بسمه تعالی سلام. ارسال پست ممنوعه کنز الحقایق از محمود شبستریه.
فاطمه صفارزاده کاربر نگاه دانلود کاربر نگاه دانلود عضویت 2018/02/22 ارسالی ها 9,452 امتیاز واکنش 41,301 امتیاز 901 محل سکونت Mashhad 2018/12/12 #1 بسمه تعالی سلام. ارسال پست ممنوعه کنز الحقایق از محمود شبستریه.
فاطمه صفارزاده کاربر نگاه دانلود کاربر نگاه دانلود عضویت 2018/02/22 ارسالی ها 9,452 امتیاز واکنش 41,301 امتیاز 901 محل سکونت Mashhad 2018/12/12 #2 نام آن که ظاهر کرد و باطن خداوند منزه پاک و بی عیب که عالم را شهادت کرد از غیب به هر وصفی که خوانی در شریعت در آئی انس میدان در طریقت توان اندر صفاتش ره بریدن ولی در ذات او نتوان رسیدن به دانش در صفاتش ره نیابند به کلّی سوی ذاتش چون شتابند بسی گوشند و گویند از صفاتش ولی عاجز شوند از کنه ذاتش نبی گفتا صفات او ندانند که اندر ذات او چون ابلهانند کسی کو ظن برد کاو هست واصل یقین دانم ندارد هیچ حاصل کمال معرفت شد ما عرفناک از آن گفتند خالصان ما عبدناک هزاران قرن اگرچه علم خوانند سزاوار صفاتش هم نخوانند تفکر را نماند آن جا مجالی به جز حیرت ندارم هیچ حالی نخواهم آن چه گوید مرد گمراه از آن گفتارها استغفرالله به قدر فهم و عقل خویش گویند یقین دارم اگر چه بیش گویند نگویم که چنان و که چنین کرد که گاهی آسمان و گـه زمین کرد ولی دانم که او از امر واحد همه موجود کرد و اوست واحد یکی را در یکی زن هم یکی دان یکی از ذات پاکش بیشکی دان نه از روی عدد کز راه وحدت یکی دانَش نه چون هر یک ز صفوت بدان دارد که میبینم عیانش به گفتن در نمیگنجد بیانش سخن ترسم که در توحید رانم که در تشبیه و در تعطیل مانم هر آن چیزی که بتوان گفت اینست که آن یک آسمان، این یک زمین است زمین و آسمان اندر بیانش هر آن چیزی که هست او داد جانش مر او را میرسد از خلق تحسین تعالی خالق الانسان من طین ملائک در مقام خویش هر یک به علم خویش میدانند بی شک
نام آن که ظاهر کرد و باطن خداوند منزه پاک و بی عیب که عالم را شهادت کرد از غیب به هر وصفی که خوانی در شریعت در آئی انس میدان در طریقت توان اندر صفاتش ره بریدن ولی در ذات او نتوان رسیدن به دانش در صفاتش ره نیابند به کلّی سوی ذاتش چون شتابند بسی گوشند و گویند از صفاتش ولی عاجز شوند از کنه ذاتش نبی گفتا صفات او ندانند که اندر ذات او چون ابلهانند کسی کو ظن برد کاو هست واصل یقین دانم ندارد هیچ حاصل کمال معرفت شد ما عرفناک از آن گفتند خالصان ما عبدناک هزاران قرن اگرچه علم خوانند سزاوار صفاتش هم نخوانند تفکر را نماند آن جا مجالی به جز حیرت ندارم هیچ حالی نخواهم آن چه گوید مرد گمراه از آن گفتارها استغفرالله به قدر فهم و عقل خویش گویند یقین دارم اگر چه بیش گویند نگویم که چنان و که چنین کرد که گاهی آسمان و گـه زمین کرد ولی دانم که او از امر واحد همه موجود کرد و اوست واحد یکی را در یکی زن هم یکی دان یکی از ذات پاکش بیشکی دان نه از