شعر •°گزیده ای از آثار سهراب سپهری همراه با زندگینامه ی وی°•

Fihgter•riant

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2019/02/01
ارسالی ها
549
امتیاز واکنش
2,187
امتیاز
448
محل سکونت
انبار اسپند
...:
غیر از شهر تارخی کاشان با خاطرات گرم و دلپذیر کویری و نیز صرف نظر از خانه ی رویایی و دوست داشتنی محل زندگی سهراب که مامن و محفلی گرم برای رشد و شکوفایی استعداد های او بود، روستای(چنار) نیز که در بین راه کاشان و مشهر اردهال قرار دارد و به ویژه باغی که در این روستا وجود داشت و گاه گاهی در ایام فراغت محل اجتماع و پذیرای محفل گرم خانواده ی سهراب بود، در پرورش و انگیزه بخشی به ذهن خلاق و کنجکاو و هنرپرور شاعر خوش قریحه و حساس ما تاثیر فراوانی داشته است. این باغ، به گفته ی خانم پریدخت سپهری، متعلق به خواهر بزرگ آنان یعنی(همایوندخت سپهری) بود.
سهراب بیشتر از ایام نوجوانی به بعد، با این باغ مانوس گشت و حتی خواهرش پریدخت در این باره گفته است:

(...گاهی سهراب تنها به این باغ می رفت. در یکی از سفر ها در خلوت و سکوت و انزوای باغ و در تک اتاق روی پشت بام که اتاق سهراب نام داشت، منظومه ی (صدای پای آب) خلق شد.)[1]
با وجود این نمی توان، تاثیر این محیط زیبا و بکر را همراه با تاثیر شگرفی که روستای دیگر، (گلستانه) که سهراب نام یکی از اشعار خود را با الهام از محیط پاک و با صفای آن برگزیده است، بر روح لطیف او انکار کرد. از این روی است که (روسو) با توجه به تجربیات شخصی خود اظهار می دارد:
(تا وقتی در شهر سکونت داشتم، وحشی بودم. اما زندگی در روستا مرا متمدن کرد.)[2]
زیرا نظام برخورد شخص با اشیا، در روستا، مانند دوره ی کودکی است. در کودکی، آموخته های انسان از طریق کشف به دست می آید نه از طریق تعلیم و تربیت. در روستا نیز غالباً چنین است.
پیاژه می گوید:

(وقتی چیزی را به کودک می آموزند، مانع می شوند که آن را اختراع یا کشف کند.)[3]
(سپهری به اقتضای طبیعت خود می زیست. ناگهان چمدانش را می بست و به سفر می رفت. گویی با همه ی عشق بی زوالش به ما، ناگهان از همه دل می کند و به جستجوی ناشناخته ها می رفت و تعجب نمی کردیم و بی سر و صدا برمی گشت.)[4]
(به قول مسیح، برای راه یافتن به ملکوت آسمان دوباره باید کودک شد؛ اما برای راه یافتن به ملکوت زمین هم دوباره باید کودک شد...)[3]


****************

[1]مرغ مهاجر، ص۹۸
[2]سپهری و پیاژه، ص ۴۸
[3]همان، ص۴۸
[4]نشانی از دوست، ص۱۲



منبع:دورترین مرغ جهان می خواند، علی اکبر قندانی آرانی
 
  • پیشنهادات
  • Fihgter•riant

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2019/02/01
    ارسالی ها
    549
    امتیاز واکنش
    2,187
    امتیاز
    448
    محل سکونت
    انبار اسپند
    ...
    سهراب نیز به مقتضای طبیعت خود می زید. او طبیعت کودکانه دارد. و سخت به دنبال همین آرزو بود که همیشه کودک باشد و سادگی کودکانه داشته باشد:

    پرده را برداریم:
    بگذاریم که احساس هوایی بخورد.
    بگذاریم بلوغ، زیر هر بوته که می خواهد بیتوته کند.
    بگذاریم غـ*ـریـ*ــزه پی بازی برود.
    کفش ها را بکند و به دنبال فصول از سر گل ها بپرد.
    بگذاریم که تنهایی آواز بخواند.
    چیز بنویسد.
    به خیابان برود.
    (صدای پای آب)



    منبع:دورترین مرغ جهان می خواند، علی اکبر قندانی آرانی
     

    Fihgter•riant

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2019/02/01
    ارسالی ها
    549
    امتیاز واکنش
    2,187
    امتیاز
    448
    محل سکونت
    انبار اسپند
    ...
    خواهش روشن یک گنجشک، وقتی از روی چناری به زمین می آید.

    و بلوغ خورشید.
    و هم آغوشی زیبای عروسک با صبح.

    پله هایی که به گلخانه ی خواهــش نـفس می رفت.
    پله های که به سردابه ی الـ*کـل می رفت.
    پله هایی که به قانون فساد گل سرخ
    و به ادراک ریاضی حیات،
    پله هایی که به بام اشراق،
    پله هایی که به سکوی تجلی می رفت.


    مادرم آن پایین
    استکان ها را در خاطره ی شط می شست.

    شهر پیدا بود:

    رویش هندسی سیمان، آهن، سنگ.
    سقف بی کفتر صد ها اتوبوس.

    گل فروشی گل هایش را می کرد حراج.
    در میان دو درخت گل یاس، شاعری تابی می بست.
    پسری سنگ به دیوار دبستان می زد.
    کودکی هسته ی زرد آلو را، روی سجاده ی بی رنگ پدر تف می کرد.

    و بزی از خزر نقشه ی جغرافی، آب می خورد.

