دنی روسی بلدی؟
یه کمی فقط یه جمله!
خب بگو بدونم رفیق
لیو بلیو ...
خب این یعنی چی؟
یعنی دوستت دارم.
دوستت دارم؟! تو یه اردوگاه نظامی این به چه دردی می خوره؟؟
نمی دونم. خودم که خیال ندارم ازش استفاده کنم
وقتی یک زن کدبانو درخانه داری هرچه فقیرباشی توانگری
کدبانـــــوی عاشـــــــق نیاز چندانی به رفتن بازار ندارد
ازبرکت دستهاش مطبق همیشه دایره واز حسن سلیقه اش سفره سفرهء ضیافت
قیصر(بهروز وثوقی): من فقط دو تا گیر کوچیک دارم. یکی این که به ننه مشدی قول دادم ببرمش زیارت، یکیام اینکه یه جوری مهرمو از دل اعظم بیارم بیرون. همین و همین!
قیصر: «اَه خاندایی، تو آدمو مایوس میکنی. اگه قرار روزگاره که آدم پیر بشه دلش کوچیک بشه، ای خدا منو هیچ وقت پیر نکن چون حوصلهاش و ندارم.»
خاندایی: «تو چی میدونی! آدم هر چی پیرتر میشه به خدا نزدیکتر میشه. تو هنوز جوونی، داغی. از اون خون کیف میکنی. اما من نه! تو، تو یه بچهای.»
قیصر: «من بچهام، آره. من خیلیام بچهام. واسه اینه که هر کی تو گوشم بزنه میزنم تو گوشش. اما تو چی؟ تو دلت میخواد تو گوشت که بزنن بگی من پهلوونم. پهلوون هم باید افتاده باشه. تو گوشش که میزنن سرشو بندازه پایین از دیفار رد شه.»