روی عدد کز راه وحدت یکی دانَش نه چون هر یک ز صفوت بدان دارد که میبینم عیانش به گفتن در نمیگنجد بیانش سخن ترسم که در توحید رانم که در تشبیه و در تعطیل مانم هر آن چیزی که بتوان گفت اینست که آن یک آسمان، این یک زمین است زمین و آسمان اندر بیانش هر آن چیزی که هست او داد جانش مر او را میرسد از خلق تحسین تعالی خالق الانسان من طین ملائک در مقام خویش هر یک به علم خویش میدانند بی شک
فاطمه صفارزاده کاربر نگاه دانلود کاربر نگاه دانلود عضویت 2018/02/22 ارسالی ها 9,452 امتیاز واکنش 41,301 امتیاز 901 محل سکونت Mashhad 2018/12/12 #3 چه فرقست ای پسر از جسم تا جان چنان دان فرق از اسلام و ایمان بدان کاسلام باشد حکم ظاهر بود ایمان نصیب جان طاهر تو شرح صدر از اسلام میدان که مکتوب است اندر قلب ایمان مسلمانی به دنیا سود دارد بود ز دهر هرکه او بهبود دارد مسلمانی همین قول زبانست چو گفتی خون و مالت در امانست ولی در آخرت ایمانست در کار برو مومن شو ای مسلم دگر بار اگر با تو کسی بد کرد بد کرد تو عفوش کن که او بر جان خود کرد چو همسایه ز تو ایمن شد ای یار شدی مسلم همین معنی نگه دار در اسلام باشد سوی دنیا در ایمان بود در کوی عقبی ورای هر دوان راهی است برتر بکوش آنجای رس زین هر دو بگذر به علم ار بگذری از اسلام و ایمان یقین اندر رسی در ملک ایقان یقین گردد تو را سر خدائی نجوئی بعد از این او وی جدائی اگر امروز بشناسی یقینی یقین میدان که فردا هم به بینی کسی کاینجا نیست از معرفت بار نه بیند اندر آنجا هیچ دیدار ز تن بگذر برو در عالم جان که حالی جان رسد آنجا به جانان تنت آنجا به کلی فقد گردد بهشت نسیه حالی نقد گردد بهشتی نه که میجویند هر کس بهشتی کاندرو حق باشد و بس بهشت عامیان پر نان و آبست به صورت آدمی لیکن دواب است که جان آدمی زنده به علم است کدامین علم انکش بار حلم است مسلمانی که این ایمان ندارد تنی دارد ولیکن جان ندارد کسی کز چشم دل گشته است اعمی وی از اموات میدان نی ز احیا حیات عاریت را نیست مقدار حیات اصلی از مردی به دست آر مرا زین کشف سرّ این بود مقصود که بنمایم مقام پاک محمودتالار نقد نگاه دانلود
چه فرقست ای پسر از جسم تا جان چنان دان فرق از اسلام و ایمان بدان کاسلام باشد حکم ظاهر بود ایمان نصیب جان طاهر تو شرح صدر از اسلام میدان که مکتوب است اندر قلب ایمان مسلمانی به دنیا سود دارد بود ز دهر هرکه او بهبود دارد مسلمانی همین قول زبانست چو گفتی خون و مالت در امانست ولی در آخرت ایمانست در کار برو مومن شو ای مسلم دگر بار اگر با تو کسی بد کرد بد کرد تو عفوش کن که او بر جان خود کرد چو همسایه ز تو ایمن شد ای یار شدی مسلم همین معنی نگه دار در اسلام باشد سوی دنیا در ایمان بود در کوی عقبی ورای هر دوان راهی است برتر بکوش آنجای رس زین هر دو بگذر به علم ار بگذری از اسلام و ایمان یقین اندر رسی در ملک ایقان یقین گردد تو را سر خدائی نجوئی بعد از این او وی جدائی اگر