ناگهان از خواب پریدم،یه نفر منو به تخت جراحی بسته بود،با ترس به اطاق نگاه می کردم،صدای پای چند نفر می یومد،همین که به بالای سرم رسیدن،فهمیدم تمامشون مریضایی بودن که زیر دستای من مرده بودن!
آخرین چیزی که دیدم، ساعت رومیزیم بود که 12:07 دقیقه رو نشون می داد و این زمانی بود که یه زن ناخون های بلند و پوسیده اش رو تو سینم فرو کرد و با دست دیگش جلوی دهنم رو گرفته بود که صدام در نیاد. یهو از خواب پریدم و روی تخت نشستم و خیالم راحت شد که خواب می دیدم، که چشمم به ساعت رومیزیم افتاد... 12:06.... در کمد دیواریم با یه صدای آروم باز شد...
کاترین 5 ساله در وندورث یک جن را در بخاری اتاقش دید او تقریبا هم سن و سال دخترک بوده و تمرین رقـ*ـص میکرده.
قداین جن نصف قد این دخترک بوده سر تا پا سبز پوشیده بود و کلاهی قرمز به سرداشت وقتی دخترک زانو زده تا آن موجود کوچک را بردارد او لبخندی به دخترکزده سری تکان داده و غیب شده است .
تو خونه تنها بودم
رفتم حموم چراغ رو روشن کردم
بعد از چند دیقه که کارم تموم شد میخواستم برم بیون که
یهویی چراغ خاموش شد و صدایی جیغی اومد از بیرون.
در حموم رو خواستم باز کنم ولی در از پشت قفل شده بود:|