نقد و بررسی فیلم خارجی Last Tango In Paris (آخرین تانگو در پاریس)

  • شروع کننده موضوع EGeNo
  • بازدیدها 422
  • پاسخ ها 3
  • تاریخ شروع

EGeNo

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2016/12/22
ارسالی ها
2,377
امتیاز واکنش
12,176
امتیاز
838
600full-last-tango-in-paris-poster-197x300.jpg



ژانر : درام، عاشقانه





کارگردان : Bernardo Bertolucci

نویسنده :Bernardo Bertolucci,





تاریخ اکران : ۱۹۷۲



زمان فیلم : ۱۳۶ دقیقه

زبان : انگلیسی

درجه سنی : NC-17

imdb-logo.jpg


مشاهده تریلر این فیلم(کلیک کنید)

بازیگران:

Marlon Brando

Maria Schneider

Maria Michi
 
  • پیشنهادات
  • EGeNo

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/12/22
    ارسالی ها
    2,377
    امتیاز واکنش
    12,176
    امتیاز
    838
    نقد و بررسی فیلم

    Last Tango in Paris (آخرین تانگو در پاریس)

    منتقد : راجر ایبرت

    خلاصه داستان :

    پائول (مارلون براندو) پس از خودکشی همسرش که به او خــ ـیانـت کرده است با دختر جوانی به نام جین (ماریا اشنایدر) آشنا میشود . این دو نفر وارد رابـ ـطه ای میشوند که که تنها بر پایه رابـ ـطه جنـ*ـسی است تا جایی که هیچ کدام نام یکدیگر را هم نمیدانند و این به خواسته و اصرار پائول است .

    درباره فیلم

    ظاهرا برتولوچی قصد داشته در مورد لایه های زیرین یک شخصیت ضربه خورده فیلمی بسازد که در آن رابـ ـطه دو نسل متفاوت و همچنین توانایی فرورفتن انسان را در منجلاب حیوانیت به تصویر بکشد ،که حاصل آن باید فیلمی حدودا ۷۰ تا ۸۰ دقیقه میشد .ولی انگار برتولوچی به این فکر افتاده که این داستان جذایبتی نخواهد داشت ،چه کار باید کرد؟ بله تنها جذابیت برای تمام اعصار را باید به آن اضافه کرد.”رابـ ـطه جنـ*ـسی“. هرچند که این عامل شاخص ترین المان این فیلم است تا جایی که اگر لقب پور نو نداشته باشد حداقل میتوان یک ارو تیک فیلم باشد ولی با این حال این فیلم در موردرابطه جنسیست. فیلمهای زیادی در باره این موضوع ساخته شده اند که یا به تقدیس یا تنفیر!! آن پرداخته اند. که بسیاری از آنها حتی صحنه های کمتری هم دارند. اما در این فیلم اینگونه نیست ورابطه جنسیتنها یک عکس العمل است .با تمام احترامی که برای استاد بزرگ سینما، برتولوچی قائلم ولی این فیلم بسیار سطحی است و فقط با اغراق در موضوع و صد البته بازی زیبا و مرموز براندو فقط ظاهر یک فیلم بزرگ را دارد. ریتم فیلم هم بسیار کند و خسته کننده است. و کاملا مشخص است که برتولوچی فقط بر پایه ذهنیت خود این داستان را پرداخته و ساخته است و از مشاوره و همکاری با یک روانشناس پرهیز کرده است. زیرا که روانشناسیِ شخصیتیِرابـ ـطه جنسییکی از مهمترین و خالصترین نوع شخصیت شناسی میباشد (البته بعد از شخصیت شناسی ترس) زیرا در این دو حالت بیشتر رفتار انسان بر پایه رفتار ناخودآگاه است و در این شرایط انسان رفتاری کنترل شده بر پایه تفکر ندارد و بیشتر تاثیر گرفته از غرایز است . ولی در این فیلم، نوع رفتار پائول در رابـ ـطه جنـ*ـسی اش با دلیل این رفتار که انتقام از همسر سابقش است ضدیت دارد. برتری طلبی و زن ستیزی و رفتار مازوخیستی اش به هیچ وجه سنخیتی با رفتار پس از رابـ ـطه اش ندارد. برای درک بهتر منظورم پیشنهاد میکنم رفتار پس از رابـ ـطه را در فیلم مخمل آبی از دیوید لینچ ، با بازی دنیس هاپر را ببینید و آن را با این فیلم مقایسه کنید.توجه داشته باشید نویسنده داستان و فیلمنامه خود برتولوچی است.