امروز بشناسی یقینی یقین میدان که فردا هم به بینی کسی کاینجا نیست از معرفت بار نه بیند اندر آنجا هیچ دیدار ز تن بگذر برو در عالم جان که حالی جان رسد آنجا به جانان تنت آنجا به کلی فقد گردد بهشت نسیه حالی نقد گردد بهشتی نه که میجویند هر کس بهشتی کاندرو حق باشد و بس بهشت عامیان پر نان و آبست به صورت آدمی لیکن دواب است که جان آدمی زنده به علم است کدامین علم انکش بار حلم است مسلمانی که این ایمان ندارد تنی دارد ولیکن جان ندارد کسی کز چشم دل گشته است اعمی وی از اموات میدان نی ز احیا حیات عاریت را نیست مقدار حیات اصلی از مردی به دست آر مرا زین کشف سرّ این بود مقصود که بنمایم مقام پاک محمودتالار نقد نگاه دانلود
فاطمه صفارزاده کاربر نگاه دانلود کاربر نگاه دانلود عضویت 2018/02/22 ارسالی ها 9,452 امتیاز واکنش 41,301 امتیاز 901 محل سکونت Mashhad 2018/12/12 #4 چه نیکو گفت آن پیر سخندان بدان عامی سرگردان و حیران که صوفی و امام و شیخ و زاهد سه ماهه دار و قرآن خوان و عابد مرقعپوش و صاحب تاج و کشکول میان مردمان گردیده مقبول خطیب و واعظ و مفتی و قاضی مدبر بر وقوف حال و ماضی همه گشتی و شد کارت به سامان کنون وقتست اگر گردی مسلمان مسلمانی ورای این مقام است بگویم با تو رمزی کان کدام است به کس مپسند آنچت نیست درخور مسلمانی همین است ای برادر ولی ایمان ورای این و آنست که ایمان علم خاص الخاص جانست چو یشناسی یقین تو این معانی حقیقت سر ایمان را بدانیتالار نقد نگاه دانلود
چه نیکو گفت آن پیر سخندان بدان عامی سرگردان و حیران که صوفی و امام و شیخ و زاهد سه ماهه دار و قرآن خوان و عابد مرقعپوش و صاحب تاج و کشکول میان مردمان گردیده مقبول خطیب و واعظ و مفتی و قاضی مدبر بر وقوف حال و ماضی همه گشتی و شد کارت به سامان کنون وقتست اگر گردی مسلمان مسلمانی ورای این مقام است بگویم با تو رمزی کان کدام است به کس مپسند آنچت نیست درخور مسلمانی همین است ای برادر ولی ایمان ورای این و آنست که ایمان علم خاص الخاص جانست چو یشناسی یقین تو این معانی حقیقت سر ایمان را بدانیتالار نقد نگاه دانلود
فاطمه صفارزاده کاربر نگاه دانلود کاربر نگاه دانلود عضویت 2018/02/22 ارسالی ها 9,452 امتیاز واکنش 41,301 امتیاز 901 محل سکونت Mashhad 2018/12/12 #5 به کلی دور شو از رسم و عادت بگو از جان و دل قول شهادت برو در پیش کُن یک راه جان را که قدری نیست اقوال زبان را به اخلاص و یقین کن کار خود راست که حق از بندگان خود همین خواست بگویم تا بدانی چیست اخلاص که قول و فعل تو حق را بود خاص شهادت را حقوقست و حدود است چو بشناسی و بگذاری چه سود است تو پنداری بدین قول رستی شود فردا حمارت زانکه مـسـ*ـتی مسلمان نیست از تو جز زبانت منافق این بود کردم بیانت نفاق ای بیخبر چیزی دگر نیست زبان گویان و دل را زان خبر نیست مسلمان گشتة اکنون به یک عضو به کل شو زانکه نافع نیست یک جزو اگر دل با زبان یکسان کنی تو هر آنچت گفت حق فرمان کنی تو مسلمان حقیقت گشته باشی ز شرک مشرکان بگذشته باشیتالار نقد نگاه دانلود
