☼اساطیر ایرانی☼

  • شروع کننده موضوع Elka Shine
  • بازدیدها 582
  • پاسخ ها 34
  • تاریخ شروع

Elka Shine

مدیر بازنشسته
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2016/07/11
ارسالی ها
4,853
امتیاز واکنش
14,480
امتیاز
791
او با داشتن پیشۀ آهنگری نمایندۀ طبقه پیشه‌ور‌است. از هجده پسر او هفده تن قربانی ضحاک و خوراک مارهای دوش او می‌شوند. چون به دنبال آخرین پسرش می‌روند، او اعتراض کنان به دربار ضحاک روی می‌آورده و بزرگانی را که به‌اجبار در حال گواهی دادن به عادلانه بودن فرمانروایی ضحاک هستند می‌شوراند. او با برافراشتن پیش‌بند چرمین خود که درفش گاویانی نام می‌گیرد، بر سر بازار می‌رود و مردم به‌جان‌آمده از بیداد ضحاک را به دنبال خود می‌کشد. آن‌ها به‌سوی جایگاه فریدون می‌شتابند تا همگی او را که فرزندی از تخمۀ جمشید است یاری کنند که بر ضحاک پیروز شود.

برخی از ایران شناسان به این دلیل که نام کاوه در متن‌های اوستا و پهلوی نیامده است آن را صورت شخصیت یافتۀ صفت کِی(کیانی یا پهلوانی یا شاهی) می‌دانند که بعدها لقب فرمانروایان سلسله کیانی می‌شود.



2018_5b81a329cf802_tarikhema.jpg
 
  • پیشنهادات
  • Elka Shine

    مدیر بازنشسته
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/07/11
    ارسالی ها
    4,853
    امتیاز واکنش
    14,480
    امتیاز
    791
    در اوستا قهرمانی است که شخصیتی نیم دایی دارد و لقب او اژدها کُش است. او پسر آبتین (اثفیان) است، دومین کسی که هوم را مطابق آیین می‌فشارد و این موهبت بدو می‌رسد که پسری چون فریدون داشته باشد. فریدون کسی است که بر ضحاک غالب می‌شود، ولی او را نمی‌کشد بلکه دربند می‌کند؛ زیرا اورمزد به او هشدار می‌دهد که اگر ضحاک را بکشد، زمین پر از مار و کژدم و چلپاسه و وزغ و مور خواهد شد. پیروزی فریدون بر ضحاک او را به مقام پیروزمندترین مردمان(به‌جز زردشت) می‌رساند و این پیروزی به فریدون این فرصت را می‌دهد که بخشی از فرّه جمرا که گریخته به دست آورد.

    فریدون در متن‌های پهلوی با دیوان مازندر نیز روبه‌رو می‌شود و چنان با آنان نبرد می‌کند که چون دم بیرون می‌دهد از بینی راست او تگرگ به سردی زمستان و از بینی چپ او سنگ به بزرگی خانه‌ای بر سر دیوان فرومی‌بارد و آنان را به شکل سنگ درمی‌آورد.

    در شاهنامه، فریدون از نژاد جمشید است و پدرش از قربانیان ضحاک. مادرش فرانک او را دور از چشم ضحاک به کمک گاو ناموری به نام«بَرمایه»یا «پُرمایه» در بیشه‌ای می‌پروراند تا زمانی که کاوه با مردمان به‌سوی فریدون می‌روند و او را به نبرد با ضحاک می‌کشانند. او چرم پارۀ کاوه را با پرنیان و زر و گوهر می‌آراید و آن را درفش کاویانی نام می‌نهد و به کین خواهی برمی‌خیزد. برادران فریدون به‌فرمان او پیشه وران را وامی‌دارند که گرزی برای او تهیه کنند که بالای آن شکل سر گاوی باشد. چون گرز گاوسر آماده می‌شود، فریدون روی به کاخ ضحاک می‌نهد. فرستاده‌ای ایزدی راز گشودن طلسم‌های ضحاک را به او می‌آموزد. سرانجام فریدون وارد کاخ می‌شود و از شبستان ضحاک که خوبرویان در آنجا گرفتار هستند شهرنواز وارنواز، دختران جمشید، را نجات می‌دهد. هنگامی‌که سرانجام با ضحاک روبه‌رو می‌شود گرز گاوسی را بر سر او می‌کوبد و چون پیک ایزدی او را از کشتن ضحاک بازمی‌دارد، با بندی که از چرم شیر فراهم می‌کند دست و پای ضحاک را می‌بندد و در غاری در دماوند او را زندانی می‌کند. سپس فریدون بر تخت می‌نشیند و داد و دهش می‌کند. برخی جشن مهرگان را یادبودی از به تخت نشستن فریدون می‌دانند.



