یادم نمیاید که صداها کی به روی پرده اکران آمد.اصلا یادم نیست.تنها یادم هست که کیوان آنرا دید و گفت فیلم خوبی است و چون سلیقه سینمایی ما بهم نزدیک است خواستم بروم و ببینمش و تا به خود آمدم از پرده ها برداشته شد.
تا اینکه چند روز پیش دیدمش لابلای قفسه چیپس و پفک سوپری سر کوچه و زودی خریدمش و دیدمش...و خدا را شکر کردم که گوشه کاور این فیلم لابلای تنقلات آقا سوپری محله دیده میشد و خدا را شکر کردم که حداقل در تلویزیون چند در چند خانه مان موفق به دیدنش شده ام...
فرزاد موتمن را از فیلم "شبهای روشن" میشناسم.فیلمی که بارها و بارها به پای دیدنش نشسته ام و هر بار بیشتر و بیشتر کیف بصری بـرده ام.البته من شبهای روشن را از قبل از موتمن با کتاب داستایوفسکی میشناختم.موتمن برداشت آزادی از این کتاب کرد و آنرا روی پرده آورد و شاهکاری آفرید...
نمیدانم فیلم "برگشت ناپذیر" را دیده اید یا نه.آن هم شاهکاری است در نوع خود دیدنی. و یا فیلم 21 گرم که این یکی را دیگر حتما دیده اید.هر دوی آنها فیلمهای تاثیرگزار و زیبایی هستند که به صورت "فلش بک" ساخته شده اند.یعنی فیلم ساز انتهای فیلم را مقابل تو گذاشته و تو را به جلو میکشد.من این سبک فیلم سازی را دوست دارم.از شوکی که به بیننده میدهد حال میکنم و صداها از جنس همین سینماست.
صداها روایت آپارتمانی است که در آن قتلی اتفاق میفتد و 3 طبقه این آپارتمان هریک به نوعی درگیر این قتل میشوند.نمیتوانم بگویم درگیر این قتل.شاید بهتر باشد بگویم درگیر زندگی پیچیده خود که صداها تنها درگیرترشان میکند.
فیلم از پایه و اساس به صدا مربوط است.صداهایی که ما آدمها هرروز دوروبر خود میشنویم شاید بی تفاوت از کنارشان بگذریم و شاید تا ابد درگیر آن صداها شویم...
دانلود رمان و کتاب های جدید