,¤°معرفی کتاب`°¤,

  • شروع کننده موضوع YASHAR
  • بازدیدها 6,253
  • پاسخ ها 101
  • تاریخ شروع

YASHAR

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2015/07/25
ارسالی ها
3,403
امتیاز واکنش
11,795
امتیاز
736
محل سکونت
تهران
از دو رمان خوب میخواهم حرف بزنم که در دو هفته اخیر آنها را خواندم.یکی نسبتا قطور تر است و دیگری نازک_نارک.
اولی را خیلی سال قبل هم خوانده بودم.یکی از کتابهای کتابخانه وزین خاله بود که قرض گرفتم و بارها آن را خواندم."همسایه ها" قبل از انقلاب سال 1353 چاپ شده بود و همان زمان ممنوع و نایاب گشت.نمیدانم خاله دقیق کی آن را خریده بود اما میدانم که پس از انقلاب هم دوباره ممنوع چاپ شد.فکر میکنم زمان آقای خاتمی کتاب از ممنوعیت برای مدت کوتاهی بیرون آمد و دوباره پس از چند سال ممنوع شد.خلاصه سرتان را درد نیاورم که من نمیفهمم چرا کتابی چنین ارزشمند و غنی از "احمد محمود" نویسنده صاحب سبک و پر ارزش ایرانی باید اینگونه در معرض جفا قرار گیرد/
به هرحال این رمان قصه سالهایی است که مردم برای ملی شدن صنعت نفت در حال جنگند و قیام.قصه مردمان جنوب و کناره پالایشگاه و مبارزاتشان با استعمارگر انگلیس.
کتاب حول قصه چند خانواده فقیر میگردد که در یک خانه مستاجرند و با هم زندگی میکنند.از زبان خالد یکی از همسایه ها قصه روایت میشود و چه خوب روایت میشود.
گیریم که چند صفحه ای هم خلاف شئونات داشته باشد اما تنها به خاطر همان چند صفحه خیلی حیف است که اثری چنین غنی از کتابها حذف گردد.
احمد محمود خود می گوید:رمان همسایه ها را بهار سال 1345 در اهواز به پایان رساندم. بخشهایی از آن به عنوان بخشی از رمان منتشر نشده همسایه ها در سالهای 46 به بعد در مجلات تهران چاپ شد تا سال 1353 که انتشارات امیرکبیر چاپ و منتشرش کرد.
خلاصه برایتان بگویم که من ماه پیش دست دوم این کتاب را در یکی از کتابفروشیهای انقلاب دیدم که به قیمت 30000 تومان به فروش میرسید و خوب گران بود دیگر.پس چه کردم؟ نسخه فتوکپی شده آن را به قیمت 5000 تومان خریدم.و حالش را بردم....
1398_rEJykUIg.jpg
 
  • پیشنهادات
  • YASHAR

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/07/25
    ارسالی ها
    3,403
    امتیاز واکنش
    11,795
    امتیاز
    736
    محل سکونت
    تهران
    شاید ده سالم بود که به سراغ "عشق هرگز نمیمیرد رفتم".بعد از "جین ایر" بود و من در حال و هوای رمانهای عاشقانه انگلیسی غرق.وقتی فهمیدم نویسنده آن خواهر شارلوت برونته _ جین ایر" است دیگر برایم مثل هوا ضروری شده بود خواندنش.پس عشق هرگز نمیمیرد را در دست گرفتم و در لحظه های عمیقا عاشقانه اش فرو رفتم.برای دختری نوجوان این کتاب چون مخدری در ظهرهای تابستان خلسه آور بود و من حقیقتا آنقدر خمـار قلم زیبای امیلی برونته شدم که هنوز هم پس از سالها خواندن و خواندن با دیدن "عشق هرگز نمیمیرد" مـسـ*ـت میشوم.
    "بلندیهای بادگیر" را با عنوان "عشق هرگز نمیمیرد در ایران ترجمه کردند که برای خود من سالها بعد مشخص شد نام واقعی کتاب چیست.کتاب را یکی از خواهران برونته به نام "امیلی" نوشته است.یادتان میاید که از زندگی خواهران برونته گفته بودم.شارلوت -نویسنده رمان معروف جین ایر-امیلی -نویسنده معروف رمان بلندیهای بادگیر- و آن نویسنده معروف رمان اگنس گری-
    1398_3E6htoGs.jpg