    2018_5b81a4e77f352_tarikhema.jpg
     

    Elka Shine

    مدیر بازنشسته
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/07/11
    ارسالی ها
    4,853
    امتیاز واکنش
    14,480
    امتیاز
    791
    فریدون اثر حاجی آقاجان



    فریدون پس از غلبه بر ضحاک برای آخرین بار با دیوان روبه‌رو می‌شود، یا به‌عبارت‌دیگر با غول‌ها مبارزه می‌کند و پس‌ازاین مبارزه، همه‌چیز به‌اندازه های انسانی سوق داده می‌شود.

    فریدون در ادبیات ایران با نوعی جادوگری و پزشکی نیز ارتباط دارد و همیشه مقبولیتی عامه داشته است؛ هرچند که در متن‌های پهلوی جزء گناهکاران محسوب شده و حتی آمده است که او نخست بی‌مرگ۱ آفریده‌شده بود، ولی به دلیل ارتکاب گـ ـناه میرا شده است.



    1. ۱.بی مرگان یا جاودانان در سنت کهن ایران، نامداران و به‌خصوص قهرمانی هستند که نمی‌میرند و چون زمان معمول زندگی‌شان به سر می‌رسد یا به خواب فرو می روند یا درجایی پنهان می‌مانند و در هنگام لازم و در زمان فرش گرد(دوران بازسازی جهان) به یاری بزرگان دین و مردم می‌شتابد. نام این جاودانان بنا به روایت‌ها مختلف فرق می‌کند. از میان آن‌ها به شخصیت‌های ذیل می‌توان اشاره کرد: گرشاسب، توسو گستَهم پسران نوذر؛ کیخسرو، گیو و فریبرز از پهلوانان دوران کیخسرو؛ اوروتَت نَرَه(urvatat nara)پسر زردشت که در وَرِجمکرد به سر می‌برد؛ گوبدشاه یا اَغریرث برادر افراسیاب که به دلیل یاری‌دادن به ایرانیان به دست برادرش کشته می‌شود جزء جاودانان درمی‌آید؛ یوشت فریان(دانایی که به پرسش‌های اَخت، جادوگر اهریمنی پاسخ می‌دهد و با سؤالات خود او را به نابودی می‌کشاند)؛ پشوتن پسر گشتاسب و غیره. برای فهرست تعدادی از این جاودانان نک: کرستن سن، آرتور؛ کیانیان؛ ترجمۀ ذبیح‌الله صفا؛ ص۲۱۹ به بعد. جمشید فریدون کیکاووس هم بنا به روایت‌ها بی‌مرگ آفریده‌شده بودند، ولی به دلیل ارتکاب گـ ـناه از ردۀ جاودانان بیرون آمدند. در بندهشن آمده است که در فرشگرد، پانزده مرد پارسا و پانزده زن که از بی مرگان هستند به یاری سوشیانس می‌شتابند.
     

    Elka Shine

    مدیر بازنشسته
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/07/11
    ارسالی ها
    4,853
    امتیاز واکنش
    14,480
    امتیاز
    791
    فریدون سه پسر دارد: سلم، تور و ایرج. او سه دختر برازندۀ پادشاه یمن را به همسری آنان درمی‌آورد و نام پارسی بر آنان می‌نهد. آرزو همسر سلم، ماه همسر تور و سَهی همسر ایرج می‌شود.

    تقسیم کشور و برادرکشی. فریدون سرزمین پهناور خود را سرانجام میان سه پسرش تقسیم می‌کند: روم و کشورهای غربی را به سلم، برادر بزرگ‌تر می‌دهد؛ چین و ترکستان را به تور۲ می‌بخشد و ایران را که برگزیده سرزمین‌های او بود با عربستان به ایرج، نیای ایرانیان و محبوب‌ترین فرزند خود می‌دهد و تاج بر سر ایرج می‌نهد. رسیدن فرمان روایی ایران به ایرج حسادت و کینه‌توزی سلم و تور را به دنبال دارد.

