متون ادبی کهن «دستورنامه»

فاطمه صفارزاده

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2018/02/22
ارسالی ها
9,452
امتیاز واکنش
41,301
امتیاز
901
محل سکونت
Mashhad
سرآشفته ای مـسـ*ـتِ خود رای بود

که در کشمرش پیش از این جای بود

سحرخواره ای شب نشین روز مـسـ*ـت

می و مطربی را شده زیر دست

مُدام او ز آتش غذا ساخته

ز آب منی خود بپرداخته

نمیخورد بی چاره از هر ابا

بود کم تر از چمچمه ای شوربا

نه شربت چشیدی نه خوردی طعام

سراسیمه بودی مدام از مدام

شبی در برش آن سزای هجا

نفس منقطع شد ازو بر فجا

برآورد مطرب غریو و غرنگ

که راه نفس شد برین ترک تنگ

دویدند یاران او بر سرش

فروبسته دیدند دم در برش

رئیس ده و کدخدایان به هم

هراسان که گردند از آن متّهم

جگرگاه بی چاره بگشافتند

جگر، پوده و دل، سیه یافتند

چنین چند کس دیده ام کز نوشید*نی

فرورفت ناگه خراب و یباب
 
  • پیشنهادات
  • فاطمه صفارزاده

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/02/22
    ارسالی ها
    9,452
    امتیاز واکنش
    41,301
    امتیاز
    901
    محل سکونت
    Mashhad
    کسی را که می دم به دم می خورد

    نماند ازاو هیچ تا بنگرد

    گرادمان کنی باده بریک قرار

    همه ساله ایمن شوی از خُمار

    به شرطی که در نگذری ز اعتدال

    وگرنه نیارد مزاج احتمال

    مکن گرچه غالب تو باشی مری

    برون شو اگر عاقلی از عِری

    گرو هم نبندی که مرد خرد

    نبندد گرو نیز اگر می‌برد

    چو مجلس گران گردد و کلّه پُر

    مقام ستیز و مری نیست مُر

    چه ناچاره می‌بایدت کرد ایست

    اگر بر رگی می‌زنی عیب نیست

    غنیمت شمر گر چو حیلت گران

    ز خود بگذرانی شرابی گران

    اگر بر توان بست چالاکی است

    که نا التفاتی ز ناباکی است
     

    فاطمه صفارزاده

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/02/22
    ارسالی ها
    9,452
    امتیاز واکنش
    41,301
    امتیاز
    901
    محل سکونت
    Mashhad
    مکن اعتماد ای پسر بر نوشید*نی

    ز سلطان بیدادگر اجتناب

    می ار بشنوی این نصیحت زمن

    عجب پهلوانیست لشکر شکن

    نماید گـه تاختن اندکی

    پراکنده از هر طرف یک یکی

    تو پس گیره‌ی او کنی بی‌درنگ

    برو تازی و او نه‌استد به جنگ

    هزیمت کند تا تو خیره شوی

    تو خود بر عقب خیره روی

    کمین کرده باشد سواری هزار

    همه امتحان کرده‌ی کارزار

    چوپیش کمین گـه رسی ناگهان

    همه راست گیرند بر تو عنان

    چو نخجیرت اندر میان آورند

    ازین سو کشندت وزان سو برند

    بترس از کمین کردگان زینهار

    حذر کردن از خصم واجب شمار
     

    فاطمه صفارزاده

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/02/22
    ارسالی ها
    9,452
    امتیاز واکنش
    41,301
    امتیاز
    901
    محل سکونت
    Mashhad
    اطبّا ز نُقل اندک آورده‌اند

    به مقدارِ حاجت صفت کرده‌اند

    گر اندگ خوری نُقل بهتر بود

    زیان کارتر میوه‌ی تر بود

    می البتّه اول زبان می‌گزد

    اگر بشکنی حدّتش می‌سزد
     

    فاطمه صفارزاده

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/02/22
    ارسالی ها
    9,452
    امتیاز واکنش
    41,301
    امتیاز
    901
    محل سکونت
    Mashhad
    چو نقلی گرفتی به دندانِ تنگ