    اینها 3 خواهر از پدری کشیش بودند که در قرن نوزدهم در یکی از روستاهای دورافتاده انگلیس زندگی میکردند.زندگی در دل طبیعت و در محیطی بسیار آرام و دور از هیاهو آنها را به شدت درون گرا و احساسی بار آورد.برادر آنها نیز نقاش و شاعر بود شاید روحیه هنرمندانه آنها از پدر یا مادر از دست رفته شان به ارث رسیده باشد.
    در سال ۱۸۴۶ این سه خواهر کتاب شعری با هزینه خود منتشر ساختند. اسامی مستعار کارر Currer برای شارلوت، الیس Ellis برای امیلی و اکتون Acton برای آن. این کتاب موفقیتی بدست نیاورد، و پس از ان خواهران رو به نوشتن رمان اوردند و اینگونه شد که آثار آنها جزو جدی ترین رمانهای کلاسیک انگلیسی تا به امروز قرار گفت و آنها را در جایگاه مفاخر ادبیات انگلیسی قرار داد.اما افسوس که.....
    امیلی قبل از اتمام دومین رمانش و در سال ۱۸۴۸ در ۳۰ سالگی بعلت بیماری سل درگذشت، و آن در سال بعد بوسیلهٔ همان بیماری در ۲۹ سالگی چشم از جهان فرو بست. شارلوت که بعد از مرگ برادرش در همان سال با پدر تنها شده بود، به نوشتن ادامه داد که قبلاً بدانها اشاره شد. او در سال ۱۸۵۴ به همسری معاون پدرش بنام آرتور نیکولز در آمد. و یکسال بعد به دنبال بیماری در سن ۳۸ سالگی به دیدار خواهرانش شتافت، و رخ در نقاب خاک کشید.
    پس نوشتن و جوانمرگ شدن و درد کشیدن و فقر و تنهایی-بیماری و رنگ پریده بودن-در خود فرو رفتن خصیصه برونته ها بود و در امیلی (نویسنده بلندیهای بادگیر) به اوج خود رسید. تعلیمات سخت گیرانه پدر کشیش انها را از همه لذتهای دنیوی ممنوع میکرد از خوردن گوشت گرفته تا تفریح و سرخوشی و حتی خندیدن.فقط حق داشتند در قبرستانهای دور وبر خانه خود بپلکنند و کتاب بخوانند پس عجیب نیست دنیای پر رمز و راز و تاریک قصه های این سه بانوی درد کشیده.
    تعلیمات پدر با خلق و خوی امیلی گوشه گیر که بهم آمیخت موجودی 100% عغده ای ساخت با پیچیدگیهای شدید روانی. امیلی احساساتی، سرکش و پرشور بود و از آن طرف به شکل جنون آمیزی خوددار، مغرور، کم رو، کمی مردانه و تنها بود. تنها دوستش یک سگ بولداگ نیمه وحشی بود که او را هم یک بار (فقط چون رفته بود روی تخت خواب سفید و تمیز اتاق لم داده بود) تا حد مرگ کتک زد. با مشت بارها و بارها به چشمهایش کوبید و بعد خودش روی زخمها ضماد گذاشت.
    و اما بلندیهای بادگیر-تنها رمان امیلی:
    بلندیهای بادگیر رمانی تند است و پر از خشم و عغده و سرشار از حس انتقام-نگـاه دانلـود رمانتیک واقعی-داستان عشقی به معنای کلمه حقیقی و جاویدان که سرخورده گی آن را به چاه انتقام میفکند و سیاه و گـ ـناه آلودش میسازد.رمان بلندیهای بادگیر را که دست بگیری در آخر قصه تمام وجودت لبریز از احساسات متضاد میشود.نمیدانی باید دلت برای "هیتکلیف" بسوزد و یا باید از او متنفر گردی.شاید حتی برایت پیش بیاید که دلت لحظه ای آرزوی داشتن عشق مردی چون او را بکند.مردی که آنچنان به عشق اعتقاد داشت و به آن پایدار ماند که روحش را هم به شیطان فروخت...
    *نمیدانم کتاب هنوز در بازار پیدا میشود یا نه اما آنچه من را بعد از سالها دوباره به یاد "عشق هرگز نمیمیرد" انداخت دیدن نسخه جدیدی از فیلم آن بود.
    1398_kMegk1gE.jpg
    Wuthering Heights (بلندیهای بادگیر) سالهاست که مورد استفاده کارگردانهای مختلف قرار میگیرد.من نسخه 2009 آن و به کارگردانی Coky Giedroyc را دیده اما شما هر نسخه ای که گیرتان آمد ببینید.فکر کنم لـ*ـذت خواهید برد.
    خطر لو رفتن داستان:هیتکلیف پسری یتیم از خانواده ای کولی به سرپرستی مردی مهربان و ثروتمند در میاید.دختر خانواده کاترین است که از همان روز اول ارتباط خوبی با پسرک برقرار میکند اما پسر خانواده به شدت از او متنفر است.پس از مرگ پدر او را به عنوان کارگر در خانه قبول میکنند و جایگاهش را از او میگیرند.هیتکلیف و کاترین که عاشق هم هستند با مرارتهای زیادی روبرو میشوند.برادر کاترین سعی در جدا کردن آنها میگیرد و سرانجام کاترین تن به ازدواج با مردی ثروتمند میدهد.هیدکلیف با روحی زخم خورده و سراسر تحقیر شده خانه را ترک میکند تا روزی به قصد انتقام برگردد و "بلندیهای بادگیر" شکل میگیرد....
    1398_9ekhEdV6.jpg
     