    چون فریدون سالخورده می شو و نیرو و شکوهش کاستن می‌گیرد سلم و تور به او پیغام می‌دهند و از او گله می‌کنند که در تقسیم خود راستی و فرمان یزدان را به کار نبسته است و میل و آرزوی خود را مقدم داشته و میان فرزندان ناعادلانه رفتار کرده است. آن‌ها از او می‌خواهند که تاج از سر ایرج برگیرد و او را نیز همچون دو برادر دیگر به دوردست‌ها گسیل دارد، وگرنه بر او خواهند تاخت. فریدون رنجه می‌شود. ایرج با خوش‌قلبی ذاتی خود می‌خواهد که بنا به خواسته برادران رفتار شود، ولی فریدون مانع می‌گردد. سرانجام، برادران باعث نابودی ایرج می‌شوند.

    فریدون در رنج و غم از خدا می‌خواهد که آن‌قدر زنده بماند تا ببیند که کین ایرج از برادرانش گرفته‌شده است. شاید گـ ـناه فریدون در این میان، تقسیم ناعادلانه و کاشتن تخم کینه در میان برادران بوده است.




    2018_5b823d223e289_tarikhema.jpg


    سلم و تور ایرج را می‌کشند
    1. در دورۀ ساسانی، از قرن ششم میلادی به بعد، توران با ترکانی که به آسیای میانه آمده بودند یکی شمرده شدند.
     

    Elka Shine

    مدیر بازنشسته
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/07/11
    ارسالی ها
    4,853
    امتیاز واکنش
    14,480
    امتیاز
    791
    از ایرج، باوجود بدخواهی‌های سلم و تور، دختری به نام وَزَک یا گوسزَک باقی می‌ماند. فریدون این دختر را پنهان می‌پرورد و او را به همسری برادرزادۀ خود پَشَنگ درمی‌آورد. از این دختر، منوچهر به وجود می‌آید که در ایرانشهر یعنی سرزمین ایران به فرمانروایی می‌رسد و به کینه خواهی نیای خویش با پهلوانی چون کارن یا قارن کاویان(پسر کاوۀ آهنگر)، سام نریمان، گرشاسب، قباد و … بر لشکریان سلم و تور می‌تازد و آنان را از پای درمی‌آورد. فریدون سالخورده منوچهر را به سام نریمان می‌سپارد و خود جان به جان‌آفرین تسلیم می‌کند.

    منوچهر شخصیتی مرموز در اسطوره‌هاست که اصل او بنا به برخی نوشته‌ها به ایزدان می‌رسد. التقاطی از بن‌مایۀ نخستین انسان هندی، منو، و نیای ایرانیان را در او می‌توان دید؛ چون از نام او برمی‌آید که او نژاد منو دارد. در اسطوره‌های هندی پس‌ازاینکه جمشید سرور دنیای مردگان می‌گردد، مقام نخستین انسان به منو داده می‌شود. منوچهر فرمانروایی خود را در ایرانشهر استحکام می‌بخشد. در متن‌های پهلوی، جنگ با افراسیاب در دوران حکومت اوست. سنت‌های دینی در متن‌های اوستا و پهلوی با سنت‌های شاهنامه و دیگر منابع در مورد رویدادهای این دوره تفاوت‌هایی دارد.

    درجایی از کتاب‌های پهلوی سخن از این است که افراسیاب آب را از ایرانشهر بازداشت. برای باز آوردن آب و حل این مشکل، سپندارمد، ایزد بانوی زمین، به شکل دوشیزه‌ای با جامه‌ای پرشکوه به خانۀ منوچهر داخل شد. بنا بر متن‌های پهلوی، افراسیاب دلباختۀ سپندارمد می‌شود و از او خواستگاری می‌کند. سپندارمد نخست افراسیاب را وامی‌دارد که آب را به ایرانشهر بازآورد و چون از همه‌چیز مطمئن می‌شود، دوباره زمین فرو می‌رود


    2018_5b823e5594424_tarikhema.jpg


    نسخه خطی شاهنامه: تاجگذاری منوچهر
     

    Elka Shine

    مدیر بازنشسته
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/07/11
    ارسالی ها
    4,853
    امتیاز واکنش
    14,480
    امتیاز
    791
    در نوشته‌های دوران اسلامی که برگرفته از روایات کهن ایرانی است، از قهرمانی به نام آرش در دورۀ منوچهر سخن به میان می‌آید.