    936full-last-tango-in-paris-screenshot.jpg
    س.ک.س شناسی در این فیلم بحثی طولانی میطلبد که من بسیار کوتاه به آن میپردازم. از دید رفتار شناسی انسان،رابـ ـطه جنسیعلاوه بر عامل اولیه که نیازی بیولوژیکی است دارای محرکهای زیادی است که معمولا بین انسان ها مشترک هستند ،و به دو دسته روانی و فیزیکی تقسیم میشوند. در دسته اول یعنی روانی میتوان به دوری دو نفر از همدیگر که داری حس مشترکی به یکدیگر هستند حداقل به مدت ۴۸ ساعت اشاره کرد یا تغییر در ظاهر هریک از طرفین که به چشم طرف مقابل زیبا باشد.و یا موقعیت های خاص که سیستم عصبی را دچار تحـریـ*ک میکنند مانند شرکت در یک مراسم عروسی یا حتی عزاداری و یا حتی پس از حرکات ورزشی.در دسته دوم یعنی فیزیکی میتوان به رژیم غذایی که شامل مواد غذایی با طبع گرم اشاره کرد و یا برخورد فیزیکی دو نفر مانند لمس کردن .البته در هر دو دسته موارد دیگری نیز وجود دارد و از آنجایی که به بحث ما مربوط نمیشود از توضیح آنها صرف نظر میکنم .غرایز ما بر اساس نیاز فیزیکی و روانی ما شدت این تحریکات را کنترل میکند. دسته دیگر از محرکهایرابطه جنـ*ـسی،عواملی هستند که برای ما کمی ناشناخته هستند و بیشتر از عواملی که پیش از این ذکر کردم ناشناخته هستند تا جایی که حتی بسیاری آنها را رد میکنند یا در ناخودآگاه خود آن ها را پس میزنند. محرکهایی مانند خشم ،انتقام ، غم ، حسادت و مواردی از این قبیل که گروهی اینها را محرکهای منفی مینامند. در فیلم های درام و رومانتیک به محرکهای بیولوژیکی و فیزیولوژیکی پرداخته میشود و در فیلمهای روانشناسی معمولا به دسته دوم یعنی محرکهای منفی می پردازند. و از آنجای که در زنها گرایش های سادیسمی بیشتر از مردان است و در مردها گرایش مازوخیزمی قویتر است با نمایش آنها و حتی اغراق در آنها به بیان منظور خود میپردازند. البته این برداشت بر پایه روانشناسی فروید است و طبیعتا مخالفانی نیز دارد و از آنجا که من برای توضیح این نظریه یا دفاع از آن این نقد را نمی نویسم از تحلیل آن پرهیز میکنم (هر چند که خودم از طرفداران آن هستم).

    آخرین تانگو در پاریس مشخصا به این محرکهای منفی پرداخته است .برای پائول خشم از همسر خــ ـیانـت کار و غم از دست دادن کسی که دوستش داشته و در جین عصبانیت و انتقام از my friend سر به هوا و لاقیدش که در رابـ ـطه شان تردید دارد و فیلمی که میسازد مهمتر از اوست ،محرکهای منفی را شکل میدهد.پائول با این رفتار قصد انتقام گرفتن از جنس مونث را دارد ولی همانطور که پیش از این هم گفتم این فیلم تنها در ظاهر و سطح این نظریه دست و پا میزند و هیچگاه نمیتواند به عمق برسد و چه بسا با صحنه های بیش از حد خود حتی به لوث کردن مساله نیز میرسد.

    maria-schneider-last-tango-in-paris.jpg
    برتولوچی کار خود را راحت کرده (و صد البته کار براندو را)زیرا هیچ صحنه ای از قبل از بحران پائول (خودکشی همسرش ) را نشان نمیدهد و شخصیت اصلی پائول در پرده ای از ابهام باقی میماند و تنها شناخت ما چند جمله ای است که کارآگاه پلیس به پیشخدمت هتل میگوید. اما واقعا بازی براندو در این فیلم (هرچند که خود او از کل فیلم ناراضی است) بسیار زیبا روان و باور پذیر است. اگر از شاخصهرابطه جنسیدر این فیلم صرف نظر کنیم شباهتهای زیادی با فیلم درخشش اثر استنلی کوبریک را در آن میبینیم (البته درخشش محصول سال ۱۹۸۰ است و من قصد ندارم این دو فیلم را به هم ربط دهم) با پایانی یکسان ولی در معنی متفاوت. من شخصا بازی جک نیکلسون را در آن فیلم بیشتر میپسندم زیرا به شخصیت سینماییش نزدیک تر و از دید روان شناسی واقع گرایانه است. ولی در این فیلم بازی مارلون براندو هر چند بسیار قویتر از نیکلسون است ولی ضعف شخصیت پردازی و ایراد فیلم نامه باعث تضعیف این اثر شده است. شاید اگر به جز براندو بازیگر دیگری این نقش را میگرفت و اسمی به بزرگی برتولوچی پشت آن نبود تنها خاطره ای از آن به جا مانده بود. چند صحنه چالش برانگیز در این فیلم وجود دارد مانند صحنهرابطه جنسیمقعدی و یا صحنه ای که پائول از جین میخواهد انگشتش را ….! ماریا اشنایدر بازیگر زن فرانسوی فیلم درباره صحنه‌ای از فیلم که حاوی صحنه هایی ازرابطه جنسیمقعدی است اعلام کرده که این قسمت در فیلمنامه نبوده و مدتی بعد افزوده شد او می‌افزاید که باید در این مورد وکیل می‌ گرفته‌است چون نمی‌توان کسی را مجبور به بازی در قسمتی از فیلم کرد که در فیلمنامه نیست.اشنایدر اشکهای خود دراین صحنه را واقعی عنوان کرده‌است. او همچنین کارگردان فیلم را جاکش نامیده و بازی در این فیلم را تنها اشتباه زندگی خود دانسته‌است . مارلون براندو نیز درباره بازی دراین فیلم گفته‌است این فیلم او را تحقیر کرده‌است.با اینحال این فیلم دارای نکات و صحنه های مثبتی هم هست مانند صحنه گفتگوی پائول با جسد همسرش و یا صحنه ای که جین را تا آپارتمان مادرش دنبال میکند که به خوبی جنون را به نمایش گذارده است.وینسنت کنبای، منتقد روزنامه نیویورک تایمز، محتوای جنـ*ـسی قوی در فیلم را به عنوان «بیانی هنری»! از دوران نورمن میلر و جرماین گریر تلقی می‌کند.میخواستم در مورد صحنه و نکات دیگری از این فیلم هم صحبت بکنم ولی از آنجایی که قصد من فقط بیان نکاتی از فیلم و معرفی است و نه القای نظرات شخصی خودم برای آشنایی بیشتر شما با این فیلم نوشته ای تقریبا طولانی را از راجر ایبرت نقل میکنم .


