داداشی بیا بریم شنا،پاشو،پاشو دیگه!
طه بزار بخوابم دیگه،حالا ظهر می ریم شنا،الان هوا تاریکه.
ولی من تو روز که اینجا نیستم.
بعد یادم اومد برادرم یه ماه پیش تو استخر خونمون غرق شده بود!
ناگهان پاشدم،هیچکس اطافم نبود،و وسایل شنا طه کف اتاقم پخش بود!
من و خواهر دو قلوم هر روز باهم بازی می کنیم
شبا هم کنار هم می خوابیم
من خیلی دوسش دارم...
دیروز مامانم بهم گفت من تک فرزندم! من نمی دونم تک فرزند ینی چی...!