به کلی دور شو از رسم و عادت بگو از جان و دل قول شهادت برو در پیش کُن یک راه جان را که قدری نیست اقوال زبان را به اخلاص و یقین کن کار خود راست که حق از بندگان خود همین خواست بگویم تا بدانی چیست اخلاص که قول و فعل تو حق را بود خاص شهادت را حقوقست و حدود است چو بشناسی و بگذاری چه سود است تو پنداری بدین قول رستی شود فردا حمارت زانکه مـسـ*ـتی مسلمان نیست از تو جز زبانت منافق این بود کردم بیانت نفاق ای بیخبر چیزی دگر نیست زبان گویان و دل را زان خبر نیست مسلمان گشتة اکنون به یک عضو به کل شو زانکه نافع نیست یک جزو اگر دل با زبان یکسان کنی تو هر آنچت گفت حق فرمان کنی تو مسلمان حقیقت گشته باشی ز شرک مشرکان بگذشته باشیتالار نقد نگاه دانلود
فاطمه صفارزاده کاربر نگاه دانلود کاربر نگاه دانلود عضویت 2018/02/22 ارسالی ها 9,452 امتیاز واکنش 41,301 امتیاز 901 محل سکونت Mashhad 2018/12/12 #6 ز دنیا و ز دنیادار شو دور مباش از بهر دنیا بیش رنجور که دنیا چون رباط است اندر این راه بباید رفتنت زین جای ناگاه ز نیک و بد هر آنچت خلق گویند تو منت دار زانکت جامه شویند کسی کت جامهٔ تن پاک شوید یقین میدان که از تو سیم جوید بدین معنی کسی کت جامهٔ جان بشوید دار ازو منت فراوان تن تو جامهٔ جانست ای دوست ولی وقتی که پاکیزه است نیکوست غبار جامهٔ تن شوخ و چرکست ولیکن شوخ جان از کفر و شرکست لباس تن به آب جوی میشوی طهور جان ز آب علم و دین جوی ز خشم و کینه و از خواهــش نـفس و آز درونت پاک کن آنگه وضو ساز از یراکر نباشد جان نمازی اگر چه در نمازی بینمازی حدث دنیاست زیرا هست مردار به ترک تا حدث از پیش بردار چو دنیا را پیمبر خوانده جیفه مکش جیفه دگر در بند نیفه به توبه کوش تا یابی انابت حقیقت این بود غسل جنابتتالار نقد نگاه دانلود
ز دنیا و ز دنیادار شو دور مباش از بهر دنیا بیش رنجور که دنیا چون رباط است اندر این راه بباید رفتنت زین جای ناگاه ز نیک و بد هر آنچت خلق گویند تو منت دار زانکت جامه شویند کسی کت جامهٔ تن پاک شوید یقین میدان که از تو سیم جوید بدین معنی کسی کت جامهٔ جان بشوید دار ازو منت فراوان تن تو جامهٔ جانست ای دوست ولی وقتی که پاکیزه است نیکوست غبار جامهٔ تن شوخ و چرکست ولیکن شوخ جان از کفر و شرکست لباس تن به آب جوی میشوی طهور جان ز آب علم و دین جوی ز خشم و کینه و از خواهــش نـفس و آز درونت پاک کن آنگه وضو ساز از یراکر نباشد جان نمازی اگر چه در نمازی بینمازی حدث دنیاست زیرا هست مردار به ترک تا حدث از پیش بردار چو دنیا را پیمبر خوانده جیفه مکش جیفه دگر در بند نیفه به توبه کوش تا یابی انابت حقیقت این بود غسل جنابتتالار نقد نگاه دانلود