    راجر ایبرت

    Last-tango-in-paris.jpg
    سال ۱۹۷۲ هنگام نوشتن بر فیلم “آخرین تانگو در پاریس” نوشتم که این فیلم یکی از بزرگترین تجارب احساسی زمان ماست. در ادامه ذکر کردم ” فیلمی است که بسیار مصممانه بر پایه احساسات بنا نهاده شده است. در واقع، تنها مارلون براندو ، بزرگترین بازیگر زنده حال حاضر سینما از عهده چنین نقشی بر آمده است. چه کس دیگری می تواند همزمان هم خویِ جانوری وحشی را القا کند و هم آدمی آسیب پذیر و محتاج؟”

    اکنون سال ۲۰۰۴ است و مارلون براندو دیگر در بین ما نیست. هنگام دیدن دوباره فیلم، قدرتمند ترین صحنه براندو به شیوه غریبی در من طنین اندازشد. صحنه رویارویی او با جسد همسرش که خودکشی کرده است و براندو با غضب و اندوه بسیار به سوگواری او می پردازد. او می گوید ” شاید قادر به فهم جهان شوم اما هیچ وقت حقیقت درباره تو را درک نمی کنم.” براندو او را با اسم هایی زننده صدا می زند و سپس هق هق گریه را سر می دهد. او در حالی که مشغول به پاک کردن آرایشی که بعد از مرگ بر صورت او انجام شده است، است می گوید (”نگاش کن، درست مثل مجسمه ای از مادرت می مونی، هیچ وقت آرایش نکردی، هیچ وقت مژه مصنوعی نذاشتی!.”). براندو نمی فهمد که چرا او خودش را کشته است، چرا او را ترک کرد، چرا هیچ وقت او را از ته دل دوست نداشت، چرا براندو برای او بیشتر شبیه یک مهمان در هتلش بود نه یک شوهر در کنارش.

    در طول دیدن این صحنه فکری عجیب به ذهنم خطور کرد. دوباره آن صحنه را دیدم این بار با این تصور که براندو مشغول حرف زدن با جسد مرده خودش است ــ که عشق و نفرت اش، اندوه و گناهش را به سمت خودش هدایت می کند. من مطمئنم که برناردو برتولوچی کارگردان فیلم، این مسئله را در ذهن نداشته است و البته نمی دانم که در آن لحظه براندو به چه چیزی فکر می کرده است. اما اینجا مردی قرار دارد که گهگاهی استعداد خودش را تحقیر می کند، و مشتاقان اش را با بی توجهی به آنها، از خود خشمگین می سازد. استنلی کافمن بعد از درگذشت او بهترین جمله ممکنه را درباره او به کار برد. “چاقی مفرط او بنظر نشان آشکاری از تنفرش از هالیوود بود”. براندو بزرگترین بازیگر زمانه خودش بود. نویسنده ِ اجراهایی که به سینما افتخار بخشیدند. و هنوز، همانطور که کافمن می گوید، او برآن بود که حرفه هنرپیشگی را کمرنگ جلوه دهد. هنری که ابزار نبوغ خودش بود.

    doc4d4aed8e8ad0a8506466651.jpg
    همسر او در «آخرین تانگو در پاریس» مالک و گرداننده یک هتل کوچک بود. براندو می گوید ” یه آشغالدونیه اما نه خیلی ارزون”. اما فیلم به وضوح نشان می دهد که روسپی ها مشتریهایشان را به آنجا می آوردند. پس براندو زنی را خرج می داد که خودش از پول روسپی ها امرار معاش می کرد. براندو در افکارش می گوید “یک شب به آنجا رفتم و برای پنج سال ماندگار شدم”. آیا این می تواند کنایه ای از عشق/نفرت او از هالیوود، بازیگری، حرفه اش و اتلاف وقتی که او استعداد خودش را خرج آن کرد، باشد؟

    ما نمی دانیم. این افکاری است که به ذهن من خطور کرده است و اشتباه است اگر آنها را به براندو نسبت دهم. اما او به عنوان یک بازیگر خود شیفته هیچ وقت عشق و اندوهی که برخود روا می داشت، بر هیچ کس دیگری نکرد. براندو در سالهای پایانی عمرش چاق شد. بسیاری مردم چاق می شودن. اما چه مصیبی برای براندو بود. آیا بهتر نیست که غرور یک بازیگر را بشکنی و به تحسین او بخاطر “خودش” بپردازی و نه فقط به این خاطر که استنلی کوالسکی در یک تی شرت پاره س.ک.س.ی به نظر می رسید، او را تحسین کنی؟.