    YASHAR

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/07/25
    ارسالی ها
    3,403
    امتیاز واکنش
    11,795
    امتیاز
    736
    محل سکونت
    تهران
    اگر بخواهم یک شهرزاد قصه گوی امروزی را معرفی کنم شک ندارم که از ایزابل آلنده نام خواهم برد.این نویسنده اسپانیایی زبان یکی از شاخص ترین راویان قصه های رئالیسم جادویی آمریکای لاتین است.آلنده در سال 1942 در شهر پروی شیلی به دنیا آمد.بعدها هنگام فرمانروایی پینوشه سالها در تعقیب قانونی بود تا سرانجام به آمریکا مهاجرت کرد و ساکن آنجا شد.از آلنده تاکنون رمانهای زیادی چون:خانه ارواح-اینس جان من-جنگل کوتوله ها و... به چاپ رسیده است.اما کتابی که مرا بر آن داشت تا راجع به او اینجا بنویسم "داستانهای اوالونا" نام دارد.مجموعه 19 داستان کوتاه که همه آنها در همان سبک و سیاق داستانهای قبلی او هستند و خواننده را در جادوی افسانه های لاتین غرق میکنند.من ادبیات لاتین را با گابریل گارسیا مارکز و صدالبته کتاب معروف "صدسال تنهایی" شناختم.بعدتر ها با آلنده آشنا شدم و بیشتر جذب دنیای عجیب و رازآلود ادبیات لاتین گشتم.
    1398_oUm9sexW.jpg
    اما داستانهای اوالونا چیز دیگری است.19 داستان جادویی که از زبان شهرزاد قصه گوی لاتینی بیان میشود.این کتاب کوچک و جمع وجور در قطع جیبی و با ترجمه آقای علی آذرنگ(جباری) توسط نشر قطره روانه بازار شده است.
    در پشت جلد کتاب میخوانیم که:اوالونا. ساکن شهر کوچک سانتاآگوا، همچون شهرزادی لاتینی به روایت قصههایی میپردازد که از گمنامترین افراد تا نامدارترین مردان سیـاس*ـی را در بر میگیرد. از دخترکی روستایی که در محاصره سیل، در مقابل چشم میلیونها بیننده تلویزیون جان میبازد تا دیکتاتور شیلی. اوالونا مانند روحی لاتینی در همه جا حضور دارد. از میخانهای حقیر تا کاخ افسانهای دیکتاتور. او روایتش را با این لحن به پایان میبرد: و شهرزاد همانگونه که داستان میگفت، چشمش به نخستین پرتوهای سحرگاهی افتاد. و از سر احتیاط لب از سخن گفتن فرو بست...
     

    YASHAR

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/07/25
    ارسالی ها
    3,403
    امتیاز واکنش
    11,795
    امتیاز
    736
    محل سکونت
    تهران
    1398_ET7lGQg5.gif
    کتاب "شاخ" اثر آقای پیمان هوشمند را خواندم.کتابی کوچک و جمع و جور در حد تنها 86 صفحه که توسط نشر چشمه به چاپ رسیده است.این کتاب شامل 14 داستان کوتاه تقریبا به هم پیوسته است که میتوان یک عصر پاییزی آن را به دست گرفت و تا شب به اتمام رساند.
    تمام این 14 داستان روایت دو سرباز جوان است که دوران خدمت خود را میگذرانند.آنها در منطقه ای ناکجاآباد که نویسنده حتما با قصد آن را مشخص نکرده لب مرز به تنهایی در سنگری به سر مببرند.جنگ به تازگی به پایان رسیده و منطقه در سکوت و خاموشی فرو رفته است.تنها دو سرباز - تعدادی جسد بی نام و نشان-یک مرغ و خروس - درختی سبز و زنده و صدای یک بیسیم چی زن عراقی داستان را جلو میبرد.
    تنهایی-سکوت-رفاقت-عشق و از همه مهمتر جوانی خصلت این 14 قصه را تشکیل میدهد. پیمان هوشمند زاده با ساده ترین روایت و کلام توانسته مخاطب را با خود از آغاز تا انتها بکشاند.هیچ گاه هنگام خواندن قصه ها حس خستگی ایجاد نمیشود هرلحظه شوری وجود دارد برای رسیده به انتهای قصه....
    این 14 داستان در عین اینکه لحن طنزی دارند اما غمی نهفته را هم به دنبال میکشند. جاییکه یکی از سربازها در تنهایی گوبلن میدوزد و اتفاقا عکس دختری گیسو فشانده و زیبا...سربازی دیگر با خشونت خروس را میکشد تا از شر مثلث عشقی خودش-مرغ و خروس خلاص شود... و جایی دیگر که هر دو سرباز قصه با اشتیاق با دختری که بیسیم چی عراقی هاست پیام ردوبدل میکنند و نگران از این هستند که او سربازی کچل کرده است یا ....
    همه این صحنه ها زیبا و قشنگ و غم انگیز هستند.شاخ کتابی است که در ذهن مخاطب اثری عمیق به جا خواهد گذاشت.از منظر دیگر شاخ به نظر من در ذهن مخاطب تصویر خلق میکند.این شاید برگردد به اینکه آقای هوشمند زاده قبل از اینکه نویسنده باشد یک هنرمند عکاس است.به خاطر همین در لحظه های مختلفی از کتاب انگار تصویری در ذهن من نقش میبست.شاید نویسنده حتی قبل از نوشتن تصاویر را خلق کرده و آنگاه کلمات را به بازی گرفته است.شاید..
     

