برای نیل به مختصات - پیکربندی وضعیت خاصی از نشانه باید روی باریکه کاغذی مطابقت و همخوانی داشته باشد. اما، تا آنجا که این نظریه، نشان می‌دهد تنها احتمال نسبی مختصات-پیکربندی قابل تصور است، این نظریه همچنین، بی‌آنکه مکان و موقعیت مشخص و معینی برای نشانه قائل باشد، احتمالات نسبی برای وضعیتهای نشانه بر روی باریکه کاغذی را می‌پذیرد.

      اینشتین هیچگاه نسبت به روش‌ها و افکار احتمالی و نیز در مورد آن‌ها بی اعتناء نبود و آن‌ها را رد نمی‌کرد. خود اینشتین یکی از متخصصان آمار بود. ,[۳۴] که از تحلیل آماری در کارهایش در ارتباط با پیشنهاد براون و مقالاتی که پیش از سال ۱۹۰۵ به چاپ رسیده بود، استفاده می‌کرد. اینشتین حتی وحدت گیبز را کشف کرده بود. مع‌هذا، بنا به گفته اکثر فیزیکدانها او بر این باور بود که بی علت انگاری یکی از معیارها برای مطرح کردن اعتراض قاطعانه به نظریه فیزیکی است. دلیلی که پولی ارائه می‌کند در تضاد با این باور است، و گفته‌های خود اینشتین بیانگر آن است که او بر عدم تکامل به مثابه دغدغه اصلی خود تمرکز و تأکید داشت.

      جان استوارت بل در تحقیقاتی که در مورد اینشتین، پودولسکی و روزن انجام داد، به نتایج جالب توجه (تئوری بل) و نابرابری بل بیشتری دست یافت. بر اساس تحلیل EPR در مورد عقاید و تفکراتی که در خصوص نتایج قابل استنتاج از این مسئله بیان شده، تفاوت و اختلاف وجود دارد. به زعم بل، نامکانی کوانتوم محرز شده‌است؛ این در حالی است که دیگران قائل به مرگ علیت باوری هستند.

      نظریه میدان یکنواخت
      نوشتار اصلی: نظریات میدان یکنواخت کلاسیک
      پس از شرح و بسط نظریه نسبیت، تلاشهای تحقیقاتی اینشتین عمدتاً شامل یک سری اقدامات جهت تعمیم نظریه نیروی جاذبه بود که به منظور یکپارچه ساختن و آسان‌سازی قانون فیزیک، به ویژه نیروی جاذبه و الکترومغناطیس بود. او در سال ۱۹۵۰ به تشریح این کار پرداخت، و در یک مقاله علمی آمریکایی از آن تحت عنوان نظریه میدان یکنواخت یاد کرد. راهنما و الهام بخش اینشتین این نظر و عقیده بود که یک منبع واحد برای کل قوانین فیزیکی وجود دارد.

      اینشتین در تحقیقاتش در مورد نظریه نسبیت عام به‌طور فزاینده‌ای منزوی و از دیگران جدا شد و تلاشهای او در نهایت عقیم و بی‌نتیجه بود. بویژه، اینشتین در پیگیری وحدت نیروهای اساسی، به‌طور کل کارهای انجام شده در جامعه فیزیک را نادیده گرفت (و بالعکس)؛ به ویژه کشف نیروی هسته‌ای قوی و نیروی هسته‌ای ضعیف که تا حدود ۱۹۷۰؛ یعنی ۱۵ سال پس از مرگ اینشتین به‌طور مستقل شناخته نشده بود. هدف اینشتین از یکپارچه‌سازی قوانین فیزیک تحت لوای یک الگوی واحد هنوز هم برای نظریه یکپارچه‌سازی بزرگ به قوت خود باقی است.

      ویژگی‌های شخصی
      انیشتین در نوازندگی ویلون مهارت داشت.[۳۵] وی از کودکی تلاش داشت تا برای شمار بیشتری از همنوعان خود و به‌ویژه کسانی که در دور و بر او می‌زیسته‌اند سودمند باشد. ویژگی دوم او ذوق هنری او بود که انیشتین را وامی‌داشت که نه تنها اندیشه کلی مومی خود را به شیوه‌ای روشن و منطقی سازمان دهد بلکه روش سازمان‌دهی و بهینه‌سازی آن‌ها نیز به شیوه‌ای باشد که هم خود او و هم مستمعان، از دید جهان‌شناسی لـ*ـذت برند. هدف انیشتین این بود که فضای مطلق را از فیزیک براندازد، نظریه نسبیت ۱۹۰۵ که در آن اینشتین فقط به حرکت راستخط یکسان پرداخته بود اینشتین با کمک از اصل تعادل پدیده‌های جدیدی را در گفتگوی نور پیش‌بینی کند که قابل مشاهده بوده‌اند و می‌توانست درستی نظریه نوین او را از دید تجربی تأیید کرد.[نیازمند منبع]

      دیدگاه مذهبی
      نوشتار اصلی: دیدگاه‌های مذهبی آلبرت آینشتاین
      او بی‌دین بود و به گفته خودش به همه‌خدایی باروخ اسپینوزا یا اسپینوزیسم ‏(en)‏ معتقد بود اما به خدای شخصی معتقد نبوده بلکه آن را نقد می‌کرد. او همچنین خودش را ندانم‌گرا معرفی می‌کرد در حالی که خودش را از برچسب آتئیست مجزا دانسته و ترجیح می‌داد که همان‌طور که خودش می‌گوید «یک دیدگاه انسانی نسبت به ضعف هوش ادراکی ما انسان‌ها دربارهٔ درک طبیعت و وجود خودمان» داشته باشد.[۲][۳]

      به گزارش گاردین و دویچه‌وله، در نامه‌ای از آینشتاین که از یک کلکسیون شخصی در لندن به مزایده گذاشته شد به قیمت ۳ میلیون دلار، وی ادیان و مذاهب را «خرافات بچگانه» صدا می‌کند[۳۶][۳۷] و با انتشار این نامه مشاجره‌های طولانی که بین طرفداران و مخالفان دین دربارهٔ گفتاورد وی «علم بدون دین لنگ است و دین بدون علم کور است» مطرح بود به پایان رسید.[۳۶][۳۸][۳۹][۴۰][۴۱]

      دیدگاه‌های سیـاس*ـی
      200px-Einstein-cartoon1.jpg

      کاریکاتوری از انیشتین، کسی که بالهای صلح‌طلبی خودش که روی آن‌ها نوشته «صلح‌طلبی غیرمقاومتی» را کنار انداخته، در کنار یک ستون راهنما با عنوان «صلح جهانی» ایستاده، در حال بالا زدن آستین‌هایش است و یک شمشیر با عنوان «آماده‌باشیدگی» را در دست دارد. (اثر کارلس مکالی ‏(en)‏، ۱۹۳۳) این کاریکاتور دربارهٔ سالی است که به دلیل روی کار آمدن نازیسم، وی می‌خواست به جای آلمان به بلژیک برگردد اما در بین راه مطلع شد که کلبه روستایی آن‌ها توسط نازی‌ها غارت شده و قایقش هم ضبط شده‌است و به دنبال آن وی بلافاصله تابعیت آلمانی خودش را باطل کرد[۴۲] و نازی‌ها هم قایقش را فروخته و کلبه‌اش را به کمپ جوانان هیتلری تبدیل کردند.[۴۳]
      اینشتین خود را یک صلح‌طلب[۴۴] و بشردوست[۴۴] و در سال‌های بعد یک سوسیال دموکرات متعهد قلمداد می‌کرد. او گفته‌است که :[نیازمند منبع]

      از نظر من نگرش گاندی روشن‌بینانه‌ترین نگرش در میان تمامی سیاست‌مداران زمان ماست. باید تلاش کنیم تا با روحیه وی کارها را انجام دهیم، نه آنکه برای نبرد برای آرمان‌هایمان به خشونت متوسل شویم، بلکه باید این کار را به دور از تمامی پلیدی‌ها انجام دهیم.