    فیلم با پال(براندو) و جین(ماریا اشنایدر) که بطور تصادفی در مسافرخانه ای که هر دو قصد اجاره آن را دارند یکدیگر را می بینند، آغاز می شود. چندی بعد می فهمیم که پال قصد دارد از مسافرخانه متعلق به همسر مرده اش به جایی دیگر نقل مکان کند. جین هم قصد دارد با تام (ژان پیر لید) که یک کارگردان صفر کیلومتر است، ازدواج کند. لحظاتی بعد از اینکه آن دو همدیگر را در آپارتمان ملاقات می کنند، پل به طور غیرمترقبه ای و بالجبار به او تجـ*ـاوز می کند. می توانستیم اسم این کار را هتک ناموس بگذاریم اگر جین دربرابر او مقاومت نمی کرد و بدنش را به راحتی در اختیار او قرار نمی داد اما به واقع در ذهن پال این کار یک هتک ناموس است. در سرتاسر فیلم ارضای جنـ*ـسی پال واقعی به نظر می رسد اما هیچ وقت مطمئن نیستیم که جین در هنگامرابطه جنسیبا پال چه احساسی دارد. اگر چه او (چین) در حین صحنه مشهور (کره) گریه می کند اما در حقیقت گریه او بخاطررابطه جنسیو آن لحظات نیست و حتی به آن هم فکر نمی کند.

    lasttaoqo.jpg
    پل اصرار می ورزد که “هیچ اسمی” و “هیچ خاطره ای” گفته نشود. دیدارهای آنها در آپارتمان همچون قرارملاقات نیست بلکه لحظاتی است صرفا برایرابطه جنسیکه پال آنها را معین می کند و جین میپذیرد. جفت شدن یک دختر بیست ساله با یک مرد ۴۵ سالهِ خشن، غیر محتمل به نظر می رسد. اما برتولوچی آن لحظات را با دیالوگ هایی فوق العاده غنی می سازد. براندو و اشنایدر بدیهی و بسیار واقعی به نظر می رسند. دیالوگ های رد و بدل شده آنها ناب است و به نظر نمی رسد که نوشته شده اند تا هدف معینی را دنبال کنند بلکه دیالوگ هایی هستند که آن افراد واقعا امکان دارد در آن لحظات بر زبان بیاورند و شگفت انگیز است که چقد راحت، مطبوع و سرزنده پال با جین ارتباط برقرار می کند درحالی که پال هامنند یک آدم وحشی صفت هنگامرابطه جنسیبا او رفتار می کند.

    بازیگری اشنایدر در طول سالیان اخیر تقلیل یافته است. از آخرین تانگو در پاریس به عنوان فیلم مارلون براندو اسم بـرده می شود. در سال ۱۹۹۵ در یادداشتی دوباره بر این فیلم نوشتم “هردو کاراکتر معما هستند. اما مارلون براندو، پال را بخوبی می شناسد در حالی که اشنایدر فقط جا پای جین می گذارد.” هنگام دیدن دوباره فیلم ، دیدم که اشتباه کرده ام. اشنایدر که تقریبا دوسوم فیلم را برهنه است، که در برداشت هایی بلند و پیچیده و در کلوزآپ قرار دارد، که تا قبل از بیست و دو سالگی بازی آنچنان درخشانی را در پرونده نداشته است، فیلم را با براندو به اشتراک می گذارد و از میانه به او می پیوندد. در آن زمان کدام بازیگر زن هالیوودی را یارای بازی کردن با براندوی بزرگ در محدوده خودش، بود؟

    در سال ۱۹۹۵ بر این فیلم نوشتم “براندو در صحنه ها به عنوان یک بازیگر حضور دارد و اشنایدر به عنوان یک شیء.” باز هم اشتباه می کردم. هر دو در صحنه ها به عنوان بازیگر حضور دارند اما من اشنایدر با به عنوان شیء ای می دیدم که مجذوب انفصال بین خام بودن ِ بلوغش و بدن خواهــش نـفس انگیزش شده است. من ماهیت او را اینطور تعیین کرده بودم اما نه فیلم بر آن صحه میگذارد و نه براندو. آنچه که او رازهایش را مخفی مخفی می سازد، صمیمیت را رد می کند و وحشیانه با او رفتار می کند، در صحنه ای که او با جسد همسرش روبرو است توضیح داده شده است و احتمالا این کارها تجربه های شخصی او است از رابـ ـطه جنـ*ـسی.

    Last-Tango-in-Paris-2.jpg
    هنگامی که در سال ۱۹۷۵ با اشنایدر مصاحبه می کردم، به من گفت که همراه با براندو آن صحنه حمام را از روی بداهه اجرا کرده اند. صحنه ای که براندو مشغول اصلاح پاهای او است در حالی که همزمان حرف هم می زنند. براندو همیشه دوست داشت که کاری را با دست هایش انجام دهد. به نوعی سرگرم شود. دیالوگ های آنها در این صحنه همانند یک گفتگوی کاملا واقعی است که در چنین مواقعی بر زبان جاری می شود. آنها حتی بعضی اوقات کلمات را اشتباه می گویند و همچنین مکث های کوتاه و انفصال هایی در این صحنه وجود دارد که بر بداهه بودن آن صحه میگذارد. مکالمه این این صحنه به نظر می رسد که خودش در جستجوی پیدا کردن راه خودش است.