فاطمه صفارزاده کاربر نگاه دانلود کاربر نگاه دانلود عضویت 2018/02/22 ارسالی ها 9,452 امتیاز واکنش 41,301 امتیاز 901 محل سکونت Mashhad 2018/12/12 #7 خشوع مومنان جان نماز است از آن معنی که با او دوست راز است اگر از جان و دل با حق به رازی یقین میدان که دایم در نمازی اگر چه افضل طاعت نماز است فضیلت بیشتر اندر نیاز است مصلی را فلاح اندر خشوعست خشوع دوستان در عین جوعست ازیرا جوع باشد قوت مردان شکم چون پر شود میدان ز شیطان ببُر از خلق و با حق گیر پیوند به کلّی اقتدا کن رکعتی چند ز اول بفکن این دنیا پس سر پس آن گاهی بگو الله اکبر ز خاطر دور کن افعال مَنهی به قول و فعل گو وجّهت وجهی چو استادی دوانستی که جایست به هر سویی که روی آری خدایست چو میدانی که نیت چیست باری به نیت کن چو خواهی کرد کاری قرائت چیست با حق راز گفتن نیاز خویش با حق باز گفتن حضور قلب میباید در این کار اگر داری وگرنه رو به دست آر اگر چه ما نمازی میگزاریم ولی در وی حضور دل نداریم خداوندا حضوری بخش ما را اجابت کن به فضلت این دعا را تو را تا بود تو اندر وجود است تنت فارق چو شیطان از سجود است ولی چون بود خود را ترک کردی برو کن سجده اکنون زانکه مردی برو نیت نکو کن پس قدم نه که نیت مومنان را از عمل به نماز پنج وقتی سهل باشد توان کردن چون این کس اهل باشد نماز مومنان این بُد که گفتم به یک معنی و دیگرها نهفتم نماز مخلصان برتر از اینست ندانستیش پنداری همین است نمازی کان به حق دین را ستونست یقین میدان صلوه دائمونست بسی خفتی کنون برخیز از خواب جماعت فوت خواهد گشت دریاب نخست از فاتحه بشناس خود را بخوان پس قل هو الله احد را نماز معنوی زان علی بود که جان او ز نور حق جلی بود که پیکان برکشیدش مرد از پای نجنبید از حضور خویش از جای تو هم گر عابدی بگذار عادت که اینست ای اخی سر عبادت نمازی کز سر صدق و صفا نیست اگر درتالار نقد نگاه دانلود
خشوع مومنان جان نماز است از آن معنی که با او دوست راز است اگر از جان و دل با حق به رازی یقین میدان که دایم در نمازی اگر چه افضل طاعت نماز است فضیلت بیشتر اندر نیاز است مصلی را فلاح اندر خشوعست خشوع دوستان در عین جوعست ازیرا جوع باشد قوت مردان شکم چون پر شود میدان ز شیطان ببُر از خلق و با حق گیر پیوند به کلّی اقتدا کن رکعتی چند ز اول بفکن این دنیا پس سر پس آن گاهی بگو الله اکبر ز خاطر دور کن افعال مَنهی به قول و فعل گو وجّهت وجهی چو استادی دوانستی که جایست به هر سویی که روی آری خدایست چو میدانی که نیت چیست باری به نیت کن چو خواهی کرد کاری قرائت چیست با حق راز گفتن نیاز خویش با حق باز گفتن حضور قلب میباید در این کار اگر داری وگرنه رو به دست آر اگر چه ما نمازی میگزاریم ولی در وی حضور دل نداریم خداوندا حضوری بخش ما را اجابت کن به فضلت این دعا را تو را تا بود تو اندر وجود است تنت فارق چو شیطان از سجود است ولی چون بود خود را ترک کردی برو کن سجده اکنون زانکه مردی برو نیت نکو کن پس قدم نه که نیت مومنان را از عمل به نماز پنج وقتی سهل باشد توان کردن چون این کس اهل باشد نماز مومنان این بُد که