      اینشتین که عمیقاً تحت تأثیر گاندی قرار داشت، بار دیگر در مورد گاندی گفت: «نسل‌های بعدی به سختی باور خواهند کرد که روزگاری چنین موجودی از گوشت و پوست بر روی زمین می‌زیسته‌است.»[نیازمند منبع]

      گاهی اوقات عقاید اینشتین جنجال‌برانگیز بود. آلبرت اینشتین در مقاله‌ای با نام چرا سوسیالیسم؟ ‏(en)‏ در سال ۱۹۴۹، به توصیف مرحله شکارگری رشد انسان به نقل از تورستن وبلن پرداخته، و از بی‌قانونی جامعه سرمایه‌دار آن زمان، به عنوان منبع پلیدی که باید بر آن فائق آمد نام بـرده‌است.[۴۵] او با رژیم‌های خودکامه در اتحاد شوروی و دیگر نقاط جهان مخالف بود، و همواره از مزایای سیستم سوسیال دموکرات که ترکیبی از یک اقتصاد برنامه‌ریزی شده توأم با احترام به حقوق بشر بود سخن می‌گفت. اینشتین یکی از بنیانگذاران حزب دمکرات آلمان و یکی از اعضای اتحادیه فدراسیون معلمان آمریکا از اتحادیه‌های وابسته به فدراسیون کارگران آمریکا - کنگره سازمان‌های صنعتی بود.

      اینشتین دخالت بسیاری در جنبش حقوق مدنی داشت. او یکی از دوستان نزدیک پل رابسون در طول بیش از ۲۰ سال بوده‌است. اینشتین یکی از اعضای چندین گروه طرفدار حقوق بشر از جمله بخش پرینستون انجمن ملی پیشرفت رنگین‌پوستان (NAACP) بود که رهبری بسیاری از جنبش‌های آن را پل رابسون بر عهده داشت. او به همراه پل رابسون ریاست «نهضت پایان زجرکشی در آمریکاً را بر عهده داشت. زمانی که دبلیو. ای. بی. دوبویس در دهه هشتاد عمر خود در طول دوره مک‌کارتی به نحوی جاهلانه متهم به جاسوسی برای کمونیست‌ها شد، اینشتین اعلام کرد داوطلبانه حاضر است به عنوان یکی از شهودی که به نفع وی شهادت می‌دهد در جلسه دادگاه حاضر شود. بلافاصله پس از آنکه اعلام شد اینشتین قرار است در جایگاه شهود قرار گیرد این پرونده رد شد. اینشتین گفته‌است «نژادپرستی بزرگ‌ترین بیماری آمریکاست».

      اف‌بی‌آی پرونده‌ای ۱۴۲۷ صفحه‌ای در مورد فعالیت‌های اینشتین داشت و توصیه می‌کرد که به موجب قانون اخراج بیگانگان از مهاجرت اینشتین به آمریکا ممانعت شود، این اداره اینشتین را متهم به «اعتقاد به اصلی خاص و پیروی و تبلیغ و تدریس آن می‌دانست که از نظر قانون، و به اعتقاد دادگاه‌ها، منجر به ' ایجاد هرج و مرجطلبی و ایجاد دولتی می‌شد که تنها به اسم دولت'» «نامیده می‌شد. آنان همچنین اینشتین را متهم به» «عضویت، حمایت مالی، یا وابستگی به سی و چهار جبهه کمونیست در بین سال‌های ۱۹۳۷ و ۱۹۵۴» «و» «نیز رهبری افتخاری سه سازمان کمونیستی»" کردند.[۴۶] بسیاری از اسناد این پرونده عمدتاً توسط گروه‌های سیـاس*ـی غیرنظامی به اف‌بی‌آی تحویل شد، و خود اف‌بی‌آی آن‌ها را تهیه نکرده بود.

      اینشتین با دولت‌های مستبد مخالف بود، و به همین دلیل (و به خاطر یهودی بودن)، با رژیم نازی نیز مخالف بوده و بلافاصله پس از آنکه این رژیم به قدرت رسید از آلمان گریخت. هم‌زمان، کارل اینشتین خواهرزاده هرج‌ومرج‌طلب او، که دارای بسیاری از عقاید اینشتین بود، سرگرم جنگ با فاشیست‌ها در جنگ داخلی اسپانیا بود. اینشتین ابتدا با تولید بمب اتم موافق بود، هدف وی اطمینان یافتن از این نکته بود که هیتلر زودتر به سلاح اتمی دست نیابد. او با ارسال نامه خطاب به رئیس‌جمهور روزولت (به تاریخ ۲ اوت ۱۹۳۹، پیش از آغاز جنگ جهانی دوم، که احتمالاً توسط لئو زیلارد نوشته شده بود دولت آمریکا را تشویق به آغاز برنامه‌ای برای تولید سلاح هسته‌ای کرد. روزولت با ایجاد کمیته‌ای برای بررسی استفاده از اورانیوم به عنوان سلاح به این نامه پاسخ گفت، و چند سال بعد پروژه منهتن جایگزین این کمیته شد.

      اما پس از جنگ، اینشتین برای خلع سلاح هسته‌ای و تشکیل یک دولت جهانی مبارزه کرد:

      من نمی‌دانم چگونه جنگ سوم جهانی به وقوع خواهد پیوست، اما می‌دانم که مردم در جنگ جهانی چهارم با چوب و سنگ به جنگ هم می‌روند.[۴۷]

      300px-Einstein_paper_money.jpg

      اسکناس شکل جدید اسرائیل در سال ۱۹۶۸ با تصویر اینشتین
      صهیونیسم
      اینشتین حامی سرشناسی هم برای صهیونیسم کارگری و هم برای تلاشهای پیش برنده همکاری یهودی-عربی بود.[۴۸] او در زمان قیومیت بریتانیا بر فلسطین از ایجاد وطن ملی یهودی حمایت می‌کرد ولی در ابتدا مخالف ایده یک دولت یهودی دارای مرز، یک ارتش و درجه‌ای از قدرت دنیوی بود.[۴۹]

      220px-Einsteinwiezmann.PNG

      آلبرت اینشتین و همسرش الزا در این عکس به همراه رهبران صهیونیست، حییم وایزمن، رئیس‌جمهور آینده اسرائیل، همسرش دکتر وره وایزمن، مناحیم اوسیسکین، و بن-زایان موسینسن به هنگام ورود به نیویورک در سال ۱۹۲۱ دیده می‌شوند.
      اینشتین در سال ۱۹۳۹ کتابی نیز به نام «دربارهٔ صهیونیسم»(About Zionism) نوشت.[۵۰] او پس از سفر به آمریکا به سخنرانی‌هایش به نفع صهیونیسم ادامه داد.[۵۱] اینشتین در یک سخنرانی در هتل کومودور نیویورک، به مردم گفت «آگاهی من از ماهیت اصلی یهودیت با عقیده یک کشور یهودی دارای مرز، ارتش، و درجه‌ای از قدرت دنیوی هر چقدر هم که متعادل باشد، مخالف است. من نگران آسیب داخلی هستم که یهودیت متحمل آن خواهد شد».[۵۲] او همچنین یک نامه سرگشاده منتشر شده در نیویورک تایمز[۵۳] این نامه مناخیم بگین و حزب ملی‌گرای هروت را خصوصاً برای برخورد نامناسب با بومیان عرب در جریان دیر یاسین که توسط نفراتی از ایرگون و لحی انجام پذیرفت محکوم کرد.

