دلنوشته عاشقانه‌ای برای "پدر"

~●Monster●~

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2017/11/09
ارسالی ها
3,467
امتیاز واکنش
25,677
امتیاز
918
محل سکونت
●آرامگاه تاریکی●
پدر! می‏خواستم درباره‏ات بنویسم؛ گفتم: یداللّهی؛ دیدم، علی است. گفتم نان‏ آور شبانه کوچه‏ های دلم هستی؛ دیدم علی است. خلوص تو در عشق ورزیدن را نوشتم و روح تو را از هر طرف پیمودم، به علی رسیدم.
آن‏گاه، دریافتم که تو، نور جدا شده‏ ای از آفتاب علی هستی، تا از پنجره هر خانه‏ ای، هستی را گرما ببخشی ؛ و این‏گونه بود که علی علیه‏السلام ، نماینده خدا و نبی شد و پدر، نماینده علی علیه‏السلام .
تو را به من هدیه دادند و من امروز، تمامی خود را به تو هدیه خواهم کرد؛ اگر بپذیری.
 
  • پیشنهادات
  • ~●Monster●~

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/11/09
    ارسالی ها
    3,467
    امتیاز واکنش
    25,677
    امتیاز
    918
    محل سکونت
    ●آرامگاه تاریکی●
    ـ پدرم! تو تپش قلب خانه ‏ای؛ وقتی هر صبح، با تلنگر عشق، از خانه بیرون می‏روی و با کشش عشق، دوباره باز می‏گردی. دهلیزهای قلبم، تقدیم مهربانی تو باد!
    ـ علی آموخت هر جا که جای مهر پدر خالی است، می‏توان پدر بود تا جامعه را از یتیمی بی‏ مهری، رهایی بخشید؛ آن وقت است که می‏توان خیبر دل‏ها را فتح کرد.
     

    ~●Monster●~

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/11/09
    ارسالی ها
    3,467
    امتیاز واکنش
    25,677
    امتیاز
    918
    محل سکونت
    ●آرامگاه تاریکی●
    پشتم به تو گرم است. نمی‏دانم اگر تو نبودی، زبانم چطور می‏چرخید، صدایت نزنم!
    راستش را بخواهی، گاهی، حتی وقتی با تو کاری ندارم، برای دل خودم صدایت می‏زنم؛ بابا!
    آن‏قدر با دست‏هایت انس گرفته‏ام که گاهی دلم لک می‏زند، دستانم را بگیری.
    هر بار دستانم را می‏گیری، خیالم راحت می‏شود؛ می‏دانم که هوایم را داری و من میان ازدحام غریبی، گم نمی‏شوم و تو هیچ وقت دستم را رها نمی‏کنی... .
     

    ~●Monster●~

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/11/09
    ارسالی ها
    3,467
    امتیاز واکنش
    25,677
    امتیاز
    918
    محل سکونت
    ●آرامگاه تاریکی●
    شانه‏ هایت، ستون محکمی است پناهگاه امن خانه را.
    دست در دستانم که می‏گذاری، خون گرم آرامش، در کوچه رگ‏هایم می‏دود.
    در برابر توفان‏های بی‏رحم زندگی می‏ایستی؛ آن‏چنان‏که گویی هر روز از گفت‏وگوی کوهستان‏ها باز می‏آیی.
    لبخند پدرانه‏ات، تارهای اندوه را از هم می‏دراند.
    تویی که صبوری‏ات، دل‏های ناامید را سپیده‏دم امیدواری است. مرامنامه دریا را روح وسیعت به تحریر می‏آید؛ آن هنگام که ابرهای دلتنگی، پنجره‏های خانه را باران می‏پاشند.
    آسمان همواره بـ..وسـ..ـه بر پیشانی بلندت را آرزومند است.
     

    ~●Monster●~

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/11/09
    ارسالی ها
    3,467
    امتیاز واکنش
    25,677
    امتیاز
    918
    محل سکونت
    ●آرامگاه تاریکی●
    با تو، باران بهاری‏ام را پایانی نیست و بی‏تو، پرنده‏ای آشیان گم‏کرده در جاده‏های پاییزم.
    تو که هستی، پنجره، با بال‏هایی گشوده از آفتاب، باغچه را مرور می‏کند. با تو، نفس‏های مادرانه، تیررس اضطراب و تشویش را مجال نمی‏دهند.
    آجر به آجر، ساخته می‏شوم؛ وقتی پناه دست‏های امنت، موسیقی مهربان عشق را به ترنم می‏آیند.
    بی‏تو، بن‏بستی می‏شوم در هزار توی رنج‏های خویش.
    بی‏تو، شکوه جهان، ویرانه‏ای است مسکوت و بی‏هیاهو.
    می‏ستایمت که رونق کوچه‏ های سردسیر وجودم هستی؛ آن‏چنان که آفتاب، رگ‏های سپید قطب را.

    ff8.gif
     

    ~●Monster●~

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/11/09
    ارسالی ها
    3,467
    امتیاز واکنش
    25,677
    امتیاز
    918
    محل سکونت
    ●آرامگاه تاریکی●
    تنها زمانی که بزرگ شوید و از او دور شوید(زمانی که با خانه پدری وداع کرده و به خانه خودتان می روید ) تنها در این زمان است که پی به بزرگی وی خواهید برد و بزرگی اش را کاملاً ارج خواهید گذارد .
     