گفتم به یک معنی و دیگرها نهفتم نماز مخلصان برتر از اینست ندانستیش پنداری همین است نمازی کان به حق دین را ستونست یقین میدان صلوه دائمونست بسی خفتی کنون برخیز از خواب جماعت فوت خواهد گشت دریاب نخست از فاتحه بشناس خود را بخوان پس قل هو الله احد را نماز معنوی زان علی بود که جان او ز نور حق جلی بود که پیکان برکشیدش مرد از پای نجنبید از حضور خویش از جای تو هم گر عابدی بگذار عادت که اینست ای اخی سر عبادت نمازی کز سر صدق و صفا نیست اگر درتالار نقد نگاه دانلود
فاطمه صفارزاده کاربر نگاه دانلود کاربر نگاه دانلود عضویت 2018/02/22 ارسالی ها 9,452 امتیاز واکنش 41,301 امتیاز 901 محل سکونت Mashhad 2018/12/12 #8 چو دانستی عماد دین صلوه است از آن پس در پیش آتو الزکوه است زکوه مال جندانی که حالست برون میکن چو دانی شوخ مالست چو بینی مستحق از طعم و طیبی نصابت چون بود میده نصیبی زکوه صورتی بعد از نصابست ولی فردا انصاب اندر حسابست به امر شرع بی ترسی و بیمی بباید دادنت از بیست نیمی ز مال گوسفند و غلّه و زر زکوه فطر نیز آمد بر سر زکوه فطر از آن بر سر فکندند که تا معلوم گردد خلق چندند زکوه مال دادی کشت مالت بحصن اندر وز آن نبود وبالت زکوتی را که دادی بهر جنت مکن باطل به ایذا و به منت به هر چیزی زکوتی هست بر ما ز سیم و غلّه و انگور و خرما مرا در کیسه نقد این بد گشادم زکوه نقد خویش از علم دادم بگیر از من زکوه از مستحقّی که حقست این زکوه از مرد حقی زکوه اولیا دانستهٔ چیست فدا کردن به جای نیمهٔ بیست زکوه صادقان خود ترک مالست نمیدانم که ایشان را چه حالست چو خواهی این سخن را عین تحقیق بکن تقلید از بوبکر صدیق فدا کرد او همه نی نیمی از بیست که دانست آچه خواهد داد باقی است زکوه عاشقان خود ترک جانست نمیدانم خود که را برگ آنست ز دست و پا و چشم و گوش و بینی زکاتت هست اگر بر خویش بینی به هر دم کز خدا یابی حیاتی از آن بر خویش واجب دان زکانی اگر بر دست گیری مال سهلست ولی در دل نگه داری جهل است برای مصلحت دنیا گنه نیست سر جمله گناهان حب دنیی است زکوه خاصگان آن علی بود علی کرد آنچه او را حق بفرمود نکرد این کار از خلق جهان کس زکوه اندر نماز او دادی و بس شنیدستی که در وقت رکوع او به سائل داد خاتم در خشوع او سه قرص جو هم از بهر خدا داد خداوندش جزای هَلْ اَتی داد تو هم گر میتوانی همچنین باش ز دنیا دور شو در راه دین باش زکوه ار میدهی بهر خدا ده چتالار نقد نگاه دانلود
چو دانستی عماد دین صلوه است از آن پس در پیش آتو الزکوه است زکوه مال جندانی که حالست برون میکن چو دانی شوخ مالست چو بینی مستحق از طعم و طیبی نصابت چون بود میده نصیبی زکوه صورتی بعد از نصابست ولی فردا انصاب اندر حسابست به امر شرع بی ترسی و بیمی بباید دادنت از بیست نیمی ز مال گوسفند و غلّه و زر زکوه فطر نیز آمد بر سر زکوه فطر از آن بر سر فکندند که تا معلوم گردد خلق چندند زکوه مال دادی کشت مالت بحصن اندر وز آن