    در فیلمی که بر دو کاراکتر متمرکز شده اشت که غریب به نظر می رسند، برتولوچی و بازیگرانش به قسمی از رابـ ـطه جنـ*ـسی دست می یابند که فیلم ها به ندرت به آن نزدیک می شوند. در اینجا بازی از روی بداهه مجاز است، در صحنه رو در رویی براندو با معشـ*ـوقه زنش، پال سرفه می کند و در این لحظه ما حقیقتا حس می کینم که او سرفه می کند و این را می پذیریم. اما در دیگر فیلم ها بازیگران هیچ وقت سرفه نمی کنند مگر اینکه در فیلم نامه باشد.

    فیلم بی عیب و نقص نیست. کاراکتر تام کاریکاتوری است که هر لحظه بیشتر هواس ها را پرت می کند. بازی ِ لید، ستاره فیلم های شرح حالنامه ی تروفو، طوری است که نه به عنوان یک کارگردان بلکه تظاهر به آن است. دیالوگ های رد و بدل شده ما بین تام و جین غیر طبیعی و اجباری به نظر می رسند. آنها را باور نمی کینم و برایمان هم مهم نیستند.

    marlon_brando_last_tango_in_paris_hot+cool.jpg
    چیزی که مابین پال و جین در آپارتمان رخ می دهد، همان چیزی است که فیلم درباره آن است. چگونهرابطه جنسیاحتیاج دو نوع آدم کاملا متفاوت را بر آورده می سازد. پال احتیاج دارد که از خودش رها شود، غر بزند و خشمگین شود. نیاز دارد که مردانگی اش را بر یک غریبه تحمیل کند چون در رقابت با زنش شکست خورده است. جین به مردی واکنش نشان می دهد که جدا از ژست گرفتن هایش، به طور بسیار شدیدی به او نیاز دارد. (حالا به هر دلیلی که جین نمی فهمد). پال در طرف مقابل تام قرار دارد. پسری که میگوید می خواهد هر لحظه زندگی جین را فیلم کند. اما تام به فیلمش فکر می کند و نه به جین. جین احساس می کند که پال به گونه ای (بسیار شدید) به او نیاز دارد که امکان دارد این عطش خواستن در زندگی او هیچ وقت تکرار نشود. نومیدی او در آخر فیلم نه بخاطر عشق گمشده بلکه به این خاطر است که به نظر می رسد پال دیگر به او نیاز ندارد.

    سپس در سکانس پایانی پال که اخلاق گذشته اش را ندارد اسمش را فاش می کند، به جین درباره زندگی اش می گوید و به نظر می رسد که که شوق و اشتقاق او را که ممکن است یک مرد میانسال نسبت به یک دختر داشته باشد، دارد. این همه چیز را تغییر می دهد. آیا کاری که جین با پال می کند هنگامی که او جین را تا داخل آپارتمان مادرش دنبال می کند پذیرفتنی است؟ نمیدانم، اما می دانم که این فیلم نمی توانست تمام شود بدون اینکه یکی از آن دو زنده باشند. درباره صحنه مرگ براندو در فیلم پدرخوانده زیاد صحبت شده است اما چه بازیگر دیگری می توانست قبل از مهم ترین لحظه زندگی اش، آدامس اش را از دهان خارج کند؟

    مترجم : فرید عباسی
     

    EGeNo

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/12/22
    ارسالی ها
    2,377
    امتیاز واکنش
    12,176
    امتیاز
    838
    یادداشتی بر فیلم آخرین تانگو در پاریس

    سعید م.راد

    فیلم آخرین تانگو در پاریس با بازی مارلون براندو وماریا اشنایدر یکی از بهترین کارهای برتولچی به شمار میاید .
    در صحنه های مختلف این فیلم به زیبایی می بینیم کارگردان به زیبایی تلاش میکند تا دو امر متضاد را در انسان ها به نمایش بگذارد .

    واقعی بودن و عاریه ای بودن .

    4545.jpg
    این امر متضاد ابتدا با کنایه هایی به نمایش گذاشته میشود . برای مثال نقاشی های سورئال تیتراژ این فیلم و یا در ادامه با ارائه صحنه هایی چون مسواک زدن پیرزنی که دندان های مصنوعیش را از دهانش در آورده و همچنین قرار گرفتن جین در کیوسک تلفن که فقط صدایش را از پشت شیشه هایی مشجر میتوان شنید در حالیکه چهره اش اصلا مشخص نیست ، ادامه میابد.

    تیتراژ ابتدایی فیلم آخرین تانگو در پاریس

    از ابتدایی ترین و عالیترین صحنه ی نمایش این تضاد جاییست که جین برای ورود به خانه ای که قصد اجاره اش را دارد مجبور میشود از کلید یدک استفاده کند . اما در مقابل پل که مارلون براندو نقش آن را ایفا میکند با کلید اصلی وارد همان خانه شده است .این ورود با کلید اصلی و کلید یدک به نوعی در معرفی شخصیت های فیلم هم به بیننده کمک میکند.