    گراینده تسکین پذیرد به سنگ

    به دندان حوالت مکن کارِ سنگ

    که بازش به گوهر نیاری به چنگ

    نگه دارش از استخوان زینهار

    توهم این نصیحت زمن یاددار

    که من از پدر کردم این پند گوش

    ازین شرط تابرنگردی بکوش

    توهم ای پسر از پدر یاددار

    که من از پدر داشتم یادگار

    سپاس از خدا کاندرین شست و پنج

    ز دندان نه زحمت کشیدم نه رنج

    برومند بودم ز پند پدر

    تو نیز از پدر باریا بهره بر

    مکن خسته دندان به بادام سخت

    که از نقل محکم شود عـریـ*ـان عـریـ*ـان

    سر پسته بشکن به سنگ ای پسر

    در بسته نتوان شکستن به سر

    چو رخنه شود در مصافی درست

    شود پای استاده برجای سست

    ندارد چو لشکر بجنبد ز جای

    یکی در هزیمت نیفشرده پای

    مه اندازشان در پی یک دگر

    مجنبان بلا تا نیاید به سر
     

    فاطمه صفارزاده

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/02/22
    ارسالی ها
    9,452
    امتیاز واکنش
    41,301
    امتیاز
    901
    محل سکونت
    Mashhad
    ندیدیم هرگز به عمر دراز

    در بسته بر می که نگشود باز

    عجب نبود از می که هنگامِ بود

    گر آید ز کتمِ عدم در وجود

    بجایی کند دستگیری مـسـ*ـت

    که چرخش نهد بر زمین پشت دست

    اگر در زمین نیز باشد دفین

    چو می‌خواره سر بر زند از زمین

    اگر شمّه‌ای از کرامات می

    بگویم عجایب بمانی ز وی
     

    فاطمه صفارزاده

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/02/22
    ارسالی ها
    9,452
    امتیاز واکنش
    41,301
    امتیاز
    901
    محل سکونت
    Mashhad
    گذر بودمان بر براکوهِ تون

    زشهر آمدیم از سحرگه برون

    مصاحب زهر گونه جوقی سوار

    کشیدیم القصه تا نوبهار

    دهی بود فی الجمله پرداخته

    ز بیدادِ ظالم برانداخته

    شرابی که بر کوتلان باربود

    تلف شد ضرورت که ناچار بود

    تُهی تنگ و خیک و رهِ فارس پیش

    حریفان پریشان ز اندازه بیش

    رزی بود در باز رفتم درون

    چه گویم که حالم تبه بود چون

    در آمد به خشتی سر پای من

    خمی گشت پیدا زروی چمن

    خمی و چه خم آنگهی پرشراب

    شرابی و چون آنگهی چون گلاب

    زدم نعره‌ای و برفتم ز هوش

    فتادند یاران من در خروش

    چو دیدند حیران فروماندند

    دعا بر خداوندِ رز خواندند

    درخت از زمین و نوشید*نی از درخت

    برآید عجب نبود ای نیک بخت

    کرامات محض است کز زیر خاک

    برآید خمی تا به سر جانِ پاک

    از اقبال می‌خواره نبود عجب

    روان گشته از چشمه ماءالعنب

    یکی گفت روزی می‌خواره بین

    که ناگه برآمد ز زیرزمین

    یکی گفت اگر صاحب بوستان

    نیت خیر کردست نیکوست آن

    یکی گفت بی چاره وقت گریز

    نهادست خنب و برفت است تیز

    به شکرانه‌ی فتح بابی چنین

    نهادیم سرها همه بر زمین

    چو شد خنب خالی به شکرانه‌ای

    درونش نهادیم دانگانه‌ای

    سر خنب کردیم در حال رُست

    سر خود گرفتیم چالاک و چست
     

    فاطمه صفارزاده

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/02/22
    ارسالی ها
    9,452
    امتیاز واکنش
    41,301
    امتیاز
    901
    محل سکونت
    Mashhad
    برون آمدیم از نشابور مـسـ*ـت