    YASHAR

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/07/25
    ارسالی ها
    3,403
    امتیاز واکنش
    11,795
    امتیاز
    736
    محل سکونت
    تهران
    من 9 سالم بود دقیقا 9 سال که عاشق شدم.عاشق "ادوارد فیرفاکس روچستر"...(همان زمانها عاشق خسرو پرویز هم شده بودم)
    یادمه تا مدتها تمام فکر و ذکر من شده بود این شخصیت جذاب و مردانه رمان "جین ایر" اثر "شارلوت برونته".اینکه چرا من -یک دختر بچه 9 ساله-عاشق کاراکتر مرد 40 ساله انگلیسی شده بودم شاید برمیگردد به اینکه این کتاب اولین رمانی بود که من خواندم و از آنجاییکه این رمان اولین رمان عاشقانه زندگی من هم محسوب میشد بالطبع تاثیر زیادی روی لحظه های من گذاشت. اگر بگویم 15 بار این رمان را خوانده ام دروغ نگفته ام تاجاییکه بعد از سالها تمام صحنه ها و بسیاری ازجمله های کتاب را هنوز از حفظم.
    من تا مدتها خودم را جای شخصیت جین میگذاشتم و در آتش عشق ادوارد روچستر میسوختم.بارها با عروسکهایم نمایشی از این رمان را اجرا کردم و با کاراکترهای آن همذات پنداری داشتم.
    وقتی چندی پیش به طور اتفاقی پای دیدن فیلمی نشستم با شنیدن اولین جمله بازیگر آن فریاد زدم:اینکه جین ایره!!!!!!(باور کنید عین حقیقت است.من اصلا نام فیلم را نمیدانستم و تنها با شنیدن اولین دیالوگ فیلم متوجه شدم که قصه-قصه جین ایر است)
    1398_9xEXbdWr.jpg
    حالا حال مرا دریابید وقتی بعد از چیزی نزدیک بیست سال میخواستم با اولین عشق زندگیم روبرو شوم.تمام خاطره های کودکی در من زنده شد.قصه عصر تابستانی که من -کودک 9 ساله-گوشه اطاق کز میکردم و رمان قطور "شارلوت برونته" انگلیسی را میخواندم و خود را در اطاقهای تودرتوی قصر تورنفیلد حس میکردم و پا به پای دوشیزه ایر در راهروهای پر از اسرار قصر راه میرفتم و شبها از ترس خانوم "پول" زیر لحاف میرفتم و رد نور شمع را بر دیوارهای اطاق حس میکردم.منی که از "دوشیزه اینگرام" متنفر بودم و او را رقیب عشقی خود میدانستم.منی که حس میکردم "سنت جان" برادر گم شده من است و نمیتوانم عشق او را بپذیرم.منی که برای چشمهای ادوارد روچستر اشک میریختم...
    سالها بعد وقتی به انگلستان سفر کردم در جاده های سرسبزش چشمهای من به دنبال قصر تورنفیلد میگشت و لابلای کوچه های مه گرفته به دنبال قصه های برونته ها بودم...
    هنوز بعد از سالهای سال وقتی پای قصه های خواهران برونه مینشینم نوستالوژی کودکی و نوجوانی و رویاهای من زنده میشود.
    شارلوت برونته-امیلی برونه و آن برونته 3 خواهر انگلیسی عصر ویکتوریایی بودند که در یک خانواده فقیر رشد کردند.پدر آنها کشیش بود یک پدر همیشه عصبانی که کاری جز زجر دادن دختران بدبختش نداشت. خواهران برونته در خانهای پر از التهاب و ترس از ابراز وجود بزرگ شده اند؛ داستان نوشتند و دست آخر جوان مرگ شدندو.از این 3 خواهر رمانهای کلاسیک انگلیسی زیبایی باقی مانده است.شارلوت با کتاب "جین ایر"-امیلی با کتاب "بلندیهای باد گیر" و آن با کتاب "اگنس گری" معروف گشتند اما تقریبا بعد از حیات کوتاهشان....
    امروزه خواهران برونته را در دنیا به خوبی میشناسند و بر اساس رمانهای آنها نسخه های سینمایی زیادی ساخته شده است.
     