    اولین رابـ ـطه ی جنـ*ـسی پل و جین در اولین دیدارشان در آن خانه رخ میدهد و این شروعی برای نمایش جنگ دو متضاد است .یکی وارد شده از دنیایی عاریه ای و دیگری از جانب زندگی بدون هر گونه نقابی .

    حتی این تضاد را کارگردان بعد ها در دیالوگی که پل به جین میگوید : “صندلی را باید جلوی پنجره گذاشت و نه شومینه” به خوبی نشان میدهد .جاییکه پل جین را همراه با صندلی به زور روی زمین میکشد و از جلوی شومینه روبه روی پنجره قرار میدهد .اما کارگردان با زرنگی تمام صحنه را چیده است .حتی پس از کشیده شدن جین بازهم پشت او به پنجره است و به سمت شومینه نشسته است .

    456546.jpg
    باز هم میبینیم که پل میل به طبیعی بودن و طبیعت دارد و جین بر خلاف او شومینه را که یک المان مصنوعی و برگرفته شده از طبیعت است را بر خود طبیعت ارجحیت میدهد.

    در صحنه ی بعد وقتی جین به ملاقات دوس پسرش تام میرود با گروه همکار تام مواجه میشود که برای تهیه فیلم تام که نامش “تصویر یک دختر “است به او کمک میکنند . اتفاق جالبی که در این صحنه رخ میدهد این است که وقتی جین با دستش بلندگوی صدابردار را کنار میزند صدای جین در فیلم واقعا قطع میشود . یا هنگامی که تام از جین میپرسد وقتی کنارت نبودم چکار میکردی. جین با خنده ای تمسخر آمیز میگوید : “شب و روز به تو فکر میکردم و همش گریه میکردم.عزیزم من بدون تو نمی تونم زندگی کنم “

    59126507df7e0-mam-45646.jpg
    جایی دیگر که کارگردان به زیبایی به این امر پرداخته در قسمتی است که جین مشغول خودارضایی میشود و پل به گوشه از خانه پناه میبرد و گریه می کند . خودارضایی که نمادی از زندگی دروغین است نشان میدهد پل چقدر از این نوع زندگی دروغین میترسد و از آن وحشت دارد .

    67567567.jpg
    این نمایش زندگی عاریه ای و دروغین در قسمت های دیگر این فیلم به نمایش درمیاید ، اما سوالی که مطرح میشود اینست که چرا پل به دنبال دور شدن از این زندگی دروغین است ؟ پل چرا سعی میکند از نام و لقب دوری کند ؟ چرا در قسمتی از فیلم به جین میگوید از یونیفرم متنفر است .از پرسیدن سن یکدیگر . و هر چیزی که بیرون از آن خانه رخ میدهد .

    قسمت های مختلفی در فیلم نمایش داده میشوند که همگی بیانگر راز پل هستند اما این عمل کاملا به صورت سربسته اتفاق می افتد .
    در جاییکه خدمتکار هتلی که همسر پل خودکشی کرده مشغول تمیز کردن شیشه ها و وان پر از خون است و همچنین در حال صحبت کردن با پل است ، میگوید :
    اونها گفتن میدونی رئیست (پل) آدم عصبانی هست.میدونستی بوکسور بوده .بعد رفته سراغ هنرپیشگی .و بعد یک شورشی در جنوب آمریکا . و بعد نوازنده شده و یک خبرنگار در ژاپن و…

    در واقع خدمتکار به سادگی بیوگرافی کاملی از پل ارائه میدهد . کسی که نقش های مختلفی را در زندگی اش امتحان کرده اما…
    یکی از فوق العاده ترین صحنه های نمادین فیلم جاییست که پل به خدمتکار میگوید شیر آب را ببند اما خدمتکار اصرار دارد شیر آب باز بماند .
    حتی بعد از آنکه پل خودش شیر آب را می بندد خدمتکار دوباره آنرا پس از رفتن پل باز میکند و به صدای آب گوش میدهد.
    فهم این قسمت را میتوان در گرو نماد آب که پاکی است دانست .

    یا در جایی که پل با عصبانیت دست خدمتکار را میگیرد و خدمتکار به سرعت میگوید بله میدانم دو برش بر روی دستش و یکی بر روی گلویش زده است. در این صحنه که خدمتکار قبول میکند دروغ بگوید میبینیم که برتولچی صحنه را فوق العاده چیده است . خدمتکار باز هم پشت شیشه ی مشجر پنهان شده است.

    59126509f29be-mam-657.jpg
    در واقع خدمتکار متوجه شده که پل همسرش را کشته است و پل او را قانع کرده است که سخنی از این موضوع به میان نیاورد .

    یا حتی در صحبت های پل با مرده ی همسرش در اتاق تزیین شده با گل که او را دروغگو معرفی میکند و تنفر خودش را با فریاد بر سر جسد همسرش اعلام میکند .

    در واقع علت اصلی فرار پل و آمدنش به خانه ای که جین هم قصد اجاره ی آن را داشت ناشی از فرار پل ازهمه چیز است .حتی خودش .