      علی‌رغم این نگرانی‌ها، او در تأسیس دانشگاه عبری در اورشلیم، فعالیت بسیاری کرد و در سال (۱۹۳۰) کتابی با عنوان «در مورد صهیونیسم: مجموعه مقالات و سخنرانی‌های استاد آلبرت اینشتین» ، منتشر کرد و مقالات خود را وقف آن دانشگاه کرد.

      در سال ۱۹۵۲ و پس از درگذشت حییم وایزمن، عزرائیل کارلیباخ، روزنامه‌نگار پرنفوذ اسرائیلی در نامه‌ای به آلبرت اینشتین پیشنهاد داد که مقام رئیس‌جمهوری اسرائیل را بپذیرد، اما اینشتین این پیشنهاد را نپذیرفت و گفت که فاقد توانایی لازم برای این کار است؛ و به بهانه اشتغالات علمی از پذیرش این مسئولیت سر باز زد.

      آلبرت اینشتین از ۱۹ اوت، ۱۹۴۶، با اعلام تشکیل بنیاد آموزش عالی آلبرت اینشتین ارتباط نزدیکی با طرح‌هایی داشت که مطبوعات از آن تحت عنوان «یک دانشگاه همگانی یهودی» نام می‌برد،

      اما وی در ۲۲ ژوئن، ۱۹۴۷، از حمایت از این بنیاد دست برداشت و با استفاده از نامش در این بنیاد مخالفت کرد. این دانشگاه در سال ۱۹۴۸ با نام دانشگاه برندیس افتتاح شد.

      اینشتین، به همراه آلبرت شوایتزر و برتراند راسل، علیه آزمایش هسته‌ای و بمب اتم مبارزه کردند. اینشتین به عنوان آخرین اقدام عمومی خود، تنها چند روز پیش از مرگ، بیانیه راسل-اینشتین را امضاء کرد، که این اقدام وی منجر به برگزاری کنفرانس پوگواش در مورد علوم و امور جهان شد.

      تابعیت
      اینشتین در آلمان به دنیا آمد. وی در ۱۷ سالگی، در ۲۸ ژانویه ۱۸۹۶ با تأیید پدرش خواستار خروج از تابعیت آلمانی خود شد و تا پنج سال یک بی‌تابعیت بود. در ۲۱ فوریه ۱۹۰۱ تابعیت سوئیس را به دست آورد و تا پایان عمر یک شهروند سوئیس بود. اینشتین در ۱۹۱۴ یعنی زمانی که وارد خدمات اجتماعی پروس شد به تابعیت پروس درآمد، اما به دلیل موقعیت سیـاس*ـی و آزار و اذیت یهودیان در آلمان نازی، او خدمات اجتماعی را در مارس ۱۹۳۳ رها کرد و در نتیجه تابعیت پروس (آلمان) را نیز از دست داد. در ۱ اکتبر ۱۹۴۰ اینشتین تابعیت ایالات متحده آمریکا را به دست آورد. او تا زمان مرگ ۱۸ آوریل ۱۹۵۵ هم تبعه ایالات متحده آمریکا و هم تبعه سوئیس بود.[۵۴] در سال ۱۹۲۶ هم انجمن سلطنتی اخترشناسان بریتانیا مدال طلائی انجمن سلطنتی اختر شناسان در آن سال را به او اختصاص داده بود.[۵۵] در واقع انجمن سلطنتی اختر شناسان بریتانیا در سال میلادی ۱۹۱۹ همراه با پیشنهاد نامزدی اخترشناس انگلیسی آرتور استنلی ادینگتون؛ برای مدال طلای آن سال، اینشتین را نیز برای مدال طلای سال ۱۹۲۰ پیشنهاد کرد، ولی احساسات ملی گرایانهٔ گروهی از اعضای انجمن باعث شد که مدال طلای سال ۱۹۲۰ به کسی داده نشود.[۵۶]

      اینشتین در دنیای تفریحات
      آلبرت اینشتین تبدیل به موضوع تعدادی رمان، فیلم و نمایش‌نامه، از جمله رمان رمان‌نویس فرانسوی ژان‌کلود کاریر در سال ۲۰۰۵، با نام Einstein S'il Vous Plait (به معنی لطفاً آقای اینشتین)، فیلم بی‌اهمیتی ساخته نیکولاس روگ، فیلم آی‌کیو ساخته فرد شپیسی (در این فیلم والتر متهو نقش اینشتین را ایفا می‌کرد)، رمان «رویاهای اینشتین» نوشته آلن لایتمن، و نمایشنامه طنز «پیکاسو در چابکی خرگوش نوشته استیو مارتین شد. اینشتین همچنین موضوع اپرای بی‌همتای اینشتین در ساحل اثر فیلیپ گلس بود. شخصیت طنز اینشتین موضوع نمایش‌نامه تک بازیگر اد متزگر با نام آلبرت اینشتین: قلندر اهل عمل نیز بود.

      اغلب در داستان‌ها از وی به عنوان الگویی برای ترسیم دانشمندان دیوانه و استادان حواس‌پرت استفاده می‌شود، چرا که شخصیت وی و مدل موهایش نمایانگر بی‌قاعدگی، یا حتی دیوانگی است و اغلب مورد تقلید یا اغراق قرار می‌گیرد. فردریک گلدن نویسنده تایم از اینشتین به عنوان تحقق رؤیای یک کاریکاتوریست یاد کرده‌است.[۵۷]

      در جشن تولد ۷۲ سالگی اینشتین در سال ۱۹۵۱، آرتور ساسه عکاس یو پی آی تلاش می‌کرد تا وی را متقاعد کند که در برابر دوربین لبخند بزند. اینشتین که این کار را آن روز بارها برای عکاس انجام داده بود، در عوض زبان خود را از دهان خارج کرد.[۵۸] این تصویر به خاطر به تصویر کشیدن تعارض در رفتار یک دانشمند نابغه و سبک سری وی تبدیل به نمادی در فرهنگ عامه شده‌است. یاهو سیریس، یک فیلم‌ساز استرالیایی، این تصویر را به عنوان الهام بین‌المللی برای فیلم بین‌المللی و نابهنگام اینشتین جوان استفاده کرد. این تصویر همچنین در انگلیس به عنوان بخشی از آموزش خوانش پریشی به کار می‌رود، که طی آن مجموعه‌ای از پوسترهای دانشمندان، متفکران و هنرمندان بزرگ به تصویر کشیده شده و ادعا می‌شود (این امر در پوسترها مشخص نشده) که همه آنان مبتلا به خوانش‌پریشی هستند.

      اختلال زبان‌آموزی اینشتین
      220px-Albert_Einstein_photo_1921.jpg

      عکسی از اینشتین که در طول سفر او به آمریکا گرفته شده‌است.
      در مورد خصیصه کودکی اینشتین در مورد زبان‌آموزی با تأخیر (که خود به عنوان دلیلی در برابر ادعاهای مبنی بر نارسایی آسپرجر به کار می‌رود: شرح بالینی آسپرجر شامل زبان‌آموزی توأم با تأخیر نیست)، شمار معدودی گفته‌اند که اینشتین دارای لالی انتخابی بوده‌است و ممکن است تا زمانی که نتوانسته به صورت کامل جملات را ادا کند از تکلم امتناع کرده باشد. گرچه این مفهوم با طرح یک کمال‌گرای حساس (زمانی که اینشتین شروع به صحبت کرد، قبل از اینکه عبارت را یکجا بگوید ابتدا آن را تکرار کرده و بعد آن را ادا می‌کرد)، همخوانی دارد این امر تا جایی ادامه می‌یابد که لالی انتخابی – به نحوی که امروزه شناخته می‌شود – دیگر به عنوان یک سکوت اختیاری در نظر گرفته نمی‌شود. این اصطلاح به تازگی به افرادی اطلاق می‌شود که در شرایط اجتماعی خاصی قادر به صحبت نیستند.[۵۹] این امر در مورد اینشتین، که تا زمانی که شروع به صحبت کرد اصلاً نمی‌توانست سخن بگوید فاقد کارایی است.