    YASHAR

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/07/25
    ارسالی ها
    3,403
    امتیاز واکنش
    11,795
    امتیاز
    736
    محل سکونت
    تهران
    امان از دست این عشق...
    به مرور خاطره هایمان که مینشینیم بخشی از آنها به شکستهای عاطفی ما برمیگردد در سالهای جوانی.این خاطره ها با وجود غمی که دارند ملس هستند و دلنشین.انگار بخشی از وجود ما همیشه طالب شکستهای عاشقانه بوده است اصلا شاید اگر این بخش زندگی نبود شاعرانگی ما هم نبود.کسی چه میداند؟؟؟
    مدتها بود کتاب قدیمی و نثر کلاسیک نخوانده بودم.وقتی چند روز پیش یک دوست عزیز کتاب "مـسـ*ـتی عشق" را به من داد شروعش برایم سخت بود.برای امثال من در دوره داستانهای کوتاه و مینیمال و غیره و ذالک کم کم دارد سخت میشود نثر شاعرانه و فاخرانه را خواندن و درک کردن.به همین دلیل روز اول هضم کلمات مشکل بود.روز دوم اما همه چیز عوض شد.ساعتها من بودم و کتاب و ادبیات قدیم فرانسه و عشق و مـسـ*ـتی و جوانی...
    1398_oQzdknmi.jpg
    کتاب مـسـ*ـتی عشق اثر "آندره موروا" در رابـ ـطه با عشق است.عشق و حسادت و با نثری زیبا شما را میبرد به درون رمانهای سالهای سال پیش.رمانهایی چون جان شیفته و ... ادبیات غنی گذشتگان.مـسـ*ـتی عشق کتابی است که صرفا سرگرم نمیکند بلکه به فکر میبرد و میبرد ما را به دالانهای ظریف و پر رمز و راز دنیای عاشقی...
    کتاب 2 بخش است.بخش اول از زمان مرد قصه خاطره های خودش و زن اولش بیان میشود.خاطره عشق و حسادت مرد به زن و به مرور نابودی زندگی عاشقانه آن دو...
    بخش دوم از زبان زن دوم مرد بیان میشود قصه عشقش به مرد و حسادت کورکورانه او به مرد و بالطبع نابودی دوباره عشق...
    کتاب از چند منظر حرفهای جالبی برای گفتن دارد.اول اینکه میخواهد نقش حسادت در نابودی یک زندگی را به تصویر بکشد.همچنین میخواهد قویا بیان کند که اگر عشق از حد بگذرد رو به ویرانی مینهد.چقدر با نویسنده هم عقیده اید که وقتی کسی را بیشتر از مرز دوست داشته باشید انگار به نوعی او را ناخواسته به عقب میرانید؟؟؟
    من خیلی به این مساله اعتقاد دارم که عشق بی مرز معشوق را به خرابی میکشاند.وقتی عاشق بی حد و مرز معشوق را بپرستد معشوق از خود عاشق دور میشود.از خودش بیرون رانده میشود و به دور خود یک شیشه میکشد و از عشق فاصله میگیرد...
    و همین تیر خلاص را به عشق میزند و آن را به ویرانی میرساند."مـسـ*ـتی عشق" همین را بیان میکند و قشنگ هم بیان میکند.
    در این کتاب نویسنده ما را متوجه میسازد که وقتی دست عشق را باز میگذاریم عشق بیجنبه شده و دست به خود کشی میزند.عشق به مرور میمیرد و آنچه باقی میگذارد تلی از زباله نفرت خواهد بود...عشـ*ـق بـازی عجیبی دارد.خیلی سخت است که معشوق را بخواهی و تا سر حد مرگ هم بخواهی و اما احساست را در پنجه قدرتت نگه داری و با احساست بر سرو روی معشوقت نباری...سخت است.اما شدنی است...
    کتابی که به دست من رسید چاپ سال 71 بود اما مطلع شدم که نشر چشمه هم از آن چاپی بیرون داده است پس شاید بتوانید کتاب را تهیه کنید و بخوانید...
    اگر هم نتوانستید ;سری به کتابخانه های قدیمی دوستان و اقوام بزنید شاید لابلای کتابهای خاک گرفته قدیمی بتوانید ردی از مـسـ*ـتی عشق را بیابید...
     