نبود وبالت زکوتی را که دادی بهر جنت مکن باطل به ایذا و به منت به هر چیزی زکوتی هست بر ما ز سیم و غلّه و انگور و خرما مرا در کیسه نقد این بد گشادم زکوه نقد خویش از علم دادم بگیر از من زکوه از مستحقّی که حقست این زکوه از مرد حقی زکوه اولیا دانستهٔ چیست فدا کردن به جای نیمهٔ بیست زکوه صادقان خود ترک مالست نمیدانم که ایشان را چه حالست چو خواهی این سخن را عین تحقیق بکن تقلید از بوبکر صدیق فدا کرد او همه نی نیمی از بیست که دانست آچه خواهد داد باقی است زکوه عاشقان خود ترک جانست نمیدانم خود که را برگ آنست ز دست و پا و چشم و گوش و بینی زکاتت هست اگر بر خویش بینی به هر دم کز خدا یابی حیاتی از آن بر خویش واجب دان زکانی اگر بر دست گیری مال سهلست ولی در دل نگه داری جهل است برای مصلحت دنیا گنه نیست سر جمله گناهان حب دنیی است زکوه خاصگان آن علی بود علی کرد آنچه او را حق بفرمود نکرد این کار از خلق جهان کس زکوه اندر نماز او دادی و بس شنیدستی که در وقت رکوع او به سائل داد خاتم در خشوع او سه قرص جو هم از بهر خدا داد خداوندش جزای هَلْ اَتی داد تو هم گر میتوانی همچنین باش ز دنیا دور شو در راه دین باش زکوه ار میدهی بهر خدا ده چتالار نقد نگاه دانلود
فاطمه صفارزاده کاربر نگاه دانلود کاربر نگاه دانلود عضویت 2018/02/22 ارسالی ها 9,452 امتیاز واکنش 41,301 امتیاز 901 محل سکونت Mashhad 2018/12/12 #9 چنین گویند مردی بود قصاب بخیلی کز بخیلی بود در تاب زکوه سیم و زر هرگز ندادی وگر دادی بسی منت نهادی جگربندی نهاده بود در پیش خریداریش آمد سخت درویش سوالش کرد آن درویش در بند که چند میفروشی این جگربند بدو گفتا که ای درویش بیمار زکاتم گشت واجب چار دینار بخر از من بدین مقدار این را زکاتم این بود بردار این را چو درمانده بد آن درویش حیران بدان مایه زکات از وی خرید آن گرفت و روی خود سوی هوا کرد بر آن قصاب بسیاری دعا کرد ولی زان پس بگفت ار بیع آنست خداوندا تو میدانی گرانست زکوتی باشد کانچنان به تزویر جزای آن چه باشد ویل و زنجیر زکوتی کانچنان باشد تمامت چه سنجد آن به میزان قیامت برد جان پدر تزویر بگذار مکش همچون خران بیفایده بارتالار نقد نگاه دانلود
چنین گویند مردی بود قصاب بخیلی کز بخیلی بود در تاب زکوه سیم و زر هرگز ندادی وگر دادی بسی منت نهادی جگربندی نهاده بود در پیش خریداریش آمد سخت درویش سوالش کرد آن درویش در بند که چند میفروشی این جگربند بدو گفتا که ای درویش بیمار زکاتم گشت واجب چار دینار بخر از من بدین مقدار این را زکاتم این بود بردار این را چو درمانده بد آن درویش حیران بدان مایه زکات از وی خرید آن گرفت و روی خود سوی هوا کرد بر آن قصاب بسیاری دعا کرد ولی زان پس بگفت ار بیع آنست خداوندا تو میدانی گرانست زکوتی باشد کانچنان به تزویر جزای آن چه باشد ویل و زنجیر زکوتی کانچنان باشد تمامت چه سنجد آن به میزان قیامت برد جان پدر تزویر بگذار مکش همچون خران بیفایده بارتالار نقد نگاه دانلود
