داستانک گزیده ای از مجموعه داستان های خدا همین نزدیکی هاست...

  • شروع کننده موضوع ghazal-m
  • بازدیدها 266
  • پاسخ ها 1
  • تاریخ شروع

ghazal-m

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2016/11/28
ارسالی ها
959
امتیاز واکنش
9,572
امتیاز
561
محل سکونت
NEVER EVER LAND
سلام؛
من اینجا گزیده ای از داستان های کوتاه کتاب خدا همین نزدیکی هاست رو براتون می ذارم.
لطفا هیچ پستی ارسال نکنید!


 
  • پیشنهادات
  • ghazal-m

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/11/28
    ارسالی ها
    959
    امتیاز واکنش
    9,572
    امتیاز
    561
    محل سکونت
    NEVER EVER LAND
    {من توی همین دنیای مجازی زندگی می کنم}

    روزی با عجله و اشتهای فراوان به یک رستوران رفتم؛ در رستوران محل خلوتی را انتخاب کردم. چون می خواستم از این فرصت استفاده کنم تا غذایی بخورم و برای سفرم برنامه ریزی کنم.
    غذای مورد علاقه ام را سفارش دادم و بعد نوت بوکم را باز کردم و مشغول بررسی ایمیل هایم شدم، که صدایی از پشت سر مرا متوجه خود کرد:
    ـ عمو! کمی پول به من می دهی؟
    ـ نه کوچولو. زیاد همراهم نیست.
    ـ فقط آنقدری که بتوانم با آن نان بخرم.
    ـ باشد، من برایت می خرم.
    صندوق پست های الکترونیکی من پر از ایمیل بود. از خواندن شعر ها، پیام های زیبا و همچنین جوک های خنده دار. به کلی از خود بیخود شده بودم.
    ـ عمو، می شود بگویی کره و پنیر هم بیاورند؟
    آه... یادم افتاد این کوچولو پیش من نشسته!
    ـ باشد ولی بعد اجازه بده به کارم برسم. من خیلی گرفتارم.
    در همین موقع غذای من رسید و من غذای پسرک را سفارش دادم.
    گارسون پرسید که اگر او مزاحم است، بیرونش کند. وجدانم مرا منع می کرد.
    گفتم:
    ـ نه مشکلی نیست! برایش یک پرس غذای خوشمزه بیاورید.
    آن وقت پسک رو به روی من نشست.
    ـ عمو. چیکار می کنی؟
    ـ ایمیل هایم را می خوانم.
    ـ ایمیل چیه؟
    ـ یام های الکترونیکی که مردم از طریق اینترنت می فرستند.
    متوجه شدم که نفهمیده. برای اینکه دوباره سوالی نپرسد، گفتم:
    ـ این فقط یک نامه است که با اینترنت فرستاده شده!
    ـ عمو، شما اینترنت دارید؟
    ـ بله، در دنیای امروز خیلی ضروریست.
    ـ عمو اینترنت چیست؟
    ـ اینترنت جایی ست که با رایانه می شود خیلی چیز ها را دید و شنید، اخبار، موسیقی، ملاقات با مردم، خواندن و نوشتن رویاها، کار و یادگیری، همه ی این ها وجود دارند؛ ولی در یک دنیای مجازی.
    ـ مجازی یعنی چی عمو؟
    ـ دنیای مجازی جایی ست که در آن نمی شود چیزی را لمس کرد. ولی هر آنچه که دوست داری، در آن جا می سازی و شکل دنیا را عوض می کنی.
    ـ چه عالی، دوستش دارم!
    ـ کوچولو، فهمیدی مجازی چیه؟
    ـ بله عمو. من توی همین دنیای مجازی زندگی می کنم.
    ـ مگه تو رایانه داری؟
    ـ مادر و خواهر بزرگترم هر روز توی خانه های مردم کار می کنند و پدرم سال هاست که در زندان است. ولی من همیشه همه ی خانواده راف توی خانه دور هم تصور می کنم. وسایل بازی و... دور هم جمع می کنم و بعد در خیالم به مدرسه می روم تا یک روزی دکتر بزرگی شوم. مگر مجازی همین نیست، عمو؟
    قبل از آنکه اشک هام روی صفحه کلید نوت بوکم چکه کند، بستم، صبر کردم تا بچه غذایش را که حریصانه می بلعد، تمام کند.
    من آن روز یکی از زیباترین و خالصانه ترین لبخند های زندگیم را همراه با این جمله پاداش گرفتم:
    ـ ممنونم، عمو. تو معلم خوبی هستی!
    آن جا، در آن لحظهف فهمیدم ما هر روز غرق در دنیای مجازی از درک محاصره شدن زندگی توسط وقایع بی رحم و حقیقت های گاه شیرین و گاه تلخ عاجزیم!


     

    برخی موضوعات مشابه

    پاسخ ها
    1
    بازدیدها
    170
    بالا