      به گفته دکتر استیو پینکر متخصص اعصاب، کالبدشکافی مغز اینشتین نشان می‌دهد احتمال اینکه او، در کودکی، به یک نوع ناشناس‌تر از تأخیر در تکلم که ناشی از رشد غیرعادی و سریع پیش از تولد در ناحیه‌هایی از مغز که مسئول منطق تحلیلی و فضایی است، مبتلا شده باشد زیاد است.[۶۰] در واقع رشد سریع این نواحی از مغز منجر شده‌است مجال کمتری به دیگر کارکردهای مغز که مسئول تکلم هستند اختصاص داده شود.[۶۱] پینکر و دیگران از این فرض برای شرح رشد ناهماهنگ دیگر افراد نابغه که دیر زبان به سخن گشوده‌اند همچون جولیا رابینسون ریاضیدان، آرتور روبین اشتاین و کلارا شومن پیانیست، و ریچارد فاینمن و ادوارد تلر فیزیکدان استفاده کردند، گفته می‌شود این افراد نیز در کودکی بخشی از ویژگی‌های خاص اینشتین، همچون کج‌خلقی زیاد، فردگرایی خشن و نیز علایق شدیداً گزینشی را داشته‌اند. توماس ساول روزنامه‌نگار و اقتصاددان از دید یک غیرآسیب‌شناس با ساخت واژه‌ای در ارتباط با نارسایی – «نارسایی اینشتین» – این مجموعه مشخصات که در درصد محدودی (گرچه میزان محدودیت قابل بحث است) از کودکانی که گرچه دیر زبان به سخن گشوده‌اند اما از نظر تحلیلی تبدیل به افرادی پیشرفته و (علی‌رغم) دخالت‌های گسترده پزشکی از نظر اجتماعی سرشناس دیده‌می‌شود[۶۲]

      حقوق معنوی
      اینشتین دارایی‌ها، و نیز استفاده از تصویر خود را به دانشگاه عبری در بیت‌المقدس وقف کرده‌است.[۶۳] اینشتین در طول حیات خود از دانشگاه حمایت بسیاری کرده و این حمایت از طریق حق امتیازاتی که از طریق امتیازدهی به فعالیت‌ها دریافت می‌شود ادامه دارد. آژانس روجر ریچمن به عنوان کارگزار دانشگاه عبری صادرکننده پروانه استفاده تجاری از نام آلبرت اینشتین و تصاویر مربوط به وی و دیگر تصاویر شبیه به آن است. این آژانس به عنوان دارنده اصلی پروانه می‌تواند استفاده تجاری از نام اینشتین را که از معیارهای خاصی متابعت نمی‌کند کنترل کند(مثلاً زمانی که نام اینشتین به عنوان یک نشان تجاری به کار می‌رود باید به همراه آن، نشان ™ به کار رود).[۶۴] از ماه مه، ۲۰۰۵، کوربیس آژانس روجر ریچمن را در اختیار گرفت.

      افتخارات
      220px-Albert_Einstein_%28Nobel%29.png

      پرتره رسمی آلبرت اینشتین بعد از دریافت جایزه نوبل فیزیک در سال ۱۹۲۱
      آلبرت اینشتین شماری از افتخارات خود را پس از مرگ به دست آورده‌است. به عنوان مثال:
      • در سال ۱۹۹۹، تایم اینشتین را مرد قرن نامید.[۶۵]
      • همچنین در سال ۱۹۹۹، نظرسنجی گالوپ اینشتین را چهارمین مرد محبوب جهان در قرن بیستم معرفی کرد محبوبترین.
      • یونسکو به مناسبت صدمین سال مقالات نسبیت خاص، اثر فوتوالکتریک و اثر براوانی سال ۲۰۰۵ را سال جهانی فیزیک نامید.
      • آکادمی ملی علوم تندیس برنز یادبود آلبرت اینشتین را در محوطه مقر این آکادمی، در واشینگتن نصب کرده‌است.
      از جمله همنام‌های اینشتین می‌توان به این موارد اشاره کرد:
      • واحدی که در نورشیمی مورد استفاده قرار می‌گیرد، اینشتین.
      • عنصر شیمیایی ۹۹، اینشتینیوم.
      • استروئید ۲۰۰۱ اینشتین.
      • جایزه آلبرت اینشتین.
      • جایزه صلح آلبرت اینشتین.
      • دانشکده پزشکی آلبرت اینشتین دانشگاه یشیوا که در سال ۱۹۵۵ افتتاح شده‌است.[۶۶]
      • مرکز پزشکی آلبرت اینشتین در فیلادلفیا، پنسیلوانیا[۶۷]
      پس از مرگ
      نوشتار اصلی: مغز آلبرت اینشتین
      مغز فیزیک‌دان برجسته، آلبرت اینشتین، موضوع پژوهش و جستجوهای بسیاری بوده‌است. مغز او طی هفت و نیم ساعت پس از مرگش از سر او خارج گردید. آلبرت اینشتین به عنوان یکی از بزرگ‌ترین نابغه‌های قرن بیستم به حساب می‌آمد و دلیل جلب توجه به سوی مغز وی، تلاش برای یافتن رابـ ـطه میان کالبدشناسی اعصاب (به انگلیسی: Neuroanatomy) و هوش عمومی یا هوش ریاضیاتی بود. مطالعات انجام گرفته نشان داده‌اند که قسمت‌هایی از مغز که مربوط به صحبت کردن و زبان هستند، کوچکتر و قسمت‌های مربوط به پردازش‌های عددی و فضایی (تجسم) بزرگ‌تر هستند. مطالعات دیگری، نشان‌دهندهٔ بیشتر بودن تعداد یاخته‌های گلیال در مغز اینشتین هستند.[۶۸]

      هرچند مغز او از نظر اندازه فرقی با مغز دیگران ندارد و ۱۲۳۰گرم است.[۶۹]

      سال ۲۰۱۲ نتیجه پژوهش مفصلی بر روی چهارده عکس منتشر نشده از مغز اینشتین که از «زوایای غیر متعارف» گرفته شده بودند منتشر شد.[۷۰] همچنین در سال ۲۰۱۳ نتیجه پژوهش دانشمندان دانشگاه چین شرقی در شانگهای و دانشگاه ایالتی فلوریدا در آمریکا در نشریه «مغز» منتشر شد.[۷۱] دانشمندان از بررسی عکس‌های منتشر نشده مغز اینشتین (دو عکس از نیم‌کره‌های راست و چپ) متوجه یکی دیگر از تفاوت‌های مغز او با سایرین شدند. این تصاویر نشان می‌دهد که بخشی از مغز به نام جسم پینه‌ای (کورپوس کالوزوم) در اینشتین بسیار بزرگتر از افراد عادی بوده‌است.[۷۲]

      جسم پینه‌ای بزرگترین دسته رشته‌های عصبی است که دو نیمکره مغز را بهم وصل می‌کند؛ در واقع مهم‌ترین راهی است که اطلاعات بین دو نیمکره مغز مبادله می‌شوند.

