جالب و دانستنی tarsناک

مطالب چطور بودن

  • جالب بودن

    رای: 25 96.2%
  • اصلا خوب نبودن

    رای: 1 3.8%

  • مجموع رای دهندگان
    26

_oxygen

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2019/04/27
ارسالی ها
967
امتیاز واکنش
3,361
امتیاز
481
یه بار توی باغ بودم که از کنار اسبمون صدای بابامو شنیدم که صدام زد
وقتی گفتم بله صدای خنده شنیدم
که یادم افتاد بابام رفته خونه به سگم غذا بده وبیاد
 
  • پیشنهادات
  • _oxygen

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2019/04/27
    ارسالی ها
    967
    امتیاز واکنش
    3,361
    امتیاز
    481
    ی روز ی دختر داشت راه میرفت ی جن دید جنه بهش گفت ب کسی نگو ک منو دیدی
    بعد ها ک دخترازدواج کرد موضوع رو برای شوهرش گفت
    شوهرش برگشت نگاش کرد گفت مگه نگفتم ب کسی نگو
     

    _oxygen

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2019/04/27
    ارسالی ها
    967
    امتیاز واکنش
    3,361
    امتیاز
    481
    بچه‌ام را بغـ*ـل کردم و توی تختش گذاشتم که به‌م گفت: «بابایی زیر تخت را نگاه کن هیولا نباشه
    من هم برای اینکه او را آرام کنم، زیرتخت را نگاه کردم.
    زیر تخت بچه‌ام را دیدم که به‌م گفت: «بابایی یکی روی تخت منه!»
     

    _oxygen

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2019/04/27
    ارسالی ها
    967
    امتیاز واکنش
    3,361
    امتیاز
    481
    هر شب خوابشو می دیدم. می گفت: برای منی! با هم و تنها زندگی خواهیم کرد.
    یه شب صدای جیغ مامانم رو از آشپزخونه شنیدم. رفتم پایین. با وحشت داشت به چاقو خون آلود توی دستش و بابای بی جونم نگاه می کرد. و بعد خودش رو هم کشت.
    حالا سه ماه می گذره. و من و اون داریم باهم زندگی می کنیم...
     

    _oxygen

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2019/04/27
    ارسالی ها
    967
    امتیاز واکنش
    3,361
    امتیاز
    481
    اونها رو نمی تونی ببینی.
    هر جا رو خواستی نگاه کن. چپ. راست. پشت. جلو.
    ولی ........
    هیچ وقت ...
    بالا سرت رو نگاه نکن...
    اونا دوست ندارن دیده بشن...
     

    _oxygen

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2019/04/27
    ارسالی ها
    967
    امتیاز واکنش
    3,361
    امتیاز
    481
    قایم باشک رو دوست دارم.
    ولی خواهرم دیگه ازش لـ*ـذت نمی بره!
    و وقتی باهاش بازی می کنم فقط جیغ میزنه!
    شاید وقتی زنده بودم کم تر جیغ می زد...
     

    _oxygen

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2019/04/27
    ارسالی ها
    967
    امتیاز واکنش
    3,361
    امتیاز
    481
    تازه اساس کشی کرده بودیم. همسایه بغلی مون شب ها مدام با یه چیزی به دیوار می کوبید!
    اعصابم خورد شده بود.
    چند دفعه رفتم و در زدم ولی کسی جواب نمی داد.
    یه شب دختر کوچیکم صدا رو شنید!
    گفت بابا ما این جور علامت دادن رو تو مدرسه یاد گرفتیم!
    گفتم می تونی بگی الان داره چی میگه؟
    یه کمی گوش داد و گفت:
    منو کشتن! کمکم کنید...
    چند روز بعد فهمیدم، خونه از اول خالی بوده...
     
    بالا