    سراسیمه و رفته دل‌ها ز دست

    مرا یار کی بود بس مهربان

    خدایش به رحمت کناد این زمان

    بطی داشت اندر بغـ*ـل پُر نوشید*نی

    دلی پر نشاط و سری پر شتاب

    فرو تاخت تا کاسه گیرد مگر

    خطا کرد اسبش درآمد به سر

    بیفتاد از اسب و برخاست چست

    سلامت نوشید*نی آبگینه درست

    یکی گفت اگر مرد رستم بدی

    و گر شیشه پر آب زمزم بدی

    شدی زیر این سرکش تند و تیز

    هم آن خرد خرد و هم این ریزه ریز
     

    فاطمه صفارزاده

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/02/22
    ارسالی ها
    9,452
    امتیاز واکنش
    41,301
    امتیاز
    901
    محل سکونت
    Mashhad
    ندانی اگر هیچ بویی بری

    مقامات میخوارگان سرسری

    کسانی که در بی‌خودی دم زنند

    جهانی به یک جرعه برهم زنند

    زمستان حق پرس اسرارِ می

    که افسرده بیرون نبردست پی

    چو در می تلف کردگان ذوق نیست

    دل افسردگان را سر شوق نیست

    حذر کن زمستان که رندی به گاه

    دو عالم بسوزد به یک برق آه

    ز مستان به ظاهر چه بینند باز

    همه آن که زیشان کنند احتراز

    ز بیرون خرابی شناسند و بس

    کمالی دهد از درون هر نفس

    برون گر خرابی و ویرانی است

    درون سر به سر گنج پنهانی است

    خرابی مردان اگر ننگری

    ز هر کنج گنجی برون آوری

    میازار دل‌های مستان مـسـ*ـت

    که سرها ببرند بی تیغ و دست
     

    فاطمه صفارزاده

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/02/22
    ارسالی ها
    9,452
    امتیاز واکنش
    41,301
    امتیاز
    901
    محل سکونت
    Mashhad
    ربا خواره‌ای بود بیدانیی

    چه گویم چنانی که میدانیی

    براتی به می داشتم از یکی

    که این بود ازو به ترک اندکی

    هم او هم پدر مهتر ده بدند

    وکیلان املاک خط ده بدند

    یکی از بهل جرد برتک نشست

    به بیدان شد و کرد او را به دست

    براتش بداد و فرا پیش کرد

    در آوردش از مجلس آن ساده مرد

    فرومایه سوگند بسیار خَورد

    ز اقرار برگشت و انکار کرد

    که از خاصه‌ی خویش وز آنِ پدر

    ندارم نوشید*نی و ندارم خبر

    ز صد من در آتابه یک من نوشید*نی

    اگر هست درخان و مانش خراب

    برو جمله دل‌های روشن گواه

    که خم خانه‌ای دارد آن دل سیاه

    ز جای دگر چون مهیّا نبود

    بسی جهد کردیم و پوزش نمود

    به زاری و زر در نیاورد سر

    نظرها به حیرت در آن بی‌بصر

    بدیشان پی‌آورده بودند و بس

    نبردند دیگر گمانی به کس

    علی الجمله می‌کرد انکار سخت

    به یک من نشد معترف شور بخت

    حریفان فرومانده نومید و پست

    همه نیمه جان و همه نیمه مـسـ*ـت

    چنین ناجوانمردی‌ای پیش کرد

    ولی هم سزای سر خویش کرد

    درآمد ز در قاصدی ناگهان

    که هین پیشتر پای برگیر هان

    که آمد محصل به بیدان چو گرد

    همه خان و مانت زبر زیر کرد

    به تحصیل صد من نوشید*نی آمدست

    دو اسبه ز فرطِ شتاب آمدست

    گرفتش محصّل چو آن جا رسید

    سراپای در زخم چوبش کشید

    درآویختش قاید خانه روب

    زدش بر کف پای بسیار چوب

    بخورد آخرالامر چوبی دویست

    نفس راست می‌کرد و می‌گفت نیست

    یکی آمد و شد ضمان دارِ او

    خبر داشت از یک نهان زار او

    کلندی بیاورد و بشکافتند

    دو خم پر نوشید*نی بهین یافتند

    فرستاده‌ی ما ز پس می‌دوید

    قضا را سراسر بدان جا رسید

    از آن جمله پنجاه من بار کرد

    چو رقاص کاچول بسیار کرد

    درآمد ز در همچو خر در خلاب

    شده پست در زیر خیک نوشید*نی

    برآمد خروشی به شادی ز جمع

    برافروختند از فرح هم چو شمع

    محصّل خمش برد و جانش بسوخت
     
    بالا