    YASHAR

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/07/25
    ارسالی ها
    3,403
    امتیاز واکنش
    11,795
    امتیاز
    736
    محل سکونت
    تهران
    1398_IB263ADJ.jpg
    مدتها بود که کتاب جدیدی رو معرفی نکرده بودم حالا میخوام براتون از "کلیسای جامع و چند داستان دیگر" اثر ریموند کارور بگم.این کتاب به قیمت ۴۵٠٠ تومان اثر ریموند کارور به ترجمه خانوم فرزانه طاهری توسط انتشارات نیلوفر چاپ شده است.
    اگر به ادبیات کارور آشنایی داشته باشید میدانید که ادبیات استیصال و ترس و افسردگی است.کارور از زندگی آدمهای این قرن میگوید.آدمهایی که به ظاهر در حال زندگیند اما انگار در پیله تنهایی و درماندگی در حال پوسیده شدن هستند.آدمهای کارور همین ماهاییم. زندگی خود ما در قالب کلمات کارور بیان میشود.قصه هایش هیچ چیز عجیب و غریبی ندارد.منتظر اتفاقات خارق العاده هم نباید در داستانهایش بود.اصلا تو اینگونه فکر کن که کارور یک روز از زندگی من و تو را در قالب داستانی کوتاه بر صفحه کاغذ میاورد و بعد این میشود قصه کاروری.
    شاید یکی از علتهایی که انقدر این داستانها تنها و یخ زده به نظر میرسند این باشد که ادبیات کارور خالی از عاطفه است.هیچ کجای قصه ها او نمیخواهد با کلمات دلی دل من و تو را بدست آورد و یا بلرزاند.کارور تنها از واقعیت زندگی میگوید و این -همین این- واقعیت زندگی در دنیای امروز است که اینگونه بی روح و سرد جلوه میکند.
    من ادبیاتش را دوست دارم اما نمیتوانم آن را با شدت و حدت به تو پیشنهاد بدهم.اگر اهل خواندن اینگونه فضاها باشی پس به دنبال کارور برو اما اگر دلت هپی اند آمریکایی میخواهد دور و بر کارور نگرد که دپ خواهی زد!!!!!!(لحن کلام خود کارور بود ها نه من)
    1398_Qmprb6L0.jpg
     

    YASHAR

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/07/25
    ارسالی ها
    3,403
    امتیاز واکنش
    11,795
    امتیاز
    736
    محل سکونت
    تهران
    ما ازدواج کرده ایم و یا نکرده ایم.اما میتوانیم دنیاهای هم را لمس کنیم.فرقی ندارد شوهر داشته باشیم یا نداشته باشیم تنها با رمز زن بودنمان میتوانیم حال و هوای یکدیگر را روی هوا بزنیم.اصلا زن بودن یک فصل مشترک دارد و ان حس قوی زنانه است...
    خداییش بیایید صادق باشیم.چند نفر از ما که ازدواج کرده ایم تاحالا پشیمان نشده ایم؟ چند نفر از ما که مجردیم تابحال حسرت تاهل را نخورده ایم؟
    چند نفر از ما شوهر دارها تاحالا حسرت تنهایی خانه پدری را نخورده ایم؟چند نفر از ما مجردها تا بحال خسته از تنهایی و دلزده از خانه پدری نشده ایم؟
    چند نفر از ما متاهلها تابحال خسته از بچه داری و شوهرداری نگشته ایم؟چند نفر از ما مجردها تابحال حسرت مادرشدن و زن بودن را نداشته ایم؟
    چند نفر از ما متاهلها از پخت و پز و رفت و روب خانه خسته نشده ایم؟چند نفر از ما مجردها حسرت زن یک مرد بودن را نخورده ایم؟
    چند نفر از ما متاهلها دلمان میخواهد شبها بی دغدغه بخوابیم؟چند نفر از ما مجردها در آرزوی دغدغه شبانه!!! به سر میبریم؟
    چند نفر از ما متاهلها تاکنون به خودمان لعنت فرستاده ایم از گفتن آن بله کذایی؟ چند نفر از ما مجردها تاکنون به خودمان لعنت فرستاده ایم برای نگفتن آن بله کذایی؟
    چند نفر از ما چه متاهل-چه مجرد تا کنون به فرهنگ سنتی خود لعنت فرستادهایم که حق خواستن و عاشق شدن را از زن گرفته و تنها به مرد داده است.حقی که باید نشست تا مرد به سراغ ما بیاید و نه ما به خواستگاری یک مرد؟
    چند نفر از ما در حسرت عشقهایی تمام عمر سوخته ایم که جرات گفتن آن را به مرد آرزوهایمان نداشته ایم؟
    چند نفر از ما در یاس و بیچارگی شاهد ازدواج مرد مورد علاقه مان بوده ایم بی انکه جرات ابراز علاقه را به او داشته باشیم؟
    چند نفر از ما خوشبختیم؟؟؟؟؟؟؟
    1398_6IHzTzWH.jpg
    اینها را گفتم تا کنجکاوت کنم بروی اولین کتابفروشی محل . کتاب "ایام بی شوهری" را پیدا کنی و یک نفس تا ته آن را بخوانی و یواشکی به خودت-به تنهاییهایت-به اندوهت و به عشقت بیندیشی و بیندیشی به زن بودنت و به میزان خوشبختی که داری یا نداری.
    ایام بی شوهری نوشته خانم نسترن رها و چاپ انتشارات ققنوس است.نویسنده دختری شجاع است که قید و بند دست و پاگیر حجب و حیای بی دلیل زنانه را به دور انداخته و آشکارا از خودش -احساسش و زن بودنش حرف میزند.دختری 40 ساله و مجرد که بیمحابا از دلتنگیها و تنهاییهایش میگوید در ایام بی شوهری...
     

