متون ادبی کهن «طریق‌التحقیق»

فاطمه صفارزاده

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2018/02/22
ارسالی ها
9,452
امتیاز واکنش
41,301
امتیاز
901
محل سکونت
Mashhad
بگذر از نقش عالم گل تو

ره تو و راهروتو منزل تو

رهروی‌، روسخن زمنزل گوی

همره و همنشین مقبل جوی

چون تو غافل نشینی از کارت

نبود لطف ایزدی یارت

در سرای اثیر خواهی بود

جفت رنج و زحیر خواهی بود

جهد کن کز اثیر درگذری

به سلامت مگر تو جان ببری

زین جهان جهان تبرا کن

رو به بستان جان تماشا کن

کان جهان زین جهان شریفترست

خاک او از هوا لطیفترست

رخت بیرون فکن از این ماوی

خیمه زن در فضای آن صحرا

چشم بگشای تا جهان بینی

وان جهان را به چشم جان بینی

زانکه زادراک حس بیرون است

آستانش ورای گردون است

خاک او عنبر آب او تسنیم

محنتش عافیت سموم، نسیم

پایهٔ عرشش‌ از هوان فارغ

چمن باغش از خزان فارغ

بدر گردونش از خسوف ایمن

قرص خورشیدش ازکسوف ایمن

ساکنانش مسبح و ذاکر

همه یکرنگ باطن و ظاهر

حاصل جمله دولت سرمد

مایهٔ عمرشان بقای ابد

گر بکوشی زخود برون آیی

چون بدانجا رسی بیاسایی

بلبل بوستان انس شوی

همدم ساکنان قدس شوی

حضرتی بینی از ورای مکان

فارغ از استحالت دوران

آنچنان حضرتی و تو غافل‌!

تن زده اینت ابله و جاهل‌!

عاشقانی چو آدم و چو کلیم

چون حبیب و مسیح و ابراهیم

از پی وصل دلستان همه را

سر بر آن فرخ آستان همه را

هر که یابد بر آستانش بار

نتواند زدن دم اسرار

نطق را بارگیر لنگ شود

عرصهٔ ماجراش تنگ شود

وهم کآنجا رسد فروماند

ابجد سر نخواند، نتواند
 
  • پیشنهادات
  • فاطمه صفارزاده

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/02/22
    ارسالی ها
    9,452
    امتیاز واکنش
    41,301
    امتیاز
    901
    محل سکونت
    Mashhad
    بگذر از وهم و این سخن بگذار

    کی بود وهم مدرک اسرار

    دل تواند یکی مطالعه کرد

    لوح اسرار قرب مبدع فرد

    هر چه عین کمال معرفت است

    خاص دل‌راست‌کاین‌بهین‌صفت‌است

    دل چو در عالم بشر باشد

    زان معانیش کی خبر باشد

    تا مکاشف نگشت نتواند

    که از آن نقطه‌ای فرو خواند

    تا مجرد نشد زفعل ذمیم

    حق خطابش نکرد «قلب سلیم»

    بشریت چو از تو دور شود

    آنچه عین دل است نور شود

    چون شود کشف سر عالم غیب

    زود معنی نهندت اندرجیب

    چون بیابی حقیقت اخلاص

    ره کنی قطع تا سرادق خاص

    بر بساط جلال بنشینی

    آنچه بینی به چشم دل بینی

    گر تو خود را در آن جهان فکنی

    فرش عزت برآسمان فکنی
     

    فاطمه صفارزاده

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/02/22
    ارسالی ها
    9,452
    امتیاز واکنش
    41,301
    امتیاز
    901
    محل سکونت
    Mashhad
    دوش ناگه نهفته از اغیار

    یافتم بر در سرایش بار

    مجلسش زان سوی جهان دیدم

    دور از اندیشه و گمان دیدم

    مجمعی دیده‌ام پر از عشاق

    جسته از بند گنبد زراق

    چار تکبیر کرده بر دو جهان

    گشته فارغ زشغل هر دو جهان

    باده از جام معرفت خورده

    راه زان سوی شش جهت کرده

    همه گویای بی زبان بودند

    همه بی دیده‌، نقش خوان بودند

    ماجرایی که آن زمان می‌رفت

    سخن الحق نه بر زبان می‌رفت

    نکته‌ها رفت بس شگرف آنجا

    درنگنجید صورت و حرف آنجا

    صوت وحرف از جهان جسم بود

    بهر ترکیب فعل و اسم بود
     

    فاطمه صفارزاده

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/02/22
    ارسالی ها
    9,452
    امتیاز واکنش
    41,301
    امتیاز
    901
    محل سکونت
    Mashhad
    در جهانی که عالم ثانی است

