دلنوشته آثار نوشتاری نرگس صرافیان طوفان

Zynb_da

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2016/02/01
ارسالی ها
639
امتیاز واکنش
2,783
امتیاز
514
محل سکونت
tehran
دستتان را بگیرم ببرمتان به بچگی‌های خودم ؟ همان‌جا که در اوج سادگی داشتیم شیطنت می‌کردیم.
همان‌جا که گوش دادن به یک موزیک، غنیمت بزرگی بود و فرصت حس گرفتن و چشم‌ها را بستن و سر نرسیدن بابا، نهایت خوشبختی.

بابا مرد معتقدی بود و آن‌موقع‌ها در نظرش آدم‌هایی که موزیک گوش می‌دادند،
جهنمی می‌شدند و همین گیردادنش کافی بود تا موزیک، بیشتر از هرچیز دیگری به ما بچسبد و مزه بدهد.
یادش به‌خیر شب‌های جمعه که می‌شد رادیو را دور از چشم مامان و بابا روشن می‌کردیم و
با موزیک‌های اندی و کوروس و افشین و قمیشی، می‌رفتیم توی حس.
انگار دریچه‌ی دنیای جدیدی به رومان باز می‌شد، انگار توی کهکشان دیگری داشتیم سیر می‌کردیم،
که یکهو بابا وسط کهکشان سرمی‌رسید یک چشم‌غره‌ی کوتاه و مختصر و مفید می‌رفت و ناگهان،
تمام ستاره‌ها محو می‌شدند و از اوج کهکشان سقوط می‌کردیم وسط اتاق و عرق شرم بود که از سر و کله‌مان سرازیر می‌شد.
باباهم که می‌دید به قدر کافی تاثیرش را گذاشته، در را می‌بست و می‌رفت و غیرمستقیم، اجازه ‌ی ادامه‌ی شیطنت‌مان را صادر می‌کرد.
ماهم نفس راحتی می‌کشیدیم و دوباره رادیو را روی موج آهنگ تنظیم کرده و با چشم‌های بسته دنبال همان کهکشان و ستاره‌ها می‌گشتیم،
سری تکان می‌دادیم، بشکنی می‌زدیم و کیفی می‌کردیم برای خودمان...

مرحله‌ی دوم سقوط از کهکشان مربوط می‌شد به مامان خانم که روی رادیوی دلبرش حساس بود و
به‌محض اینکه سر می‌رسید آن را خاموش می‌کرد و ما را از کهکشان و دنیای دلخوشی مخفیانه و دلچسبمان بیرون می‌کشید.
روزهای ساده اما بی‌نظیری بود، قابل توصیف نیست که همان موزیک‌های مفهوم و نامفهوم،
چه احساس خارق‌العاده‌ای در بند بند وجودمان می‌ریخت و اینکه توانسته بودیم مامان خانم و باباخان را دور بزنیم همه چیز را دلچسب‌تر می‌کرد،
انگار که اورانیوم غنی کرده‌باشیم یا هسته‌ی اتم شکافته و قله‌های رفیع افتخار را فتح کرده‌باشیم، خیلی می‌چسبید همه چیز، خیلی...

امشب عزیزی برایم چندتا از همان آهنگ‌ها را فرستاد و مرا پرت کرد وسط اتاقی که تویش کلی جنایتکارانه موزیک گوش دادیم و
چقدر حواسمان به در بود که مبادا بابا یا مامان سر برسند و همین هیجان و اضطراب، هر ثانیه را باارزش‌تر می‌کرد قطعا.
آرزو کردم کاش به قدر چند دقیقه برمی‌گشتم به همان ثانیه ‌های پر از التهاب، کنار هم‌دستانِ دلبرم می‌نشستم،
چشم‌ها را بسته و یک دور به همان کهکشان مرموز و ممنوعه سفر می‌کردم.

یکی عطرها و یکی آهنگ‌ها؛ هرکدام سیاره‌ای‌اند برای خودشان! آدم‌ را برمی‌دارند و می برند به دنیا و خاطرات دلچسبی که جدا قابل توصیف نیست، نمی‌شود تشریح کرد که یک عطر یا آهنگ خاص دقیقا در یک لحظه با آدم چه ها که نمی‌کند... نمی‌شود توصیف کرد، نمی‌شود.