    587678.jpg
    حتی حاضر نمیشود اسمش یا سنش را به جین بگوید و او را وادار میکند تا زمانیکه در آن خانه هستند از همه ی این ها دوری کنند .قسمتی از فیلم که جین به پل میگوید که عاشقش شده است و پل در جواب از جین میخواهد تا ناخن انگشت وسطش را بگیرد و آن را داخل معقدش فرو کند دیالوگ های پل و جین بسیار هوشمندانه طراحی شده است .
    پل به جین میگوید :
    دارم به خوک تبدیل میشم .
    و میخوام که این خوک توی صورتت استفراغ کنه.و تو باید این استفراغ رو بخوری .اینکار رو میکنی؟
    جین: آره.
    و…

    صحبت های مشمئز کننده ی پل بیانگر چهره ایست که او از خودش متصور است و قصد دارد چهره ی واقعی اش را به جین نشان بدهد اما جین این چهره ی واقعی هر چند زشت را به چهره ی عاریتی و دروغین دیگران ترجیح میدهد و جواب پاسخ های مشمئز کننده ی پل را با آری میدهد.

    5912650ba6036-mam-789.jpg
    اما زیبایی فیلمنامه را در قسمت انتهایی این فیلم میتوان دید جایی که پل برای جبران دوری اش از جین و بدست آوردن دوباره ی او پا بیرون از آن خانه میگذارد .در واقع این امر یعنی پا بیرون از هرچه که واقعی بود و دوباره وارد زندگی عاریتی و معمول میشود. پل هم مثل بقیه آدم ها تبدیل به موجودی عاریه ای میشود و در دیالوگ آخری که در خانه ی پدری جین در حالیکه کلاه یونیفرم پدر جین را بر سر میگذارد به او میگوید :
    “دوست داری قهرمانت معمولی باشه یا فوق العاده ؟”

    8797979.jpg
    این دیالوگ به زیبایی نمایانگر چهره ی جدید پل است که حاضر است برای بدست آوردن جین نقاب های مختلفی را بر چهره بزند .

    کارگردان نتیجه این زندگی عاریتی را چیزی جز مرگ نمی داند .اتفاقی که در انتها برای پل می افتد و دیالوگ پایانی فیلم که جین به دروغ میگوید ” او دنبالم میکرد . میخواست بهم تجـ*ـاوز کنه .اون یک دیونه بود و…. ” در واقع نتیجه ، مرگ پل بود با دلیل عاریه ای و دروغین . همانطور که پل همسرش را کشته بود با دلیل عاریه ای و دروغین .

    سعید م.راد – نقد فارسی
     

    EGeNo

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/12/22
    ارسالی ها
    2,377
    امتیاز واکنش
    12,176
    امتیاز
    838
    یادداشتی ار برنالدو برتولوچی، کارگردان آخرین تانگو در پاریس درباره فیلم خود

    مترجم : محسن آرزم

    برای نقش اول فیلم «آخرین تانگو در پاریس» اول از همه به «ژان‌لویی ترنتینیان» فکر می‌کردم، برای نقش زن هم، به یاد «ساندا» بودم. همان بازیگرهایی که در فیلم قبلی‌ام، «دنباله‌رو» با آن‌ها کار کرده بودم. اما نشد که با آن‌ها کار کنم، چون ترنتینیان حسابی گرفتار بود و برای بازی در دو فیلم سینمایی دیگر قرارداد امضا کرده بود. ساندا هم مدتی بعد از این که فیلمنامه را خواند،‌‌‌ فهمید که باردار است. بنابراین، بازی او هم منتفی شد. بعد، فیلمنامه را به «کاترین دونوو» دادم، منتها از بختِ بدِ من، او هم مدتی بعد فهمید که باردار است و نمی‌تواند تا موقع وضع حمل، بازی کند. واقعاً گیج شده بودم، فیلمنامه را همزمان به «ژان‌پُل بلموندو» و «آلن دلون» دادم. دلون، بیش‌تر از بلموندو از فیلمنامه خوشش آمد، حتی گفت که حاضر است در فیلم بازی کند. بعد هم قرار شد که من مقدمات پیش‌تولید را شروع کنم. همه به من گفته بودند که دلون همیشه دنبال امکاناتی است که بتواند کارهای بهتری انجام بدهد. ولی بعد، دلون حرف عجیبی زد و گفت که می‌خواهد تهیه‌کننده فیلم هم باشد. من هم باهاش خداحافظی کردم و گفتم بهتر است همیشه دوتا دوست باشیم. واقعاً غیرممکن است که بازیگر نقش‌اول یک فیلم، تهیه‌کننده همان فیلم هم باشد.

    brt8857646.jpg.jpg
    موقعی که با «آلبرتو گریمالدی» (تهیه‌کننده) در میدان ناوونا نشسته بودیم، حرف «مارلون براندو» شد. همان‌روز زنگ زدیم به کالیفرنیا، و سه‌روز بعد براندو در پاریس بود. تازه از بازی در «پدرخوانده» آزاد شده بود و هیکلش سه‌برابر گُنده‌تر از آن‌چیزی بود که قبلاً در فیلم‌ها دیده بودم. خودش می‌گفت کارگرهای ایتالیایی، موقع ناهار، هرروز، اسپاگتی می‌خورده‌اند و او هم وقتی اسپاگتی می‌بیند ضعف می‌کند!