    بی زبانی همه زبان دانی است‌

    عاشقان صف کشیده دوشادوش

    ساقیان بر کشیده نوشانوش

    سالک گرم ر‌و در آن‌بازار

    «‌ارنی» گوی از پی دیدار

    عاشقان از وصال یافته ذوق

    «‌لی مع الله» گوی از سر شوق

    رهروان در جهان حیرانی

    برکشیده لوای «‌سبحانی»

    دیگری اوفتاده در تک و پوی

    لیس فی جبتی سوی الله‌، گوی

    آنکه او گوهر محبت سفت

    به زبان و به دل «اناالحق» گفت

    همگنان جان و دل بدو داده

    واله و مـسـ*ـت و بیخود افتاده

    بهر او بود جست و جوی همه

    او منزه زگفت و کوی همه

    من دلسوختهٔ جگر خسته

    پای در دام شش جهت بسته

    صفتم در جهان صورت بود

    صورت آلودهٔ کدورت بود

    فرصتی نه که چست برتازم

    در چنان منزلی وطن سازم

    قوتی نه که باز پس کردم

    با سگ و خوک همنفس گردم

    دل در اندیشه تا چه شاید کرد

    ره بدانجا چگونه باید کرد

    چون کنم کاین طلسم بگشایم

    پایم از بند جسم بگشایم

    در رهش خان و مان براندازم

    جان کنم خرقه و دراندازم

    ناگهان در رسید از در غیب

    کرده پرگوهر حقایق جیب

    گفت ای رخ به خون دل شسته

    در جهان فنا، بقا جسته

    تا در این منزلی‌که هستی توست

    پستی تو زخود پرستی توست

    چون زهستی خویش درگذری

    هر چه هستیست زیرپی سپری

    تو چه دانی که زاستان قدم

    چند راهست تا جهان قدم

    چند سختی کشید می‌باید

    چند منزل برید می‌باید

    تا به نیکی بدل کنی بد را

    واندر آن عالم افکنی خود را

    گر ترا میل عالم قدم است

    ترک خودگفتن اولین قدم است

    نرسی تا تو با تو همنفسی

    قدم از خود برون نهی پرسی

    تا طلاق وجود خود ندهی

    پای در عالم قدم ننهی

    تا وداع جهان جان نکنی

    ره بدان فرخ آستان نکنی

    در هوایش زبند جان برخیز

    جان بده و زسر جهان برخیز

    به وجود جهان قلم درکش

    در صف عاشقان علم برکش

    زهد ورز، اقتدا به عیسی کن

    طلب او و ترک د
     

    فاطمه صفارزاده

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/02/22
    ارسالی ها
    9,452
    امتیاز واکنش
    41,301
    امتیاز
    901
    محل سکونت
    Mashhad
    رهروانی که وصل اوجویند

    معتکف جمله بر در اویند

    از وجود جهان خبر‌شان نیست

    جز غم او غم دگر‌شان نیست

    در جهانند و از جهان فارغ

    همه با او، زجسم و جان فارع

    سرقدم ساخته چو پرگارند

    لاجرم صبح و شام در کارند
     

    فاطمه صفارزاده

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/02/22
    ارسالی ها
    9,452
    امتیاز واکنش
    41,301
    امتیاز
    901
    محل سکونت
    Mashhad
    ساکنانی که جمله چون روحند

    مرهم سـ*ـینه‌های مجروحند

    همه را درس‌، نقد ابجد عشق

    همه را میل‌، سوی مقصد عشق

    همه را گشته سر غیبی کشف

    جان و تن کرده در بلایش وقف

    لوح روحانیان زبردارند

    پایه از مه بلندتر دارند

    سرورانند بی کلاه و کمر

    خسروانند بی سپاه و حشر

    زده در رشتهٔ حقایق چنگ

    فارغ از نفع نوش و ضر شرنگ

    همه مـسـ*ـت می وصال قدم

    در روش یافته ثبات قدم

    لطف ایزد به مجلس توفیق

    باده شان داده از خم تحقیق

    چون تو دیدی علو همّتشان

    این همه کار و بار و عزتشان‌،

    پس تو نیز از سر هوا برخیز

    که هوا آتشی است بادانگیز

    بیش پن بر بروت خویش مخند

    همچو مردان بیا میان بربند

    خدمتش می‌کن از سر اخلاص

    تا چو ایشان شوی توخاص‌الخاص
     

    فاطمه صفارزاده

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/02/22
    ارسالی ها
    9,452
    امتیاز واکنش
    41,301
    امتیاز
    901
    محل سکونت
    Mashhad
    چه کنی خوشـی‌ با زن و فرزند؟

    ببر از جمله دل‌، بدو پیوند!