    چنین روایت‌شده است که افراسیاب تورانی منوچهر پادشاه پیشدادی را در تبرستان محصور می‌کند. سرانجام هردو خواهان آشتی می‌شوند و منوچهر از افراسیاب درخواست می‌کند که به‌اندازۀ یک تیر پرتاب از خاک او را به وی برگرداند. افراسیاب این درخواست را می‌پذیرد. سپندارمد به منوچهر فرمان می‌دهد که تیر و کمان خاصی برای این کار تهیه کند. چوب این تیر و کمان از جنگ‌های خاص، پَر آن از پر عقاب برگزیده و آهن آن از کانی‌های ویژه آماده می‌شود. آرش، پهلوان ایرانی، انجام این مهم را به عهده می‌گیرد. او همۀ نیرو و وجود خود را با یاد سرزمین ایران به تیر می‌بخشد. تیر سپیده‌دم رها می‌شود؛ از کوه‌ها می‌گذرد؛ ایزد باد به یاری می‌آید تا سرانجام در غروب آفتاب، در سرزمین بلخ، در ناحیه‌ای به نام گوزگان، در کنار جیحون بر درخت گردویی که بلندبالاتر از آن در جهان نیست می‌نشیند و مرز ایران و توران مشخص می‌گردد.

    از آرش قهرمان که وقتی تیر را پرتاب می‌کرد پهلوانی تندرست بود و همه را به گواهی تندرستی خود طلبیده بود دیگر چیزی باقی نمی‌ماند؛ چون او هستی خود را به تیری بخشیده که سرزمین ایران را گسترده‌تر کرده است.


    2018_5b8244fda2aca_tarikhema.jpg


    آرش کمانگیر
     

    Elka Shine

    مدیر بازنشسته
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/07/11
    ارسالی ها
    4,853
    امتیاز واکنش
    14,480
    امتیاز
    791
    این پهلوان کهن که به دوران هندو ایرانی تعلق دارد. افسانه‌های مربوط به این شخص پیش زردشتی وارد روایت‌های دینی شده و رنگ زردشتی به خود گرفته است و گونه‌ای متفاوت این روایت‌ها باعث شده است زمان و شخصیت گرشاسب در تاریخ اساطیری به‌آسانی قابل‌تشخیص نباشد. گرشاسب پسر ثریته است۱. ثریته تواناترین مرد از خاندان سام است و سومین کسی است از میان مردمان که هوم را مطابق آیین می‌فشارد و به پاداش این کار صاحب دو پسر می‌شود: یکی اورواخشیه قانون‌گذار و دیگی گرشاسبِ گیسوَر (دارای موی مجعد)، نرمنش(دلاور)، گُرزور و نیرومندترین مردان. بنابراین ازنظر زمانی در این روایت، گرشاسب پس از جمشید و فریدون و پیش از زردشت است. گرشاسب بخشی از فرّه جمشید را دریافت می‌کند و همان‌طور که پیش‌ازاین گذشت، بااینکه فریدون بر ضحاک پیروز می‌شود، نابودی ضحاک در هزاره‌های پایانی جهان پس از بند گسستن او به دست گرشاسب خواهد بود. دلاوری‌های گرشاسب با کشتن اژدهای شاخ‌دار آغاز می‌شود. گرشاسب به هنگام نیمروز در ظرفی آهنین بر پشت اژدهای شاخ‌دار غذا می‌پزد. اژدها از گرمای آتش می‌جهد و گرشاسب هراسان به کناری می‌شتابد و در این نبرد، آتش آزرده می‌شود.

    گرشاسب در کنار دریای فراخکرد، دیو اژدها مانند یعنی گَندَرو زرّین پاشنه را از پای درمی‌آورد. بر خانه بزرگ او یورش می‌برد و هیتاسب و زرّین تاج را که قاتل برادرش اورواخشیه است می‌کشد. رام کردن باد، بازداشتن مرغ بال گسترده و از میان بردن راهزنان غول‌پیکر نیز جزء کارهای قهرمانی اوست.

    گرشاسب سپس از پری خناثئیتی در کابلستان فریب می‌خورد و به او می‌پیوندد و با بی‌احترامی به آتش که قبلاً بدان اشاره شد جزء گناهکاران می‌شود و باوجود جاودانه بودن، وقتی نوهین تورانی در دشتی در زابلستان تیری به او می‌زند، او به خواب فرو می‌رود و تا آخر جهان در این حالت بیهوشی باقی می‌ماند. پیکر گرشاسب را فروهرها محافظت می‌کنند تا در هزارۀ اوشیدر ماه وقتی‌که ضحاک زنجیر خود را گسست و به آزار آفریده‌های گیتی پرداخت، امشاسپندان و ایزدان بر سر پیکر گرشاسب بروند و او را از خواب بیدار کنند تا او گرز بر ضحاک کوبد و نابودش کند.