      تفاوت‌های مغز اینشتین با دیگران
      • بزرگی قشر مغز در جلوی پیشانی (پری فرونتال) که به مهارتهای شناختی مربوط است
      • بزرگی قشر کناری (پریتال) که به تواناییهای ریاضی و تجسم فضایی ارتباط دارد
      • تراکم زیاد نورون‌ها (سلولهای عصبی) در لُب پیشانی راست
      • تعداد زیاد سلول‌های نگهدارنده نورونها (گلیال)
      • تفاوت ظاهری شکل مغز در اطراف قشرهای حسی و حرکتی
      • بزرگتر بودن جسم پینه‌ای (کورپوس کالوزوم)[۶۹]
      اینشتین، برخلاف باور پذیرفته‌شده در بین مردم، راست‌دست بود.[۷۳][۷۴] به نظر می‌رسد که شاهدی برای چپ‌دست بودن او وجود ندارد.[۷۵]

      آثار اینشتین
      نوشتار اصلی: آثار آلبرت اینشتین
      اینشتین در طول حیات خود بیش از پنجاه مقاله علمی منتشر کرد. او همچنین آثار غیرعلمی متعددی نیز منتشر کرده‌است، که از آن جمله می‌توان به «دربارهٔ صهیونیسم» (۱۹۳۰)، «چرا جنگ؟» (۱۹۳۳، به همراه زیگموند فروید)، «جهانی که من می‌بینم» (۱۹۳۴)، و «پس از سال‌های پایانی من» (۱۹۵۰) اشاره کرد.

      آثار ترجمه شده به فارسی
      • مقالات علمی اینشتین؛ محمود مصاحب، انتشارات پیروز/انتشارات فرانکلین
      • نسبیت نظریه خصوصی و عمومی؛ غلامرضا عسجدی، مؤسسه انتشارات امیرکبیر
      • فیزیک و واقعیت؛ محمدرضا خواجه‌پور، شرکت سهامی انتشارات خوارزمی
      • نسبیت و مفهوم نسبیت؛ محمدرضا خواجه‌پور، شرکت سهامی انتشارات خوارزمی
      • تکامل فیزیک؛ به همراه لئوپولد اینفلد، احمد آرام، شرکت سهامی انتشارات خوارزمی
      • حاصل عمر؛ ناصر موفقیان، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی
      • اینشتین ۱۹۰۵: مجموعهٔ مقاله‌های سال ۱۹۰۵؛ آلبرت اینشتین، ترجمهٔ احمد شریعتی، تهران: دانشگاه الزهراء، ۱۳۸۳ شابک ‎۹۶۴-۶۳۶۶-۵۹-۷
      دربارهٔ انیشتین به فارسی
      • رنج‌های آلبرت اینشتین؛ آنتونیا والنتین، ترجمه هوشنگ گرمان، انتشارات توکا
      • اینشتین؛ ژوزف شوارتز و مایکل مک گینس، ترجمه آرام قریب، مؤسسه نشر و پژوهش شیرازه
      • اینشتین در ۹۰ دقیقه؛ جان و مری گریبین، ترجمه مسعود سلطانی، انتشارات ذکر
      • زندگی نامهٔ آلبرت اینشتین 'و تاریخ سیـاس*ـی و اجتماعی دوران او'؛ فیلیپ فرانک، ترجمه حسن صفاری، انتشارات امیرکبیر
      دانستنی‌ها
    • انیشتین در زندگی خود هرگز خودرویی نداشت و رانندگی هم نیاموخت.
     

    ☾♔TALAYEH_A♔☽

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/05/18
    ارسالی ها
    35,488
    امتیاز واکنش
    104,218
    امتیاز
    1,376
    ماکس پلانک

    ماکس پلانک
    225px-Max_planck.jpg

    متولد ۲۳ آوریل ۱۸۵۸
    کیل، پروس
    مرگ ۴ اکتبر ۱۹۴۷ (۸۹ سال)
    گوتینگن، نیدرزاکسن، آلمان
    ملیت آلمانی
    رشته فعالیت فیزیک
    محل کار دانشگاه کیل
    دانشگاه هومبولت برلین
    دانشگاه گوتینگن
    کایزر ویلهلم گزلشافت
    دانش‌آموختهٔ دانشگاه لودویگ ماکسیمیلیان مونیخ
    دلیل شهرت برای خدمات او به پیشرفت فیزیک با کشف کوانتای انرژی؛
    ثابت پلانک
    قانون پلانک
    معادله فوکر-پلانک
    قانون سوم ترمودینامیک
    جوایز
    22px-Nobel_prize_medal.svg.png
    جایزه فیزیک نوبل (۱۹۱۸) مدال فرانکلین (۱۹۲۷)مدال کاپلی (۱۹۲۹) جایزه ادبی گوته (۱۹۴۵)
    دین همه خدایی
    امضا
    128px-Max_Planck_signature.svg.png

    ماکس کارل ارنست لودویگ پلانک (به آلمانی: Max Karl Ernst Ludwig Planck) (زاده ۲۳ آوریل ۱۸۵۸ - درگذشته ۴ اکتبر ۱۹۴۷) یکی از مهم‌ترین فیزیک‌دانان آلمان در سده ۱۹ میلادی و اوایل سده ۲۰ بود. او را پدر نظریهٔ کوانتوم می‌شناسند.

    محتویات
    • ۱ زندگی
    • ۲ تحصیلات
    • ۳ فعالیت‌های علمی
      • ۳.۱ تئوری کوانتوم
    • ۴ جایزهٔ نوبل
    • ۵ درگذشت
    • ۶ منابع
    • ۷ جستارهای وابسته
    زندگی
    در ۲۳ آوریل سال ۱۸۵۸ در شهر کیل در کشور آلمان زاده شد. وی فرزند ششم ویلهلم پلانک استاد علوم قضایی دانشگاه شهر بود. افراد خانواده پلانک احترام زیادی برای آموزش و پرورش و فرهنگ و حفظ ارزش‌های سنتی خانواده قائل بودند و پلانک این خصوصیات را از والدین به ارث بـرده بود. وی در نامه‌هایش گوشه‌ای از زندگی خانواده‌ای خود را بازگو می‌کند که در آن‌ها از گذراندن تابستان در تفرجگاه الدنای کنار دریای بالتیک و بازی کروکه روی چمن و خواندن رمان‌های والتر اسکات در هنگام شب و اجرای نمایش و موسیقی با شرکت افراد خانواده سخن می‌گوید.

    تحصیلات
    پلانک دوره دبیرستان را در دبیرستان ماکسیمیلان شهر مونیخ گذرانید و در آنجا بود که به علاقهٔ خود به علوم پی برد. پلانک دبیر ریاضیش هرمان مولر را نخستین کسی می‌داند که معنای قوانین فیزیک را برای اولین بار به او فهماند. پلانک یک تیزهوش استثنایی نبود، دبیرانش در دبیرستان از لحاظ رتبه او را به شاگرد اولی نزدیک می‌دانستند اما او را در هیچ زمانی شاگرد اول نشناختند. معلمان وی جز رفتار شخصی خوب و سخت‌کوشی در کار، نشانه‌ای که حاکی از تابناکی هوش یا وجود استعداد خاصی در او باشد، ندیدند.

    به هر حال مهارت‌های او در برخوردهای اجتماعی باید از گونهٔ تراز اولی بوده باشد چرا که محبوب معلمان و همکلاسان خود بود. پلانک پس از گذراندن دوره در گیمنازیوم در سال ۱۸۷۴، ابتدا در دوره کارشناسی دانشگاه مونیخ و چندی بعد در دانشگاه برلین مشغول به تحصیل شد. وی به خواندن فیزیک و ریاضیات پرداخت و در پی انتقال به دانشگاه برلین در کلاس‌های فیزیکدانان مشهور آن روز هلمهولتز و گوستاو کیرشهف شرکت کرد. پلانک علاقهٔ خویش به ترمودینامیک را مدیون این دو استاد می‌دانست.