    قبل از این که بحث قرارداد را بکنیم، براندو از من خواست که دنباله‌رو را نشانش بدهم. فیلم را دید و گفت یکی از دوستانش، که یک دختر چینی است، بهش توصیه کرده که پیشنهاد مرا قبول کند. بعد هم گفت که آن دختر، دنباله‌رو را هشت‌بار دیده است. موقعی که داشت به آمریکا برمی‌گشت، گفت که راجع به بازی در آخرین تانگو، حتماً، فکر می‌کند. ولی من احتیاجی به فکرکردن نداشتم. بعد از پنج‌دقیقه حرف‌زدن، از نوع دست‌دادن و نگاه‌کردنش فهمیدم که آدم ایده‌آل فیلم من است. ترنتینیان، بلموندو و دلون قطعاً بازیگرهای خوبی هستند، منتها فکر نمی‌کنم اگر با آن‌ها کار می‌کردم، به این نتیجه‌ای می‌رسیدم که بعد از کار با براندو رسیده‌ام.

    آلبرتو گریمالدی که تهیه‌کنندگی فیلم را به‌عهده داشت، تهیه‌کننده فیلمی از جیلوپونته کوروو هم بود. فیلمی که براندو هم درش بازی کرده بود و اخلاق عجیب براندو باعث شده بود گریمالدی کلی گرفتاری پیدا کند. دوماه بعد از دیدار اولم با براندو، رفتم کالیفرنیا تا او را ببینم. پانزده‌روز مهمانش بودم و در فواصل روز، راجع به فیلم هم حرف می‌زدیم. من هم مدام اسم گریمالدی را می‌آوردم. یک‌دفعه براندو حرفم را قطع کرد و گفت: «گفتی فیلم رو گریمالدی تهیه می‌کنه؟». موقعی که جواب مثبت دادم گفت: «اون دیوونه‌اس». بعد هم شروع کرد به تعریف‌کردن ماجراهایی که با جیلو پونته کوروو داشته‌اند و این‌وسط گریمالدی کلی ضرر کرده. براندو می‌گفت گریمالدی خیلی دیوانه است که حاضر شده دوباره با او کار بکند.

    آن پانزده‌روزی که مهمان براندو بودم، سعی می‌کردیم زبان همدیگر را بهتر بفهمیم. هرچه بیش‌تر حرف می‌زد و اخلاق‌های خصوصی‌اش را نشان می‌داد،‌‌ می‌دیدم که بیش‌تر به درد بازی در فیلم من می‌خورد. وقتی هم که ازش پرسیدم حاضر است در فیلم هرکاری بکند یا نه، سری تکان داد و گفت آره، حاضرم. من یا توی یک فیلم بازی نمی‌کنم، یا اگر بازی کردم به حرف کارگردان گوش می‌کنم. بعد از این پانزده‌روز بود که فهمیدم او فقط بازیگری ایده‌ال نیست، بلکه آدم ایده‌آلی است.

    آخرین تانگو…، فیلم آزادی بود و خیلی زود توانستم با براندو به توافق برسم، چون او هم شیفته این آزادی شده بود. بار اولی بود که براندو این‌طوری در فیلمی بازی می‌کرد. می‌خواستم بازی‌ها در جهت مخالف نظریات استانیسلاوسکی باشند و مارلون براندو هم نهایت همکاری را کرد.

    درباره براندو و بداهه‌سازی‌هایش در این فیلم چیزهایی شنیده‌ام که فکر می‌کنم بهتر است راجع بهش کمی صحبت کنم. معنی بداهه‌سازی این نیست که برو جلوی دوربین و هرکاری دوست داری انجام بده. بداهه‌سازی، یعنی نوشتن یک فیلمنامه دقیق و قطعی. در جایی از فیلم، پل باید داستان کودکی‌اش را تعریف می‌کرد و کاری که براندو کرد، این بود که شروع کرد به تعریف‌کردن کودکی خودش. از زندگی در مزرعه‌ای توی نِبراسکا گفت و جلو آمد. وجوه ادبی دیالوگ در فیلمنامه من موجود بود و براندو هم خیلی راحت و طبیعی آن‌ها را به زبان آورد. همه‌اش هم به‌خاطر این بود که آدم باهوشی است، ولی اصلاً‌ روشنفکر نیست.

    فیلم، فروش فوق‌العاده‌ای کرد و یک میلیارد لیر فروخت. گریمالدی هم مهمانی ویژه‌ای داد و طبعاً من هم دعوت بودم. آن‌جا به گریمالدی گفتم حالا که فیلم این‌قدر موفق بوده، بیا ادامه‌اش بدهیم. مثلاً مارلون براندو نمی‌میرد و برمی‌گردد تا آدامسش را که عمداً آن‌جا گذاشته بردارد. اول، فکر کرد که دارم پیشنهادی جدی می‌دهم ولی وقتی حرف آدامس شد، حسابی خندید. ماجرا را برای براندو هم که تعریف کردم، دوتایی همان‌قدر خندیدیم.

    ***************************************

    مشاهده تریلر این فیلم(کلیک کنید)

    منابع :نقد فارسی، وبلاگ honare7th.blogfa.com، وبلاگ azarm.persianblog.ir
     

    برخی موضوعات مشابه

    پاسخ ها
    0
    بازدیدها
    197
    پاسخ ها
    0
    بازدیدها
    151
    پاسخ ها
    1
    بازدیدها
    790
    پاسخ ها
    0
    بازدیدها
    154
    پاسخ ها
    0
    بازدیدها
    121
    بالا