    در روایت‌های دیگر و در شاهنامه نیز موقعیت و شخصیت گرشاسب چندان روشن نیست. در بعضی از روایت‌ها نسب او به جمشید می‌رسد. شخصیت او در شاهنامه و دیگر روایت‌ها به برجستگی روایت‌های دینی نیست. از گرشاسبی سخن به میان می‌آید که منوچهر را درنبرد با سلم و تور در کین خواهی ایرج یاری می‌کند و همچنین گرشاسب دیگری که پسر و جانشین زو، تهماسب است.

    از سوی دیگر، از صفت نرمنشِ گرشاسب و القاب او، در شاهنامه شخصیت‌هایی با نام های نریمان، سام و کریمان به وجود می‌آیند. همچنین از سام، زال دستان و از زال، رستم به ظهور می‌رسد و گرشاسب گرز خود را به رستم می‌سپارد.

    در متن‌ها پهلوی از روان گرشاسب گناهکار به دل آزردن آتش بازخواست می‌شود و با میانجی‌گری زردشت بخشوده می‌شود.


    2018_5b824d29ab40a_tarikhema.jpg


    مجسمه گرشاسب در تهران



    2018_5b824d2a68ed0_tarikhema.jpg


    اساطیر در شاهنامه

    ۱.این نام به‌صورت ثریت، سریت، اترط و اثرط در متن‌های فارسی و عربی دیده می‌شود.
     

    Elka Shine

    مدیر بازنشسته
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/07/11
    ارسالی ها
    4,853
    امتیاز واکنش
    14,480
    امتیاز
    791
    پس از صدوبیست سال، زندگی منوچهر به سر می‌رسد و فرمانروایی به فرزندش نوذر سپرده می‌شود. در دوران نوذر،افراسیاب با لشکری انبوه رو به ایران می‌گذارد. پهلوانان از دو سو به نبرد باهم برمی‌خیزند. در این نبرد بخت با ایرانیان یار نیست. نوذر به دست افراسیاب کشته می‌شود و در آن دم افراسیاب از سلم و تور یاد می‌کند که به دست منوچهر کشته‌شده‌اند. تاج‌وتخت ایران از پادشاه تهی می‌ماند. بزرگان دربند می‌افتند و اغریرث، برادر افراسیاب، آنان را در ساری به زندان می‌دارد. افراسیاب از دهستان لشکر به‌سوی ری می‌برد و تاج شاهی بر سر می‌گذارد و بر تخت ایران می‌نشیند. زال که از مرگ نوذر آگاه می‌شود به خون‌خواهی برمی‌خیزد و بندیان را آزاد می‌سازد و افراسیاب، اغریرث را به دلیل همراهی با ایرانیان از میان به دونیم می‌کند؛ و این نشان بخت برگشتن از افراسیاب است. بزرگان ایران زو، فرزند تهماسب، را که از نژاد فریدون است به فرمانروایی می‌پذیرند و پس از خشک‌سالی سختی، تورانیان و ایرانیان باهم کنار می‌آیند جیحون را مرز دو کشو قرار می‌دهند. زال به زابلستان بازمی‌گردد و سر سبزی به ایران روی می‌آورد. پس از درگذشت زو، گرشاسب به‌جای او می‌نشیند و پس از نه سال فرمانروایی درمی‌گذرد.