    پلانک نظریه مکانیکی گرمای کلاوزیوس را به تفصیل مطالعه کرد و بعدها خاطر نشان ساخت که این مطالعهٔ خصوصی چیزی بود که سرانجام وی را به فیزیک کشاند. پلانک که تحت تأثیر کار و روشنی روش استدلال کلاوزیوس قرار گرفته بود، ترمودینامیک را به عنوان رشتهٔ اصلی خود انتخاب کرد و برای موضوع تز دکترای خویش در دانشگاه مونیخ (سال ۱۸۷۹)، بررسی قانون دوم ترمودینامیک را برگزید.

    تز دکترای پلانک مروری بر دو اصل کلاسیک ترمودینامیک بود، اصل اول، اصل بقای انرژی و اصل دوم مفهوم انتروپی (کمیتی که اندازه‌اش در تمام فرایندهای فیزیکی حقیقی، مدام در افزایش است). هیچ‌کدام از راهنمایان دانشگاهی ممتاز تحت تأثیر افکار پلانک دربارهٔ انتروپی و آزمایش‌های پیشنهادی او قرار نگرفت. استاد هلمهولتز تز او را اصلاً نخواند و کیرشهف هم از آن خوشش نیامد، حتی کلاوزیوس که منبع الهام او بود کمترین علاقه‌ای به موضوع نشان نداد. پلانک با آن واکنش استادان نسبت به پایان‌نامه دکترای خود با وقار و آرامش برخورد کرد و با اشتیاقی حتی بیش از پیش به کار برگشت. فارغ‌التحصیل شدن وی به سبب بیماری‌اش با دو سال تأخیر همراه بود، اما با رتبهٔ ممتاز موفق به اخذ درجهٔ دکترایی در سال ۱۸۷۹ شد.

    فعالیت‌های علمی
    پلانک در سال ۱۸۸۰ با سمت دانشیاری به هیئت علمی دانشگاه مونیخ پیوست و ۵ سال پس از آن به مقام استادی دانشگاه کیل رسید. استخدام به عنوان استاد غیررسمی در دانشگاه کیل پلانک، او را از لحاظ علمی مستقل‌تر ساخت. گوستاو کیرشهف استاد راهنمای قدیمی پلانک در سال ۱۸۸۹ درگذشت و کرسی استادی او در دانشگاه برلین خالی ماند، پلانک به جای کیرشهف به عنوان استاد یار و مدیر مؤسسه فیزیک نظری منصوب شد. روزی پلانک فراموش می‌کند در چه کلاسی از دانشگاه برلین درس دارد، جلوی اتاق دفتر بخش ایستاده و از کارمندی نشانی محل برگزاری درس آن روز پروفسور پلانک را جویا می‌شود کارمند در جواب می‌گوید: «آنجا مرو مرد جوان، تو بسیار جوان‌تر از آن هستی که بتوانی درس پلانک، استاد فرهیخته ما را بفهمی.»

    تئوری کوانتوم
    170px-Max_Planck_Wirkungsquantums_20050815.jpg

    نشان افتخار برای کشف ثابت پلانک
    170px-Stamp_planck.jpg

    تمبر یادبود ماکس پلانک - منتشر شده در ۱۹۵۰ آلمان شرقی
    پلانک در پی استقرار در کرسی استادی خویش، توجه خود را معطوف به پدیدهٔ تابش جسم سیاه، مشکل روز فیزیک کلاسیک کرد که آن را نخستین بار کیرشهف به میان آورده بود. پلانک در سال ۱۹۰۰ به این نتیجه رسید که برای توضیح پدیدهٔ تابش جسم سیاه باید ایده کاملاً جدیدی را پیش کشید. وی این فکر را که انرژی نیز مانند ماده از آحاد یا بسته‌های کوچکی درست شده‌است، در میان نهاد. آن بسته را کوانتوم نامید که کلمه‌ای برگرفته از زبان لاتین به معنی «چقدر» و جمع آن «کوانتا» بود، این فکر که با اصول و قوانین آن زمان مطابقت نداشت، بالطبع مخالفانی بوجود آورد؛ ولی این مخالفت‌ها بیش از ۵ سال طول نکشید، زیرا تئوری انیشتین که متکی به تئوری کوانتا بود، بیان شد و ارزش واقعی و حقیقی تئوری پلانک را معلوم نمود. بعد از آن پلانک و انیشتین با یکدیگر مکاتباتی آغاز کردند که تا پایان عمر پلانک ادامه یافت و سبب همکاری‌های مهمی بین آن‌ها در زمینهٔ خواص نور نیز شد.

    سهمی که پلانک در پیشبرد علم ادا کرد، او را به یکی از برترین دانشمندان تبدیل کرد. او مورد احترام همکاران خود در همهٔ حوزه‌های علمی و از همهٔ ملیت‌های جهان بود.

    جایزهٔ نوبل
    در سال ۱۹۱۸ آلبرت اینشتین، نیلز بور و ارنست رادرفورد، که همگی مستحق کسب جایزه نوبل بودند، با توافق پلانک را مستحق‌ترین شخص برای کسب این افتخار دانستند. بدین ترتیب پلانک به اخذ جایزهٔ نوبل نائل آمد و استاد دانشگاه برلین گردید.

    به جای انجمن قیصر ویلهلم که در سال ۱۹۱۱ منحل شده بود، انجمن ماکس پلانک برای پیشبرد علم تأسیس شد که خود او از ۱۹۳۰ تا ۱۹۳۷ ریاست این انجمن را بر عهده داشت.

    درگذشت
    150px-Stadtfriedhof_G%C3%B6ttingen_Max_Planck_Familie.jpg

    مزار ماکس پلانک و خانواده او
    پلانک در روز ۴ اکتبر ۱۹۴۷ در ۸۹ سالگی در پی یک حملهٔ قلبی درگذشت.

    تاریخ او را به پاس دو کشف عمده‌اش به یاد خواهد داشت: کشف نظریه کوانتومی و کشف آلبرت اینشتین. اینشتین در سال ۱۹۴۸ در ستایش‌نامه‌ای که عنوان آن در رثاء ماکس پلانک بود چنین نوشت: «انسان‌های زیادی عمر خود را وقف علم می‌کنند اما آن‌ها همه به خاطر خودِ علم آن کار را نمی‌کنند. عده‌ای برای آن به معبد علم می‌آیند که علم به آن‌ها فرصت بروز استعدادهای ویژه‌شان را می‌دهد. برای این گروه علم گونه‌ای ورزش است که آن‌ها از تمرین در آن به وجد می‌آیند، مانند آن ورزشکاری که از تمرین دادن به ماهیچه‌های قوی خود شاد می‌شود. گروه دیگری از انسان‌ها به معبد علم برای عرضه توده مغز خود می‌آیند به آن امید که از آن کار بازده مفیدی بیندوزند. این عده تنها از آن رو سر از کار علمی درمی‌آورند که شرایط گزینش حرفه انتخابی را به حسب اتفاق پیش روی آن‌ها نهاده‌است. اگر شرایط حاکم بر آن گزینش به گونه دیگری بود، آن‌ها ممکن بود سیاست‌مدار یا مدیر تجاری بشوند. چنانچه پیش آید که خدا فرشته‌ای از فرشتگان خود را برای بیرون راندن گروه‌هایی که نام بردیم از معبد به پایین بفرستد، بیم آن دارم که معبد از بن خالی شود. با این حال هنوز شمار اندکی از عابدان در آن باقی خواهند ماند برخی از زمان‌های گذشته و برخی از عصر خود ما. پلانک ما جای در گروه اخیر دارد و از این روست که ما همه او را دوست داریم.»
     