    ************سهراب سپهری***
     

    Fihgter•riant

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2019/02/01
    ارسالی ها
    549
    امتیاز واکنش
    2,187
    امتیاز
    448
    محل سکونت
    انبار اسپند
    ...
    چرخ یک گاری در حسرت واماندن اسب،
    اسب در حسرت خوابیدن گاری جی،
    مرد گاری چی در حسرت مرگ.

    عشق پیدا بود، موج پیدا بود.
    برف پیدا بود، دوستی پیدا بود.
    کلمه پیدا بود.
    آب پیدا بود، عکس اشیا در آب.

    سایه گاه خنک یاخته ها در تف خون.

    سمت مرطوب حیات.
    شرق اندوه بشری.
    فصل ول گردی در کوچه ی زن.
    بوی تنهایی در کوچه ی فصل.

    دست تابستان یک بادبزن پیدا بود.

    سفر دانه به گل.
    سفر پیچک این خانه به آن خانه.
    سفر ماه به حوض.
    فوران گل حسرت از خاک.

    ریزش تاک جوان از دیوار.
    بارش شبنم روی پل خواب.
    پرش شادی از خندق مرگ.
    گذر حادثه از پشت کلام.

    جنگ یک روزنه با خواهش نور.

    *************
    سهراب سپهری***
     

    Fihgter•riant

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2019/02/01
    ارسالی ها
    549
    امتیاز واکنش
    2,187
    امتیاز
    448
    محل سکونت
    انبار اسپند
    ...
    جنگ یک پله با پای بلند خورشید.
    جنگ تنهایی با یک آواز.
    جنگ زیبای گلابی ها با خالی یک زنبیل.
    جنگ خونین انار و دندان.
    جنگ (نازی)ها با ساقه ی ناز.
    جنگ طوطی و فصاحت با هم.
    جنگ پیشانی با سردی مهر.

    حمله ی کاشی مسجد به سجود.

    حمله ی باد به معراج حباب صابون.
    حمله ی لشگر پروانه به برنامه ی (دفع آفات).
    حمله ی دسته ی سنجاقک، به صف کارگر(لوله کشی).
    حمله ی هنگ سیاه قلم نی به حروف سربی.
    حمله ی واژه به فک شاعر.

    فتح یک قرن به دست یک شعر.
    فتح یک باغ به دست یک سار.
    فتح یک کوچه به دست دو سلام.

    فتح یک شهر به دست سه چهار اسب سوار چوبی
    فتح یک عید به دست دو عروسک، یک توپ.


    قتل یک جغجغه روی تشک بعدازظهر.
    قتل یک قصه سر کوچه ی خواب.
    قتل یک غصه به دستور سرود.
    قتل مهتاب به فرمان نئون.
    قتل یک بید به دست(دولت).
    قتل یک شاعر افسرده به دست گل یخ.


    **************
    سهراب سپهری***
     

    Fihgter•riant

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2019/02/01
    ارسالی ها
    549
    امتیاز واکنش
    2,187
    امتیاز
    448
    محل سکونت
    انبار اسپند
    ...
    همه ی روی زمین پیدا بود:
    نظم در کوچه ی یونان می رفت.
    جغد در(باغ معلق) می خواند.
    باد در گردنه ی خیبر، بافه ای از خس تاریخ به خاور می راند.

    روی دریاچه ی آرام (نگین
    قایقی گل می برد.
    در بنارس سر هر کوچه چراغی ابدی روشن بود.

    مردمان را دیدم.
    شهرها را دیدم.
    دشت ها را، کوه ها را دیدم.
    آب را دیدم، خاک را دیدم.
    نور و ظلمت را دیدم.
    و گیاهان در نور، و گیاهان را در ظلمت دیدم.
    جانور را در نور، جانور را در ظلمت دیدم.
    و بشر را در نور، و بشر را در ظلمت دیدم.

    ************سهراب سپهری***
     

    Fihgter•riant

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2019/02/01
    ارسالی ها
    549
    امتیاز واکنش
    2,187
    امتیاز
    448
    محل سکونت
    انبار اسپند
    ...
    اهل کاشانم، اما
    شهر من کاشان نیست.
    شهر من گم شده است.
    من با تاب، من با تب
    خانه ای در طرف دیگر شب ساخته ام.

    من در این خانه به گم نامی نمناک علف نزدیکم.
    من صدای نفس باغچه را می شنوم
    و صدای ظلمت را، وقتی از برگی می ریزد.


    و صدای، سرفه ی روشنی از پشت درخت،
    عطسه ی آب از هر رخنه ی سنگ،
    چکچک چلچله از سقف بهار.
    و صدای صاف، باز و بسته شدن پنجره ی تنهایی.
    و صدای پاک، پوست انداختن مبهم عشق،
    متراکم شدن ذوق پریدن در بال
    و ترک خوردن خودداری روح.
    من صدای قدم خواهش را می شنوم
    و صدای، پای قانونی خون را در رگ،
    ضربان سحر چاه کبوتر ها،
    تپش قلب شب آدینه،
    جریان گل میخک در فکر،
    شیهه ی پاک حقیقت از دور.
    من صدای وزش ماده را می شنوم
    و صدای، کفش ایمان در کوچه ی شوق.
    و صدای باران را، روی پلک تر عشق،
    روی موسیقی غمناک بلوغ،
    روی آواز انارستان ها.
    و صدای متلاشی شدن شیشه ی شادی در شب،
    پاره پاره شدن کاغذ زیبایی،
    پر و خالی شدن کاسه ی غربت از باد.



    ************سهراب سپهری***
     

    برخی موضوعات مشابه

    پاسخ ها
    1
    بازدیدها
    169
    بالا