    YASHAR

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/07/25
    ارسالی ها
    3,403
    امتیاز واکنش
    11,795
    امتیاز
    736
    محل سکونت
    تهران
    سال ١٩٨۴ است و حکومت کمونیستی و دیکتاتور آلمان شرقی زندگی مردم را به زندانی مخوف تبدیل کرده است.حکومت توتالیته آلمان شرقی که خود را بهترین دموکراسی مردمی میداند بر این کشور حکومت میکند.مردم در خفقان شدیدی به سر میبرند.هرروز تعداد بیشتری از روشنفکران -نویسنده ها-روزنامه نگاران-شاعران-بازیگران... دستگیر میشوند و به علتهای نامعلوم در زندانهای مخوف دیکتاتوری آلمان شرقی میپوسند.آمار خودکشی مردمی که زیر ستم این حکومت استبدادی به تنگ آمده اند بالا رفته است."نیروی امنیت ملی" همه افراد را زیر نظر دارد.هرکس در این سیستم دیکتاتوری یک شماره است برای پیگیری و ضبط اعمال و رفتار.جاسوسها و پلیسهای استراق سمع همه جا افراد را زیر نظر دارند تا مبادا کسی علیه حکومت به ظاهر مردمی المان شرقی به پا خیزد.​
    livesofothers.gif
    در چنین شرایط ظالمانه و فاسدی است که "ویسلر " مامور ایکس ایکس ٧ سازمان امنیت ملی ماموریت میگیرد تا زندگی "درایمن" شاعر و نویسنده آلمان شرقی را زیر نظر بگیرد.ویسلر تمام خانه را با میکروفونهای مخفی پر میکند و شبانه روز به استراق سمع زندگی درایمن میپردازد.​
    ویسلر مرد تنها...خونسرد بی قلب و ذوب در سیستم دیکتاتوری است.خود و حکومت را محق میداند و برای آرمان کشور دست به هر عمل غیر انسانی میزند.اما ماجرا وقتی رنگ دیگری به خود میگیرد که ویسلر در حین جاسوسی روزانه خانه و زندگی درایمن کم کم وارد عشق درایمن و ماریا(هنرپیشه تاتر) میشود.هر روز به مکالمات آنها گوش داده و به زندگی عاشقانه آنها مینگرد.درگیر بحث های روشنفکریشان میشود.کم کم با فساد حاکم بر آلمان شرقی آشنا و آشنا تر میگردد و بعد انگار چیزی درون او فرو میپاشدآرمانش برای او شک برانگیز میشود.به حکومت و محق بودن آن هم شک میکند.دودلی بر جانش میفتد تا جاییکه گزارشهای محرمانه خود از زندگی درایمن را تغییر میدهد و خود مثل یک سناریو نویس داستانی معمولی از زندگی درایمن به مراتب بالاترش گزارش میدهد تا او را در معرض خطر قرار ندهد...​
    ویسلر و تغییرات بنیادین روحیش تا جایی پیش میرود که برای نجات زندگی ماریا و درایمن خود و آینده شغلی خود را هم به خطر میندازد و اینجاست که آدم بده فیلم تبدیل به مرد منزوی-تنها و غمگینی میشود که دل من بیننده را میسوزاند....​
    آلمان شرقی سرانجام فرو میپاشد و مردم آزاد میشوند.درایمن بعد از سالها پی به هویت ویسلر و کمک بزرگ او میبرد.کتابی به نام "سوناتی برای آلمانی خوب" مینویسد و آن را به مامور ایکس ایکس ٧ تقدیم میکند...​
    و این فیلم بینظیر "قصه دیگران" است.فیلمی که شما را پای تلویزیون میخکوب میکند و عمیق و عجیب به تفکر میندازد.این فیلم که محصول ٢٠٠۶ آلمان است تا کنون جوایز زیادی منجمله اسکار بهترین فیلم خارجی را هم کسب کرده است و یکی از ماندگارترین فیلمهای سینماست.​
    a4609319c99d4ed403240c8557f03ef8.jpg
    اگر کتاب "١٩٨۴ اثر جورج اورل" نویسنده انگلیسی را خوانده باشید پی به نزدیکی فضای این فیلم و این کتاب میبرید.١٩٨۴ داستانی تخیلی از دوره ای زمانی است که تنها ٣ حکومت کمونیست در جهان باقی مانده و حکومت میکنند.مردم زیر فشار این حکومتهای دیکتاتوری در حال از پای درآمدنند.همه جا دوربینهای جاسوسی اعمال مردم را زیر نظر دارد.هیج کس هیچ فضای خصوصی نمیتواند داشته باشد.حتی در هر خانه تلویزون بزرگی نصب شده که در هر لحظه افراد خانه را زیر نظر دارد.همه به هم خــ ـیانـت میکنند و یکدیگر را لو میدند.حتی فرزندان در حق پدر و مادر خود جاسوسی میکنند.هیچ کس بی اجازه حکومت حق ازدواج ندارد و در صورت اجازه هم با فرد انتصابی دولت باید ازدواج کند.همه از کسی به نام "رییس بزرگ" میترسند.کسی که انگار مالک روح و جسم مردم شده و خدای مردم محسوب میشود.در این میان یک زن و مرد تصمیم میگیرند خود را از این زندان تاریک رهایی دهند و داستان حول مبارزه آنها با نظام فاشیستی شکل میگیرد.
    من این کتاب را سالهای سال قبل خواندم.نمیدونم امروز میتوانید آنرا به راحتی پیدا کنید یا نه.اما اگه امکانش براتون وجود داشت پیشنها خوندنش رو بهتون میدم.​
    هم این کتاب و هم این فیلم هردو برای امروز ما انسانها قابل تامل است!​
     