    2018_5b829f1723fe7_tarikhema.png

    نوذر
     

    Elka Shine

    مدیر بازنشسته
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/07/11
    ارسالی ها
    4,853
    امتیاز واکنش
    14,480
    امتیاز
    791
    از نطفۀ گیومرث که بر زمین ریخته می‌شود پس از چهل سال شاخه‌ای ریواس می‌روید که دارای دو ساق است و پانزده برگ. این پانزده برگ مطابق با سال‌هایی است که میشه۱ و مشیانه۲، نخستین زوج آدمی، در آن هنگام دارند. این دو همسان و هم بالایند. تنشان در کمرگاه چنان به هم پیوند خورده است که تشخیص اینکه کدام نر است و کدام ماده امکان‌پذیر نیست. این دو گیاه به‌صورت انسان درمی‌آیند و «روان» به گونۀ مینوی در آنان داخل می‌شود. اورمزد اندیشه‌های اورمزدی را به آنان تلقین می‌کند:«شما تخمۀ آدمیان هستید؛ شما نیای جهان هستید؛ من شما را بهترین کامل اندیشی بخشیده‌ام. نیک بیندیشید، نیک بگویید و کار نیک کنید و دیوان را مستایید». نیروی بدی نیز در کمین است. اهریمن و همدستانش هم می‌کوشند که مشیه و مشیانه را از راه راست منحرف کنند. اهریمن بر اندیشۀ آنان می‌تازد و آنان نخستین دروغ را به زبان می‌آورند و آفریدگاری را به اهریمن نسبت می‌دهند. بدین‌سان نسبت دادن بنیاد جهان به شر نخستین گـ ـناه آدمی است. از این فریب و از این گـ ـناه نیروی آز بر آنان چیره می‌شود و گرسنگی و تشنگی بر آنان غلبه می‌یابد و سردرگمی آنان آغاز می‌شود. به کفاره این گـ ـناه مدت‌ها از داشتن فرزند محروم می‌ماند. توبه می‌کنند و سرانجام می‌توانند باهم وصلت کنند. نه ماه بعد مشیانِه جفتی را به دنیا می‌آورد که چنان به چشم مادر و پدر شیرین می‌آیند که مادر و پدر آن‌ها را می‌خورند و ازآن‌پس اورمزد شیرینی فرزند را تا بدان اندازه که میل به خوردن در پدر و مادر ایجاد کند از آنان برمی‌گیرد تا نسل آدمی برجای ماند و ادامه یابد. اورمزد به آنان کشاورزی، کشت گندم، دامداری، خانه‌سازی و پیشه‌های دیگر و هنرهای گوناگون می‌آموزد.

    ازآن‌پس مشیه و مشیانه دارای هفت جفت فرزند می‌شوند، هر جفتی یک نر و یک ماده. هرکدام از جفت‌ها باهم وصلت می‌کنند و روانۀ یکی از هفت‌کشور می‌شوند. از آنان فرزندان دیگر به وجود می‌آیند و نسل بشر ادامه می‌باید. مشیه مشیانه درصد سالگی می‌میرند.



    2018_5b819803175a2_tarikhema.jpg


    زرتشت، پیامبر ایرانیان باستان
     

    Elka Shine

    مدیر بازنشسته
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/07/11
    ارسالی ها
    4,853
    امتیاز واکنش
    14,480
    امتیاز
    791
    شجرۀ نامۀ اعقاب مشیه و مشیانه اصل و مبدأ بسیاری از نژادهای گوناگون را دربر می‌گیرد. شا ای که در خونیرس و در ایران ویج اقامت کردند، نژاد ایرانیان را به وجود می‌آورند. باکمی تفاوت در متن‌ها، این نژاد از زوجی است که سیامک – نَشاک نامیده می‌شود. از سیامک – نشاک زوجِ فِرَواگ – فِرَواگین به وجود می‌آید و از فرواگ – فرواگین زوجِ هوشنگ – گوزَک.

    به روایت شاهنامه تاریخ اساطیری ایران با گیومرث شروع می‌شود. در شاهنامه، گیومرث به‌جای پیش نمونۀ انسان، نخستین کدخدای جهان است که مردمان را می‌پرورد و پوشیدنی و خورشِ نو برای آنان پدید می‌آورد. سی سال پادشاه است و همه در اطاعت او. مردمان کیش او برمی‌گیرند. او پسری خوب‌روی نیرومند و نامجو به نام سیامک دارد و در مقابل، اهریمن پسری دارد بدسگال و گرگ‌صفت که نسبت به سلطۀ گیومرث و سیامک رشک می‌برد. سروش خبر این کینه را به گیومرث می‌رساند. او سیامک را با سپاهی به مقابلۀ دیو می‌فرستد. سیامک با دیو سیاه نبرد می‌کند. دیو سیاه بر سیامک چیره می‌شود؛ چنگ می‌زند و جگرگاهش را می‌درد. گیومرث از این خبر دژم و سوگوار می‌شود، ولی با یاری هوشنگ، پسر سیامک، به کینه خواهی و نبرد با دیو سیاه می‌پردازد چون هوشنگ بر دیو سیاه پیروز می‌شود، پادشاهی سی‌ساله گیومرث به سر می‌رسد.



    41.jpg
     
    بالا