#نرگس_صرافیان_طوفان
 
  • پیشنهادات
  • Zynb_da

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/02/01
    ارسالی ها
    639
    امتیاز واکنش
    2,783
    امتیاز
    514
    محل سکونت
    tehran
    یحتمل، چند سال بعد فراموش کرده‌ایم این روزهای خاکستری و رنگ پریده را،
    فراموش کرده‌ایم که تا خرتناق در یاس و بلاتکلیفی و اضطراب فرو رفته بودیم،
    فراموش کرده‌ایم که دلمان لک زده‌بود برای یک پرس آغـ*ـوش داغ و یک فنجان حالِ خوب.


    یحتمل، چند سال بعد تنهایی و انزوای ناگزیرِ این روزها را یادمان هم نیست،
    چون روزگار هربار دغدغه‌های جدیدی می‌تراشد و آدمی برای پیوستن به جریان پیش‌رونده‌ی زمان، فراموش می‌کند.
    آدمی فراموش می‌کند تلخی روزهای سخت را، از یادآوریِ ناملایمتی‌ها می‌گریزد،
    هرصبح به شوق آفتاب و شروعی تازه، لبخند می‌زند، در آغـ*ـوش می‌گیرد،
    دوست دارد و دوست داشته‌ می‌شود و برای هدف‌های جدیدی تلاش می‌کند.

    یحتمل چند سال بعد زخم این روزها دیگر آن‌قدرها کاری و عمیق نیست،
    فقط هرساله روز کشف علاج این طاعون را جشن خواهیم‌گرفت و
    هرکس لابه‌لای ذهن ناهوشیارش دنبال خاطراتی از این‌روزها خواهدبود برای تعریف کردن.
    یحتمل تمام دردها، سختی‌ها و رنج‌ها، خاطره می‌شوند و از زخم‌ها فقط رد باریکی به جا خواهدماند برای تداعی.


    #نرگس_صرافیان_طوفان‌
     

    Zynb_da

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/02/01
    ارسالی ها
    639
    امتیاز واکنش
    2,783
    امتیاز
    514
    محل سکونت
    tehran
    دیده‌ام...
    چه عزیزترین‌ها دیده‌ام که منفورترین شدند و چه منفورترین‌ها که عزیز ترین،
    چه دوست‌ترین‌ها که دشمن‌ترین شدند و چه دشمن‌ترین‌ها که دوست‌ترین،
    چه نزدیک‌ترین‌ها که دورترین و چه دورها که نزدیک‌ترین...
    زمان، - این متغیر بی‌بازگشت - چه کارها که نمی‌کند، چه آزمون‌ها که نمی‌گیرد و چه درس‌ها که نمی‌دهد.
    که شاید امروز عزیز کسی باشی و فردا نباشی، که شاید دیروز از کسی بیزار بودی و امروز دیوانه‌وار دوستش داری،
    معلوم نیست فردا کجایی، چه احساسی داری و چه می‌کنی، این دنیا برخلاف چیزی که به نظر می‌رسد،
    در ارتباطات و احساسات، هیچ ثبات و قاعده‌ای ندارد. نه به احساسی دل خوش کن،
    نه به موقعیت و رابـ ـطه‌ای، اعتماد، که همه چیز در این چرخ گردون، گذراست.
    تا می‌شود در لحظه زندگی کن و ثانیه‌ها را پیش از عبورشان دریاب، که زندگی،
    در لحظه و همین ثانیه‌های بی‌صداست که جریان دارد...

    #نرگس_صرافیان_طوفان‌
     

    Zynb_da

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/02/01
    ارسالی ها
    639
    امتیاز واکنش
    2,783
    امتیاز
    514
    محل سکونت
    tehran
    خدایا خودت مراقب عزیزانم باش،
    که دیوار حادثه‌ها بلند است و دستان من کوتاه،
    که ابرهای بیماری بسیارند و چتر امنیت من کوچک،
    که اگر تو نباشی، خیالم از بابت هیچ چیز راحت نیست.
    مراقب باش نه روانشان زار شود، نه جسمشان بیمار،
    که من طاقت بغض و اندوه و بیماریِ عزیز، ندارم.
    عزیزانم را، دوستانم را، خانواده‌ام را؛ به تو می‌سپارم
    خودت آن‌ها را میان آغـ*ـوش امن خدایی‌ات جا کن،
    خودت ضامن آرامش و سلامتی‌شان باش،
    که آنان با ارزش‌ترین دارایی من روی زمین‌اند،
    و من فقط به «تو» می‌سپارمشان...

    #نرگس_صرافیان_طوفان
     
    بالا