    YASHAR

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/07/25
    ارسالی ها
    3,403
    امتیاز واکنش
    11,795
    امتیاز
    736
    محل سکونت
    تهران
    شاهزاده کوچک گفت:اهلی کردن یعنی چه؟​
    روباه پاسخ داد:اهلی کردن چیز بسیار فراموش شده ای است.یعنی علاقه ایجاد کردن...​
    شاهزاده کوچک گفت:علاقه ایجاد کردن؟​
    روباه پاسخ داد:...اگر تو مرا اهلی کنی هردو به هم نیازمند خواهیم شد.تو برای من در عالم همتا نخواهی داشت و من برای تودر دنیا یگانه خواهم بود...اگر تو مرا اهلی کنی زندگی من همچون خورشید روشن خواهد شد.من با صدای پایی آشنا خواهم شد که با صدای پاهای دیگر فرق خواهد داشت.....​
    *و اینگونه شد که شاهزاده کوچک در سیاره هفتم روباه را دید با او آشنا شد اورا اهلی کرد و بعد رفت...​
    قصه شازده کوچولو اثر "انتوان دوسنت اگزوپری" را حتما همه شما بارها خوانده اید.تنها این را برای یادآوری نوشتم که یک بار دیگر هروقت دلتان گرفت به سراغش بروید.کاری که من میکنم و هربار برای من شازده کوچولو حرفهای تازه ای دارد.قصه پسرک کوچک موطلایی که روزی از سرلجباری با گل سرخش سوار مرغان مهاجر شد و ترک سیاره کوچکش را کرد.و بعد وقتی دور دنیا را چرخید و چرخید و با مفاهیم عمیق عشق و دوستی و آدمیت آشنا شد فهمید که گل سرخش هم اورا اهلی کرده است و باید سرانجام به سوی او برگردد.شاهزاده کوچک نمیتوانست با جسم سنگینش دوباره به بالا برود پس جسمش را ترک گفت تا با سبکی روحش به سمت سیاره کوچک و گل سرخش پیش برود...​
    قصه شاهزاده کوچک شاید برای بچه ها نوشته شده باشد اما حقیقتا برای ما بزرگترهاست.برای ما که از دنیای کودکی دورافتاده ایم و تنها شده ایم و حالا به شدت نیاز داریم کسی مارا اهلی کند...​
    دوسنت اگزوپری نویسنده این قصه یک خلبان بود و روزی سرانجام در ناکجاآباد این دنیا هواپیمایش سقوط کرد و برای همیشه پیش شاهزاده موطلاییش رفت.هیچ کس بعد از آن حتی نتوانست جسد اورا هم بیاید.انگار این بار شاهزاده کوچک او را اهلی کرد...​
    1398_Pl2uc1ci.jpg
    نمیدانم
    تو مرا اهلی کرده ای
    یا من تورا
    تنها این را خوب میدانم
    که عاشقی عین اهلی شدن است...
     
    بالا