    ☾♔TALAYEH_A♔☽

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/05/18
    ارسالی ها
    35,488
    امتیاز واکنش
    104,218
    امتیاز
    1,376
    نیلز بور

    نیلز هنریک داوید بور
    230px-Niels_Bohr.jpg

    نیلز بور در جوانی
    متولد ۷ اکتبر ۱۸۸۵
    کپنهاگ، دانمارک
    مرگ ۱۸ نوامبر ۱۹۶۲ (۷۷ سال)
    کپنهاگ، دانمارک
    شهروند کپنهاگ
    ملیت
    20px-Flag_of_Denmark.svg.png
    دانمارکی
    رشته فعالیت فیزیک
    محل کار دانشگاه کپنهاگ
    دانشگاه منچستر
    دانشجویان دکتری وی هندریک آنتونی کرامرز
    دلیل شهرت تفسیر کپنهاگ
    اصل متممیت
    مدل بور
    اثر بور
    نظریه سومرفیلد-بور
    نظریه بی‌کی‌اس
    مناظرات بور و اینشتین
    شعاع بور
    تأثیر گرفته از ارنست رادرفورد
    تأثیر گذار بر ماکس دلبروک
    ورنر کارل هایزنبرگ
    لیزه مایتنر
    جوایز
    22px-Nobel_prize_medal.svg.png
    جایزه نوبل فیزیک (۱۹۲۲)
    مدال فرانکلین (۱۹۲۶) مدال کاپلی (۱۹۳۸)
    دین بی‌خدا (آتئیست)[۱]
    پانویس
    هارالد بور برادر کوچک‌تر او، و آگ بور پسر او است.
    نیلز هنریک داوید بور[۲] (به دانمارکی: Niels Henrik David Bohr)‏ (۷ اکتبر ۱۸۸۵ - ۱۸ نوامبر ۱۹۶۲،[۳] کپنهاگ، دانمارک) فیزیکدان دانمارکی بود که شهرت او بیشتر به علت ردکردن مدل اتمی ارنست رادرفورد و ابداع مدل اتمی خود است. او تلاش‌هایی بنیادی در زمینهٔ شناخت ساختار اتم و مکانیک کوانتوم داشت و برای همین تلاش‌هایش در سال ۱۹۲۲، به او جایزهٔ نوبل فیزیک داده شد. او مدل پیشنهادی اتم که مانند سامانهٔ خورشیدی بود (یک هسته در مرکز و الکترون‌ها پیرامونش در گردش) را گسترش داد، او بر روی نظریه‌اش در بستر مکانیک کوانتوم کار کرد و گفت که الکترون از یک تراز انرژی به صورت کمیتی گسسته و نه پیوسته، به یک تراز دیگر انرژی می‌پرد. بور با بسیاری از فیزیکدانان نامی در مؤسسه‌اش در کپنهاگ همکاری کرد. همچنین او عضو گروه فیزیکدانان بریتانیایی پروژهٔ منهتن بود. بور در سال ۱۹۱۲ ازدواج کرد و صاحب چند فرزند شد که یکی از پسرانش، آگه بوهر فیزیکدان بود و توانست در سال ۱۹۷۵ مانند پدرش، جایزهٔ نوبل را از آن خود کند.

    محتویات
    • ۱ زندگی‌نامه
      • ۱.۱ دوران جوانی
      • ۱.۲ آشنایی با رادرفورد
      • ۱.۳ فعالیت‌های بین‌المللی
      • ۱.۴ سال‌های پایانی زندگی
    • ۲ نظریه اتمی
    • ۳ مشکلات نظریهٔ بور
    • ۴ جستارهای وابسته
    • ۵ پانویس
    • ۶ منابع
    زندگی‌نامه
    دوران جوانی
    نیلز هنریک دیوید بور در هفتم اکتبر سال ۱۸۸۵ میلادی در کپنهاگ دانمارک به دنیا آمد. پدر او کریستیان بور، استاد فیزیولوژی دانشگاه کپنهاگ و مادرش اِلن آلدر بور دختر یک خانوادهٔ یهودی دانمارکی و سرشناس در مراکز بانکی و پارلمانی بود. خانوادهٔ بور کلیسا نمی‌رفتند ولی مادر خانواده برخلاف اینکه یهودی بود توافق کرده بود که بچه‌ها مسیحی بارآورده شوند. بور در سال ۱۹۰۳ در رشتهٔ فیزیک دانشگاه کپنهاگ نام‌نویسی کرد. در دانشگاه نیلز با انجام آزمایشهایی دربارهٔ نیروی کشش سطحی آب و اندازه‌گیری آن نیرو، توانست خود را برتر از دیگران نشان دهد و به پاس انجام آن کار، مدال طلای آکادمی علوم و ادبیات دانمارک را به‌دست‌آورد. وی در سال ۱۹۱۱ با نوشتن پایان‌نامه‌ای دربارهٔ نظریهٔ الکترونی فلزات که تأکید آن بر نارسایی‌های فیزیک کلاسیک درتوضیح رفتار ماده در سطح اتمی بود درجهٔ دکترای خود را دریافت کرد. نوشتن آن پایان‌نامه آغازی بر تحقیقات بعدی او بود.

    آشنایی با رادرفورد
    بور در انگلستان پس از همکاری مختصری با جوزف جان تامسون در کمبریج رهسپار آزمایشگاه رادرفورد در منچستر شد. داشتن رابـ ـطه با رادرفورد سرمشق حیات علمی بعدی او شد. آن دو از همان نخستین ملاقات با یکدیگر دوست شدند و تا پایان عمر دوستانی نزدیک باقی‌ماندند. در واقع رادرفورد بود که بور را به بالاترین طراز پژوهش در زمینهٔ فیزیک آورد. بور از الگوی هسته‌ای اتم که در سال ۱۹۱۰ توسط رادرفورد عرضه شده بود استفاده کرد تا نکات زیر را روشن سازد:

    1. خواص شیمیایی یک اتم از جمله جای آن در جدول تناوبی بستگی به آرایش الکترونهای آن دارد.
    2. خواص پرتوزایی با هسته مرتبط است.
    3. ایزوتوپها متناظرند با اتمهایی که دارای الکترونهای یکسان اما هسته‌های جرمی متفاوت‌اند.
    4. فروپاشی پرتوزا، بار هسته و در نتیجه تعداد الکترونها و هویت شیمیایی اتم را تغییر می‌دهد.
    وی پس از آن توانست به رابـ ـطهٔ میان عدد اتمی یک عنصر، که فشرده و خلاصه‌ای از رفتار شیمیایی آن به‌شمار می‌رود و تعداد الکترون‌های موجود در اتم پی‌برد. بور در سال ۱۹۱۲ به دانمارک بازگشت و به سمت دانشیاری فیزیک دانشگاه کپنهاک منصوب شد. او پس از شکل‌گیری حرفهٔ آینده‌اش در کپنهاک با مارگارت نورلند ازدواج کرد. نتیجه این ازدواج شش فرزند پسر بود که چهارتن از آن‌ها به سن بلوغ و بالاتر از آن رسیدند.

    در سال ۱۹۱۳ پس از آنکه مدل اتمی بور با استقبال روبرو شد و با حمایت رادرفورد به عنوان نظریهٔ جدید پذیرفته شد. وی توانست سه مقاله دربارهٔ ساختار اتم منتشر کند که یکی از آن‌ها مقالهٔ «دربارهٔ ساختمان اتم و مولکول» بود. بور سال‌های ۱۹۱۴ تا ۱۹۱۶ را در منچستر گذرانید و یکبار دیگر در آنجا تحت حمایت رادرفورد به کار پرداخت. پس از آن در سال ۱۹۱۶ تصدی کرسی استادی فیزیک دانشگاه کپنهاک به او پیشنهاد شد. وی به قصد قبول آن به دانمارک بازگشت و تا پایان عمر مدیر آن مؤسسه باقی‌ماند.