فاطمه صفارزاده کاربر نگاه دانلود کاربر نگاه دانلود عضویت 2018/02/22 ارسالی ها 9,452 امتیاز واکنش 41,301 امتیاز 901 محل سکونت Mashhad 2018/12/12 #10 ز خشم و خواهــش نـفس و از حرص و کینه تهی کن ای پسر امروز سـ*ـینه وگر مه در قیامت این چهارت برآرند از دل و ار جان دمارت ز من بشنو رها کن لعب و طیبت دهان خود بشوی از کفر و غیبت پس آنگه روزه گیر از هر چه منهیست اگر دانستهای کالصّومُ لی چیست به صورت روزه ترک آب و نانست به ترک دون حق معنیش آنست چو خواهی داشت روزه چشم درپوش مکن غیبت وگر گویند منیوش به کلی از همه بدها حذر کن چو بینی بد چو باد از وی گذر کن نخوردن ز آب و نان این روزه عامست ولیکن نزد خاصان کار خاصست چو پرهیزی ز نمامی و غیبت ز سوگند دروغ و میل خواهــش نـفس بود این روزهٔ خاصان درگاه خوشا وقت کسی کو داشت یک ماه از آن پس روزهٔ خاص الخواص است بگویم کاندر آن چه اختصاص است ز دنیا فارغند از راه عزت ز عقبی نیز هم از عین حیرت بجز حق هر چشان در خاطر آید از ایشان در زمان روزه گشاید چنین دار ار توانی داشت روزه وگر نه رو برو بخور در چاشت روزه تو زین هر سه که بشنیدی به گفتار کدامینت پسند آید نگهدار بگویم مغز این جمله کدام است که گر جز همچنان داری حرام است به حق گیر و به حق دار و به حق خور که سر روزه اینست ای برادر کسی را باشد این معنی مسلم که ترک خود کند والله اعلم به عیدیمان لباس عافیت ده که در دنیا و عقبی عافیت به چو از تحقیق یابی نور تحقیق بدانی معنی ایام تشویقتالار نقد نگاه دانلود
ز خشم و خواهــش نـفس و از حرص و کینه تهی کن ای پسر امروز سـ*ـینه وگر مه در قیامت این چهارت برآرند از دل و ار جان دمارت ز من بشنو رها کن لعب و طیبت دهان خود بشوی از کفر و غیبت پس آنگه روزه گیر از هر چه منهیست اگر دانستهای کالصّومُ لی چیست به صورت روزه ترک آب و نانست به ترک دون حق معنیش آنست چو خواهی داشت روزه چشم درپوش مکن غیبت وگر گویند منیوش به کلی از همه بدها حذر کن چو بینی بد چو باد از وی گذر کن نخوردن ز آب و نان این روزه عامست ولیکن نزد خاصان کار خاصست چو پرهیزی ز نمامی و غیبت ز سوگند دروغ و میل خواهــش نـفس بود این روزهٔ خاصان درگاه خوشا وقت کسی کو داشت یک ماه از آن پس روزهٔ خاص الخواص است بگویم کاندر آن چه اختصاص است ز دنیا فارغند از راه عزت ز عقبی نیز هم از عین حیرت بجز حق هر چشان در خاطر آید از ایشان در زمان روزه گشاید چنین دار ار توانی داشت روزه وگر نه رو برو بخور در چاشت روزه تو زین هر سه که بشنیدی به گفتار کدامینت پسند آید نگهدار بگویم مغز این جمله کدام است که گر جز همچنان داری حرام است به حق گیر و به حق دار و به حق خور که سر روزه اینست ای برادر کسی را باشد این معنی مسلم که ترک خود کند والله اعلم به عیدیمان لباس عافیت ده که در دنیا و عقبی عافیت به چو از تحقیق یابی نور تحقیق بدانی معنی ایام تشویقتالار نقد نگاه دانلود