"دوستت دارم"
مثلِ اولين حسِ گرمِ لمسِ دستانت؛
همانقدر آرام...
همانقدر شرمگين...
و همانقدر پر شور...
من تو را تا به ابد؛
همانقدر بي نظير
دوست خواهم داشت...!
یه وقتایی باید دستت رو با قدرت بیاری جلوی صورتت و به خودت بگی:
بسه دیگه نمیخوای تمومش کنی؟
باید سرِ خودت دادبزنی و بگی:
دیگه نمیذارم بیشتر ازاین آزارم بدی،
بس نیست این همه حالِ بد؟
بعدش یه نفسِ عمیق بکشی و بیخیال همه ی اتفاقای بدِ زندگی، بری یه دوشِ آبگرم بگیری، راحتترین لباستُ بپوشی و یه فنجون چایهِلدار برای خودت بریزی و دنج ترین نقطه خونهرو انتخاب کنی؛ بعدش پاهاتو دراز کنی و زیرِلب آهنگِ مورد علاقهتو زمزمه کنی!
یه وقتایی باید به خودت بگی: "منِ عزیز از زندگی لـ*ـذت ببر و اینو همیشه بدون که هر ویرونه ای یه روز آباد میشه"
اما این بیخیالیا تا وقتی خوبه که آهنگِ بعدی پِلی نشه و گندنزنه به تمام تلاشت و پرتت نکنه وسطِ یه مُشت خاطره لعنتی...!
درتمامِ طولِ زندگی ؛ همیشه تلاش کردم دیگران از بودن با من لذّت ببرند...
بی ادعا و بی توقع بودم...
مشاجره ای اگر بود کوتاه آمدم!
رنجشی اگر بود بخشیدم...
همیشه سعی کردم باعثِ خوشحالیِ دیگران شوم....
بدی نکردم!
دروغ نگفتم!
کسی را به تمسخُر نگرفتم...
و همیشه مهربانی را سرلوحه یِ زندگی ام قرار دادم...
اما این آدم ها...
بُگذریم !
گاهی حتی خوب ترین ها هم صبرشان "حدّی" دارد...!