    چه نشینی میان قومی دون‌؟

    چه بری سر، زبند شرع برون‌؟

    ای ستم کرده بر تو شیطانت

    مانده در ظلمت سقر جانت

    تا زشیطان خود شوی ایمن

    شرع را شحنهٔ ولایت کن

    گر شریعت شعار خودسازی

    روز محشر کنی سرفرازی

    هر که بد کرد زود کیفر برد

    وآنگه بی شرع زیست کافر مرد

    گرنه‌ای هـ*ـر*زه گرد و دیوانه

    تاکی این ترهات و افسانه

    شعر بگذار و گرد شرع درآی

    که شریعت رساندت به خدای

    بند بر قالب طبیعت نه

    پای بر منهج شریعت نه

    لقمه از سفرهٔ طریقت خور

    می‌زخمخانهٔ حقیقت خور

    یا خضر شو گذر به دربا کن

    یا چو عیسی سفر به بالا کن

    زآن سوی چرخ تکیه جای طلب

    برتر از عقل‌، رهنمای طلب
     

    فاطمه صفارزاده

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/02/22
    ارسالی ها
    9,452
    امتیاز واکنش
    41,301
    امتیاز
    901
    محل سکونت
    Mashhad
    ای همه ساله پای بست غرور

    در خرابات حرص مـسـ*ـت غرور

    حرصت افگنده باز از ره حق

    اینچنین کی رسی به درگه حق‌

    راه دور است و مرکبت لنگ است

    بار بسیار و عرصه پرسنگ است

    بار حرص و حسد زدوش بنه

    هر چه داری بخور، بنوش‌ و بده

    ره تو دور شد یقین بشنو

    تو مجرد شو و مپای و برو

    ترک این هستی مزور کن

    دل به نور یقین منور کن

    تا بدانی مسافت راهش

    کم و بیش و دراز و کوتاهش

    دو قدم بر سر وجود نهی

    وان دگر بر در ودود نهی
     

    فاطمه صفارزاده

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/02/22
    ارسالی ها
    9,452
    امتیاز واکنش
    41,301
    امتیاز
    901
    محل سکونت
    Mashhad
    خود تو کاهل نشینی ای غافل

    ناپسندست غفلت از عاقل

    خیز و خود را بساز تدبیری

    بر جهان زن چهار تکبیری

    در میان آی چست چون مردان

    صفت و صورتت یکی گردان

    زآنکه باشد شعار ناپاس

    از درون خبث‌، و زبرون پاکی

    تا درون و برون نیارایی

    حضرت قدس را کجا شایی‌؟

    تا ز آلودگی نگردی پاک

    نگذری از بسیط خطهٔ خاک

    خویشتن پاک کن زچرک هوا

    تا نهی پای در مقام رضا

    تا به‌کی تو چنین بخواهی زیست

    می‌ندانی که در قفای توچیست‌؟

    راست بشنو که در جهان جهان

    از اجل کس نیافته‌ست امان

    تو چه گویی ابد نخواهی ماند؟

    نامهٔ مرگ برنخواهی خواند ؟
     

    فاطمه صفارزاده

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/02/22
    ارسالی ها
    9,452
    امتیاز واکنش
    41,301
    امتیاز
    901
    محل سکونت
    Mashhad
    هر که آمد در این سرای غرور

    همدمش محنتست و منزل‌گور

    کو زپیغمبران مسیح و کلیم‌؟

    آدم و شیث و نوح و ابراهیم‌؟

    یونس ولوط و یوسف و یعقوب

    صالح و هود و یوشع و ایوب

    یا کجا خواجهٔ سراچهٔ کل

    خاتم انبیا چراغ رسل

    کو ابوبکر و عمّر و عثمان

    کو علی شیر کردگار جهان

    بشر حافی و بوسعید کجاست‌؟

    شبلی و شیخ بایزید کجاست‌؟

    از حکیمان عهد ارستون کو

    ارسطاطالس و فلاطون کو

    ازشهان کیان جم و هوشنگ

    یا فریدون با فر و فرهنگ

    کو منوچهر و ایرج و نوذر

    بهمن و کیقباد و اسکندر

    یا زگردنکشان تهمتن کو

    گیو وگودرز و طوس و بیژن‌کو

    این همه صفدران قلب شکن

    سام و دستان و نیرم و قارن

    همگان خفته‌اند در دل خاک

    آن یکی خرم آلا دگر غمناک
     
    بالا