    فعالیت‌های بین‌المللی
    فرهنگستان علوم سوئد در نوامبر سال ۱۹۲۲ جایزهٔ نوبل فیزیک را به نیلز بور اعطاء کرد. او ششمین دانمارکی و نخستین فیزیکدان دانمارکی بود که به آن نشان افتخار دست می‌یافت. بور در دههٔ ۱۹۳۰ ضمن ادامهٔ کار بر روی نظریهٔ کوانتومی، سهمی نیز در پیش‌برد زمینهٔ جدید فیزیک هسته‌ای داشت. برداشت او از هستهٔ اتم که وی آن را به «قطره‌ای مایع» تشبیه کرد، قدم مهمی در راه درک پدیده‌های هسته‌ای بسیاری شد. مدل او به‌ویژه در درک نحوهٔ شکافت هستهٔ اتم که در سال ۱۹۳۹ مشاهده شد نقشی کلیدی داشت. پس از جنگ جهانی دوم، بور به منظور محدود ساختن خطرات جنگ هسته‌ای در ماه ژوئن ۱۹۵۰ نامهٔ سرگشاده‌ای خطاب به سازمان ملل متحد نوشت و درخواست خویش مبنی بر ایجاد یک «دنیای آزاد» را به عنوان پیش‌شرط صلح تکرار کرد وی پیش از این نیز در زمینهٔ صلح بین‌الملی تلاش کرده بود. از جمله فعالیت‌های علمی بعدی او می‌توان به نقش رهبرانهٔ او در سال ۱۹۵۵ در سامان دادن به مؤسسه‌ای دانمارکی برای استفادهٔ سازنده از انرژی هسته‌ای اشاره کرد.

    سال‌های پایانی زندگی
    بور در سال‌های پایانی عمر خود در عرصهٔ دانش فیزیک بیشتر یک تماشاگر بود تا یک ایفا کنندهٔ نقش، با این حال هنوز در ایجاد یک جو اخلاقی قوی در جامعه تلاش می‌کرد. او در دورهٔ اشتغال خود به دو نسل فیزیکدان اثر گذاشت، به روش برخورد آن‌ها با مسائل علمی شکل‌داد و برای نشان‌دادن راه درست زیستن به انسان دانش‌پژوه الگویی از شخص خود ارائه کرد. بور در ۱۸ نوامبر سال ۱۹۶۲ در سن هفتاد و هفت سالگی در کپنهاک درگذشت. وی شخصیت علمی بسیار محبوبی بود که پس از مرگش جهان متمدن یکسر در سوگ فرورفت. بور فردی ممتاز در زندگی حرفه‌ای و انسان‌دوست از نظر روحی بود.

    نظریه اتمی
    220px-Stamp_bohr.jpg

    تمبر یادبود نیلز بور و تئوری اتمی او - دانمارک
    بور در پی استقرار در کپنهاک به اندیشه، دربارهٔ جنبه‌های نظری مدل اتم هسته‌دار رادرفورد ادامه داد. این مدل مانند یک منظومهٔ خورشیدی بسیار کوچک بود یعنی هسته‌ای در مرکز، به مثابهٔ خورشید و الکترون‌هایی در حال گردش به گرد آن به مثابهٔ سیاره‌ها، فیزیکدانان طرح کلی آن را پذیرفته بودند اما در آن اشکال بزرگی که امروزه آن را ناهنجاری می‌خوانند می‌دیدند. به موجب نظریهٔ الکترومغناطیس، ذرهٔ باردار و چرخانی مانند الکترون باید در هر دور گردش مقداری انرژی به صورت تابش پخش کند و در نتیجه بخشی از انرژی خود را از دست بدهد. طبق تئوری در چنین حالتی دایرهٔ مسیر باید مارپیچ‌وار تنگ و تنگ‌تر شود و الکترون سرانجام به درون هسته سقوط کند اما این وضع پیش نیامده و الکترون‌ها به داخل هسته فرو نمی‌ریزند و اتم به مدت نامحدود پایدار باقی می‌ماند. چنین ناهنجاری در رفتار الکترون مغایر با پیش‌بینی نظریهٔ الکترومغناطیس بود.

    بور برای یافتن توضیح مسئله شیوهٔ تازه‌ای به کار برد و گفت: تئوری بی تئوری. الکترون تا زمانی که به چرخش ادامه می‌دهد هیچ تابشی از خود به بیرون نمی‌فرستد. او این را در حالی می‌گفت که نظریه و شواهد آزمایشگاهی، هر دو، نشان می‌دادند که وقتی هیدروژن حرارت ببیند از خود نور تابش می‌کند و عقیده این بود که آن نور از الکترون اتم هم تابش می‌شود. بور در سال ۱۹۱۳ با آن روش به تجسم ساختاری برای اتم دست یافت. بور در توضیح چگونگی رفتار الکترون اظهار داشت که الکترون دررفتن از مداری به مدار دیگر انرژی، بصورت بسته یا پیمانه‌هایی از انرژی تشعشعی جذب یا تابش می‌کند (چیزی که امروزه فوتون یا کوانتوم نور نامیده می‌شود). هرچه طول موج تابیده کمتر باشد انرژی فوتون آن بیشتر است.

    هیدروژن سه خط طیفی روشن به رنگهای قرمز، سبز متمایل به آبی و آبی دارد. بور تشریح کرد که این خطوط رنگی واضح طیف همان تابش‌های اتم هیدروژن‌اند. نور قرمز هنگامی تابش می‌شود که الکترون از مدار سوم به مدار دوم بجهد و نور سبز متمایل به آب‌ی مربوط به جهش الکترون از مدار چهارم به دوم است. در آغاز بسیاری از فیزیکدانان مسن‌تر از جمله ج. ج تامسون دربارهٔ درستی نظریهٔ بور تردید کردند اما رادرفورد از حامیان آن شد بطوریکه نظریهٔ جدید سرانجام پذیرفته شد.

    مشکلات نظریهٔ بور
    مشکلات نظریهٔ بور به بیان ساده به شرح زیر می‌باشد:

    1. در نظریهٔ بور توضیحی برای چگونگی پخش جمعیّت الکترون‌های اتم‌های چند الکترونی وجود نداشت. یعنی معلوم نبود که چند الکترون در هر مدار قرار می‌گیرند. این از بابت آن بود که آزمایش‌های او روی اتم هیدروژن که تک‌الکترونی است صورت گرفته بود؛ ولی بعدها توسط نظریه شرودینگر که وجود زیر لایه‌ها را توجیه می‌کرد (مانند s p ....) این بند از نظریه کامل شد.
    2. وضعیت مدارهای مجاز (پایدار) در نظریهٔ بور مشخص نیست. به این معنا که معلوم نیست که زاویه دارند یا در یک صفحه قرار گرفته‌اند؛ و بعدها مشخص شد که الکترون به صورت سه بعدی در مدار می‌چرخد نه دایره‌ای.
    3. در ضمن الزامی نیست که مداری با بیشترین شعاع، دارای بیشترین انرژی هم باشد در حالی که بور عکس این مطلب را گفته بود.
    4. نظریه اتمی بور در تفسیر طیف نشری خطی هیدروژن موفق عمل می‌کند ولی قادر به توجیه وضعیت طیف اتم‌های دیگر نبود.
    5. یک نظریه کامل اتمی باید از سه ساختار اتم، یعنی پروتون نوترون و الکترون شرح و توضیح داده شود ولی در نظریه اتمی بور بیشتر روی الکترون متمرکز شده بود.
     
    وضعیت
    موضوع بسته شده است.

    برخی موضوعات مشابه

    بالا