    ~●Monster●~

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/11/09
    ارسالی ها
    3,467
    امتیاز واکنش
    25,677
    امتیاز
    918
    محل سکونت
    ●آرامگاه تاریکی●
    پدر كه باشی سردت می شود ولی كت بر شانه فرزند می اندازی.
    چهره ات خشن می شود و دلت دريايی، آرام نمی گيری تا تكه نانی بياوری.
    پدر كه باشی، می خواهی ولی نمی شود، نمی شود كه نمی شود.
    در بلندايی از اين شهرت مشت نشدن ها بر زمين می كوبی
    پدر كه باشی عصا می خواهی ولی نمی گویی .
    هر روز خم تر از ديروز، مقابل آينه تمرين محكم ايستادن می كنی.
    پدر كه باشی حساس می شوی به هرنگاه پرحسرت فرزند به دنيا،
    تمام وجود خودت را محكوم آرزوهايش می كنی!
    پدر كه باشی در كتابی جايی نداری و هيچ جایی زير پايت نيست .
    بی منت از اين غريبه گی هايت می گذری تا پدر باشی .
    پشت خنده هايت فقط سكوت ميكنی.
    پدر كه باشي به جرم پدر بودنت حكم هميشه دويدن را برايت بریده اند ،
    بی هيچ اعتراضي به حكم ، فقط می دوی و درتنهایی ات نفسی تازه می كنی.
    پدر كه باشی پيرنمی شوی ولی يك روز بی خبر تمام می شوی و پشت ها را خالی می كنی ،
    با تمام شدنت ،
    حس آرامش را بعد از عمری تجربه كنی.
    پدر كه باشی در بهشتی كه زير پای تو نبود هم دلهره هايت را مرور می كنی.
    " تقديم به همه پدران دنيا"
     

    ~●Monster●~

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/11/09
    ارسالی ها
    3,467
    امتیاز واکنش
    25,677
    امتیاز
    918
    محل سکونت
    ●آرامگاه تاریکی●
    به افتخار بهترین بابای دنیا وقتی بچه بودم منو میزاشتی رو دلت و ازم میپرسیدی قلب بابا کیه؟ منم با صدای کودکانه میگفتم: مـــن

    بازم میپرسیدی جیـ*ـگر بابا کیه؟ میگفتم: مـــــن و باز میپرسیدی چشم بابا کیه؟ میگفتم: مـــــن اون موقع ها درک نمیکردم قلب بابا بودن و جیـ*ـگر بابا بودن و چشم بابا بودن یعنی چی!؟

    اینو وقتی متوجه شدم که صورتت پر از چروک شده و موهات رنگ سیاهشو داده به سفیدی!

    بابایی تمام موهاتو دیدم ﮐﻪ ﺑﺨﺎﻃﺮم سفید شد و از زجرکشیدن من آروم آروم شکستی...

    آره تازه فهمیدم قلب بابا بودن یعنی وقتی تو ناراحتی من دل تو دلم نیست ، جیـ*ـگر بابا بودن یعنی وقتی مریضی و ناخوشیتو میبینم جیگرم آتیش میگیره و چشم بابا بودن یعنی وقتی نور چشمات کم شدن چشمای منم خیس شدن
     

    ~●Monster●~

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/11/09
    ارسالی ها
    3,467
    امتیاز واکنش
    25,677
    امتیاز
    918
    محل سکونت
    ●آرامگاه تاریکی●
    من نمی‌فهمم چرا هیچ کس نمینویسد از مردهــا
    از چشم‌ها و شــانه‌ها و دستهایشــان
    … … از آغوششان
    از عطر تنشـان،
    از صدایشــان…
    پررو می‌شوند؟
    خب بشوند….
    مگر خود ما با هر دوستت دارمی تا آسمـان نرفته‌ایم؟
    مگر ما به اتکــاء همین دست‌ها
    همین نگاه‌ها
    همین آغوشهـا، در بزنگاههای زندگی
    سرِپا نمانده‌ایم؟…
    من بلد نیستم در سـایه، دوست داشته باشم
    من می‌خواهم خواستنم گوش فلک را کر کند
    من می‌خواهم
    مَردَم بداند دوستش دارم….
     

    فاطمه صفارزاده

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/02/22
    ارسالی ها
    9,452
    امتیاز واکنش
    41,301
    امتیاز
    901
    محل سکونت
    Mashhad
    پدر، کجا به دنبال نمونه‌ی تو بگردم؟
    آخر تو نمونه‌ای نداری!
    پدر، هر روز کارم فکر کردن است.
    فکر کردن به این‌که چه سختی‌هایی برای بزرگ‌کردن ما کشیده‌ای
    پدر، جوانی‌ات را فدایم کردی،
    پس چرا بهشت زیر پای تو نیست؟
    پدر!
    دوستت دارم.
     

    برخی موضوعات مشابه

    بالا